"مریم مجتهد زاده " به همراه خانوادهاش در شهر ساری زندگی می کرد، او دوران دبیرستان را می گذراند که در ذهنش سؤالاتی درباره وجود خدا ، خلقت ، ادیان الهی و ... به وجود آمد . روزی چند نفر از اقوام دور مادری به دیدن آنها آمدند . در میان آنها پسری به نام محسن بود که به بسیاری از سؤالات مریم پاسخ داد. مریم پس از برخورد با محسن محجبه شد و به اسلام گرایش عمیقی پیدا کرد. او و محسن پس از مشکلات بسیار با یکدیگر ازدواج کردند. آن دو در کنار هم به فعالیتهای سیاسی علیه رژیم منحوس پهلوی مشغول بودند تا اینکه پس از مدتی برای فرار از دست ساواک به آمریکا رفتند. آن دو به همراه برخی از مبارزان سیاسی در اتحادیه انجمن اسلامی دانشجویان آمریکا و کانادا و به عنوان دبیر تشکیلات انجمنهای اسلامی دانشجویان آمریکا و کانادا به فعالیت خود ادامه دادند و پس از پیروزی انقلاب اسلامی به ایران بازگشتند. پس از مدتی به هنگام شروع جنگ تحمیلی محسن به عنوان کاردار ایران و لبنان به بیروت رفت و مریم نیز در جبهههای جنگ به کار پرستاری پرداخت. مریم بارها برای دیدن محسن به بیروت و حتی دمشق رفت. آن دو صاحب پسری به نام «رائد» شدند ولی محسن به زندگی خود در بیروت ادامه می داد تا اینکه به همراه سه نفر دیگر درسال 1982 توسط نیروهای فالانژ دستگیر شده و هیچ گاه خبر درستی از زنده ماندن، شهادت یا اسارت آنان اعلام نشد.
این مقدمه، داستان واقعی زندگی مریم مجتهدزاده، رئیس مرکز زنان و خانواده ریاست جمهوری در دولت دهم است که گفت وگوی خبرنگار گروه جامعه خبرگزاری فارس با این بانوی صبور، همسر محسن موسوی، دیپلمات ربوده شده در لبنان را می توانید بخوانید:
فارس: مهمترین سوالی که درباره زندگی خصوصی شما می شود پرسید و شاید در این سالها بارها از شما پرسیده شده و همیشه هم تازگی دارد این است که آخرین خبری که از همسرتان به دست آورده اید، چیست؟
مجتهدزاده: آخرین خبر این است که زنده هستند و در سرزمین اشغالی نگهداری می شوند، آخرین خبر همین است.
فارس: شاید این نگاه آزاردهنده وجود داشته باشد که چون یکی از دیپلمات های ربوده شده در لبنان، همسر شما بوده است شما هیچ گاه نمی توانید بپذیرید به شهادت رسیده اند و تأکید دارید که زنده هستند، اسنادی که نشان دهنده حیات آنها باشد دارید؟
مجتهدزاده: این طور نیست چون یک سری افراد زنده رفته اند، هویت داشته اند. مگر می شود شما یک سری آدم های زنده را بدون اینکه اصلا هیچ آثاری از آنها مانده باشد بگویید نیست شده اند به هر حال حتی اگر اینها را اعدام هم کرده باشند باید صحنه تیرباران آنها موجود باشد آنها که آدم های عادی نبودند هر چهار نفر آنها بالاخره شخصیت بودند باید از آن صحنه عکسی وجود داشته باشد، باید بگویند اجسادشان را کجا گذاشته اند تناقض گویی در این زمینه بسیار زیاد است و باید شک کرد. مطالبی که بیان می شود غیرواقعی است. حتی خود آمریکائیها گزارشی را آماده کردند و نسبت به این تناقض گویی ها بحث کردند، بعد از اسارت آنها اعلام کردند که شهید شده اند بعد از آن گزارش های متناقضی از جمله جابجایی آنها از طریق دریا اعلام می شود یا اینکه در گزارش های مختلف محل های دفن متفاوت برای آنها اعلام می شود.
بنده در دیداری که با سمیر جعجع داشتم طی یک ساعت 4 مدل صحبت کردند وقتی فردی دروغگویی می کند و سناریوسازی می کند خیلی چیزها یادش می رود در همان یک ساعت 4 مدل را مطرح کرد ایشان یکبار گفت همان روز اول در درگیری ما حاج احمد را می خواستیم ایشان به ما حمله کرد ما تیر را زدیم به پیشانی ایشان. یک بار دیگر گفت که جلیقه های ضد گلوله گرفته بودند و می خواستند روی اینها امتحان کنند که تیرباران شدند. حالا اینکه کجا دفن شدند؟ یک بار گفتند همان منطقه هست کرتینا در لبنان بعد گفتند بردیم جبل. من گفتم پسر ایشان زنده است و می شود آزمایش DNA گرفت، گفت که انداختیم آنها را در چاه، گفتم از آب چاه هم می شود چیزهایی فهمید گفت انداختیم در بیابان و سگ ها آنها را خوردند. هر دفعه اینها یک چیزی را مطرح کردند حتی یکی دو بار هم اینها استخوان هایی را آوردند و گفتند که این استخوانها برای این دیپلمات ها است اما وقتی آزمایش DNA انجام شد مشخص شد که حرفشان درست نبوده است.
پس معلوم می شود که آنها وجود دارند اطلاعات ما همه مبنی بر این است که اینها زنده هستند و در زندان های رژیم صهیونیستی نگهداری می شوند و علت اینکه اینها را صهیونیست ها نگه می دارند این است که می خواهند معاوضه ای را با ران آراد که یک خلبان اسرائیلی بوده است انجام دهند در حقیقت این فرد در حال بمباران مناطق مسکونی لبنان هواپیمایش ساقط می شود و توسط عده ای اسیر می شود و درگیری های لبنان معلوم نمی شود که چه می شود.
فارس: یعنی 4 دیپلمات زنده هستند و رژیم صهیونیستی میخواهد معاوضهای را با ایران انجام دهد؟
مجتهدزاده: بله.
فارس: این موضوع را در جایی به طور رسمی مطرح کرده اند؟
مجتهدزاده: آنها همیشه از طریق واسطهای که با آلمان ها دارند این را چندین بار مطرح کرده اند.
فارس: مگر آنها نمیگویند که این افراد کشته شده اند پس چطور بر معاوضه تاکید دارند؟
مجتهدزاده: ببینید دیگر این حرف های ظاهری آنهاست این 4 نفر دیپلمات بوده اند و طبق کنوانسیونهای بینالمللی دیپلماتها مسئولیت دارند و رژیم صهیونیستی نمی آید اعلام کند که 4 دیپلمات را اسیر کرده است و آنها در زندان به سر می برند اگر بخواهند چنین اعترافی داشته باشند دیگر به هیچ عنوان نمیتوانند آنها را نگه دارند. حتی ما اطلاعاتی داریم که اینها دائما زندانهایشان در حال تغییر است و زندانبانها را عوض میکنند و نمی گذارند آنها در انظار باشند.
فارس: خانوادههای 3 دیپلمات دیگر هم این پیگیریها را دارند؟
مجتهدزاده: تنها کسی که متأهل بوده آقای موسوی همسر بنده بوده است طبیعی است پدر و مادرهای این افراد، پیر شده اند یا از دنیا رفته اند اما آنها هم پیگیر هستند و با هم در تماس هستیم.
فارس: پسر شما هم با جدیت پیگیر وضعیت پدر هست.
مجتهدزاده: ایشان جزء اولویتهای اصلی اش است ایشان وقتی پدر رفت یک سال و 3 ماهشان بود الأن اصلاً از پیگیری این موضوع دست بر نمی دارد.
فارس: شما در حال حاضر از جایگاه حقوقی که در دولت دارید پیگیر وضعیت همسرتان و 3 دیپلمات دیگر هستید یا اینکه کاملاً شخصی موضوع را پیگیری می کنید؟
مجتهدزاده: به دلیل حجم کارهای مرکز امور زنان و امور خانواده از وقتی در این جایگاه قرار گرفتم نتوانستم مسئله همسرم را مورد پیگیری قرار دهم و پیگیری ها از طریق فرزندم در حال انجام است.
سید رائد موسوی و سید محسن موسوی
فارس: خانم مجتهدزاده کمی از دورانی که تازه با آقای موسوی آشنا شده بودید هم برای ما می گویید؟
مجتهدزاده: ببینید من آن زمان واقعا از یک دریچه دیگری دنیا را می دیدم یعنی هرچیزی میخواستم برای خودم و برای لذتهای خودم بود برای اینکه خودم چه منفعتی را از آن میبرم بود اما بعد از آشنایی با همسرم اصلا دیدم نسبت به زندگی ام عوض شد. فهمیدم که انسان باید در برابر ارزش ها و اهداف، خودش را فدا کند، نمی شود که انسان در مسیر خدا باشد اما تاکید بر خود داشته باشد، این دو با هم جمع نمی شود. آقای موسوی، دید جدیدی را نسبت به همه چیز برایم باز کرد خود ایشان هم واقعاً عامل بودند زندگی ائمه اطهار را برایم باز کردند و از مجاهدت های صدر اسلام می گفتند و از فداکاری ها و ایثارگری هایی که شکل گرفته بود. واقعا بعد از آشنایی با آقای موسوی احساس می کردم قبلاً چه زندگی پوچی را داشتم بعد از آن دیگر حاضر شدم از همه چیز بگذرم.
فارس: چند مدت در کنار همسرتان بودید؟
مجتهدزاده: هفت سال. ولی همهاش جدایی بود یعنی از سال 54 تا 61 ما با هم بودیم و جالب اینجاست که وقتی ما اینجا عقد مخفی کردیم چون همسرم زندانی سیاسی بود نذر کرده بودم که او را آزاد کنند و من هفت سال با ایشان زندگی کنم و یک فرزند پسر هم از او داشته باشم درست همین اتفاق هم افتاد یعنی سال 61 او را دستگیر کردند و من یک پسر از ایشان داشتم از همان ابتدا هم دوست داشتم پسرم تمام خصلتها و خلق و خوی همسرم را داشته باشد.
فارس: الان خصلتهای آقای موسوی را در فرزندتان می بینید؟
مجتهدزاده: اصلا مو نمی زند! از نظر روحی، حرف زدن، از نظر خلق و خو کاملاً مثل خود آقا محسن است. فیلم و عکس زیادی از آقا محسن به خاطر شرایط خاص کاری شان نداریم اما من هر وقت به یاد ایشان میافتم اصلا احساس نمیکنم که نیست همیشه احساس میکنم کنار من هستند و احساس دوری نمیکنم.
فارس: درباره شرایط تحصیل خودتان هم بگویید.
مجتهدزاده: من قبل از انقلاب ، پرستاری خواندم بعد فوق لیسانس بهداشت از دانشگاه تربیت مدرس را گرفتم قرار بود به ما دکترا بدهند فوق لیسانس و دکترا قرار بود پیوسته باشد بعد اختلافی بین آنها و وزارت علوم افتاد در آن زمان نشد و بهجای دکترا به ما اجازه مدرسی دادند که قرار شد همه ما مدرس دانشگاهها بشویم بعد من یک دوره مهندسی در ایالت جورجیا شهر آتلانتا خواندم و با پیروزی انقلاب هم به ایران برگشتیم و در محافل سیاسی و فرهنگی حضور فعال داشتم.
فارس: چطور حاضر شدید با مردی که در آن زمان هم زندانی سیاسی بود ازدواج کنید؟
مجتهدزاده: وقتی ما با هم صحبت کردیم به من گفت که فکر نکن یک زندگی در رفاه را با من شروع می کنی من یک زندانی سیاسی هستم با محرومیت های بسیاری مواجه می شوی من هم گفتم که همه اینها را قبول می کنم اما فقط بگو که آن دنیا شفاعت من را می کنی؟ اگر بدانم که شفاعت میکنی همه را تحمل میکنم. آقا محسن هم گفت که اگر بودم خودم سرپرستی شما را دارم اگر نبودم از امام زمان (عج) میخواهم که شما را حمایت کند و ما اصلا روایت داریم که کسانی که در راه خدا می روند خدا و امام زمانشان سرپرستی آنها را به عهده میگیرند و شما اصلا نگران نباشید من هم به شوخی گفتم که اگر این طور است پس زودتر برو!
فارس: ارتباط شما الان با خانواده همسرتان چطور است؟
مجتهدزاده: ما باهم زندگی میکردیم ما 25 سال با هم در یک خانه زندگی میکردیم تا زمانیکه مادر همسرم زنده بودند در آنجا بودیم پدر شوهرم هم 27 سال بعد از اسارت همسرم از دنیا رفت بعد از اینکه پدرشوهرم از دنیا رفت خانه تبدیل به دارالقران شد.
فارس: الان شرایط فرزند شما چطور است؟
مجتهدزاده: آقا رائد، الان دکترای کامپیوتر دارد و در حوزه هم درس خوانده است در وزارت خارجه هم در امور فنی مشغول کار است، رائد 19 سالش که شد با دختر عمویش ازدواج کرد. در حال حاضر 2 نوه دارم یک پسر و یک دختر.
فارس: بعضی شبهات از سوی برخی ها اعلام می شود که چون شما همسر یکی از دیپلمات های ربوده شده در لبنان هستید توانستید در دولت، جایگاهی را به دست بیاورید و جزء زنان کابینه دولت دهم شوید، این را قبول دارید؟
مجتهدزاده: در عمل باید ثابت بشود اتفاقاً موضوع همسرم باعث شد که من دیرتر وارد حوزههای مدیریتی شوم.
من سال 67 فوق لیسانسم را گرفتم آن موقع مگر چه تعداد زن دارای مدرک فوق لیسانس وجود داشت من در آن زمان، مسئول دانشکده پرستاری مامایی دانشگاه شهید بهشتی بودم که به خاطر اینکه بتوانم وقت بیشتری برای فرزندم اختصاص دهم تقاضای انتقال به آموزش و پرورش را دادم و بورس دکترای کانادا به من پیشنهاد شد ولی به خاطر اینکه فرزندم از فضای ایران دور نشود و بتواند در یک فضای مذهبی رشد کند نپذیرفتم و طبیعتاً اگر همسرم در کنار من بود این مسائل برایم پیش نمی آمد. من همیشه شاگرد اول بودم. با اینکه همسرم را چند ماه بود گرفته بودند معدل لیسانس من 19.5 شد فوق لیسانسم هم همینطور بعد بورس به من دادند که من بروم اما به خاطر همسرم نرفتم یعنی شاید این مسئله باعث شد تا من برای خودم خیلی از محرومیتها از فعالیتهای اجتماعی را ایجاد کردم. من 16 سال آموزش و پرورش بودم و از دانشگاه خودم را انتقال دادم به آموزش و پرورش در وزارت آموزش و پرورش مدیر بودم. قابلیت های افراد در کارهایشان مشخص می شود.
آخرین سمت من در آموزش و پرورش به عنوان رئیس مرکز پیش دانشگاهی رفاه و مدیرعاملی تعدادی از سازمانهای مردم نهاد بوده است.
فارس: قشنگترین جمله برای پایان این گپ و گفت، آیه ای از قرآن کریم می تواند باشد که خداوند در سوره رعد می فرمایند: «سلام علیکم بما صبرتم فنعم عقبی الدار» « سلام و تحیت بر شما باد که صبر پیشه کردید و بس نیک است سرانجام این سرای.»
مجتهدزاده: سپاسگزارم و آرزوی توفیق دارم.
گفت وگو: الهه رفیعی نژاد