مریم مهدوی در مجله اینترنتی چارقد نوشت: چشمهایش را ببینید؛ همان چشمهایی
که برخلاف توصیه همه مشاوران و علمای علم روانشناسی که توصیه اکید میکنند
برای ارتباط موثر با مخاطب، حسابی با چشمانتان با او درگیر شود، هیچگاه در
چشمان مخاطبانش نگاه نمیکرد.
چشمهایش را ببینید؛ همان چشمهایی که
شرق و غرب را درهم کوبید حتی پلکی هم نزد تا بلکه سوژهای شود برای فلان
تلویزیون خارجی و فلان روزنامه داخلی تا از ترس از ابرقدرتها بنویسند و از
اینکه با بلوک شرق و غرب نمیتوان درافتاد و قس علی هذا.
چشمهایش
را ببینید؛ همان چشمهایی که در فراق یکی پس از دیگری یاران نمناک میشد اما
هیچگاه متزلزل نشد تا قوت قلبی باشد برای آنانی که ساعتها بیخوابی را به
چشمانشان تحمیل میکردند تا فقط چند دقیقه، به تماشای ابهت آنها به جماران
میآمدند.
این
چشمها که دنیا را مسحور خود کرده بود و از شدت برافروختگی در برابر
دشمنان و معاندان، خواب روز و شب را از آنان گرفته بود، اینچنین در برابر
همسر، خاضع و خاشع هستند و تسبیح میگویند این رحمت و لطف الهی را که «و
مِن آیاته أنْ خلق لکم مِن أنفسکم أزواجاً لتسکنوا إلیها؛ از نشانههای خدا
این است که از جنس خودتان همسرانی برای شما آفرید تا در کنار آن ها آرامش
بیابید.»
چشمهای روح الله را دست کم نگیرید؛ این چشمها کارترها و
ریگانها را به زمین کوباندهاند. این چشمها اتحاد جماهیر شوروی را خاکمال
و ذلیل کردهاند. این چشمهایی که در برابر ریحانه الهی اینچنین فوران شور
و اشتیاق و احساسات هستند، همان چشمهای برافروخته و خونین ظاهری هستند که
حکم ارتداد سلمان رشدی را نوشتهاند.
آقا روحالله مظهر صدق و
راستی است و چشمهایش نقطه اوج آن. هزاران حرف ناگفته دارد این نگاه داغ و
سوزان که تا عمق جان نفوذ میکند و قلب را آتش میزند که این ابرمرد تاریخ
معاصر که هنوز بسیاری از سیاسیون و جامعه شناسان به دنبال درک راز ابهت و
قوت قلب او هستند، چه نگاه لطیف و پنبه گونی دارد به همسرش؛ همسری که
سالها سختی و رنج را به جان خریده بود و غربت و دوری از یار را چشیده بود و
لحظهای هم دم برنیاورد تا مانع رسالت بزرگ روحالله شود.
البته
آقا روحالله هم برای یار دیرین خود کم نگذاشته است؛ چرا که تنها اوست که
هم میتواند به گورباچف نامه بنویسد و از حضور کمونیسم در موزه تاریخ سخن
بگوید و هم همسرش را در ایام فراغ و دوری اینگونه خطاب کند که «تصدقت شوم،
الهي قربانت بروم، در اين مدت كه مبتلاي به جدايي از آن نور چشم عزيز و قوت
قلبم گرديدم،متذكر شما هستم و صورت زيبايت در آيينه قلبم منقوش است.
عزيزم، اميدوارم خداوند شما را به سلامت و خوش در پناه خودش حفظ كند.»
فقط
چشمهای روحالله در این عکس است که راز این جمله او را عیان میکند که
«مرد از دامان زن به معراج میرسد» و چقدر عاشقانه گفته است؛ یک عاشقانه
آرام. و اما یک افسوس برای ما باقیست که چرا این عکس باید برچسب منتشر نشده
بخورد تا در میان آرشیوها خاک بخورد و ما نتوانیم نظاره کنیم نگاه عاشقانه
یک مرد خدایی به همسرش را...