به گزارش 598 به نقل از مشرق، در سحرگاه چهارم بهمن سال ۱۳۵۴، 9 تن از
اعضای سازمان مجاهدین خلق (که آن موقع هنوز منافق نشده بودند) اعدام شدند.
هر چند برخی از این افراد تا سرحد توان با ساواک همکاری کردند و به قول
معروف وا دادند، ولی تعدادی از آنها هم مردانه ماندند و شهید شدند و دست
از آرمان ها و اعتقادات خود برنداشتند و هرگز از اعمال گذشته خود پشیمان
نشدند.
یکی از این شهدای عزیز دکتر مرتضی لبافی نژاد است که یکی خیابان و یک بیمارستان در تهران به نام اوست.
دکتر لبافی نژاد که کارمند سازمان تأمین اجتماعی بود، در سال 1350 با
سازمان مجاهدین خلق ایران آشنا شد و به عضویت تیم پزشکی این سازمان درآمد.
وی در تمام مدت عضویت در سازمان بر اعتقادات مذهبیاش پایدار ماند و در
برابر تغییر ایدئولوژی، قاطعانه مقاومت کرد و پس از اطلاع از ماهیت و
عملکرد مرکزیت سازمان، همکاری قبلی خود را راه خطا توصيف کرد و از آن ابراز
پشیمانی نمود.
با دستگیری یکی از اعضای سازمان به نام وحید افراخته و در همان بازجویی
اولیه، هشت نفر از دیگر اعضا شناسایی و دستگیر شدند که مرتضی هم جزو آنها
بود.
دکتر لبافی نژاد در 11 مرداد 1354 در تبريز بازداشت و به تهران منتقل
می شود و با وانمود کردن اینکه در تهران قراری دارد، به همراه مأمورین به
منطقه مورد نظر رفته و در یک فرصت فرار می کند اما موفق نمی شود و با
تیراندازی مأموران از ناحیه شانه و بازو مجروح گردید و مجدداً دستگیر شد.
همسرش پروین سلیحی هم که تنها نوزده سال سن داشت، به جرم همکاری با
سازمان بازداشت شد که در دادگاه نظامی به دو سال زندان محکوم گردید که یک
سال آن را در انفرادی گذراند.
دکتر شهید مرتضی لبافی نژاد در کنار همسرش پروین سلیحی
مرتضی هم شش ماه در انفرادی ماند تا اینکه در چهارم بهمن 1354 اعدام شد.
آنچه در زیر می خوانید وصیتنامه دکتر مرتضی لبافی نژاد است که ساعاتی قبل از اعدام نوشته شده است:
وصیت نامه غیر ارتشی مرتضی لبافی نژاد فرزتد عباسعلی در سحرگاه مورخه ۴/۱۱/۱۳۵۴
بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین
سلام و درود گرم من به پدر و مادر عزیزم. پدر و مادر مهربانم. پدر و مادری که هیچ چیز را از من دریغ نکردند.
سلام من به پروین عزیزم. همسر مهربان و فداکارم. همسر متقی و پرهیزکارم.
سلام من بر یکایک فامیل عزیز و مهربانم که متاسقانه فرصت نام بردن یکایک آنها را ندارم.
برای من نگران نباشید که خداوند فرموده است ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون.
مطالبی را مختصرا در زیر می نویسم و می خواهم دقیقا این سفارشات اجرا گردد:
۱– مربی فرزندم فعلا و تا وقتی همسرم در زندان است پدر و مادرم خواهد
بود و بعد خود همسرم. اگر زمانی همسر عزیزم خواست شوهری اختیار کند به نظر
من بهتر است فرزندم را مجددا به پدر و ماردم بسپرد. به هر حال از مربی
فرزندم هرکه هست خواهان تربیت صحیح فرزندم می باشم.
می خواهم او را نه تنها از نظر درسی بلکه از نظر مسائل مذهبی و اجتماعی نیز فردی آگاه و مطلع بار آورد.
از نظر محبت نه کم و نه زیاد که هردو زیان بخش است.
در خانه ای که فرزندم رشد و تربیت می یابد تلویزیون و مجلات فاسد و هرگونه وسیله ای که موجبات فساد اخلاقش را ایجاد کند هرگز نباشد.
۲– سفارش به مادرم در مورد پروین عزیزم می کنم و می خواهم که همیشه و
همواره نسبت به او محبت قبلی را حفظ کرده و به خصوص تا او در زندان است
مکررا و مرتبا به دیدار او برود و از محبت به او فروگذار ننماید.
دکتر شهید مرتضی لبافی نژاد در کنار همسر و تنها فرزندش یاسر
۳– سفارش به مادرم در مورد زهرا می کنم. البته می دانم که
فلورا و بهمن عزیز آنقدر انسان هستند که هیچ گاه قدر زحمت های او را
فراموش نکنند ولی مع الوصف اگر روزی از او جدا شدند از مادرم می خواهم که
او را چون دخترش نزد خود نگهدارد. او حق فراوانی به گردن همگی ما دارد.
۴– مدت ۵/۳ سال نماز قضا و ۵/۲ ماه روزه برایم از پول خمس داده بخرید.
۵– آنچه پول نقد و سکه طلا دارم مبلغ ۱۰ هزار تومان را خیرات کنید. خمس
پول نقد و سکه ها را بپردازید. مخارجی که برایم کرده اید از آن بردارید.
اگر طلبی از کسی داشتم و آن را وصول کردید خمس آن را نیز بپردازید و به هر
حال آنچه باقی ماند و به علاوه کلیه اثاثیه منزل متعلق به همسرم می باشد و
او هرگونه دخل و تصرفی می تواند در آن بنماید.
محل سکه های طلا درون یک کارتن که در داخل اطاق بالا که اثاثیه ما قرار دارد، این کارتن در درون درگاهی است.
درون کارتن یک ظرف چینی است که درونش مقداری پوشال و یک قوطی است. پول
نقد که برابر ۶۴ هزار تومان است در چهار برگ ورقه سپرده ثابت بانک صادرات
است که درون یک پاکت بزرگ به همراه سایر مدارکم قرار دارد. مبالغی نیز از
این و آن طلب دارم البته مقداری از پول فوق و سکه ها را ساواک ضبط خواهد
کرد.
۶– به مادرم توصیه می کنم در نمازهایش دقت بیشتری کند و علی الخصوص در ضمن یکی دو سال آینده حتما به حج برود.
۷– به پدرم توصیه می کنم که او نیز در نمازهایش دقت بیشتری کند و حتما تلویزیون را بفروشد.
۸– در مراسمی که برای من برپا می گردد اکیدا از شرکت زن های بی حجاب و یا حتی با چادر و یا روسری توری جلوگیری نمایید.
به همین جا مطالب فوق را ختم می کنم و بار دیگر سفارش می کنم مطالب فوق را دقیقا اجرا نمایید.
قربان همگی فامیل عزیز.
مرتضی لبافی نژاد.
وصیت دیگری ندارم.