به گزارش
پایگاه 598 به نقل از شریا نیوز؛ سینمای ایران روزهای بسیار بدی را سپری می کند. جشنواره سی و یکم هم برگزار
شد اما حاشیه های فراوان یکسال گذشته این اتفاق مهم سینمایی کشور را هم
تحت الشعاع قرار داد.داستان از جشنواره سال 1390 آغاز شد و ظاهرا پایانی هم
بر آن نیست.
برای بررسی وضعیت سینمای ایران با کسی به گفتگو نشستیم که
نظرات خود را بسیار صریح و بی پرده می گوید.
وی معتقد است عده ای در راس
مدیریت سینمای ایران قرار گرفته اند که قصد و هدف اصلیشان نابودی سینماست!
امیر حسیم علم الهدی مشاور اجرای سازمان سینمایی سوره است. اما تاکید دارد
بعنوان یک ناظر بیرونی و در واقع دوست سینما با ما صحبت کند.
آنچه که در ادامه میخوانید متن گفتگوی خبرنگار شریان نیوز با اميرحسين علم الهدي (کارشناس امور سینمایی ) است
سالهاست عنوان می شود سینمای ایران از ضعف فیلمنامه رنج می
برد. حتی رهبری هم در دیدار اخیر با سینماگران به این نکته اشاره نمودند و
خواستار کار جدی در این حوزه شدند. شما دلایل این ضعف را در چه می بینید؟
بحث مقام معظم رهبری ریشه ایست. ایشان در حوزه هنر و فرهنگ مباحث ریشه
ای دارند که بعنوان یک صاحب نظر خبره بدرستی تحلیل هایشان ما به ازای
خارجی دارد و زمانیکه نگاه کنید می بینید که بیش از 90 درصد تولیدات یکسال
سینمای ایران مشکل فیلمنامه دارند.
رهبری در گذشته هم به این موضوع به صورت
کلان اشاره کردند و بحث ادبیات را مطرح نمودند؟و بارها متذکر شده اند که
ارتقای ادبیات و همچنین توسعه کتاب خوانی از لوازم پیشرفت هر کشوری است.
در کشوری که ادبیات به معنای قصه و رمان که قرابت بیشتری با ذات سینما
دارد وقتی رشد کمی و کیفی ندارد و آمارها نشان دهنده وضعیت نامناسب نشر
رمان ایرانی و سرانه پایین مطالعه است خیلی نباید به دنبال فیلمنامه خوب
برای سینما و تلویزیون باشید! زمانیکه تیراژ کتاب در کشور 77 میلیونی ما
به 1000 نسخه می رسد، انتظار اینکه بتوانیم فیلمنامه های قوی داشته باشیم
برای سینمای ایران انتظار نابجایی است.
مقام معظم رهبری تاکید کرده بودند
قبل از اینکه بصورت مجمع الجزایری به فعالیت های فرهنگی نگاه کنیم، عرصه
فرهنگ هنر حوزه ایست که باید در آن یک مهندسی فرهنگی و نقشه راه داشته
باشیم و هر کدام از این اجزاء باید جایگاه استاندارد و هویت واقعی خود را
بیابند.
اشاره درستی که ایشان نسبت به ضعف فیلمنامه ها داشتند صرفا برای
سینما نبوده است زیرا که این ایراد بمراتب در تلویزیون بیشتر خودنمایی می
کند. از مجموع تولیدات تلویزیونی در بخش سریال و تله فیلم، تعداد تله
فیلمهایی که در دو سال گذشته ساخته شده بین 800 تا 1000 عدد بوده است و
تعداد تله فیلم هایی که در ذهن باقی مانده بیش از تعداد انگشت آن یک دست
نیست.
متاسفانه زمانیکه مدیریت ما به کمیت بجای کیفیت اهمیت می دهد نتیجه
ای جز این ندارد. و یکی دیگر از دلایل مهم در عدم پیشرفت حداقل سینما نبود
سیاست های سینمایی در اسناد بالا دستی نظام در حوزه مدیریت کلان فرهنگی است
تا جائیکه هر مسئولی که بر سر کار می آید طرحی نو می خواهد در افکند و یا
4 سال سوار موج می شود و یا موجهای مجازی ایجاد می کند و بعد از 4 سال که
از آن جایگاه بدون هیچ دستاوردی که می رود دوباره این دور باطل برای فرهنگ
تکرار می شود.
از نظر بنده تا سیاست ها و اهداف کلی نظام در مباحث فرهنگی
مستند و مهندسی نشود، اوضاع بر همین منوال خواهد بود. ما دیدیم که دولت نهم
و دهم، تمام 26 سال پیش از خود را زیر سوال بردند و مدعی شدند که ما طرح ها
و ایده های جدیدی داریم.
اما هرچه پیش می رویم می بینیم نه تنها اتفاق
جدیدی در حوزه سینما نیفتاده بلکه در حال تخریب دستاوردهای این ۳دهه از عمر
انقلاب هم هستیم و این جای تاسف شدید دارد. متاسفانه در حوزه فرهنگ یا
دچار مسائل سیاسی هستیم و یا حداقل مسئولان بعلت ندانم کاری این وضعیت را
برای فرهنگ و بالاخص سینما بوجود آورده اند و بازهم جای بسی تاسف است که با
اینکه معضلات حوزه سینما مربوط به چند سال اخیر نیست و ریشه در ضعف مدیریت
طی 30 سال گذشته دارد اما باید اذعان داریم که در دولت دهم اتفاقاتی در
حیطه سینما رخ داد که سینمای نجیب ایران اسلامی را به میزان یک قرن دچار
فرسایش کرد و سینمای ایران را به پایین ترین میزان مشروعیت و مقبولیت خود
در میان متدینین و علاقمندان و مردم این هنر برتر قرن رساند.
منظورتان از عدم مشروعیت و مقبولیت سینمای فعلی ایران چیست؟
مشروعیت بیشتر در حوزه فلسفه سیاسی کاربرد دارد و منظورم از بکارگیری
این کلمه در این سطور بمعنای این است که سینما در جامعه متشرع و دینی
همچنان فاقد پایگاه اجتماعی قوی است و در بعضی از مواقع سینما را فاقد
مشروعیت می دانند.
اما به نظر می رسد پس از ۳ دهه از عمر انقلاب اسلامی
هنوز خاستگاه حاکمیت دینی برای سینما داشتن از طرف بعضی تفکرات جای تردید
است که سوال اصلی این جریان ها این است که آیا ما اساسا سینما می خواهیم؟
ودر جواب این تفکر باید گفت که بله سینما می خواهیم. زمانیکه حضرت امام
رحمه الله علیه پس از 15 سال تبعید ناخواسته در سخنرانی مهم 12 بهمن 57 از
سینما صحبت می کنند که می دانیم جز اولویت های اصلی آنروز جامعه انقلابی
ایران نبوده است، نشان از این دارد که آن مرجع و رهبر متفکر دینی، به اهمیت
این ابزار نوین دنیای مدرن در آن سال واقف می باشند و تاثیرگذاری این هنر، صنعت و رسانه را دقیقا می دانستند که چه تاثیری دارد در فرهنگ سازی
جوامع و هنوز متاسفانه خیلی ها بعد از گذشت این ۳ دهه متوجه این تاثیر
گزاری نمی باشند.
در این تاریخ است که سینمای اخلاقی و مدرن ایران شکل گرفت
و متولد می شود و اگر آن فقیه عالیقدر در آن زمان ضرورت سینما داشتن را
برای دوران پس از انقلاب مطرح نمی کردند شاید ما الان باید از معدود فیلم
های تاثیرگزار سینمای قبل از انقلاب یاد می کردیم پس از آن امام ماندگار
هم مقام معظم رهبری بعنوان یک صاحب نظرت شد در حوزه فرهنگ، مشروعیت سینما
را از نگاه حاکمیت حفظ کردند و علیرغم تاکیدات موکد معظمم له همچنان
متاسفانه برخی گروه ها هستند که با کلیت سینما مخالفند و بطور خاص سینمای
مولف ایران اسلامی را نمی پسندند.
امکان دارد یک تعریف از سینمای مولف ارائه کنید؟
نگاهم به سینمای مولف یک سینمای مبتنی بر مولفه های ایران با سابقه
نقشش در تاریخ اسلام و تمدن سازیش در حوزه فرهنگ ملل است. سینمایی است که
بتواند سخن صحیحی را بدرستی با استناد به داشته هایش که عرض کردم بتواند به
مخاطب ارائه کند.
وقتی می گویم سینما مقبولیت خود را از دست داده یعنی بعد
از سال 68 که در یک کشور 40 میلیونی سینمایش 80 میلیون مخاطب داشته است می
رسیم به سال 91 که تنها حدود 8 میلیون نفر به سینما رفته اند. این بدان
معناست که مردم این سینما را قبول ندارند که برای دیدن فیلم به سالنهای
سینما بروند. از دید سیاسی و اقتصادی هم مشروعیت وجود ندارد.
سیاسیون هر
زمان از سینما سخن می گویند نگاهشان هم با بهره برداری سیاسی است. آنها
مایلند سینمایی داشته باشیم که مقاصد سیاسیشان را تامین کند. در مبحث
اقتصاد، زمانیکه کل درآمد سینمای ایران از اکران در سال 91 حدود 30 میلیارد
تومان است واقعا مبلغ خرید یک آپارتمان در شمال تهران است و واقعاً به نظر
نمی رسد این دعواها و کش مکش ها صرفا بخاطر یک سینمای 30 میلیارد تومانی
باشد چون در حوزه اقتصاد فعالیت ۳۰ میلیارد تومانی خیلی محلی از اعراب
ندارد.
سالانه هزاران نفر از مراکز دانشگاهی و آموزشی در حوزه سینما فارغ
التحصیل می شوند اما هیچکدامشان سینماگر نمی شوند، پس سینما در حوزه آموزش
نیروی انسانی هم فاقد مشروعیت است. در مسائل اجتماعی هم می بینیم فیلم ها
بغیر از استثنائاتی که دغدغه مردم را به درستی بر پرده سینما ظاهر می کند،
سینمای بدنه ما فیلم هایی پیش روی مخاطب قرار می دهد که صرفا اثر شخصی و
متوهم سازنده آن است و هیچ قرابتی با دغدغه ها و زندگی واقعی مردم ندارد.
در حوزه دین و سینما هم که هنوز یک چالش جدی وجود دارد و در کشور ما رابطه
دین و سینما درست تبیین نشده است.
در تاریخ 112 ساله سینما در ایران همواره
یک نزاع اساسی بین سینماگران و مراکز دینی وجود داشته است. ما هنوز
نتوانسته ایم رابطه درستی بین این دو تعریف کنیم و مشخص نماییم که سینما و
دین از هم چه می خواهند. به هر حال در حالیکه عده ای نمی خواهند بپذیرند
مردم ایران مسلمان و به اعتقادات اسلامی وفادارند و برای از بین بردن سو
تفاهم ها سینماها چرا است که رابطه خود با نهاد دین و احکام شریعت بدرستی
تبیین نماید.
وضعیت بخش خصوصی در حال حاضر چگونه است؟ اصلا بخش خصوصی به معنای واقعی در سینمای ایران وجود دارد؟
این روزها همه از بخش خصوصی صحبت می کنند. برخی می گویند بخش خصوصی در
سینمای ایران مرده است. بنده نمی گویم بخش خصوصی نداریم اما بخش خصوصی
معنادار و تاثیرگذار نداریم. بخش خصوصی ای که بیاید و در حوزه سینما کار
اقتصادی سود ده از مجموع فعالیت های سینمایی اش انجام دهد نداریم. به این
معنا که از سود تولیدات سینمایی بتواند تولیدات دیگر خود را ساماندهی نماید
نداریم.
سرمایه بیشتر فعالین عرصه خصوصی سینما از بیرون سینما تامین می
گردد نه از مجموع فعالیت های سینمایی شان و اگر می ببینید فیلم های سینمایی
ایران شبیه تله فیلم های تلویزیونی است بخاطر پایین بودن ریسک سرمایه
گذاری این نوع تولیدات است که مصیبتی شده اند تولیدات ۱۵ روزه ای که نگاه
به پرده سینما ندارند بلکه پول شان را از تولید در مرحله اول و در مرحله
دوم حقوق غیر سینمایی مثل نمایش خانگی و تلویزیون تامین می نمایند و سینما
فقط ویترین خوبی برای معرفی کالای تقلبی شان به نام فیلم سینمایی است.
یک سوال اساسی که همواره مطرح شده اما هنوز پاسخ درستی به آن داده
نشده این است که چرا در یکسال گذشته آن اتفاقات رخ داده است؟ و بقول شما
سینما مشروعیت و مقبولیت خود را از دست داده است؟
اگر بدو ورود دوستان دولت دهم در حوزه سینما را بنگرید در زمانی که
ایشان می خواست سیاست های سینمای شان را در دفترچه به سینماگران ارائه
نمایند ، یک بولتنی در دست آقای شمقدری بود که اذعان داشتند که این بولتن
اسناد خیانت های دولت اصلاحات در حوزه سینماست و طبق معمول و رویه این
دولت، گذشته افتخار آمیز سینما تماما خیانت بوده است به آرمان های انقلاب
اسلامی و ما دولتیان دهم آمده ایم همه چیز را از نو بر پا کنیم در راستای
آرمان های انقلاب و در نقد دولت اصلاحات گفته می شد که فیلمهای آن دوره
بیشتر دختر و پسری بودند که قطعا تعددای از فیلم ها با مضامین برشمرده شده
بوده است و اما در کنارش هم فیلمهای بسیار خوبی هم بوده است.
در دولت
اصلاحات مجیدی ، میر کریمی، درویش، تبریزی، و حاتمی کیا و حتی بیضایی،
تقوایی، فرمان آرا و کیارستمی و ... فیلم داشته اند و مانند همین دولت
هم فیلم های خوبی در این زمان ساخته شده است.
اما آقایانی که به دنبال
آرمان های انقلاب بودند در سال 90 به یکباره تماماً با سیاست درهای باز
سینما را مواجه می سازند و بعلت رسیدن به آمار تولید 300 فیلم، همه نوع
پروانه ساختی صادر می کنند و در این میان اکثر مضامین بعلت این که
سینماگران سینمای ایران از جامعه محدود پیرامون خود بنا بدلایلی تاثیر
پذیرفته بطوریکه می توان در تولیدات سال 90 تاثیر شبکه های ماهواره ای و
بطور خاص فارسی1 را بر سینمای ایران ارزیابی کرد.
به یکباره ما می بینیم
بین 13 تا 15 فیلم در جشنواره سی ام با موضوع خیانت مرد به زن و زن به مرد
بنمایش در می آید و کسی منکر خیانت در جامعه نیست اما شدت و حدت میزان این
آسیب در جامعه نیاز به کار کارشناسی و تحلیل علمی دارد و از سویی دیگر که
از نظر کیفی نیز آیا این تولیدات توانسته اند این آسیب اجتماعی را درست به
مخاطب هشدار دهند یا ندهند خود مبحث دیگری دارد و در سینمایی که کلیت آن
بدلایلی که عرض کردم دچار بحران مشروعیت و مقبولیت است در جشنواره سی ام
فیلم انقلاب اسلامی شاهد این اتفاق دردناک هستیم.
بنده نمی خواهم فیلمسازها
را مقصر این اتفاق معرفی نمایم و فیلمساز کار خود را انجام می دهد و به
میزان درک و شعورش از جامعه و میزان سرمایه خصوصی و دولتی که موفق به جذب
آن شده فیلم می سازد.
فکر می کنم باید توجه کنیم که وقتی فیلمساز در بسیاری از حوزه
ها مانند سیاست و برخی مسائل اجتماعی حق ورود ندارد، دچار خودسانسوری شده و
بالاجبار به سمتی می رود که بتواند کار کند. این بحث خیانت محوری فیلمهای
سال 90 به این علت نیست؟
خودسانسوری نه در سینما که در همه ابعاد جامعه ما وجود دارد. زمانی که
استراتژی روشنی در بحث فرهنگی وجود ندارد متاسفانه در کشور اسلامی ما
خیانت زن و مرد در مضامین فیلم ها به نظر می رسد دارای چراغ قرمز کمتری می
باشد. باز هم تاکید می کنم این اتفاق ربطی به بچه های سینما ندارد. اما به
نظر بنده این تعداد فیلم با این موضوع در یکسال نمی تواند اتفاقی باشد
بلکه هدایت شده و بر اساس یک دکترین پنهان است.
در دولت نهم خود همین
آقایان متولی فعلی سینما ، اپوزوسیون دولت بودند. وقتی ما پازل های سینما
را در کنار هم قرار می دهیم و گفتارها و رفتارها را در کنار هم قرار می
دهیم متوجه یک مهندسی می شویم که در برنامه آقایان، می بایست سینما توسط
خود سینماگران از پای درآید و این اتفاق از نیمه دوم سال ۱۳۸۸ با شعار
تغییر ریل آغاز شد و با بیانیه معروف شمقدری برای توقیف فیلم جدایی نادر از
سیمین در مرحله تولید ادامه یافت و با انحلال و تعطیلی خانه سینما به
مرحله رودروی دولت و سینماگران کشیده شد. شما بررسی کنید سخنان این دوستان
را ببینید که آقای شمقدری در سال 87 که مشاور رئیس جمهور بودند تاکید کردند
اصلا ما سینما هم نداشتیم مهم نیست، صدا و سیما داریم، شبکه نمایش خانگی
داریم. این یک صحبت ساده نیست، این یک استراتژی است.
این نگاه از اساس با
ذات سینما مخالف است و حداقل سینمای نجیب ایران را بر نمی تابد. سینمای
مدنظر آقایان و مانیفست فرهنگی شان جشنواره سی ام فجر واقف اقامت اکران 91
است. دولت دهم پوست خربزه ی زیر پای سینماگران انداخت و اعلام کرد همه نوع
فیلمی آزاد است و بروید بسازید. بی توجه به اینکه در این کشور نهادهای
دیگری وجود دارند که نگاه دیگری دارند. این نهادها در نوروز 91 خود را نشان
دادند.
نتیجه آن شد که خود ارشاد اولین نهادی بود که قبل از ورود حوزه
هنری و شهرداری در سه شهر بابل، کرمان و مشهد فیلمها را پایین کشید. بعد
حوزه هنری بر اساس درخواست مراجع و گروه های دینی و ائمه جمعه و شخصیتهای
مذهبی وارد شد. بدرست و غلط بودن این کاری ندارم. اما دولتی که نمی تواند
از مجوزهای خود دفاع کند باید همان عید از کار کناره گیری می کردند.
آقای
وزیر در ابتدا منکر ایراد بر فیلم های عید بود اما پس از چند هفته بالاخره
قبول کردند که نظارتشان ضعیف بوده است و بعد از جشنواره سی و یکم فیلم فجر
در مصاحبه هایشان مکرراً می خواهند اثبات نمایند امسال فیلم مشکل دار
نداریم! پس آقای وزیر سال گذشته فیلم مشکل دار زیاد داشتید که هی می
فرمایید امسال نداریم! آقای سجادپور به همین دلیل از سازمان سینمایی رفت.
ایشان در جایگاه مدیریت گلوگاه نظارتی سینمای ایران به اندازه ای عملکردشان
بد بود که نتوانستند از او دفاع کنند.
رابطه آقای سجاد پور و شمقدری مانند
رابطه احمدی نژاد و مشایی است. آقای احمدی نژاد مشایی را دوست دارد و به
هر قیمتی با دادن پست های تشریفاتی وی را حفظ می کند. ولی عملکرد سجادپور
به دلیل جایگاه مهم سازمانی اش به حدی بد بود که شمقدری نتوانست او را نگه
دارد. عملکرد آقای سجادپور فاجعه آمیز بود و سینما را به همیاری شمقدری به
ورطه نابودی کشاند. البته این دوستان از نابودی سینما ناراضی نیستند و
بدنبال نبودن این سینما هستند.
اینجا یک تناقض وجود دارد. این دوستان خودشان سینماگر بوده اند. چه عاملی باعث می شود در راستای نابودی سینما حرکت کنند؟
بغض و کینه نهفته و حسادت به سینمای فاخر بعد از انقلاب، این دوستان
فیلمسازان موفقی نبودند و هیچ فیلم مهم و جریان سازی در سینمای ایران
نساختند، آقایان یک بغض فروخفته از سینمای ایران داشتند که نمی توانستند
بیان کنند. مانیفست سینمای این دوستان که عرض کردم فیلم های جشنواره سی ام
فجر بود و بالاخص فیلم "خصوصی" سردمدار این جریان بود.
آقای جمال شورجه بعنوان مشاور عالی این دوستان به سینماگران موفق نسل
انقلاب لقب گندم نماهای جو فروش را اعطا می نماید! مجیدی، درویش، حاتمی
کیا، میر کریمی، تبریزی، محمدی، هنرمند، راعی و برزیده این تفکر می
گوید فیلم های این دوستان که سینمای ایران را سر پا نگه داشت فیلمهای بدی و
جو های بیش نبودند.
باید سوال کرد که آقای شورجه کجای سینمای ایران ایستاده
است و می گویند که فیلم 33روز ایشان در لبنان در اثر فشارهای دیپلماتیک
کشورمان اکران شد و گرنه نه حزب الله لبنان و نه هیچکس دیگری آنجا فیلم را
قبول نداشتند و اگر داشتند شما با نقدهای مثبتی در رسانه های متعلق به این
گروه ها مواجه می شدید و باید پرسید که شما که فیلمسازان موفق انقلاب را جو
فروش می نامید می توانیم بپرسیم تولیدات گندم شما چه عیاری دارند ؟ این
دوستان به کدام فیلم خود می نازند؟
اینها چون در سینمای ایران دیده نشدند
کینه ای داشتند که باید انتقام خود را از سینمای پیشرو بعد از انقلاب می
گرفتند که گرفتند. و با سو مدیریتشان در سال ۹۱ اکنون کار را بجایی رسانده
اند که در یک شورای صنفی، یک نفر از اعضای کمیسیون فرهنگی مجلس حاضر می
شود، این یعنی ضعف و ناتوانی در مدیریت زیر مجموعه ای یکی از ادارات کلی
که بخاطر ندانم کاری و منافع ۲ تا ۳ نفر تمامیت خواه سینما را در سال ۹۱ به
ورطه نابودی کشاند.
نبود سینما چه دستاوردی برای این دوستان دارد؟
یادمان باشد سیاست حدومرز ندارد چون نگاه آنها سیاسی است اگر سینما
ابزار قدرتمندی در اختیارشان نباشد ترجیح می دهند کلا نباشد. استراتژی دولت
دهم نابودی سینما بود چون می دانست سینمای تاثیرگزار مرکز خوبی برای او
نیست.
بعنوان مثال برای تثبیت و شرح تئوری ام قاطعانه عرض می کنم که اگر
هر فیلمی بغیر از یه حبه قند از صندوق کمیته انتخاب برای ارسال به اسکار
بیرون می آمد اسکار هیچ مشکلی نداشت واز آنجا که سازنده یه حبه قند رضا میر
کریمی فیلمساز موفق دهه سوم انقلاب و حوزه هنری بعنوان مهمترین پایگاه
دینی هنر انقلاب بودند و در جشنواره فجر هیچ جایزه ای به آن ندادند اسکار
نفی و تحریم می شود.
بعد به فاصله چند ماه اسکار مهم می شود و مدعی می شوند
به دستور رییس دولت برای اسکار فرهادی لابی کرده ایم ضمن این که اینجانب
فیلم جدایی نادر از سیمین را فیلمی خوب و استاندارد می دانم اما نمی توانم
بگویم که این فیلم باید توسط دولت جمهوری اسلامی حمایت شود و فیلم امید بخش
و ایرانی و اسلامی یه حبه قند نباید حمایت شود ! این تفکر به معنای
نابودی سینمای تاثیرگذار و آگاهی دهنده انقلاب اسلامی است.
آیا پروژه
سینمایی لاله سینمای مد نظر انقلاب است؟ این سینمایی است که جریان انحرافی
به دنبال آن است. جریانی که پایان نامه و خصوصی و ۱۵ فیلم خیانتی را می
خواهد. لاله را می خواهد. ببینید چطور می شود که در دهه چهارم انقلاب در
جشنواره فجر به فیلمی جایزه می دهند که در داستانی ربطی به انقلاب و ریشه
هایش ندارد.
در همین زمان فیلم ضعیف و شعاری آرگو در آمریکا که می گویند
مهد بخش خصوصی است مورد استقبال قرار می گیرد و بزرگترین جوایز سینمایی را
درو می کند و اسکار می گیرد. آنها خوب می دانند آرگو ضعیف است اما بخاطر
منافع ملی شان فیلم را تحویل می گیرند. در همان مقطع هیئت داوری یک جشنواره
دولت جمهوری اسلامی به استردادی جایزه می دهد که داستانش تحریف تاریخ
معاصر است ! آیا مجموع این مسائل اتفاقی است؟ بنده معتقدم خیر. اینها
مهندسی شده است. منطق این را می گوید.
داورانی که از لحاظ سینمایی نه سیاسی
ارزشمندند اما از نظر بنده در جشنواره دولتی ، دولتی هستند چرا که اگر
نبودند قبول نمی کردند در جشنواره دولتی حاضر شوند. حتی مانی حقیقی که می
گوید من مستقل هستم هم دولتی است. کسی که مستقل باشد اصلا حاضر نمی شود
مانند تقوایی و بیضایی داوری جشنواره دولتی را قبول کند و این دو عزیز هیچ
گاه هم مدعی مستقل بودن نداشتند. کدام داور جشنواره اسکار، برلین، کن و
ونیز و ... بعد از داوری مصاحبه می کند و دلیل برهان می آورند برای
جوایزشآن.
غیر از ایران یک نمونه هم در جشنواره های بین المللی یافت نمی
شود. چون داوران عزیز بعد از جشنواره متوجه اشتباهات فاحش خود می شوند و
باید آنرا توجیه و خود را تبرئه کنند. قطعا بیانیه پایانی هیئت داوران،
مانیفست دولت دهم بود. دبیر جشنواره گفت من اطلاع نداشتم. وزیر هم گلایه
کرد که ایکاش نمی گفتند. اما مگر ممکن است که این اتفاقی باشد.
در تمامی
جشنواره ها بیانیه هیئت داوران مانیفست دبیر و برگزار کننده ی اصلی آن است.
غیر از این محال است. یا اتفاقی که درباره شمارش آرای مردمی افتاد و
دوباره دیدیم که دست بردن در آرای مردم در حال تبدیل شدن به یک سنت در این
جشنواره ها است. بنده بعنوان یک ناظر معتقدم که تمامی این اتفاقات سناریویی
از پیش تعیین شده برای قرار دادن سینماگران رودر روی هم و نهایتا نابودی
سینماست.
در مورد خانه سینما دوستان آنرا تعطیل کردند و به درخواست
دلسوزان و بزرگان سینما اهمیت ندادند. حال مجددا در حال بازگشایی خانه
سینما هستند. این روند چه پیام مشخصی دارد؟
در هر انتخاباتی، سینما گوشت قربانی است. در سال 83 و در آستانه
انتخابات نهم اهالی خانه سینما بازداشت شدند و به زندان رفتند. بالاخره
انتخابات در پیش بود و باید اتفاقاتی می افتاد. اکنون هم انتخابات 92 در
پیش است و خانه سینما دوباره در حال بازگشایی است. همه چیز در این چند ماه
آزاد می شود. در مقطع تعطیلی خانه سینما، به بچه های خانه سینما اتهام
جاسوسی و اختلاس مالی زدند.
از منظر اتهام زنندگان ظاهرا در این مملکت قوه
قضاییه و وزارت اطلاعات وجود ندارد. بعد هم نه محکمه ای تشکیل شد و نه کسی
بازداشت شد. آقایان بخاطر منافع سیاسی و شخصی خود براحتی آبروی مسلمانی را
که از آبروی کعبه هم حرمت بیشتری دارد را هتک حرمت می کنند. این رویه که
در دولت دهم ماندگار شد خطرناک است و جالب تر این که در همین دولت دهم در
حوزه سینمایی اش که به خانه سینما تهمت اختلاس می زد خود متهم شد به
اختلاس میلیاردی و همانند اختلاس ۳ هزار میلیاردی در دولتی اتفاق افتاد که
دولت های قبل را به حیف و میل بیت المال متهم می نمود.
چون دولت دهم نمی
توانست تحمل کند کسی سوالی برخلاف میلش مطرح کند و خانه سینما تا روزی که
بود جریانهای سینمایی را مدیریت و از ارشاد سوال می کرد باید خانه سینما
تعطیل می شد.اصلاً برای اتفاقات ۲ سال گذشته که در سینمای ایران اتفاق
افتاد از تولیدات خیانتی تا تولیدات میلیاردی و اختلاس های میلیاردی و رشد
بروکراسی و … باید خانه سینما تعطیل می شد ! اصلا اینکه شورای صنفی بسیاری
از مسائل اکران را بوجود آورد و سینما را تا این حد تخریب نمود به دلیل
فقدان خانه سینما بعنوان نهاد تنظیم کننده روابط بود.
دوستان تلاش کردند که
سینمای ایران را به نقطه ای برسانند که اگر هم نبود که چه بهتر! تلویزیون
و ماهواره که هست. «اعضای منحله خانه سینما» ترجیعبند گفتمان مدیران
محترم سینمایی است که این روزها اکثرا از این جمله استفاده مینمایند. ما
که از قانون سر رشتهای نداریم، اما میدانیم که انحلال توسط دیوان عدالت
اداری منتفی شده و بجای آن دوستان وزارت ارشاد خانه سینما را تعطیل کردند!
پس لطفا بهجای جمله بالا منبعد از این جمله استفاده نمایید:«اعضای تعطیله
خانه سینما»! در زمانی که هویتسازان سینمایی کشور، عضو بحرانساز تعطیله
خانه سینما محسوب میشوند، معلوم است که اعضای تعطیلکننده خانه سینما - که
نمیدانم در سینمای ایران در چه رتبهای قرار میگیرند - میشوند
سینماگرانی که تولیداتشان بین هموطنانشان جایگاهی ندارد اما میخواهند
پروژههای بینلمللی را راهبری نمایند که مصداق واقعی جو و گندم است!
نگاه آقایان صرفا سیاسی است و یادمان باشد در نگاه سیاسی هر کاری مجاز است حتی سینمایی که توسط حاکمیت مشروعیتش تضمین شده است و ....