کد خبر: ۱۳۸۲۱
زمان انتشار: ۱۴:۴۸     ۱۸ خرداد ۱۳۹۰

بولتن نیوز: عرفان قانعی فرد – محقق تاریخ معاصر شاید خوانندگان محترم ، بر من این خرده را بگیرند ، که به عنوان نویسنده خاطرات جلال طالبانی ، چرا مصلحت را پیشه نمی کنم و  سکوت اختیار نمی کنم ... اما برای زدودن ابهام ها ، گاهی تذکر تاریخی لازم است . و قصدم از این مطلب، گشودن کنکاش و بحثی تاریخی است نه در دفاع از شاه و نه در ذم طالبانی ؛ زیرا به گمانم نسل من باید به دیده شک به تاریخی بنگرد که یا چریک و چپ ها و یا ملی گرا ها و مذهبیون و یا پهلوی محور ها نوشته اند ، بر نسل جوان امروز پرسیدن و شک کردن و پی بردن به کنه مطلب، واجب است نه تعارف و مصلحت و منفعت جستن. و هدفم از این یادداشت ، طرح پرسش است.

 " عصر روز چهارشنبه 11/3/90 مطابق با 1/6/2011 در پارک آزادی شهر سلیمانیه ، هزاران نفر از مردم شهرهای مختلف کردستان گرد هم آمدند تا سخنان رئیس جمهور عراق را گوش دهند که 2 سال دیگر در سن 80 سالگی ، کرسی ریاست جمهوری را ترک می کند. سخنان این پیرکهنه کار سیاست ، با دقیقه ای سکوت به یاد شهیدان راه جنبش کردستان در سال 1976 آغاز شد که کردها آن را قیام جدید کردستان عراق می نامند ( زیرا در سال 1961 ساواک و شاه طرح حمایت از جنبش مسلحانه کردستان را اجرا کردند که تا سال 1975 ادامه داشت ).

هرچند که طالبانی با ادای احترام به یاد شهیدان راه آزادی، خاطر نشان کرد که "  خون آنان ، کردستان امروز را در عراق پدید آورده است. امروز روز مبارکی است، روز قیام علیه دشمنان کرد و کردستان که تصور می کردند دیگر قیام کردها را به کلی ریشه کن و خاموش کرده اند و با تاسیس اتحادیه میهنی کردستان عراق، به تک روی و خودمحوری در حرکت سیاسی کرد پایان داده شد و به همین دلیل در دنیای مدرن این روز تاسیس حزب ما، روزی مبارک است، روز یاد حزبی که از انحطاط گریخت و روز ملی کردها است . امروز روزی بود که تصور می شد رها کردن طرح شاه گور به گور – محمد رضا پهلوی  - بدین معنی است که قیام در کردستان، ریشه کن شده است و ابر سیاه ناامیدی و یاس و حرمان بر کردستان سایه افکنده است اما تاسیس اتحادیه میهنی کردستان، پاسخی انقلابی بود که از میان مردمان این دیار، شعله کشید و از نو مبارزه آغاز شد که کردها تا احقاق همه حقوق خود دست از قیام برنمی دارند [ در اینجا کاملا به هدف اصلی ساخت این حزب اشاره ای تلویحی داشت . زیرا طالبانی و ابراهیم احمد در سال 1964 علیه خودکامگی و خودرایی و تفکر عشیره ای مصطفی بارزانی اعتراض و انتقاد کردند و بارزانی هم با لشکر کشی نظامی قصد نابودی آنان را داشت و در سال 1966 این گروه را به سوی حکومت عراق، فراری داد؛ زیرا بارزانی همیشه از سال 1945 که شادروان قاضی محمد خواهان مشارکت سیاسی کردهای ایران بود، می خواست که رهبر بلامنازع کرد و کردستان باشد و نمی خواست که حزب یا رهبر دیگری شکل بگیرد.  بنا به کتاب خاطرات جلال طالبانی – پس از 60 سال – وی معتقد است که در سال 1965 در تهران تحت نظر ساواک بود و برای دریافت اجازه خروج از کشور مجبور به اعتصاب غذا شد و در سالهای 1967 تا 1970 هم اکثر نیروهای چپ کردستان ، با وی مراوده داشتند و ساواک همواره به جلال طالبانی شک و تردید داشت و حتی در سالهای قبل از انقلاب، برخی از چریک های سازمان انقلابی حزب توده در اردوگاه وی بودند و بدین سبب چهره مقبول شاه و ساواک نبود و با پیروزی انقلاب اسلامی، در اسفند 1357 به دیدار آیت الله خمینی رفت ] " ...

و حال باید گفت و سوال کرد که شاه ایران چه خیانتی به کردها کرد ؟

سال 1324 که شاه ، قاضی محمد را به رسمیت شناخت و از او دعوت کرد تا در حفظ آرامش کردستان، حکومت مرکزی را یاری دهد. حال روس ها در پشت ماجرا بودند و جمهوری مهاباد اعلام وجود کرد یا خیر، خود مبحثی جداگانه است ؛ اما هرچه بود جناح طرفدار انگلیس – بنا به روایت یحیی خان صادق وزیری و دیگران – به دور از اطلاع شاه، به اعدام قاضی محمد دست زدند، زیرا تصورشان این بود که ماموریت روس ها را ناکام می گذارند [ گرچه انگلیس برای شادروان قاضی محمد بزرگ، مزاحمی روان پریش – به نام بارزانی - را روانه کرد تا بساط او را بهم بزند و بعدها خود به سینه افسر ایرانی آتش گشود و به آغوش روس ها پناهنده شد ؛ اما قاضی محمد خود به استقبال ارتش ایران رفت تا مبادا علیه امنیت کشور، شخصی مضر معرفی شود و عوامل انگلیسی ها به دور از چشم شاه، او را اعدام کردند . و هرگز نه شان و منزلت قاضی محمد با مصطفی بارزانی قابل قیاس است – که قاضی رهبری تحصیلکرده و آگاه و ایران خواه بود و بارزانی یک شورشی امی و قبیله ای و ضد کرد و ایرانی – و نه در ان شان و منزلت قرار دارد. قاضی محمد - بنا به گفته صریح سرلشگر فضل الله همایونی در مصاحبه با تاریخ شفاهی دانشگاه هاروارد - وقتی که به دیدار نمایندگان حکومت مرکزی رفت، بارزانی و سربازانش به سوی او و ماشین ارتش و جیب همایونی، شلیک کردند ؛ زیرا نمی خواستند قاضی به روس ها و تجزیه طلب ها، پشت کند و همین نکته را بعدها، بارزانی در مصاحبه با آدامسون تکرار کرد و قاضی محمد را انسانی ترسو و جبون نامید ! ]

شاه از شنیدن خبر اعدام ، ناراحت شد و رزم آرا و دوستانش، نیمه شب را بهانه کردند که اعلیحضرت را از خواب بیدار نکنند، اما شاه به محض ورود به مهاباد ، نامه ای از زنی چادری – همسر قاضی محمد – گرفت و دستور داد که فرزندان قاضی محمد و سیف قاضی بورسیه ساواک شوند و علی قاضی هم به آلمان رفت و این کمک مالی شاه به خانواده قاضی محمد تا روز انقلاب 1357 ادامه داشت  [ حال سخن گفتن  از همکاری علی قاضی با ساواک هم به بعد موکول کنیم ]

شاه سال 1961 با طرح سری ساواک، قصدش اعمال فشار بر حکومت مرکزی عراق و عبدالکریم قاسم بود که هم از تمامیت ارضی ایران دفاع کند و هم سیستم شاهنشاهی را به عراق بازگرداند و این طرح تا سال 1975 – قرار داد الجزایر – ادامه یافت [ گرچه بعدها سیا و موساد هم به کمک ساواک شتافتند ]

جناب طالبانی در سفارت ایران در بغداد، به شعف آمده بود که ایران می خواهد به انان کمک مالی و نظامی کند ؛ گرچه مصطفی بارزانی خود را رهبر قیام کرد و کردستان نامید و گوی سبقت را از همگان ربود و در عین خودکامگی ، منتقدان خودش را دشمن کرد و کردستان نامید و جلال طالبانی و ابراهیم احمد را دست ساز ساواک نامید [ و بعدها در 1976 جلال طالبانی در کتابش، بارزانی را دیکتاتوری مخلوق شاه و ساواک نامید ].

از 1964 که جلال طالبانی و ابراهیم احمد ، مقهور تفکر قبیله ای بارزانی شدند، وی دل از ساواک برکند اما ساواک گناهی داشت ؟ در سال 1959 طالبانی در سفارت ایران با نماینده امنیتی ساواک دیدار کرد و شاه ایران را کهنه پرست و ضد کرد نامید که هم دستش به خون قاضی محمد آلوده است و هم غنی بلوریان و عزیز یوسفی را به زندان افکنده است – کردهایی که به خاطر حزب کمونیست ( توده) به زندان افکنده شده بودند نه کرد و کردستان -  ؛ اما وقتی نماینده شاه گفت که هدف شاه حمایت از جنبش کردهاست، طالبانی اولین فردی بود که از فرط خوشحالی در پوست خودش نمی گنجید. گناه شاه چه بود که طالبانی و ابراهیم احمد و مصطفی بارزانی به کرد و کردستان واقعیت ماجرا را کتمان کردند ؟ و وقتی انشقاق 1964 رخ داد و طالبانی و ابراهیم احمد و گروه انها به ایران فراری داده شدند، گناه شاه بود ؟ شاه می خواست که بارزانی برادر کشی کند و خون و خون کشی راه بیندازد ؟

در سال 1965 که ساواک به طالبانی اجازه خروج از ایران را صادر کرد ،  و شاه و ساواک به ارتباط گروه طالبانی و تیمور بختیار مشکوک بودند و برحق هم بود این شک کردن ، اما طالبانی به همه چپ ها و مخالفان شاه پناه داد و شاه از بارزانی نخواست که 50 و اندی نفر گروه حزب دمکرات را تحویل ساواک دهد تا اعدام شوند، و یا به اخراج قاسملو دست یازد و یا کشتن معینی ها و شریف زاده و ... ؛ او برای خوش رقصی نزد ساواک، چنین دست به خون کردها آلوده کرد ؛ چرا در ان ایام شاه را گور به گور نخواندند ؟

در سال 1975 بارزانی نزد شاه ایران گفت که من سرباز اعلیحضرتم و شاه پدر کردها، چرا در روزنامه اطلاعات با طاهری بیان کرد که ماموریت من تمام شد ؟ در این ایام 3 واقعیت تاریخی وجود دارد :

1.       تمام کمک های مالی شاه و ساواک در حساب بانکی سویس ، به جیب مبارک مصطفی بارزانی رفت و برای قیام کردها ، صرف نشد

2.       بارزانی اولین نفر بود که به کرج پناهنده شد و امورات همه کردها تحت اختیار تیمسار منوچهر هاشمی – اداره 8 ساواک – قرار گرفت . بارزانی مخالف رنجاندن دل شاه و ساواک بود و به هیچ وجه خواهان ادامه قیام نبود و در اینجا بود که طالبانی ، خواهان ادامه جنبش کردها بود. و بارزانی و فرزندانش پیام داده بودند که اگر نتوانیم جنبش کنیم، جنبش دیگران را می توانیم بهم بزنیم

3.       بارزانی تا نزدیک انقلاب ، به هیچ وجه نگفت که شاه به کردها خیانت کرد و حتی در ایام پاییز 1357 به نماینده ساواک اظهار می دارد که حاضر است به عنوان سرباز شاهنشاه ، به دفاع از شاه ایران برخیزد و در ماه های اخر بود که بارزانی– که دست طولایی در اتهام ساختن و بهتان زدن دارند -  در حالی که از درد سرطان در روی یکی از بیمارستان های واشنگتن بخود می پیچید ، گفت که شاه و کسینجر کردها را فروخته اند !

آقای جلال طالبانی در سال 1975 و بعدها در مصاحبه های پی در پی ؛ حرکت بارزانی را کهنه پرستانه و دست ساز ساواک و شاه نامید و بعدها اظهار داشت که نباید از سروری و بزرگی و عظمت بارزانی غافل بود ؛ و دوباره امروزه اظهار می دارند که از بابت حرکت شان خوشحال هستند . تا پارسال اگر کسی می گفت حرکت کردهای عراق از سال 1961 – 1975 دست ساز ساواک ایران بود و بعدها موساد و سیا به ان پیوستند و بارزانی برای اقناع افکار عمومی مردمان ناآگاه و جامعه سنتی کردستان ان ایام به دروغ متوسل می شد و حرکت خود را ملی گرایی و جنبش خودجوش مردمی کردستان در جهت کردستان بزرگ می نامید؛ طالبانی کتمان می کرد ، اما امروزه می گوید " طرح شاه گور به گور شده " ؛ و این یعنی اعتراف دوباره به سخن قبلی که اگر کسی به زبان می اورد، او را دشمن کرد و کردستان می نامیدند ، اما شاه که وعده استقلال کردستان بزرگ به کسی نداده بود، سندی هست که غیر از این باشد ؟ شاه که در روز آخر به بارزانی گفته بود، " من که صرفا به شما کمک کردم و مدتی به حرکت کردها نیاز داشتم ، اگر من این کمک ها را نمی کردم، شما چند ماه هم نمی توانستید ، دوام بیاورید" ؛ شاه دست از حمایت شست، اما اختیار ادامه جنگ را به خود کردها سپرد ، آیا واقعیت چیز دیگری است ؟ شاه که بسیاری از مجروح های جنگ را در بهترین بیمارستان ها مداوا کرد و فرزندان بسیاری از پیشمرگه ها را روانه اروپا ساخت و به همه کمک مالی کرد، کدام خیانت ؟

در تابستان 2007 از مسعود بارزانی پرسیدم، ناگهان برافروخته شد و هنری کسینجر را دریایی کثیف خواند ؛ گرچه قبل از ان و بعدها هم توانستم چند لحظه ای با جناب کسینجر گپ بزنم ، و همواره فرمود " من ظلمی به کردها نکرده ام، حرکت و جنبش کردها صدها سال ادامه داشته است و ما مدت زیادی هم حمایتش کردیم مثلا 16 میلیون دلار . بنابراین درباره 1975 با من حرف نزنید. بارزانی در نامه ای گله آمیز و تند برایم نوشت که حرکت ما و ملت کرد به شیوه ای غیر قابل باوری نابود شدند" ؛ اما چرا کردها تصورشان خیانت بود و همه کمک های شاه هم منفور واقع شد ؟ اینکه کردها از جریانات سیاسی، خوانش درستی نداشتند، شاه مقصر است ؟ اینکه بارزانی به جای تکیه کردن به مردم کرد و کردستان، به ساواک و شاه تکیه زده بود و وقتی شاه گفت " تمام شد " ، وی هم گفت " تمام شد " ، بازهم شاه مقصر است ؟

و امروز سخنان طالبانی در سی و ششمین سالروز تاسیس حزب اتحادیه میهنی کردستان عراق ، قابل تامل بود... گفت " تصور می شد رها کردن طرح شاه گور به گور – محمد رضا پهلوی  - بدین معنی است که قیام در کردستان، ریشه کن شده است و ابر سیاه ناامیدی و یاس و حرمان بر کردستان سایه افکنده است اما تاسیس اتحادیه میهنی کردستان، پاسخی انقلابی بود که از میان مردمان این دیار، شعله کشید و از نو مبارزه آغاز شد که کردها تا احقاق همه حقوق خود دست از قیام برنمی دارند " ؛  و شاید منتقدها بتوانند این سوال را مطرح کنند که براستی چرا این نفرت از شاه از 1964 به بعد در دل طالبانی نقش بست ؟

شاید از یک جنبه حق دارد ، ساواک از یک شخصیت امی و قبیله ای بیشتر حمایت کرد که غلام آستان باشد و نه از جماعت روشنفکری مانند ابراهیم احمد و جلال طالبانی و ساواک وقتی که در 1964 بارزانی به هدف کشتن این گروه به ماوه ت حمله ور شد و انها رابه همدان فراری داد، ساواک دخالت چندانی نکرد اما شاه از تفکر چپ و کمونیسم فراری و متنفر بود و طالبانی هم پیرو اندیشه چپ و هنوز هم بعد از سال ها دل در گرو مائو دارد ، اما شاه در قیاس با دوران های بعد ، می توان گفت : .کردها درايام پهلوی در ارتش ايران به مقام و رده های بالا رسیدند و اين بيشتر تبليغات چپ ها بود که سعی در تکذیب این نکته داشتند، اما سرتيپ محمد امين بيگلری، سپهبد فريدون فرح نيا، سرلشکر معتمدی کردستانی در ارتش حضور داشتند و حتی می توان گفت که اعتماد زيادی به کردها توسط حکومت مرکزی وجود داشته و اردلان ها و جاف ها هم که با سناتوری و وزارت و سفارت هم رسيدند و يا در ۱ هفته قبل از انقلاب ۱۳۵۷ يحيی صادق وزيری، وزير دادگستری کابينه بختيار شد و قبلا هم معتمد وزیری، معاون وزیر بود !... گرچه بعد از انقلاب ، امروزه در ایران،  شايد فرمانداری کرد زبان هم نداشته باشيم ، که خود حکايت ديگری است!

اما در ایام همان شاه بود که هویت کردها، لااقل به رسمیت شناخته شد، کردها دارای روزنامه کردستان شدند، که منظم انتشار می یافت اما بعد از ایام شاه هرگز رسانه ای شکل نگرفت، و رادیو و تلویزیون کردی هم یادگار ایام شاه است که بعد از 20-30 سال در عراق و ترکیه رادیو و روزنامه کردی شکل گرفت ، پس شاه، انسانی ضد کرد نبود و برایش اهل سنت و تشیع معنی نداشت ؛ بعدها بود که این داستان های سردرد آور و بی فایده، ادامه یافت.

امیدوارم مسایلی را که به ان اشاره کردم، فتح بابی برای اندیشیدن درباره حقایق پنهان تاریخ ایران زمین باشد. برای حقیقت تاریخ دوست داشتم این نکته را بنویسم و متذکر شوم.  به گمانم نگاهی بدون تعصب و صریح داشته باشیم، در تنگنای احساسات و هیجان هم قرار نخواهیم گرفت.               

 

  بغداد 15 خرداد 1390

متن کامل سخنان جلال طالبانی در اینجا منتشر شده است
اخبار ویژه
نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها