رجانیوز- سید مصطفی میرمحمدی، محمد آشوری: بعدازظهر روز یکشنبه اول خردادماه سال 1390 وارد طبقه سوم ساختمان دانشکده ای شدیم که خیلی از کنکوری ها شبها که می خوابند یا در خیالاتشان، آرزوی ورود به این دانشکده را دارند. دانشکده ای که نخبه ترین دانشجویان کشور در حوزه علوم تجربی را در خود جای داده است. دانشکده دندانپزشکی دانشگاه شهید بهشتی. البته انگیزه ما از ورود به اتاق ریاست دانشکده در طبقه سوم و مصاحبه با رییس این دانشکده رصد بچه درسخوانها نبود بلکه تلاقی ایام منتهی به روز زن و مطالب جالبی که درباره بانوی رییس این دانشکده شنیده بودیم ما را به منطقه ولنجک تهران کشاند.
خانم رییس به اذعان بسیاری از اساتید و کارشناسان، تحول عظیم و شبه انقلابی در دانشکده موصوف در همین یکی دو سالی که رییس شده، ایجاد کرده است. او علاوه بر اینکه از نظر آموزشی و عمرانی بهترین دانشکده دندانپزشکی کشور را متحول كرده در زمینه اشاعه مسائل فرهنگی به خصوص در حوزه پوشش و حجاب دانشجویان دختر و پسر تغییراتی را ایجاد کرده که حتی بسیاری از رييسان مرد دانشگاهها هم جرأت اجرای یک دهم آنچه را كه در این دانشکده عملیاتی شده، نداشتند. البته اجرای این قواعد یا به قول خانم دکتر "ضابطه انضباطی" خیلی هم برای ایشان کم هزینه نبوده است. هزینه هایی که خانم دکتر نظیر آن را قبلا هم پرداخت کرده است!
وارد محوطه دانشکده که شدیم، دیدیم که اگرچه پوشش و حجاب دانشجویان و عدم اختلاطهای دختر و پسری در حد ایده آل نیست اما انصافا از سایر دانشگاههای کشور چند سر و گردن بالاتر بود و اینجا از نظر اخلاقی احساس راحتی بیشتری داری و این به خاطر آن بود که برای خانم دکتر زهره طبیب زاده نوری، پیش از آنکه دندان و لثه و آموزش اینها مسئله باشد، تربیت و پرورش دانشجویانش دغدغه اصلی است.
این مصاحبه را از خانم دکتر گرفتیم تا به بسیاری از رييسان دانشگاهها و دانشکده ها که عمدتا مرد هم هستند، ثابت کنیم می توان در امور مادی و فیزیکی محیط آموزشی تحت مسئولیت خود موفق بود و در عین حال مسائل فرهنگی و تربیتی دانشجویان را هم با جدیت هرچه بیشتر پیگیری کرد و در این زمینه هم کامیاب بود.
آنچه پیش رو دارید متن مصاحبه یک و نیم ساعته نشریه 9دی با خانم دکتر است. این راهم بگوییم که کمتر از 24ساعت پس از مصاحبه ما با خانم دکتر طبیب زاده دندانپزشک و متخصص بیماریهای لثه، ایشان به عنوان یکی از 50 زن برگزیده کشور مورد تقدیر قرار گرفت.
او دو فرزند دارد که هردو دانشجو هستند. یکی در حال اتمام تحصیلات و یکی در سال سوم تحصیلش است. رتبه دانشگاهي او دانشیاري است و قبلا نيز مدیر گروه رشته "پریو" (انساج نگهدارنده اطراف دندان) بوده است. وي در دولت نهم، سه سال و نيم مشاور امور بانوان رییسجمهور و رئيس مركز امور زنان و خانواده رياست جمهوري بود و پس از آن با یکماه وقفه تاکنون مسئولیت دانشکده دندانپزشکی دانشگاه شهید بهشتی(ره) را برعهده دارد.
در صحبت با برخی از دانشجویان دانشکده دندانپزشکی دانشگاه شهید بهشتی(ره) متوجه شدیم به خاطر اصرار و پیگیری شما روی مسئله پوشش دانشجویان، تغییرات آشکار و قابل توجهی در وضعیت ظاهری آنها ایجاد شده، به نظر شما چرا این اتفاق خوب در بسیاری از دانشکده ها و دانشگاههای دیگر سطح کشورمان نمی افتد؟
ببینید من فکر می کنم مهمترین مسئله، وجود دغدغه است. یعنی اگر مسئولی در محیط آموزشی، تعلیم و تربیت را بشناسد و دغدغه تربیت را بهعنوان مسئله اساسی داشته باشد، قطعا تربیت را مقدم بر تعلیم خواهد دانست. درست است که مسئولیت ذاتی دانشگاهها در وهله اول آموزش رشته تخصصی است اما نباید فراموش کنیم که بنا به فرموده امام(ره)، دانشگاه، مقدرات و سرنوشت کشور را رقم می زند. همین کسانی که الان پشت میزهای دانشگاه نشستند، مسئولین اجرایی آینده این مملکت هستند و در سطوح مدیران میانی و کلان جامعه ایفاي نقش خواهند كرد. متخصص، کم نداریم ولی این "متخصص متعهد" است که می تواند جنگ را ساماندهی کند، مقابل جنگ نرم بایستد، در بحث انرژی هسته ای ما را به خودکفایی برساند و در عرصه های پزشکی ما را از خارجیها بی نیاز کند و قس علیهذا. متخصص بدون تعهد، دغدغه های اصلیاش چیز دیگری است. او صرفا به دنبال منفعت و رفاه و سود می رود کما اینکه شما می بینید بیش از چند هزار پزشک ما به کشور کانادا مهاجرت کرده اند. اینها مشکل تخصص نداشتند و همگی به لحاظ تخصصی انسانهای توانایی بودند و آموزش خیلی خوبی هم دیده بودند. از بیت المال جمهوری اسلامی تغذیه شده و آموزش گرفته بودند ولی چون در بعد تربیتی و معنوی روی آنها کار نشده بود، طبعا از پیشنهادهاي وسوسه انگیز غرب که در جهت رفاه و آسایش بیشتر خودشان به لحاظ مادی بود، استقبال کردند.
اینها از پول مردم محروم و مستضعف سیستان و بلوچستان و خوزستان به این رتبه رسیده بودند اما به جای آن که به کشورشان ارائه خدمت کنند، به راحتی سرمایه های علمی خود را در اختیار کشورهای بیگانه قرار می دهند. من استنباطم این است که اگر یک مدیر یا کسی که اداره یک موسسه آموزشی دانشگاهی را برعهده دارد، دغدغه آینده جامعه را داشته باشد، هیچ وقت صرفا به بحث آموزش بسنده نمی کند و از آنچه که در گذشته جامعه ما اتفاق می افتد، پند می گیرد. برای خود من دغدغه تربیت بسیار مهمتر از مسئله تعلیم است. البته وظیفه ذاتی ما چه بخواهیم چه نخواهیم، تعلیم هست اما تشخیص ضرورت تربیت هم وظیفه ذاتی ماست و این نکته کلیدی است که هنوز بسیاری از مدیران ما آن را درک نکرده اند یا اگر هم احیانا به ادراک نظری رسیده اند، متاسفانه هنوز به باور یقینی نرسیده اند. من بدون تربیت، بحث تعلیم را ناقص ناقص می دانم.
بعضی ها اعتقاد دارند این ضوابط سختگیرانه باعث بروز نوعی نفاق در افراد می شود و تاثیری در اصلاح دانشجویان بدون اعتقاد نخواهد داشت. نظر شما در این باره چیست؟
شما نمی توانید این تصور را داشته باشید که کل افراد جامعه نسبت به مسائل فرهنگی و هنجارهای اعتقادی، آزادی کامل داشته باشند و انتظار داشته باشید که این آزادی را عمیقا درک کنند و به آن به شکل دائمی، مقید باشند و بعد شما بتوانید قوانین اسلام را اجرا کنید. اسلام هم چنین چیزی را نمیگوید. درست است که در ابتدای اسلام پیامبر اکرم(ص)، "اصل تدریج" را در مورد حجاب و سایر مقررات دینی اجرا کردند اما مدتی که گذشت، مقررات دینی، واجب الاجرا شد. من فکر می کنم، 30 سال برای زمینه سازی برای انقلاب ما کافی باشد. ما 30 سال فرصت داشتیم که زمینه سازی کنیم و آزادی فرهنگی بدهیم.
البته من مسائل و مشکلات سر راه و از آن سو مقوله تهاجم فرهنگی و ناتوی فرهنگی را درک می کنم اما اعتقادم این است که ما در حوزه فرهنگ و به خصوص در محیط دانشگاه، سامان یافته عمل نکردیم. اما این دلیل نمی شود که چون ما به صورت زیربنایی و ریشه ای روی این مسائل کار نکرده ایم، بنابراین می توانیم حکم اسلام را هم تعطیل کنیم. نمی توانیم بگوییم چون ما در بیان و استقرار مسائل دینی و فرهنگ اسلامی، ضعف تاکتیکی داشته ایم حالا صورت مسئله را پاک کنیم و اساسا قائل به آن شویم که نباید فعلا مسائل فرهنگی و احکام اسلام را پیاده کنیم. ما موظف به اجرای فرهنگ اسلامی هستیم. مگر شما می توانید همه افراد و آحاد جامعه را عمیقا به رعایت چراغ قرمز و ضوابط راهنمایی و رانندگی، آگاه بکنید به صورتی که وجدانا اگر پلیسی سر چهارراه نباشد، چراغ قرمز را رد نکند و بفهمد که این یک مقررات اجتماعی است که برای ساماندهی روابط اجتماعی و اصلاح سیستم ترافیکی ایجاد شده که نهایتا منافعش به خود آن فرد برمی گردد؟ بنابراین شما نمی آیید مقررات راهنمایی و رانندگی را کلا تعطیل کنید، چون که مردم قلبا و وجدانا و به صورت عمیق، هنوز این مقررات را درک نکرده اند. شما قانون را می گذارید. از هیچ کس هم امضا نمی گیرید ولی وجدان عمومی برایش نهادینه شده و درک می کند که بايد برای مصالح کل جامعه، یک سری قوانین را اجرا کند.
در مورد قانون حجاب، متاسفم که بگویم این قانون در جمهوری اسلامی بعد از 30 سال، ارزش مقررات راهنمایی و رانندگی هم نداشته است. این ضعف ماست به عنوان افرادی که مسئولیم و به خصوص کسانی که در جامعه مسئولیت فرهنگی دارند که چطور مردم را به این یقین نسبی می رسانند که قوانین راهنمایی و رانندگی بايد رعایت شود اما هنوز بعد از 30 سال این درک، عمومی نشده که حجاب برای زن، یک واجب دینی است. بنابراین ما نمی توانیم قانون را تعطیل کنیم حتی اگر کسی هنوز از نظر قلبی به اهمیت آن قانون نرسیده باشد. شما می توانید به این دلیل که همه افراد از مضرات شرابخواری به طور یقینی آگاه نیستند (به طوری که برخی در خفا و به صورت قاچاقی آن را انجام می دهند) این فعل حرام را در ملأ عام اجازه بدهید؟ اگر ما بخواهیم این گونه این بحث را مطرح کنیم و از این زاویه به این مسئله نگاه کنیم، بقیه احکام اسلام را هم باید تعطیل کنیم. چون برخی با نفاق ممکن است در علن، مشروب نخورند یا مواد مخدر مصرف نکنند، بنابراین برای آنکه منافق نشوند اذن عمومی در استفاده از این مواد و مشروبات بدهیم! شما از این زاویه هم نگاه کنید که این اذن ندادن ما، جلوی ترویج گناه و سرایت آن به دیگران را هم می گیرد.
اشاره داشتید به عملکرد متولیان فرهنگی. به عنوان یک فرد مدیر و دانشگاهی با سابقه در رابطه با عملکرد مسئولین و به خصوص متصدیان فرهنگی در زمینه مسائل فرهنگی در دانشگاهها چه نظری دارید؟
متاسفانه بسیاری از متصدیان فرهنگی، دانشگاه را نمی شناسند، زبان دانشگاه را نمی دانند، اشراف مناسبی به فرهنگ دانشگاه ندارند و با ابزارهای تبلیغاتی که متناسب با فرهنگ و هویت دانشگاه نیست، در سطح دانشگاهها عمل می کنند. شکل تبلیغی که در سطح جامعه جواب می دهد، لزوما در دانشگاه پاسخگو نخواهد بود چرا که آموزش، روابط فرهنگی، استاد و منابع دانشگاه عمیقا با فرهنگ غرب عجین است. بنابراین شما نباید انتظار داشته باشید دانشجویی که در چنین فضایی رشد می کند، یک متخصص متعهد از آب دربیاید و از آن طرف هم نباید انتظار داشت آنچه که بهعنوان ابزارهای فرهنگی تحت عنوان کتابهای معارف اسلامی با آن حالت کلیشه ای که قبل از انقلاب هم وجود داشت، در دانشگاههای کنونی با فضایی که عرض کردم، جواب بدهد. ما این اقدامات ناکام فرهنگی را به طور عمیق، آسیب شناسی نکرده ایم. تحقیق نکردیم که آیا این کتابها تاثیری بر فرهنگ و اعتقادات دانشجویان داشته است؟ آیا زبان استاد در تعمیق باورهای دینی دانشجویان گویا بوده یا نه؟ ما متاسفانه این کارها را انجام نداده ایم. به طور روزمره داریم کارمان را ادامه می دهیم. البته صحبتهای من، نافی وجود کلاسهای معارف اسلامی و این تیپ مباحث در دانشگاه نیست اما نحوه ارائه و نحوه بیان این مباحث، کیفیت اداره کلاسهای مربوط به آن، استادی که به ارائه این مباحث می پردازد، اینها همگی حائز اهمیت است.
چه ابزار و ضمانت اجراهایی داشتید که موفق شدید دانشجویانی که ضوابط پوششی را رعایت نمی کردند را به تمکین از قوانین دانشگاه، ملزم کنید؟
ما یک آیین نامه ای انضباطی داشتیم که جلوی در اصلی دانشکده نصب شد. این یک آیین نامه انضباطی بود که در گذشته مطرح شده بود و ما این آیین نامه را ملاک کار خودمان قرار دادیم. این آیین نامه را نزدیک به شش ماه به رؤیت دانشجویان رساندیم و گذاشتیم که ذهنشان با این قانون، آشنا شود. در کنار این اقدام، برخی کارهای فرهنگی را هم انجام دادیم. یعنی نمایشگاه حجاب برپا کردیم. در مورد ضرورت حجاب و همچنین تاثیرهاي عمیقی که مسئله حجاب بر زنان غربی داشته است و آنها را متمایل به حجاب و پوشیدگی کرده نمایشگاهی گذاشتیم. کتاب بسیار ارزشمندی را با عنوان "ضوابط پوشش در دانشگاههای خارج از کشور" که از سوی دفتر نهاد مقام معظم رهبری در دانشگاهها تدوین و گردآوری شده بود، انتخاب کردیم و ضوابط مربوط به آن دسته از دانشگاههایی را که در سطح دنیا معروفتر و مطرحتر هستند، به صورت بنر در لابی اصلی ورودی دانشجویان نصب کردیم و به آنها عملا اعلام شد که این ضوابط، یکسری ضوابط پذیرفته شده ای است که همه دانشگاهها و حتی دانشگاههای بهاصطلاح غربی هم به شکلی، به ضوابط پوشش قائل هستند.
من یکی دو جلسه به طور اختصاصی با دختر خانمهای دانشجو داشتم که در آن جلسات به صورت صمیمی تر و صریح تری صحبت کردیم و در مورد مشکلات رعایت نكردن پوشش به بحث پرداختیم. من از این زاویه وارد شدم که من نمی خواهم حجاب را به عنوان یک اعتقاد دینی در اینجا مطرح کنم بلکه قصد دارم حجاب را به عنوان یک "انضباط اجتماعی" معرفی کنم. ما در یک "کشور اسلامی" زندگی می کنیم و کل این کشور، معتقد به قوانین اسلام است، بنابراین دانشگاه اين كشور هم باید شکل دینی داشته باشد. برای اینکه شکل دینی داشته باشد، باید واجبات دینی در آن اجرا شود. واجب دینی، یک واجب انضباطی است و من به این واجب دینی (علیرغم اینکه شما قلبا به آن اعتقاد دارید یا نه) به عنوان یک دستور انضباطی نگاه می کنم. همانطور که در دانشگاههای خارج از کشور که احیانا هیچ گونه اعتقادات دینی و مذهبی هم ندارند اما یک ظواهری را به عنوان دستور انضباطی، حکم می کنند، من به این شکل از پوشش به عنوان قاعده و نظم اجتماعی نگاه می کنم. همانطور که شما دارید تشریف می برید به مهمانی یا یک سالن ورزشی، پوشش مناسب آن جا را انتخاب می کنید و طبعا با پوشش مهمانی در سالن ورزشی حاضر نمی شوید، در دانشگاه هم بايد پوشش مناسب آن را رعایت کنید. پس این یک نظم اجتماعی است. ما در این جا یک زندگی اجتماعی با هم داریم و محور این زندگی اجتماعی هم آموزش و درس است، بنابراین برای آنکه این محور به شکل خیلی خوب و پربار اجرایی شود، باید پایبند به یکسری از ضوابط باشیم. همانطور که شما وقتی به بخشهای دندانپزشکی وارد می شوید، یک شرایطی مانند استریلیزاسیون و پوششهای متفاوت با کارمندان و مریضان را باید رعایت کنید (چه به این مقررات اعتقاد داشته باشید، چه نداشته باشید) در محیط دانشکده هم برخی ضوابط مانند ضوابط مشخص پوشش و حجاب وجود دارد.
در جهت اجرای این آیین نامه ها و ضوابط پوششی با اعتراضی از ناحیه دانشجویان هم مواجه شدید؟ اساسا آیا در این مدت کوتاهی که از تاکید حضرتعالی روی اجراي این ضوابط می گذرد، میزان رضایتمندی دانشجویان هم ارزیابی شده است؟
ببینید، بحثهای فرهنگی، چیزی نیست که در کوتاه مدت پاسخ بدهد، حالا چه این مسائل فرهنگی در جهت اثباتی باشد چه نفیاي؛ همه اینها در دراز مدت جواب می دهد. ما در دانشکده تقریبا سعی کردیم همان اصل تدریج را رعایت کنیم. اول با دید عقلانی و انضباطی با مسئله برخورد کردیم. آیین نامه پوششی را در داخل دانشکده نصب کردیم. همانطور که عرض کردم نمایشگاه گذاشتیم و گفتوگوی متقابل با دانشجویان برقرار و بیان کردیم که این، به عنوان یک ضابطه اجتماعی در دانشگاه محسوب می شود نه یک ضابطه اعتقادی. بنابراین همانطور که در سوالات قبلی عرض کردم، ضوابط انضباطی را ممکن است همه قلبا نپذیرند ولی باید درک کنند که این ضابطه انضباطی را باید بپذیرند.
ممکن است شما از اینکه نتوانید از موبایلتان را در هنگام معاینه و معالجه بیمار استفاده کنید، خیلی ناراحت و ناراضی باشید اما بايد ضابطه انضباطی مراعات شود. وقتی که در بخش دندانپزشکی شما با دستکش استریل کار می کنید، نمی توانید یک شیء آلوده را دستتان بگیرید. ممکن است از این مسئله ناراحت هم شوید ولی این قانون و ضابطه انضباطی یک محیط درمانی و پزشکی است ما هم برای دانشگاه، حریم و ضوابطی را قائل هستیم. طبعا لزومی هم ندارد که برای قوانین و چراغ قرمزها از همه امضاي قانونی بگیریم اما جالب است بدانید که ما امضا هم از دانشجو گرفتیم، اگرچه بر ما فرض نبود که این کار را بكنيم اما برای اینکه حجت تمام شود، این کار را هم كرديم. یعنی به دانشجو گفتیم شما می خواهید در دانشکده دندانپزشکی دانشگاه شهید بهشتی(ره) درس بخوانید. ضوابط داخلی این دانشکده هم به این ترتیب که عرض کردم، هست. اگر می خواهید در این دانشکده تشریف داشته باشید، بايد ملتزم به این ضوابط قانونی باشید و ابتدای ترم برای همین امر از دانشجو امضا گرفتیم. اگر دانشجو علاقمند به اجرای این ضوابط نیست، می تواند خود را به دانشگاه دیگري منتقل کند.
خانم دکتر! این روزها در سطح دانشگاههای کشور با پدیده تاسف آوری مواجه هستیم و اینکه بعضی از دانشجویان محجبه و چادری بعد از گذشت مدتی از ورودشان به دانشگاه، چادر را کنار می گذارند و یا حتی بسیار بدحجاب هم می شوند؛ علت این پدیده را چه می دانید؟
ببینید علت این پدیده این است که ارزش برتر در دانشگاه، اعتقادات دینی نیست. وقتی برخی از استادان با گرایشها و دیدگاههای غربی به شما آموزش می دهند و آموزش، روابط فرهنگی، ارزشها و هنجارهایتان، کاملا غربی است، طبعا خروجیاش همین می شود که شما فرمودید. من متاسفم این را عرض کنم که تا چند وقت پیش اساتید معدودي، قاعده را این گونه چیده بودند که هرکس ظاهر آراسته تر، آرایش کردهتر و زیباتری داشت، مقبولیت بیشتری داشت و هرکس نمره بهتری می خواست بگیرد، باید بیشتر آرایش می کرد. یعنی ارزش شما به ارزش علمیتان نیست بلکه ارزش شما به قیافه ظاهری شما بستگی دارد!
واقعا در دانشکده شما چنین اتفاقی می افتاد؟!
دقیقا! دقیقا! شما می دانید که متاسفانه ضابطه خاصی برای نمره دادن در آموزشهای عملی وجود ندارد و نمره صد درصد دست استاد است، به همین خاطر به طور طبیعی وقتی یک استاد غرب زده باشد و گرایشهاي عمومی هم به این سمت باشد که هرکس ظاهر قشنگتری دارد، انسان باشعورتری است طبعا یکی از ملاکها در آموزش عملی همین تیپ و قیافه آرایش کرده می شود. من صراحتا به شما عرض می کنم که قیافه ظاهری دانشجویان در برخی موارد روی نمراتشان تاثیر داشته است.
حالا شما محاسبه کنید اعتقادات برای دختری یقینی نشده است و صرفا دین موروثی را یدک می کشد و بعد احساس کند که ملاکها و هنجارهای جامعه و دانشگاه به قیافه و آرایش او منتهی می شود. طبیعی است که او دیگر تمایلی به تداوم رعایت حجابی که فلسفهاش را نمی داند، نداشته باشد و در او تغییر ایجاد شود. بنابراین، من این تغییر پوشش را خیلی غیرعادی و عجیب نمی بینم. دانشجویی که آمده، عمدتا در رشته هایی مثل رشته های ما فرصت زیادی برای مطالعات دینی نداشته است و با این فضايي که در کنکور وجود دارد، به شدت سرگرم مطالعه دروس دبیرستانی بوده و تمام تمرکزش روی درس خواندن و تست زدن بوده است. از آن سو متاسفانه آموزشهایی هم که در مدارس ما وجود دارد، از لحاظ دینی قابل قبول نیست. اگر خانواده، مفاهیم دینی و فرهنگی را به صورت عقلانی و منطقی به فرزندان خود منتقل کنند، وقتی این فرد وارد فضای غرب زده دانشگاه می شود، خیلی عالمانهتر برخورد می کند و در موضع عقب نشینی و انفعال گرفتار نمی شود. متاسفانه ما در تیپ رشته های خودمان، خیلی کم دانشجو داریم که در دانشگاه، نسبت به فرهنگ غرب از موضع تهاجمی و فعال برخورد کنند.
پدیده دیگری که در این زمینه می توانیم از آن یاد کنیم، این است که برخی از دختران محجبه و چادری در عین حال که نمی خواهند چادرشان را کنار بگذارند اما همان چادر را به صورتی شلخته می پوشند یا زیر چادر را روسری های رنگی و جلب توجه کننده و یا مانتوهای تنگ و کوتاه می پوشند. از آن طرف هم شنیدم برخی دانشجویان بدحجاب همین دانشکده هم هستند که در نمازجماعت دانشگاه به صورت مستمر شرکت می کنند و حتی در نماز هم برخی از آنها حجابشان را درست نمی کنند؛ به نظر شما علت این دوگانگی و تضاد چیست؟
نشناختن دین و مقررات دینی. آن دختر خانم چادری یک اسلام سنتی و وراثتی را پذیرفته است اما متوجه نیست که حدود و مرزهای حجاب چیست. به همین دلیل است که شما می بینید اسلام گفته بايد زنان تا مچ دستان خود را بپوشانند ولی خیلی از دختران چادری هستند که از این مانتوهایی که آستینشان کوتاه است، می پوشند و مچ دست این خانم کاملا پیداست. البته یکی ممکن است غفلتا چیزی را نادیده بگیرد و دیگری عمدا آن را نادیده بگیرد. به نظر من علت اینهایی که گفته شد، اطلاع نداشتن از حدود شرعی است. این دختر، نمی داند اگر آرایش داشته باشد، وضویش اشکال دارد. نمی داند اگر مویش پیدا باشد، نمی تواند نماز بخواند. این را به لحاظ فقهی نمی داند یا آن خانم چادری که چادرش را باز می گذارد یا لباس تنگ می پوشد یا آرایش می کند این یا حکم فقهی عملش را نمی داند یا عمدا این کار را می کند.
اگر عمدا این کار را می کند، چرا اساسا چادرش را برنمی دارد؟
خب! اگر عمدا این کار را می کند، در اثر اجبار خانواده است که این پوشش را دارد و به نظرم می خواهد هم نظر خانواده خود را تامین کند و هم نظر خود و جنس مخالفش را، وگرنه می داند که پوشش چادر برای این است که ظواهر بدنش را آشکار نکند. بنابراین پوشیدن لباس نامناسب زیر چادر، نقض غرض است. پس یا نمی داند که پوشش چادر را به چه دلیل می پوشد یا می داند اما از روی اجبار پدر و مادرش از پوشش چادر استفاده می کند. او چادر را به عنوان یک حجاب برتر و به عنوان ضابطه شرعی نمی بیند. درباره این جهل هم بگویم که مختص مسئله حجاب نیست و خیلی از متدینین نمازخوان و روزه گیر، نمی دانند که خمس و زکات بر آنها واجب است و اسلام را به عنوان یک کلیت نمی شناسد و چون نمی شناسد "نومن ببعض و نکفر ببعض" می شود.
شما انگیزه ارتباط با جنس مخالف یا انگیزه همسریابی را چقدر دخیل در مسئله بدحجابی می دانید؟
زنان به طور غریزی و فطری تمایل به تبرج و زینت کردن خود دارند. طبیعی است که وقتی فرد این انگیزه را بهوسیله دین و تقوی، ادب و تربیت نکرده باشد و نداند که این انگیزه بايد در حریمهای خاصی بروز کند، این وضعیت به وجود می آید...
علاوه بر کنترل نشدن این غریزه زنانه، شما تغییر ملاکها و ارزشهای مردان جامعه را در این مسیر موثر نمی بینید؟ یعنی انتقال ملاکهای بخش قابل توجهی از مردان ایرانی از معیارهای دینی و اخلاقی به سمت مولفه های ظاهری و فیزیکی موجب نشده که یک دختر پیش خودش محاسبه کند که اگر با حجاب کامل بخواهد در مرئی و منظر ظاهر شود و یا هیچ گونه آرایشی را در ظاهرش صورت ندهد، در آن صورت احتمال پیدا کردن یک شوهر برایش بسیار دشوار می شود؟
100درصد! من به این قائلم که شکل ظاهری خانمها تابع نوع تمایلات مردان هم هست. الان اگر شما نگاه کنید برخی از پسران مذهبی ما که علی الظاهر شکل ظاهری مذهبی و دینی دارند، اصلا مقید نیستند که پوشش همسرشان چگونه باشد. بنابراین طبیعی است که از آن طرف هم رفتارهای دختران ما تغییر کند و به سمت آرایش و دلبری و انتخاب شدن سوق پیدا کنند و اصلا هویتشان را از شخصیت و شکل ظاهریشان بگیرند نه از شخصیت واقعی علمی و اخلاقیاشان. به نظر من این، ربطی هم به فرد تحصیل کرده یا غیر تحصیل کرده هم ندارد. آن وقت تالی فاسدی که این تغییر ملاکها در مردان دارد، بعد از ازدواج خود را نشان می دهد. به آمار طلاق در کشور و بهويژه شهرهای بزرگ نگاه کنید. به آمار جنایات ناموسی و افسردگیها و خیانتها نگاه کنید، ان وقت برایتان روشن می شود که شیفته ظاهر و عشوه و غمزه شدن دختر و پسر ما را به کجاها کشانده است.
سهم سیستمهای غلط طراحی شده در کشور را در این زمینه چقدر می دانید؟ ببینید ما دختر و پسر را از همان اول ابتدایی تا پایان دوره دبیرستان از یکدیگر جدا می کنیم و سپس به محض آنکه در دانشگاه قبول شدند، به یکباره آنها را در کنار هم می نشانیم. آن هم در چه سنی؟ 18 سالگی! اوج تمایل دختر و پسر به جنس مخالف! بعد این دختر و پسر به مدت دو یا چهار یا شش سال کنار يكدیگر در یک کلاس می نشینند و طبیعی است که طی این مدت طولانی اصطکاکات فوق العاده زیاد عاطفی و روانی ایجاد شود، آن هم با تغییر ملاکهایی که به آن اشاره شد. از طرف دیگر ما فرد را از محیط مستبدانه و بسته مدرسه به یکباره به محیط باز و بدون قيد دانشگاه وارد می کنیم. به نظر شما این موارد که مرتبط و ناظر به سیستم و نه افراد و خانواده است، در پدیده بدحجابی و ایجاد مسائل اسف بار اخلاقی چه قدر می تواند تاثیر داشته باشد؟
این را کاملا قبول دارم و نمونه هایی از نتایج این سازوکار در دانشگاهها به وفور مشاهده می شود. البته این مسئله، نافی جداسازی دختر و پسر در مقاطع پایینتر نیست. شما وقتی به عرف در غرب نگاه می کنید، می بینید که در تحقیقاتی که مثلا در انگلیس کرده اند، به این نتیجه رسیده اند که راندمان آموزشی مدارس مختلط خیلی کمتر از مدارس تک جنسیتی است. چون آنها هم مدارس تک جنسیتی دارند و دیده اند که بازده آموزشی این مدارس بالاتر است. این طبیعی است چون در مدارس تک جنسیتی، تمرکز روی بحث آموزش می رود و دیگر ذهن دانش آموز با چیزهای دیگر درگیر نمی شود.
ما هم نمی گوییم در ایران از دوران پیش از دانشگاه اختلاط ایجاد شود اما قبول دارید که این وضعیت فعلی ما خیلی فاجعه بار است؟ ما می گوییم که آیا نمی شود که این نبود اختلاط در دوران دانشگاه هم رعایت شود؟
ببینید! یک بحث ایده آل ماست و یک بحث واقعیتهای موجود است. من کاملا با شما موافقم. اگر به تعداد کافی، استاد زن داشتیم، به نظر من صد درصد ایده آل بود که در دانشگاهها هم این تفکیک به صورت کامل ایجاد شود. اما الان متاسفانه تعداد متخصص کافی زن وجود ندارد و این آقایان هستند که بیشتر وارد سطوح بالای تخصصی می شوند. بنابراین در سطح استاد، فعلا بضاعت ما در حدی نیست که بتوانیم تفکیک كنيم اما در سطح دانشجویان، این مسئله کاملا امکان اجرایی شدن دارد و مشکل عمده ای در این زمینه وجود ندارد.
یکی از نکاتی که در رسانه های کشور، شاهد آن هستیم که به آن پرداخته می شود، انجام کارهای مردانه توسط زنان و انجام کارهای زنانه توسط مردان است، در عمل هم در دانشگاههای کشور، زنان در رشته هایی که ماهیتی مردانه دارند نیز پذیرفته می شوند؛ نظر شما در این باره چیست؟
من معتقدم که جامعه احتیاج به تخصصهای مختلف دارد و به شدت هم به این مسئله قائل هستم که تحصیل برای جامعه بانوان ما و کسب تخصصهای مورد نیاز زنان کشور، ضرورت دارد. به شدت به این مسئله معتقدم که عمده نیازهای زنان ما بايد توسط متخصصین زن، تامین شود. چه در عرصه مسائل پزشکی چه در عرصه مسائل فرهنگی باید تا آنجا که امکانپذیر است خدمت، توسط هم جنس صورت بپذیرد. من اصلا اعتقادی به تربیت زنان در مشاغلی که به طبع و توانایی جسمی مردان بیشتر همخوانی دارد، ندارم، در دورانی هم که در نهاد ریاست جمهوری بودم، این را در سخنرانیهای مختلفم اعلام کردم. اصلا ضرورتی نمی بینم که یک زن "مهندسی معدن" بخواند نه به این لحاظ که آن زن توانایی علمی تحصیل در رشته معدن را ندارد! نه! ضریب هوشی دختران ما بسیار بالاست و قادر به گرفتن آموزش کافی هستند اما بايد ببینیم برای زن و جامعه ما چه چیزی مطلوبتر و مورد نیازتر است.
برای رشته هایی مثل مهندسی عمران، معدن، کشتی سازی، راه آهن، مکانیک و رشته های مشابه نسبت به رشته های علوم پایه مثل فیزیک محض و ریاضی محض هزینه بسیار زیاد و چند برابری مصرف می شود تا فرد در آن رشته ها تحصیل کند. شما الان یک تحقیق میدانی کنید و ببینید براي دخترانی که رفته اند و مثلا در رشته مهندسی ساختمان و معدن و نفت تحصیل کرده اند، چقدر بازار کار وجود دارد و چقدر عملا توانسته اند کار کنند؟ آیا به صلاح است که جامعه ما با مسائل اقتصادی فراوانی که دارد، روی این گونه موارد سرمایه گذاری کند و اجازه دهد درآمدهای ملی صرف آموزش دخترانی شود که در این تیپ رشته های مردانه تحصیل کنند، بعد بروند در مدارس غیرانتفاعی، فیزیک و ریاضیات درس بدهند! همین الان بروید در مدارس غیرانتفاعی و ببینید چند نفر خانم مهندس دارند در این مدارس تدریس می کنند؟
به نظر من این، اشکال برنامه ریزان دولتی ماست. ما نباید مقهور دیدگاههای غربی شویم و بحثهای پرطمطراق برابری جنسیتی ما را به این اشتباهات بزرگ وادار سازد. این، بسیار غلط است. جامعهای که منابع مالیاش محدود است، باید جایی سرمایه گذاری کند که بعدا بتواند 10 برابر آن را بهره برداری کند. بله! اگر خانمی می خواهد با امکانات مادی خودش برود و این دست رشته هایی را که عرض کردم، بخواند، اشکالی ندارد. کار پیدا کرد که کرد ولی اگر پیدا نکرد، دیگر هزینه های بیت المال هدر نرفته است. این اشتباه است که ما سرمایه های کشور را خرج تحصیل کسانی کنیم که اصلا امکان حضورشان در مناطقی مثل عسلویه و معادن کویری و دریا نیست. این بحث در مورد مردان ما هم مطرح است و دولت نباید اجازه دهد که مردان در رشته هایی که طبیعت زنانه دارند، وارد شوند. یک سری رشته ها خاص زنان است. الان خوشبختانه در جمهوری اسلامی حضور زنان در مثلا تخصص زنان و زایمان را به 98 درصد رسانده اند و البته آن مقدار باقیمانده هم را هم به این دلیل برای مردان اختصاص یافته که مناطق دورافتاده و صعب العبور، بدون متخصص نمانند كه این دیگر مبنای فقهی هم دارد.
به عنوان آخرین سوال می خواستم بپرسم شما نقش رسانه ملی در مسئله پوشش و حجاب و ایجاد هنجارهای غلط و صحیح در این زمینه را چگونه ارزیابی می کنید؟
من در مورد نقش رسانه ملی مطلب زیاد دارم. در عین حال که معتقدم زحماتی که این بزرگواران می کشند، بسیار مشکل است و به دلیل این که اصلا شرایط خاص ساختاری در این رسانه بیشتر به جهت ساختن سریالها و فیلمها وجود دارد، ارتباط بسیار شدید افراد نامحرم با هم در آن جریان دارد. اینها نزدیک شش ماه، یکسال در یک ارتباط کاری بسیار نزدیک در یک نقش به عنوان همسر با هم کار می کنند. طبیعی است که چنین سیستمی، ارتباط و اختلاط شدید را می طلبد. از آن سو همه افراد مقید هم اجازه نمی دهند که بهويژه دخترانشان در صحنه های نمایشی ظاهر شوند. خب! طبیعی است که با این شرایط، انتخاب بازیگر متعهد و مقید بسیار دشوار می شود. اما یک مقدار هم برمی گردد به دیدگاههای کسانی که دارند این رسانه ارتباط جمعی را اداره می کنند.
من در موضوعات سریالها بحث بسیار اساسی دارم. شما در اکثر سریالهای ایرانی، زن ایرانی را یک آدم خرافاتی که مدام دنبال چشم و هم چشمی با زنها و دخترهای دوست و فامیل است، می بینید. در این سریالها مردان، بیشتر اصطلاحاً زن ذلیل هستند و فرهنگ تسلط زن در خانواده را به صورت غلوآمیز مشاهده می کنید. به ندرت هم از آن طرف بام افتاده اند و در برخی سریالها روابط مردسالارانه را نشان می دهند. در این سریالها مرد در خانواده، اصلا هویت واقعی خودش را ندارد و یا خیلی زن ذلیل است یا خیلی مستبد. خیلی کم زن و شوهر و خانواده متعادل را در سریالها مشاهده می کنیم. بخش زیادی از این کمبود به خاطر ضعف فیلمنامه نویسان یا کارگردانان ماست. از آن طرف هم صدا و سیما با سرمایه گذاری و آماج فیلمهای ناتوی فرهنگی و هالیوود روبروست و برای آن که در این رقابت نفس گیر عقب نیفتد، مجبور است به نوعی کانالهای خود را پرکند اما بعضی چیزها کاملا دست خودشان است و به نظر من این غفلت محض مسئولین است. الان برخلاف سالهاي ابتدایی انقلاب اسلامی به صورت رایج می بینید که در فیلمها از جاذبه آرایش و زیبایی زن استفاده می شود. الان بدون استثنا در فیلمها آرایش زنان، طبیعی شده است. نوع پوششی که زنان در این فیلمها به تن دارند، خیلی حداقلی شده است. از مجریان و بازیگران مردی که در صداوسیما می بینید، ابروهایشان را برمی دارند. شما دارید به مخاطب می گویید که این کار وجیه است. این کار یعنی اینکه آقایان! پسران جوان! بدانید که از نظر نظام اسلامی بلااشکال است که شما خودتان را شبیه به زنان دربیاورید. شما وقتی اینها را می بینید، آرایش بازیگران زن را می بینید، پوشش آنچنانی آنها را می بینید و وقتی می بینید که دختر جوان برای جلوه گری هرچه بیشتر در ذهن مخاطب، حتما یک شال رنگی روی روسریاش می اندازد، اینها نشان می دهند که کارگردان و سناریونویس و سیاستگذار توانمند نیستند و دارند از رانت جذابیت و جلوه گری زن برای پرکردن خلأ سواد و توانایی خود استفاده می کند. شما بعضی از این فیلمهای غربی را ببینید؛ اینقدر این فیلم به لحاظ کارگردانی و فیلمنامه قوی است که آن جاذبه و لباس ظاهری آن فرد اصلا جایی پیدا نمی کند.
منتها ما متاسفانه اینقدر ضعف فیلمنامه و کارگردانی داریم که سعی می کنیم جذابیتهای زنانه را براي جلب مخاطب بيشتر چاشنی فیلمهایمان کنیم. طبیعی است که وقتی این اتفاق بیفتد، این تیپ مسائل بین جوانان، خیلی رایج شود. حالا اینکه خیلی خوب است! صدا و سیما در ایام نوروز فیلمی گذاشته بود با عنوان "اسپاگتی در هشت دقیقه". من به عنوان نسل دوم انقلاب، اصلا تصور نمی کردم که انقلاب اسلامی به اینجا کشیده شود که چنین فیلمی در جمهوری اسلامی در سینما و از آن تاسف بارتر در صدا و سیما پخش شود. خانم آرایش کرده با لباسهای کاملا غربی، همراه دو تا آقا با موسیقی ریتمیک می رقصید. من کاملا اتفاقی بخشی از این فیلم را دیدم و شوکه شدم. ما دلمان خوش بود به اینکه اگر در سینما حریمها رعایت نمی شود، لااقل در تلویزیون این حریمها نسبتا مراعات می شود که در عید، کلیه این حریمها شکسته شد. ما داریم به کجا می رویم؟ شما تمام حریمها را در دانشگاه عمومی یعنی همان صدا و سیما لگدمال کرده اید، بعد انتظار دارید دانشجوی دانشگاههای آموزش عالی و آموزش پزشکی به آن ضوابط پایبند باشد؟