کد خبر: ۱۳۴۸۳۴
زمان انتشار: ۲۰:۱۳     ۲۹ ارديبهشت ۱۳۹۲
انتخاب رئیس‏ جمهور بر اساس راهبرد رهبر انقلاب(۴)؛
امکان ندارد صحبت از دولت اسلامی کرد ولی نسبت به سیاست مدن اسلامی و فلسفه عمل اسلامی بی تفاوت بود. نیز این به معنای عدم تاثیر فلسفه نظری اسلام بر دولت نیست. زیرا مسلم است که جهان بینی، انسان شناسی و جامعه شناسی هر سه متوقف بر فلسفه اسلامی تعریفی پیدا میکنند که منجر به پارادایم حاکم بر دولت اسلامی خواهند شد. بر این اساس دولت اسلامی دولتیست که در عمل آنگونه سیاست کند که حکمت اسلامی اقتضا میکند و در مقام نظر نیز آنگونه برنامه ریزی کند که بیرون از پارادایم فلسفه اسلامی و جهان بینی مستخرج از آن نباشد.
سرویس اندیشه دینی پایگاه 598، حجت‌الاسلام علی‌میثمی/ موضوع این نوشتار تبیین نسبت فلسفه اسلامی و دولت اسلامی است. یعنی در پی پاسخ به این پرسش اساسی است که بین فلسفه اسلامی و دولت اسلامی چه رابطه ای برقرار است؟ به بیان صریحتر برای رسیدن به دولت اسلامی مطلوب چه نیازی به فلسفه اسلامی یا به تعبیر دینی تر حکمت اسلامی یا به تعبیر دقیقتر عقلانیت اسلامی وجود دارد؟ جهت پاسخ به این سوال ابتدا باید تعریف روشنی از فلسفه اسلامی و تقسیمات آن ارائه نمود.

تعریف فلسفه

بنا به گفته والد کولپه، افلاطون در کتاب اولیدیموس (Euthydemus) فلسفه را به «کسب و تحصیل معرفت» تعریف میکند.(مقدمه ای بر فلسفه، ترجمه آرام، چ تهران، ص9) ارسطو نیز فلسفه را به معنای «تدقیق اسباب و اصول اشیاء» میداند.(اصول اساسی فن تربیت، تالیف ایرانشهر، ص134) تعریفی که میتوان آنرا مکمل تعریف افلاطون دانست. معلم ثانی هم فلسفه را عبارت میداند از علم به هم رسانیدن و تصدیق از راه براهین به حقائق موجودات؛ و از همین رو در تعریف فلسفه میگوید: «فلسفه عبارت است از علم به موجودات آنسان که هستند.»(فارابی، رساله تحصیل السعاده، ص40) نیز در تعریفی عمیقتر ابن سینا فلسفه را این گونه تعریف می کند: «فلسفه، آگاهی بر حقایق تمام اشیا است به قدری که برای انسان ممکن است.» (ابن سینا، تسع رسائل، رساله فی اقسام العلوم، ص104) مرحوم صدرالمتالهین نیز میفرمایند فلسفه دانشي است كه با آگاهي از آن، انسان جهاني عقلي مشابه با جهان عيني مي‌شود.(ملاصدرا، اسفار اربعه، ج1، ص20) هم از این روست که فلسفه همواره از روزهای آغازین حیات خود، علمی مقدس تلقی می شد. چنانکه جرجانی می گوید: «فلسفه عبارت است از شبیه شدن به خدا به اندازه توان انسان و برای تحصیل سعادت ابدی.» (فرهنگ فلسفی) مراد از فلسفه اسلامی نیز همین فلسفه است؛ منتها به صورت نشو و نما یافته در فرهنگ اسلامی. از اینجاست که هانری کربن فلسفه اسلامی را فلسفه‌ای میداند که «تکوین و صورتهای متنوع آن، به طور اساسی، با امر دینی و معنوی اسلام پیوند یافته و مؤید این نکته‌است که اسلام، چنان که به نادرست گفته‌اند، بیان دقیق و اساسی خود را در فقه پیدا نمی‌کند.»(هانری کربن، تاریخ فلسفه، مقدمه)

تقسیمات فلسفه

در باب تقسیمات فلسفه نیز باید گفت که فلسفه در آغاز حیات خود شامل تمام علوم بود و این ویژگی را قرن ها حفظ کرد؛ چنانکه یک فیلسوف را جامع همه دانش ها می دانستند. اما به تدریج دانشها و علوم مختلف از آن جدا گشتند. یعنی فلسفه در بدو امر و از نگاه ارسطو به فلسفه نظری و فلسفه عملی تقسیم گشته است.(ارسطو، اخلاق نیکوماخوس، ترجمه محمد حسن لطفی، ص 13) فلسفه نظری خود مشتمل بود بر سه شاخه: الهیات، ریاضیات و طبیعیات. الهیات هم خود بر دو قسم بود: الهیات به معنای اخص و الهیات به معنای اعم. الهیات به معنای اخص به بحث در مورد خدا می پرداخت و الهیات به معنای اعم در رابطه با مطلق وجود بود؛ یعنی به موجودات از آن جنبه که وجود دارند، می پرداخت. الهیات و ریاضیات و طبیعیات را که به معنای همان علوم تجربی امروزه بود را روی هم رفته، فلسفه نظری، یعنی فلسفه ای که با فکر حاصل می شود، می خواندند. این سه دانش، به ترتیب علم اعلی، علم وسط و علم اسفل نامیده می شد. اما فلسفه عملی نیز خود به سه شاخه تقسیم می شد: اخلاق، تدبیر منزل و سیاست مدن. اخلاق مربوط به امور شخصی انسان بود، تدبیر منزل در رابطه با امور خانوادگی بود و سیاست مدن در رابطه با مملکت داری و حکومت.

نسبت فلسفه و دولت اسلامی

دقت در تعریف و تقسیمات فلسفه به خوبی نسبت بین فلسفه و دولت را روشن میکند. بر این اساس از منظر فلسفه اسلامی علم اداره حکومت و دولت در حقیقت بخشی از فلسفه عمل اسلامی است. یعنی امکان ندارد صحبت از دولت اسلامی کرد ولی نسبت به سیاست مدن اسلامی و فلسفه عمل اسلامی بی تفاوت بود. نیز این به معنای عدم تاثیر فلسفه نظری اسلام بر دولت نیست. زیرا مسلم است که جهان بینی، انسان شناسی و جامعه شناسی هر سه متوقف بر فلسفه اسلامی تعریفی پیدا میکنند که منجر به پارادایم حاکم بر دولت اسلامی خواهند شد. بر این اساس دولت اسلامی دولتیست که در عمل آنگونه سیاست کند که حکمت اسلامی اقتضا میکند و در مقام نظر نیز آنگونه برنامه ریزی کند که بیرون از پارادایم فلسفه اسلامی و جهان بینی مستخرج از آن نباشد. هم از این روست که هرگونه تغییر و تکامل در فلسفه اسلامی تاثیر مستقیم و غیر مستقیمی بر دولت اسلامی خواهد داشت و بالعکس چه بسا که راه حل بسیاری از معضلات – حتی به ظاهر سیاسی - دولت اسلامی تغییر و تحول در عقلانیت دینی حاکم بر فضای فرهنگی نخبگانی کشور باشد. بر این اساس یکی از انتقادات اساسی که بر تقریبا تمامی دولتهای پس از انقلاب وارد است این است که به جای پرداخته به توسعه عقلانیت متناسب در مقیاس آکادمی همواره یا چشم به عقلانیت شرقی و غربی غیر دینی و غیر بومی داشته اند و یا آزمون و خطاهای پر هزینه کم فایده را وجه همت خود ساخته اند. امید است روزی برسد که همگان درک کنند علت بسیاری از مشکلات و ناهماهنگیها در حکومت اسلامی نه خیانت دولتمردان که عدم دستیابی حوزویان و دانشگاهیان به عقلانیت تکاملی متناسب با حرکت انقلاب است. این روز است که میتوان امید به تحول اساسی در فلسفه اسلامی و به تبع آن دولت اسلامی داشت. إن شاء الله ...

نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:۱
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
ارسال نظرات
jjjjj
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
۱۹:۵۲ - ۰۸ خرداد ۱۳۹۲
۰
۰
ما اخر نفهمیدیم موضع شما درباره فلسفه اسلامی چیه
پاسخ
جدیدترین اخبار پربازدید ها