598 به نقل از رجانیوز: معروف است که تعدادی از کارگردانان تخصص
ویژهای در گرفتن پروانهی ساخت برای فیلمنامههایی دارند که تا به حال
چندین بار دست به دست بین کارگردانان و تهیه کنندگان مختلف چرخیده و هر بار
هم موفق به دریافت مجوز نشده است. نمونهی بارز چنین کارگردانانی، کمال
تبریزی است که در کارنامهاش به وفور از این آثار وجود دارد و بسیاری
معتقدند که بعضی از فیلمهای او (مانند «مارمولک»، «لیلی با من است» و
«خیابانهای آرام») را در موقیعت زمانی خودش، فقط خود «تبریزی» میتوانسته
بسازد. این تخصص مهم، البته فقط ریشه در دلایل سینمایی ندارد و رابطهها هم
در شکلگیری چنین تخصصی نقش مهمی ایفا میکنند.
«علی عطشانی» هم از همین دست
کارگردانهاست. او با کمک «محسن علیاکبری» -عضو شورای عالی سینما و
تهیهکننده سینما- بهراحتی برای فیلمنامهی چند بار رد شدهای مثل «تلفن
همراه رئیس جمهور» -که پنج سالی را در انتظار مجوز به سر برده- پروانهی
ساخت گرفته و حالا فیلمش را با کمترین اصلاحات راهی سینماها كرده است. جالب
آنکه با ساخت همین فیلمنامه توسط «کمال تبریزی» با آن مهارت مذکور هم
مخالفت شده است. خب! سوال اینجاست که چه چیزی موجب شده تا «عطشانی» در راه
ساخت پروژههای جنجالی حتی از «کمال تبریزی» هم موفقتر ظاهر شود و از او
پیشی بگیرد؟
عجله نکنید؛ این مطلب یک مطلب کاملاً
سینمایی است و نگارنده قصد ندارد تا به روابط پشت پردهی سینما و مسائل
ناظر بر طریقهی مجوز گرفتن اشاره کند، چرا که در پاسخ به راز این مهارت
«علی عطشانی» در گرفتن مجوز ساخت فیلمهای مشکلدار، باید به ضعف فیلمسازی
«عطشانی» اشاره و این نکته را که چگونه میتوان از یک تم سیاسی ملتهب، یک
فیلم (اگر بتوان «تلفن همراه رئیس جمهور» را فیلم نامید) کم رمق آشفته
ساخت، تشریح کرد. در واقع این ضعف فیلمسازی «عطشانی» است که موجب شده تا
این فیلم با آن موضوع حساس و ملتهبش، به یک فیلم هندی بیاثر تبدیل شود. خب
شما اگر جای اعضای شورای نمایش بودید، با ساخت این فیلم توسط «عطشانی»
موافقت نمیکردید؟
«تلفن همراه رئیس جمهور» نخست از
آنجایی لطمه میخورد که کارگردانش در برابر امکانی که به دست آورده تا در
فیلمش رئیس جمهور را بیپردهتر از گذشته نقد کند، به شدت ذوق زده است. این
ذوقزدگی باعث شده است تا فرم فراموش شود و محتوازدگی بر جای جای اثر سایه
افکند. بارزترین نشانهی این محتوازدگی هم آنجایی است که فیلم میخواهد
تمام معضلات اجتماعی را به مستقیمترین شکل ممکن و در خلال دیالوگ – و نه
کنش و داستان- مطرح کند. اشاره به اختلاس، معضل حجاب، برخوردهای امنیتی در
برخورد با منکرات، مشکلات اقتصادی، بازداشت شدگان فتنهی 88، استفادهی
نادرست از پول نفت، مشکلات اجاره نشینی و... فقط بخشی از معضلاتی است که در
این فیلم راجع به آنها صحبت میشود. به عبارت دیگر، «عطشانی» هر موضوعی را
که به ذهنش رسیده، در فیلم مطرح کرده است. آنهم به مستقیمترین و
شعاریترین شکل ممکن؛ چرا که در برابر موضوع فیلم ذوقزده است و میخواهد
از این فرصت استفاده کند تا تمام انتقاداتی را که خود در این هشت ساله
شنیده یا به آن اعتقاد دارد، در فیلم بگنجاند.
این حجم طرح موضوع و انتقادات مستقیم در
یک فیلم باعث شده تا به هر کدام از این موضوعات در حد دو یا سه دقیقه وقت
برسد و در نتیجه، دقیقاً به هر انتقاد و موضوعی در حدی پرداخته شده که
معمولاً در یک تاکسی میتوان روی آن بحث کرد. بدین ترتیب، انتقادات فیلم
«تلفن همراه رئیس جمهور» علیرغم ادعای عوامل آن مبنی بر بیسابقه بودن در
صراحت موضوع، هیچگاه از حد انتقادات مطروحه در یک تاکسی فراتر نمیروند و
از این رو، متن به یک «تاکسینوشت» بیشتر شباهت دارد تا یک فیلمنامه.
مثلاً برای اشاره به موضوع اختلاس، یک
پیامک معروف که در ایام داغ بودن بحث اختلاس حتی در رسانهی ملی هم
بازخوانی شد، (پیامک ماجرای روی مین رفتن یک رزمنده و حساسیت او به تعلق
پوتینهایش به بیتالمال) در فیلم دوباره روخوانی میشود. یا تلفن کسی که
از «کوت عبدالله» زنگ میزند و با شعاریترین جملات، بیتوجهی دولت به
ساکنان مناطق نفتی و «امت بهپا خاسته» (عین لفظی که به کار میرود) را
مطرح میکند! یا بحث سفرهای که قرار بود در آن نفت باشد اما حالا بوی نفت
گرفته! همه و همه پیامکها و اصطلاحات آشنای این هشت ساله هستند که از فرط
تکرار، دیگر هیچ جذابیتی ندارند و حالا کارگردان این فیلم، همهی این
پیامکها و حرفهای رایج درون تاکسی را جمعآوری کرده و مدعی است که فیلمی
با انتقادات بیسابقه و مبتنی بر دردهای ناگفتهی مردم ساخته است!
«تلفن همراه رئیس جمهور» مملو است از
این پیامهای كوتاه که تبدیل به تصویر شدهاند و از این جهت، به نظر میرسد
که «عطشانی» به جای اینکه فیلمی با محوریت تلفن همراه رئیس جمهور را
بسازد، فیلمی بر اساس اساماسهای که به خودش رسیده ساخته است و اصلاً
تلاش نکرده که به فیلمش سر و شکلی سینمایی بدهد.
مشکل بعدی فیلم فیلم «شخصیت» و در
مقابل، حضور تعداد زیادی «تیپ» است. به جز خود «قربانعلی» و تا حدی همسرش
–با بازی خوب «بهناز جعفری»- بقیهی کاراکترها همگی تیپ هستند. مثلاً دختر
«قربانعلی» که دائم یا مشغول دور دور زدن اتاق با کتابهای دانشگاه است و
یا اینکه در بستر بیماری افتاده و هیچ مشخصهی دیگری ندارد، یا تیپ
کاریکاتوری «علی دهکردی» -حاجآقای خپل مذهبی کثیف- که چیزی شبیه آدمبدهای
کارتونی شده است و تا داخل قاب میآید، شما متوجه میشوید که چه آدم هفت
خطیست و در عرض یک دقیقه تمام رذائل اخلاقی را در وجود او مییابید!
پرداخت تیپیکال جوان نزولخوار، کاراکتر زنباز چربزبان صاحبکار
«قربانعلی» با بازی فاجعهبار «نیما شاهرخشاهی» یا کاراکتر «خشایار راد»
که «قربان» را با گدا اشتباه میگیرد، همه و همه نمونهای دیگر از این
کاراکترهای کلیشهای هستند.
مشکل سوم، دیدگاه کهنهی نویسنده و
کارگردان به جامعهی ایران است. به طور مثال، کارگردان برای نشان دادن
خانوادهی سنتی از نشانههایی چون «کرسی»(!!)، «سبزی پاک کردن» و ...
استفاده میکند و برای نشان دادن مدرنیته، جوانانی را به تصویر میکشد که
هدفون در گوش دارند یا کودکی که سیدی «ساسیمانکن» به مدرسه آورده است!
وقتی کارگردان در تبیین فضای سنت و مدرنیته تا این حد سطحی عمل میکند،
میتوان فهمید که چرا فیلم از حد انتقادات روزمرهی داخل تاکسی بالاتر
نمیرود.
چهارم آنکه فیلم با وجود بهرهمندی از
یک موقعیت ابتدایی درخشان که خود میتوانست منبع یک کمدی برجسته باشد، تمام
لحظات شاد خود را نه از موقعیت، که از لهجه و بازی خوب دو بازیگر اصلی خود
وام میگیرد. به عبارت دیگر، اگر از چنین فیلمی که ایدهی اولیهی درخشانی
دارد، لهجهی بازیگرانش را حذف کنیم، هیچ موقعیت کمیکی باقی نمیماند و
این یعنی ایدهای که به هدر رفته است.
به همهی اینها اضافه کنید بازی بهشدت
ضعیف نیکی کریمی را که هنگام صحبت کردن از احتمال مرگ دخترش، گویا راجع به
چیز بیاهمیتی مثل گرفتن لولهی آب صحبت میکند! آن هم با آن دیالوگ عجیب:
«تو رو به دستهای بریدهی ابوالفضل!» یا دقت کنید به سکانس مکالمهی تلفنی
رئیس جمهور هنگام صحبت با «قربان» که در آن لحن رئیسجمهور چیزی شبیه لحن
یک عاقد محضریست تا رئیسجمهور! خب دیدن چنین ضعفهای گلدرشتی روی پرده،
ناخودآگاه ما را به این نتیجه میرساند که خود «عطشانی» هم در برخی
سکانسها، محو برخی دیالوگهای جنجالی بازیگرانش شده و از کارگردانی غافل
مانده است. بگذریم! فعلاً دور دور ساختن فیلم سیاسی است! حتی اگر قرار باشد
به اسم فیلم دیدن به مجلس پیامکخوانی دعوت شویم.