باشگاه دانشجویان «خبرگزاری دانشجو»،مهدی حسینی؛ من دیپلمات نیستم، من
انقلابیام؛ حرف را صریح و صادقانه میگویم. (رهبر معظم انقلاب)
گاهی وقتها لازم است، انسان بندِ ادب و آداب را از پای خود بگشاید و
بیپیرایه و بینقاب حرفش را بزند. صد البته فرق است بین شفاف و رُک
حرفزدن، با اهانتکردن. اما رعایتِ آداب در سخن گاهی وقتها جانمایهی
کلام را میگیرد و حرف را درست منتقل نمیکند. این آداب گاه میتواند
آموزههای ادبیاتی باشد و گاه محافظات و ملاحظات سیاسی. از همین باب است که
بعضی وقتها دیپلماتها حرفی را به زبان میآورند، که قصد دارند معنای
متفاوتی را از آن به ذهنِ مخاطب القا کنند.
مقام معظم رهبری نیز در یکی از سخنرانیهای خود در سالِ 91، با دستمایه
قرار دادن همین مفهوم، خود را یک «انقلابی» دانستند و نه یک «دیپلمات»؛
بدین معنا که حرفشان را صریح و شفاف و بدون تعارف میزنند. بیانی که به
اذعان بسیاری، درخشانترین کلامِ حضرتِ ایشان در میان بیانات همان سال
میباشد.
از این مقدمهی کوتاه که بگذریم و قدری در زمان به جلو حرکت کنیم، به
سومین ماه از سالِ 92 میرسیم و موسم انتخابات یازدهم ریاست جمهوری. جایی
که از 686نفری که برای شرکت در این کارزار ثبتنام کرده بودند، صلاحیت 8
نفر توسط شورای نگهبان تأیید شد. از اینکه آیا این نظرِ شورای نگهبان
مطابقِ میلِ تمام گروهها و افراد است به سرعت عبور میکنیم، که نه جای
بحثِ آن در این مقالِ کوتاه است و نه عقلاً و منطقاً امکان چنین امری وجود
دارد. بحثِ ما اینجاست که پس از اعلام نظرِ شورای مذکور – که با درایتِ
بنیانگذارِ انقلاب اسلامی به منظور حفاظت از اصول اسلامی و مفادِ قانون
اساسی ایجاد گردیده است – وظیفهی همگان تمکین به نظراتِ آن است؛ حتی در
صورت عدم تطابق با نظرات شخصی. این واقعیتی است که بارها و بارها نیز مورد
تأکید امام خمینی (ره) و امام خامنهای (حفظهالله) قرار گرفته است.
اما آنچه امروز شاهدِ آن هستیم اعتراض دو دسته از افراد به صورت علنی به
نظرِ شورای نگهبان است. گروه اول حامیانِ مهندس اِرَم (اسفندیار رحیم
مشایی) و بالاخص شخص رییس جمهور هستند که ردِّ صلاحیت وی را نشانهی
مظلومیتِ او میدانند؛ و دستهی دوم برخی سینهچاکانِ استوانهی انقلاب
(اکبر هاشمی رفسنجانی) که عدم حضورِ او در عرصهی انتخابات را مانع تحقق
حماسهی سیاسی معرفی میکنند.
اما هر دو گروه هدفِ مشترکی دارند و آن هم اینکه انگشتِ اتهام را به سمت
قلبِ تپندهی نظام اسلامی و عمودِ خیمهی انقلاب دراز کردهاند. شاید این
هر دو، در ظاهر طلبِ امتداد از «رهبری عزیز» را دارند و خود را «حامیانِ
ولایت» قلمداد میکنند، اما باطنِ قضیه آن است که میخواهند توپ را به
زمینِ رهبری بغلتانند و ایشان را – نعوذا بالله – عامل این ظلم و اشتباه
بدانند. گروهی میگویند: «در فصلی که مدعیان دفاع از ولایت در باتلاق تحجر و
جهل فرو رفته و ناکارآمدی دوستان نادان در میدان دفاع از ولایت، بیش از
همیشه عیان شده است، ولایت فقیه بهترین مدافعان خود را خواهد یافت؛ دوستانی
دانا، با گفتمانی شریف و ادبیاتی افتخارآمیز. مردان و زنانی که معتقدند
شیرینی ولایت فقیه را باید به اهالی ونک به بالا نیز چشاند ... به فرموده
رهبری عزیز، جمهوری اسلامی حکومت عدالت و تقواست و این دو پایههای مشروعیت
این هندسه الهی است. همانطور که اسفندیار گفت: «مملکتی که ولی فقیه دارد،
ظلم را برنمیتابد و ما از این مسیر، حقمان را خواهیم گرفت.» ولایت فقیه،
بهشت است. درب این بهشت را اگر به رویمان هم ببندند، گوییم یا علی (ع) و ز
دیوار میرویم!»و دستهی دوم برای ولی فقیه تعیین تکلیف میکنند. هر چند
برنامهی گروه اول نیز نیاز به واکاوی دارد، اما سخنِ انقلابیِ من در این
مقال با دستهی دوم است.
علی مطهری که ظاهراً اگر هر چند روز یک بار با سخنانش تیترِ جنجالی علیه
نظامِ اسلامی به رسانهها و شبکههای ضد انقلاب خارجی ندهد، او را در
زمرهی افرادِ گنگ دستهبندی میکنند و اگر با هر کدام از رفتارها و
گفتارهای سراسر بصیرتش! سوژه دستِ دشمنان قسمخوردهی کشور ندهد، حقوقِ
نمایندگیاش حرام میشود، در آخرین حماسهاش نامهای سراسر توهین در اعتراض
به رد صلاحیت هاشمی رفسنجانی خطاب به رهبر انقلاب نوشته است. در آغازِ این
نامه آمده است: «این رد صلاحیت که با دو دلیل ناموجه ناتوانی جسمی و نقش
داشتن در فتنه سال88 انجام شده است، آسیب جدی به انتخابات آینده وارد
خواهد کرد و حماسه سیاسی مورد نظر جنابعالی را محقق نخواهد ساخت.» هر
مخاطبِ آگاهی، بلافاصله با خواندنِ این نامه به یادِ نامهی بدونِ سلام
هاشمی در سال 88 به رهبر انقلاب میافتد. مطهری پس از این عبارتِ
تهدیدگونه، در توهینی آشکار به امامِ امت و نیز شورای نگهبان نگاشته است:
«حدس قوی دارم که اگر امام خمینی هم، به فرض حیات، با نام مستعار در
انتخابات شرکت میکردند صلاحیتشان رد میشد؛ چون ایشان هم گاهی انتقاداتی
داشتند.» این همان فردی است که خود را مروج خط امام میدانسته است.
وی در ادامهی نامهی خود ضمن آنکه رد صلاحیت هاشمی را مانع «شور و شوق و
امید مردم برای شرکت در انتخابات» میداند، جسارت خود را کامل میکند و راه
حل خود برای این مشکل(!) را اینگونه هتاکانه مطرح میکند: «پیشنهاد
میکنم با حکم حکومتی در تأیید صلاحیت ایشان زمینه تحقق حماسه سیاسی مورد
نظر آن رهبر عزیز را فراهم آورید. محذور احتمالی لزوم اقدام مشابه درباره
آقای مشایی موجه به نظر نمیرسد. زیرا قیاس این دو با هم قیاس معالفارق
است و رد صلاحیت به دلیل داشتن گرایشهای فکری غیر اسلامی کارِ درستی است،
اما رد صلاحیت به دلیل منتقد بودن کار نادرستی است. اولی مشمول حکم حکومتی
نمیشود و دومی مشمول میشود.» مطهری در این بخش از نامه، هم خود را به جای
اعضای شورای نگهبان گذارده و دلایل رد صلاحیت این دو نفر را بررسی کرده و
یکی را تخطئه میکند، و هم خود را در نقشِ رهبری فرض کرده و دلایل صدور حکم
حکومتی را بیان میکند.
این حد از جسارت که کسی برای رهبری فرزانه و حکیم انقلاب تعیین تکلیف کند،
تا کنون به جز در «نامهی جام زهر مجلس ششم» سابقه نداشته است. مطهری باید
به مردم انقلابی ما جوابگو باشد که این سادهلوحیِ سیاسی را تا کجا
میخواهد ادامه بدهد؟ تا کی میخواهد آب به آسیاب دشمن بریزد و خوراک خبری
برای آنان درست کند؟ ایشان که اگر نسبت خویشاوندیاش با شهید مطهری نبود
اندک اقبالی به خود را در میان مردم نمیدید، باید حداقل از پدرِ بزرگوارِ
خود شرم کند. پدری که همه کار برای اعتلای این انقلاب کرد و حالا پسرش سعی
دارد ریشهی همین انقلاب را بزند. میزان هماهنگی این عنصر با پازلهای
دشمنان نظام به حدی است، که گاه در فریبخوردگی و وادادگیاش به غرب و
سرویسهای اطلاعاتی آنان شک میکنم.
میدانم این حرفها ممکن است برایم سنگین تمام شود، اما گاهی وقتها لازم
است، انسان بندِ ادب و آداب را از پای خود بگشاید و بیپیرایه و بینقاب
حرفش را بزند. معتقدم که عموم جوانانِ انقلابی نیز اگر امروز در برابرِ
اقدامات این افراد جاهل سکوت کنند، باید در مقابل خون شهدا و امام شهدا
پاسخگو باشند.