کد خبر: ۱۳۲۶۰۵
زمان انتشار: ۱۴:۴۵     ۲۱ ارديبهشت ۱۳۹۲
دیپلماسی هسته ای دوران اصلاحات اساسا مبتنی بر جدی گرفتن تهدیدهای طرف مقابل و کوچک انگاشتن توان ایران برای مقاومت در مقابل آن بود. این دیپلماسی توان طرف غربی برای تولید فشار را بسیار بزرگ تر از آن چیزی ارزیابی می کرد که حتی خود غربی ها برآورد می کردند
دیپلماسی هسته ای دولت اصلاحات بر دو اصل اعتماد سازی و ارتقاء روابط مبتنی بود. این اصول به هیچ وجه واقع گرایانه نیست و کاملا ایدئولوژیک است. واقع گرایی در سیاست خارجی اقتضا می کند در این باره که غرب آنقدر به ایران اعتماد خواهد کرد که به ایران اجازه غنی سازی بدهد، ساده دل نباشیم.

به گزارش 598 به نقل از بولتن نیوز، هدف اصلی غرب یعنی گرفتن تعلیق غنی سازی و سوق دادن برنامه هسته ای ایران به سمت تعطیلی، قبل از مذاکرات محقق شده بود و آن را به عنوان پیش شرط مذاکرات از طرف ایرانی گرفته بودند. بنابراین طرف غربی از قبل از مذاکرات به هدفی که برای خود در نظر گرفته بود رسیده بود و لذا اساسا دلیلی برای تن دادن به مذاکرات واقعی و امتیاز دادن به ایران نمی دید. کسی که از شما چیزی نخواهد، چیزی هم به شما نخواهد داد.

مدیران پرونده در دوران اصلاحات بلافاصله فشارهای سیاسی را به بخش فنی منتقل می کردند به این معنا که به مجرد کوچکترین تهدید از جانب طرف غربی آن را به بخش فنی منتقل کرده و خواستار تعطیلی فعالیت ها می شدند. این در حالی است که هنر دیپلماسی قاعدتا باید این باشد که خود در مقابل فشارها بایستند و برای آن راه چاره ای بیابد نه اینکه آسان ترین راه ممکن یعنی تسلیم شدن در مقابل فشار و انتقال آن به بخش فنی را برگزیند. در واقع وقتی راهکار ما برای مقابله با فشارها تعطیلی کارهایمان است، دیگر چه نیازی به دیپلماسی وجود دارد؟

در دوران سازش روند تعامل با 3 کشور اروپایی در حالی ادامه داشت که آنها دائما در انجام تعهداتشان در مقابل ایران نقض عهد می کردند. پس از بیانیه تهران، آنها به هیچ یک از 3 تعهد اصلی خود عمل نکردند ولی توافق بروکسل در فوریه 2004 امضا شد. غربی ها به وعده خود در توافق بروکسل هم عمل نکردند ولی در نوامبر 2004 توافق پاریس امضا شد. عملا غربی ها به این نتیجه رسیده بودند که عمل نکردن آنها به تعهداتشان در اراده ایران برای ادامه تعامل با آنها هیچ خللی وارد نمی کند.

دیپلماسی هسته ای دولت اصلاحات به بخش فنی و ارزش راهبردی آن بی اعتقاد بود. از دید این یپلماسی برنامه هسته ای هم نهایتا ابزاری بود که می شد آن را پیش پای ارتقاء روابط با غرب قربانی کرد. به همین دلیل است که این دیپلماسی عملا همواره سعی داشت دستاوردهای فنی کشور را کوچک نمایی کرده و تهدیدها و فشارهای غرب را بزرگنمایی کند.

دیپلماسی هسته ای دولت اصلاحات عملا منطق غربی ها را در این باره که ایران تعهداتش را نقض کرده و باید آغاز کننده و طی کننده فرآیند اعتمادسازی باشد پذیرفته بودند. علاوه بر این، این نکته را هم پذیرفته بودند که تنها تضمین عینی قابل قبول، توقف برنامه است و لذا هر بخش از برنامه را که می توانستند عملا به نام اعتماد سازی تعطیل کردند.

در دوران اصلاحات درباره جزئیات این موضوع که چگونه باید اعتمادسازی کرد عملا مذاکره ای میان طرف غربی و طرف ایرانی انجام نمی شد بلکه غربی آنچه را که به عنوان اقدامات اعتمادساز لازم داشتند عملا به طرف ایرانی ابلاغ و دیکته می کردند و طرف ایرانی هم آن را بدون کم و کاست می پذیرفت و اجرا می کرد. بنابراین فرآیند اعتمادسازی عملا فرآیندی بود که از سوی مقابل به ایران ابلاغ می شد و تماما اهداف غرب را محقق می کرد بدون اینکه کوچکترین تعهدی به منافع ایران داشته باشد.

دردوران اصلاحات طرف ایرانی فاقد هرگونه ابتکار بود و همه ابتکار عمل های دیپلماتیک متعلق به طرف مقابل بود. طرف ایرانی در بهترین حالت فقط به چانه زنی در مقابل ابتکارهای طرف مقابل می پرداخت و به دنباله رو آن تبدیل شده بود.

دیپلماسی هسته ای دوران اصلاحات اساسا مبتنی بر جدی گرفتن تهدیدهای طرف مقابل و کوچک انگاشتن توان ایران برای مقاومت در مقابل آن بود. این دیپلماسی توان طرف غربی برای تولید فشار را بسیار بزرگ تر از آن چیزی ارزیابی می کرد که حتی خود غربی ها برآورد می کردند، و توان طرف خودی برای مقاومت در مقابل فشارها را هم بسیار پایین ارزیابی می کرد. عملا تهدید ارجاع پرونده ایران به شورای امنیت موجب این شده بود که هر نوع امتیازی بدون کوچکترین ما به ازا از ایران مطالبه شود. تازه جالب این است که باز هم در همان دوران پرونده ایران به شورای امنیت ارجاع شد. زمانی که در سپتامبر 2005 ایران تاسیسات هسته ای اصفهان را از تعلیق خارج کرد، بلافاصله قطعانامه ای در شورای حکام تصویب شد که از عبارت «عدم پای بندی» درباره ایران استفاده می کرد و این همانطور که آقای حسین موسویان در همان ایام خود می گفت عملا به معنای ارجاع پرونده ایران به شورای امنیت بود. جالب است که کشورهای غربی که تا پیش از آن ادعا می کردند تعلیق در ایران طبق قطعنامه های شورای حکام اقدامی داوطلبانه است، وقتی ایران یکی از این اقدامات داوطلبانه یعنی تعلیق تاسیسات هسته یا اصفهان را شکست، بلافاصله همه این حرف ها را فراموش کردند و با تاکید بر اینکه ایران یکی از درخواست های اساسی (essentia) قطعنامه ها را نقض کرده، زمینه حقوقی لازم برای ارجاع پرونده به شورای امنیت طبق ماده 12c را بوجود آوردند. نشست اضطراری شورای حکام در سپتامبر 2005 ثابت کرد که تمامی ادعاها درباره داوطلبانه، بدون الزام حقوقی و به قصد اعتماد سازی بودن تعلیق بی معنا و ظاهرسازی بوده است.

روند عملی طی شده در دوران 2002 تا 2005 تعطیلی برنامه هسته ای ایران بود نه اعتمادسازی و جلب اعتماد طرف مقابل برای انجام غنی سازی در ایران. در حالی که طرف ایرانی ادعا می کرد انتهای این فرآیند جلب اعتماد طرف غربی به اندازه ای خواهد بودکه ایران اجازه غنی سازی پیدا کند، آنچه در عمل رخ داد این بودکه فرآیند حاصلی جز تعطیلی برنامه ایران نداشت و در نهایت هم چنانکه درباره بسته 5 اوت 2005 خواهیم گفت منجر به تولید هیچ اعتمادی میان ایران و غرب نشد.

دیپلماسی هسته ای دوران اصلاحات مملو از سوء تفاهم بود. دو طرف در حالی از برخی اصطلاحات خاص استفاده می کردند که هیچ برداشت مشترکی از معانی آنها نداشتند. وقتی طرف مقابل از اصطلاح اعتماد سازی یا تضمین عینی حرف می زد در واقع مقصودی جز تعطیلی برنامه غنی سازی در ایران نداشت اما طرف ایرانی خوش خیالانه تصور می کرد مقصود این است که راهی برای پذیرش غنی سازی ایران پیدا شود.

در این دوران حجم بسیار انبوهی از اطلاعات حساس فنی و نظامی ایران تحت عنوان شفاف سازی و اعتماد سازی به طرف خارجی منتقل شد آن هم در حالی که اولا این فرآیند کاملا فاقد ما به ازا برای ایران بود ثانیا بسیاری ازاسرار نظامی ایران را که می تواند در صورت درگیری احتمالی یا عملیات اطلاعاتی در آینده مورد استفاده دشمن قرار بگیرد را در اختیار آنها قرار داد و ثالثا زمینه را برای بهانه جویی های بعدی و درخواست اطلاعات و دسترسی های بسیار بیشتر در اینده تحت عنوان راستی آزمایی و فرآیند اصلاح و تکمیل بوجود آورد.

رفتار طرف ایرانی در آن دوران عملا غربی ها را به این جمع بندی رسانده بود که رفتار ایران تابعی از شدت فشارهاست و اگر فشار به اندازه کافی زیاد باشد رفتار ایران هم تغییر خواهد کرد. ارسال این آدرس راهبردی به غرب که رفتار ایران تابعی از شدت فشارهاست عملا غربی ها را به این جمع بندی رسانده بودکه روش اعمال فشار و تهدید روش مناسبی است و باید ادامه پیدا کند. در واقع غربی ها می دیدند که روش اعمال فشار نتیجه بخش است و طبعا دلیلی نداشت که یک استراتژی نتیجه بخش تعطیل شده یا در آن بازنگری صورت گیرد.

تیم دست اندرکار مدیریت پرونده هسته ای در آن دوران مطلقا قابل اعتماد نبود. هم اکنون دو نفر از اعضای اصلی آن تیم در خارج از ایران اقامت دارند و غربی ها به این موضوع تصریح کرده اند که این افراد در حال همکاری با آنها هستند. مثلا روزنامه وال استریت ژورنال همان روزهای اول که آقای حسین موسویان به امریکا رفته بود مقاله ای نوشت و در آن از قول منابع امریکایی گفت با حضور موسویان در امریکا پنجره بزرگی از اطلاعات به روی غرب گشوده شده است.

مطلقا مبانی مذاکرات هسته ای در دوران اصلاحات بر مبنای حقوق بین الملل و موازین شناخته شده بین المللی نبود. ایران در واقع قبول کرده بود که ان پی تی مبنای مذاکرات نباشد. همچنین ایران پذیرفته بود که حقوق ایران طبق معاهده ان پی تی قابل مذاکره مجدد است. بنابراین عملا طرف غربی این امکان را یافته بود که فراتر از همه مقررات بین المللی هر درخواستی از ایران را روی میز بگذارد و هیچ حد و مرزی هم برای این درخواست ها وجود نداشت. همچنین متقابلا همکاری های طرف ایرانی هم کاملا بی ضابطه و بدون روی میز بودن یک مدالیته انجام می گرفت که گام های دو طرف و امتیازهایی را که در هر مرحله باید به هم بدهند، مشخص کند.

یکی از مهم ترین اشکالات دیپلماسی هسته ای دوران اصلاحات این بود فاقد دستاورد فرجامین بود. پس از بیش از دو سال اعتماد سازی و ارائه اطلاعات و دسترسی های بسیار سخاوتمندانه نهایتا در 5 اوت 2005 زمانی که غربی ها بسته ای به ایران دادند که خود می گفتند ماحصل اعتماد سازی 5/2 ساله و نشان دهنده میزان اعتماد ایجاد شده میان ایران و غرب است، حرفی که در آن بسته به ایران زدند این بود که غنی سازی را به مدت 10 سال دیگر به حال تعلیق دربیاورد و همچنین وعده دادند که برای دانشمندان بیکار شده ایران کار پیدا خواهند کرد.

در تمام فرآیند، امتیازهایی که طرف غربی از ایران درخواست می کرد کاملا نقد بود و امتیازهایی که طرف غربی به ایران می داد بی محتوا، وعده گون و نسیه. در طول فرآیند حتی یک مورد هم وجود ندارد که ایران یک امتیاز نقد قابل قبول دریافت کرده باشد.

در طول مسیر طرف غربی دائما خط قرمزهای خود را جلوتر می آورد و درخواست های بیشتری را مطرح می کرد. در حالی که در سپتامبر 2003 درخواست مطرح شده در قطعنامه شورای حکام فقط تعلیق غنی سازی به معنای عدم تزریق گاز به ماشین ها بود، در توافق بروکسل در فوریه 2004 این درخواست ها به تعلیق ساخت قطعات ماشین های سانتریفیوژ و مونتاژ ماشین ها هم تسری پیدا کرد. در آبان 83 (نوامبر 2004) و در توافقنامه پاریس عملا غربی ها خط قرمز خود را به کل سیکل سوخت و حتی مرحله معدن و تبدیلات شیمیایی هم تسری دادند. بنابراین عملا راهبرد مذاکراتی ایران به گونه ای بود که به غرب این جرئت را می داد که دائما خط قرمزهای خود را پر رنگ تر کند.

دیپلماسی هسته ای دولت اصلاحات ادعا می کند یکی از بزرگترین دستاوردهایش این بوده است که جلوی ارجاع پرونده ایران به شورای امنیت راگرفته است. اولا این ادعا نادرست است و پرونده ایران در واقع درهمان دوران و هنگامی که ایران در شهریور 1384 کارخانه یو سی اف اصفهان را از حال تعلیق خارج کرد به شورای امنیت گزارش شد. ثانیا بسیار مهم است توجه کنیم که روشی که دولت اصلاحات برای جلوگیری از ارجاع پرونده ایران به شورای امنیت به کار برد عملا چیزی جز این نبود که تمام بخش فنی برنامه هسته ای ایران را تعطیل کرد. مدیریت کردن پرونده ای مانند پرونده هسته ای ایران با این روش یعنی از طریق تعطیل کردن همه چیز در واقع مطلقا هنر نیست و به این روش می توان کل بحران های امنیت ملی را ازطریق پذیرش دربست درخواست های طرف مقابل یک شبه حل کرد.

در دوران اصلاحت دیپلماسی هسته ای ایران حتی جرئت و اعتماد به نفس لازم برای استفاده از ابزراهای حقوقی و قانونی مشروعی را هم که دراختیار کشور بود و می شد از آنها برای دفاع از حقوق ایران استفاده کرده نداشت. مثلا در یک مورد در حالی که ایران خود عضو شورای حکام بود به هنگام رای گیری درباره قطعنامه علیه ایران نماینده ایران از جلسه خارج شد و اجازه داد که قطعنامه علیه ایران بدون رای منفی و با اجماع به تصویب برسد.

پیروزی های دیپلماسی هسته ای مقاومتی

ایران در دوران دیپلماسی هسته ای مقاومتی از غرب در این باره که رفتار ایران تابعی از شدت فشارهاست کاملا توهم زدایی کرد. در این دوران ایران به ازای هر یک اقدام خصمانه طرف مقابل، یک گام متقابل و هم وزن برداشت تا هم نشان دهد که رفتارش تابعی از شدت فشارها نیست و هم ثابت کتند که در یک هماوردی راهبردی از گزینه های فراوانی برای پاسخ دادن به فشار غرب برخوردار است. به عنوان نمونه ایران پس از قطعنامه 1929 اعلام کرد در نطنز 164 ماشین سانتریفیوژ نصب می کند. پس از قطعانه 1737 اعلام کرد نصب 3000 ماشین سانتریفیوژ را در ایران آغاز می کند. پس از قطعنامه 1747 اعلام کرد که در نطنز از فاز صنعتی عبور کرده است. پس از قطعنامه های 1803 و 1835 هم اعلام کردکه از ماشین های نسل دو و سه در نطنز استفاده می کند. همچنین پس از قطعنامه 1929 عملا فردو وغنی سازی 20 درصد واردمعادله پرونده هسته ای ایران شد. پس از هر کدام از تحریم های یک جانبه هم ایران یک پاسخ فنی متناسب ارائه کرده است. دقیقا همین رفتار ایران که من آن را استراتژی گام های متقابل می نامم باعث شد غرب به این جمع بندی برسد که رفتار ایران تابعی از شدت فشارها نیست و اگر هم بنا باشد ایران کوتاه بیاید با فشار صرف کوتاه نخواهد آمد. دقیقا همین راهبرد در طول سال های 84-92 حداقل دو بار محاسبات راهبردی غرب را به طور کامل دگرگون کرده و باعث تعدیل جدی خط قرمزهای آن شده است. یک بار در بهار 1387 (ژوئن 2008) که خاویر سولانا پس از صدور 5 قطعنامه علیه ایران به تهران آمد و رسما اعلام کرد که غرب آماده است درخواست فریز را جایگزین تعلیق کند و به دنیال آن مذاکرات ژنو 1 آغاز شد اما با فتنه 88 به محاق رفت و بار دوم در اسفند 1392 در آلماتی 1 که برای نخستین بار غرب بدون اینکه درخواست تعلیق غنی سازی در نطنز را داشته باشد وارد فاز کاهش تحریم شد. بنابراین یک اصل راهبردی در دیپلماسی هسته ای مقاومتی این است که این دیپلماسی توانست با نشان دادن قدرت مقاومت ایران اشتباه محاسباتی غرب را درباره توان تولید فشار خود و درباره اندک بودن توان مقاومت ایران تا حدودی تصحیح کرده و لااقل در دو مقطع غرب را به تغییر محاسبه و سپس تغییر پیشنهاد وادار کند.

دیپلماسی هسته ای مقاومتی ارتباط بخش فنی با بخش دیپلماتیک را که در دوران اصلاحات قطع شده بود مجددا برقرار کرد و با آغاز جدی فعالیت های ایران در بخش فنی مجددا مذاکرات معنا دار شد. در دوران قبلی به این دلیل که طرف مقابل، قبل از آغاز مذاکرات همه درخواست های خود را به عنوان پیش شرط مذاکرات از ایران دریافت کرده بود –و بر این نکته هم تاکید شده بود که مذاکرات تا زمانی ادامه دارد که تعلیق ادامه داشته باشد- بنابراین عملا دلیلی نداشت که غرب پای میز مذاکره امتیازی به ایران پیشنهاد کند وهمه تلاشش این بود که مذاکرات را کش بدهد تا تعلیق هم ادامه پیدا کند. اما در دوران دیپلماسی هسته ای مقاومتی ایران برای آغاز مذاکرات زیر بار هیچ پیش شرطی نرفت و به طرف مقابل اجازه نداد از طریق پیش شرط گذاری مذاکرات را بی معنا و بی محتوا کند. چون در این دوران ارتباط بخش فنی و بخش سیاسی مجددا برقرار شد بنابراین گذر زمان و تداوم مذاکرات دیگر به ضرر ایران نبود. مهم تر از این، چون غربی ها می دید ند که بخش فنی در حال پیش برد پروژه های خود است بنابراین ناچار شدند که مذاکرات معناداری را آغاز کرده و پیشنهادها و امتیازهایی را روی میز ایران بگذارند. تاکتیک مذاکراتی متصل کردن دیپلماسی و بخش فنی عملا طرف مقابل را ناگزیر کرد که امتیازهایی روی میز بگذارد و به این ترتیب مذاکرات را از حالت بی خاصیت پیشین که در آن اتفاقی جز امتیازدهی یک طرفه رخ نمی داد خارج کرد.

دیپلماسی هسته ای مقاومتی بر چند پیش فرض استوار است که این پیش فرض ها بر خلاف پیش فرض های دیپلماسی هسته ای دوره قبل کاملا واقع گرایانه است. نخستین پیش فرض این است که این دیپلماسی عقیده دارد پیشرفت هزینه دارد و چیزی به نام پیشرفت با هزینه صفر بی معناست. وظیفه دیپلماسی هم کم کردن هزینه هاست نه به صفر رساندن آنها چرا که اساسا چنین کاری ممکن نیست. پیشفرض دوم این است برای هسته ای شدن پرداخت مقادیری هزینه اجتناب ناپذیر است چرا که فناوری هسته ای تا کنون یک فناروری انحصاری بوده و طبعا در مقابل هرگونه تلاشی به منظور شکستن این انحصار مقاومت های سرسختانه ای صورت خواهد گرفت که باید برای غلبه بر آن هزینه داد؛ منتها نکته مهم این است که اگر واقعا هسته ای شدن ارزش راهبردی چندانی نداشت این همه درمقابل ورود اعضای جدید به کلوپ کشورهای هسته ای از جانب قدرت های بزرگ مقاومت صورت نمی گرفت. سومین پیش فرض این است که حق گرفتنی است و برای پیشرفت در جهان امروز پیش پای هیچ کس فرش قرمز پهن نمی کنند. پیش فرض چهارم هم این است که افسانه شکست ناپذیری قدرت های بزرگ و اینکه ما هرگز قادر به گرفتن امتیاز از آنها یا تعدیل خطوط قرمز آنها نیستیم دروغی بیش نیست و اتفاقا با در پیش گرفتن یک راهبرد صحیح امریکا را هم می توان به تغییر دیدگاه و امتیازدهی واداشت. (استدلال های این موضوع در ادامه خواهد آمد.)

یکی از بزرگترین موفقیت های دیپلماسی هسته ای مقاومتی تعدیل پی در پی و تقریبا مستمر خط قرمز های طرف غربی بود. در حالی که در دوران اصلاحات حتی کار روی معدن اورانیوم و تیدیلات شیمیایی هم جزو خطوط قرمز بود، اما اکنون و در پروسه مقاومت نه چندان بلند مدت ایران، این خط قرمزها به طور اساسی از روی میز برداشته شده است. یک سیر اجمالی از این موضوع اینگونه است:

غرب در آغاز حتی داشتن راکتورهسته ای آب سبک در ایران را هم خط قرمز می دانست.

پس از آنکه روسیه ساخت راکتور در ایران را آغاز کرد غربی ها خط قرمز خود را روی سیکل سوخت قراردادند و پرونده ایران در واقع به دلیل خارج کردن بخشی از سیکل سوخت از تعلیق در سپتامبر 2005 به شورای امنیت گزارش شد.

وقتی ایران در ابتدای دولت اوصولگرا نصب 164 ماشین در نطنز را آغاز کرد عملا خط قرمز از روی کلیت سیکل سوخت برداشته شد و روی غنی سازی قرار گرفت.

در گام بعد وقتی ایران نصب 3000 ماشین را در نظنز تکمیل کردغربی ها در یک عقب نشینی دیگر اعلام کردند که آماده اند غنی سازی در ابعاد آزمایشگاهی را در ایران بپزیرند.

عقب نشینی بعدی وقتی رخ داد که غربی ها حضور در میز مذاکرات را بدون تعلیق غنی سازی ایران پذیرفتند.

عقب نشینی بعدی در ژوئن 2008 و زمانی رخ داد که غرب ناچار شد اعلام کند مایل است مکانیسم فریز جایگزین تعلیق شود.

گام بعدی عقب نشینی زمانی بود که نماینده امریکا چاره ای ندید جز اینکه در مذاکرات ژنو 1 خود شخصا سر میز حاضر شود.

عقب نشینی بعدی هنگامی رخ داد که ایران توانست عملا با بحث غنی سازی 20 درصد، نوعی حاشیه امنیت برای بحث 5 درصد ایجاد کند.

عقب نشینی دیگر مربوط به فردو است که از زمان راه اندازی برای نطننز حاشیه امنیت ایجاد کرده است.

-عقب نشینی بعدی در مسئله مبادله مشاهده شد یعنی زمانی که اولا موضوع مبادله و خروج مواد از ایران عملا جانشین تعلیق شد و ثانیا غربی ها پذیرفتند که بخش هایی از قطعنامه های شورای امنیت در باره عدم ورود موادهسته ای به ایران را تعدیل کنند.

عقب نشینی بعدی در مذاکرات استانبول 2 نمایان شد یعنی جایی که برای نخستین بار غربی ها رویکرد گام به گام، مبتنی بر عمل متقابل و بر مبنای ان پی تی در مذاکرات را پذیرفتند.

عقب نشینی بعدی در مذاکرات الماتی 1 رخ داد یعنی جایی که ایران بدون اینکه کوچکترین انعطافی درباره غنی سازی در نطنز نشان داده باشدتوانست طرف غربی را وادار به ورد به فاز کاهش تحریم بکند.

آخرین موردهم مربوط به تعدیل پی درپی خط قرمز های ترسیم شده از سوی اسراییل است که بررسی نشان می دهد تا کنون 8 با عوض شده است.

دستاورد بعدی دیپلماسی هسته ای مقاومتی این است که با ابداع مفهومی به نام مدالیته عملا باب امتیازدهی یک جانبه در مواردی را که ایران الزام قانونی به همکاری در مورد آنها ندارد بست. این مفهوم اولا در حل و فصل برخی از مسائل باقی مانده بسیار کارآمد بود و ثانیا رویه ای ایجاد کرد که غربی ها دانستند در مواردی که ایران فراتر از وظایف یا پایین تر از حقوق خود همکاری می کند، ناچار باید ما به ازای آن را پرداخت کنند.

دستاورد دیگر دیپلمای هسته ای مقاومتی این است که عملا با به خرج دادن برخی ابتکارات فنی و برداشتن برخی گام های راهبردی گزینه نظامی را که یکی از مهم ترین ابزارهای باج خواهی غربی ها از دولت اصلاحات بود از روی میز برداشت. مهم ترین این ابتکارات چنین است:

ایران با نشان دادن ظرفیت های فنی خود به غرب ثابت کرد توان بازسازی سریع هرگونه تاسیسات منهدم شده را دارد و عملا حمله نظامی اصلا برنامه هسته ای ایران را به نحوی که ارزشش را داشته باشد متوقف نمی کند.

ایران با ایجاد ابهام اطلاعاتی برای غرب، اجازه نداد سرویس های اطلاعاتی آنها در این باره که آیا واقعا همه چیز را درباره برنامه هسته ای ایران می دانند یا نه به جمع بندی روشنی برسد.

ایران صریحا تاکید کرد که در صورت بی قانونی طرف مقابل بی قانونی خواهد کرد و این یعنی در صورت حمله هم احتمال خروج از ان پی تی وجود دارد و هم احتمال حرکت به سمت ساخت سلاح. بنابراین غربی ها دریافتند اگر هدف آنها نساخته شدن سلاح هسته ای از سوی ایران است بدترین کار برای آنها این است که به ایران حمله کنند.

این موضوع بویژه پس از فتنه 88 برای غربی ها ثابت شد که هرگونه حمله نظامی باعث خواهد شدکه جریان فتنه در داخل ایران به طور کامل از بین برود.

غربی ها پس از جنگ های 22 و 33 روزه دریافتند که توان ایران برای پاسخ دهی به هر گونه حمله احتمالی بسیار بالاست.

این موارد سرجمع منجر به آن شد که گزینه معتبر سازی تهدید نظامی (که در واقع به معنای حمله نکردن است) جانشین گزینه تهدید نظامی شود.

ایران با مقاومت منطقی خود در میان مدت عملا توانست محاسبات طرف غربی را درباره الگوی رفتار خود تغییر بدهد. ایران در زمانی کوتاه غرب را به این جمع بندی رساندکه تداوم الگوی خطی فشار بی فایده است و به همین دلیل است که در مذاکرات آلماتی 1 برای نخستین بار دیده شد که ترک هایی در راهبرد دو مسیره بوجود آمده است.

ایران در دوران دیپلماسی هسته ای مقاومتی مسئله هسته ای را به برخی دیگر از مسائل منطقه ای و امنیتی و سیاسی گره زد. این اقدام چند دستاورد بزرگ برای ایران داشت:

از منحصر ماندن بحث ها به موضوع هسته ای و کاهش میدان مانور ایران جلوگیری کرد

طرف مقابل را متوجه زمینه هایی از همکاری کرد که در مواردی به آنها نیاز مبرم داشت و لذا زمینه هایی برای طرح گفتمان همکاری در مقابل گفتمان اعتمادسازی بوجود آورد.

اختلاف های درونی گروه 1+5 را تشدید کرد.

ایران در این مدت موضوع مذاکرات سیاسی با 1+5 را به مذاکرات فنی و حقوقی با آژانس کاملا گره زد. ایران در پیشنهاد مسکو به صراحت اعلام کرده است تنها زمانی به موضوع مربوط به ابعاد احتمالی نظامی پاسخ خواهد داد که کلیه تحریم های یک جانبه اعمال شده از جانب کشورهای غربی علیه ایران لغو شود. در واقع ایران در پیشنهاد مسکو مذاکرات با آژانس را به مذاکرات با 1+5 گره زده و اولی را منوط به دومی کرده است. بنابراین، در ازای همکاری ایران با آژانس، این 1+5 است که باید خود را آماده واگذاری امتیاز کند والا ایران به خوبی می داند آژانس نه در موقعیتی است که چیز با ارزشی به ایران بدهد و نه می تواند به تعهدت خود پای بند بماند.

ایران در این مدت مطلقا اجازه نداد که مسئله هسته ای به مسئله ای دو جانبه میان خودش و امریکا تبدیل شود بلکه بقیه ظرفیت های جامعه جهانی را برای اثرگذاری روی این پرونده وتقویت موضع خود به کار گرفت. این کار محاسن مهمی داشت از جمله:

به ایران امکان استفاده از شکاف های میان قدرت های بزرگ را داد

ایران موفق شد قطبی از مخالفان تحریم بیشتر درون گروه 1+5 ایجاد کند. اگرچه این قطب نتوانست جلوی اعمال تحریم های یک جانبه بیشتر را بگیرد ولی عملا بلوکی از کشورها را بوجود آورد که تحریم های یک جانبه را اجرا نمی کنند

یکی از مهمترین دستاوردهای دیپلماسی هسته ای مقاومتی این است که طرف غربی را ناچار کرد به سمت پذیرش هدف نهایی ایران از مذاکرات حرکت کند. هدف نهایی ایران در بحث هسته ای این است که غنی سازی بکند و تحریم نباشد. تحقق هر یک ازاین دو بدون دیگری عملا ارزش کار را کاهش می دهد. اگر ایران غنی سازی بکند و تحریم ها همچنان بی امان افزایش یابد، کار ناقص است و اگر تحریم ها کم شود ولی غنی سازی در ایران آسیب ببیند باز عملا اتفاقی که افتاده این است که به خانه اول بازگشته ایم. دیپلماسی هسته ای مقاومتی توانست عملا به دلایلی غرب را در فاصله مذاکرات مسکو تا آلماتی 2 به این جمع بندی برساند که غنی سازی در ایران تعطیل نخواهد شد اما آنها باید به سمت کاهش تحریم ها حرکت کنند.

این دلایل چنین بوده ایت:

از یک دیدگاه اصلاح پیشنهاد بغداد مستقیما محصول مجموعه اقدامات فنی خاصی است که ایران در فردو انجام داده است. دو اقدام اصلی ایران در فردو به طور خاص نصب حدود 3000 ماشین به اضافه افزایش انباشت مواد 20 درصد تا اندازه 280 کیلوگرم بوده است. این دو اقدام فنی ایران از دید امریکا و اسراییل به این معناست که ایران ظرفیت ساخت یک سلاح هسته ای رادر فردو ایجاد کرده، و در نقطه ای که آنها نقطه فرار می خوانند ایستاده است. این اقدامات یک نگرانی واقعی در اردوگاه غرب ایجاد کرده است که ایران بتواند یک نقطه فرار امن در فردو بوجود بیاورد که آنقدر اشراف اطلاعاتی روی آن نباشد که بتوان به موقع متوجه عبور ایران از آن نقطه در آن شد و همچنین به لحاظ پدافندی چنان امن باشد که حتی اگر غرب به موقع در جریان عبور ایران از نقطه فرار قرار گرفت، توان نشان دادن واکنش نظامی موثر برای متوقف کردن آن را نداشته باشد. این نکته بسیار مهم است که توجه همه غربی ها می دانند ادعای تلاش ایران برای ساخت سلاح هسته ای، غیر واقعی و صرفا نوعی عملیات روانی است، اما مسئله قرارگرفتن ایران در یک نقطه فرار امن و کور، یک نگرانی واقعی است که همه طرف ها اتفاق نظر دارند باید جلوی رسیدن ایران به آن گرفته شود. جدی شدن این نگرانی در اثر اقدامات فنی ایران باعث شده پیشهاد بغداد در آلماتی به گونه ای بازنویسی شود که دقیقا ناظر به دور کردن ایران از قرار گیری فردو در نقطه فرار و ایجاد زمان برای غرب باشد. به همین دلیل این پیشنهاد به گونه ای نوشته شده است که در فردو دو اتفاق بیفتد: 1- نخستین اتفاق این است که ایران از نقطه فرار فاصله بگیرد به این ترتیب که با تعلیق غنی سازی 20 درصد و تبدیل ذخیره 20 درصد به سوخت یا رقیق سازی آن، و همچنین با افزایش اشراف اطلاعاتی در فردو از طریق تقویت بازرسی ها و دسترسی های آژانس، عملا آمادگی فردو برای فرار کاهش پیدا کند.2- ضمن اینکه مجموعه اقداماتی که تحت عنوان کاهش آمادگی فردو درخواست می کند (مانند قطع کردن رابط های بین آبشارها) به گونه ای است که حتی اگر ایران بخواهد بعد از 6 ماه از این توافق خارج شود و مجددا غنی سازی 20 درصد در فردو را از سر بگیرد این کار به طور فوری ممکن نباشد. بنابراین یک نتیجه گیری روشن این است که پیشنهاد آلماتی واکنش مستقیم به رفتارهای فنی خاص ایران در فردو است که برای غرب نگرانی واقعی ایجاد کرده و لذا حاضر است برای رفع نگرانی خود امتیازهای فوری بدهد. تعبیر دقیق این است که گفته شود رفتار فنی ایران محاسبات امریکا را تغییر داده و این تغییر محاسبه تبدیل به تغییر پیشنهاد شده است، در حالی که امریکایی ها منتظر بودند این اتفاق درباره ایران بیفتد. یک نکته مهم دیگر این است که به این مسئله توجه کنیم که نگرانی ابراز شده از جانب امریکایی ها به طور عمومی در این باره که ایران هم اکنون مشغول ساخت سلاح هسته ای است، کاملا تبلیغاتی است و خود آنها هم می دانند که چنین ادعایی واقعیت ندارد، اما نگرانی از اینکه برنامه هسته ای ایران در نقطه ای قرار بگیرد که اگر ایران روزی اراده کرد به سمت ساخت سلاح حرکت کند، نتوان جلوی آن را گرفت، نگرانی واقعی است و همین نگرانی یکی از اصلی ترین عواملی است که باعث تبدیل پیشنهاد بغداد به پیشنهاد آلماتی شده است. به همین دلیل است که آشکارا می توان دید پیشنهاد آلماتی به وضوح توسط یک متخصص سلاح هسته ای نوشته شده و هدف آن نیز دور کردن ایران از نقطه ای است که غرب از آن نگرانی فوری دارد.

دومین عاملی که منجر به بازنویسی پیشنهاد بغداد به شکل پیشنهاد عرضه شده در آلماتی شده این است که این نگاه راهبردی در امریکا غلبه کرده است که آنچه موتور مذاکرات با ایران را روشن می کند و شانس دستیابی به راه حل را بالا می برد نه تهدید به افزایش تحریم در صورت عدم پذیرش پیشنهادها بلکه وعده کاهش تحریم در صورت پذیرش پیشنهادهاست. امریکای ها اکنون به این دید راهبردی رسیده اند که تحریم وسیله است نه هدف. اگر تحریم ها هدف اصلی خود را که تغییر رفتار و سیاست هسته ای ایران بوده فراموش کند، تنها به تشدید تنش، قفل شدن دیپلماسی و پاسخ دهی فنی ایران منجر خواهد شد. دید امریکای ها اکنون این است که تحریم ها بر ایران اثر کرده اما برای چیدن میوه نهایی تحریم ها آنچه لازم است یک پیشنهاد بهتر است که بتواند توقع سازش را در داخل ایران ایجاد کند، دولت را رویاروی نظام قرار بدهد و بین کاندیدهای انتخابات مسابقه سازش ایجاد نماید. مهم ترین نکته ای که در اینجا باید به آن توجه کرد این است که همچنان یک جناح قدرتمند در داخل امریکا و همچنین در اسراییل وجود دارد که عقیده دارد هنوز برای دادن پیشنهاد کاهش تحریم به ایران بسیار زود است و همچنان باید از راهبرد تشدید خطی تحریم ها استفاده کرد. ظاهرا دولت امریکا فعلا به این نتیجه رسیده است که باید به دیپلماسی مبتنی بر کاهش تحریم فرصت بدهد اما باید توجه کرد که این فرصت می تواند به سرعت بدل به تهدید شده و سیاست تشدید خطی فشار، جای رویکرد آلماتی را بگیرد.

سومین عاملی که منجر به پیشنهاد آلماتی شده این است که غربی ها دانسته اند اساسا پیشنهادهایی مانند پیشنهاد بغداد که یک پیشنهاد جامع محسوب می شود و تلاش می کند یک جا به همه نگرانی ها درباره برنامه هسته ای ایران پاسخ داده و از همان ابتدا انتهای تونل را روشن کند، نه به دلیل اختلاف های درونی گروه 1+5 قابل تنظیم نهایی است و نه ایران در موقعیتی است که آن را بپذیرد. بنابراین ظاهرا غربی ها تصمیم گرفته اند فرمت پیشنهادهای خود به ایران را به شکل پیشنهاد آلماتی در بیاورند که به جای کلیت مسئله، روی بخشی از آن تمرکز می کند، فازهای بعدی را مسکوت می گذارد و در ازای درخواست گام هایی محدود امتیازهایی محدود هم عرضه می کند که برداشتن آن برای هر دو طرف آسان باشد. منتها ما باید به این نکته به طور جدی توجه کنیم که فازهای 2 و 3 پیشنهاد بغداد همچنان وجود دارد و فقط در پیشنهاد آلماتی مسکوت گذاشته شده است و این پیشنهاد در واقع مقدمه ای برای طرح آن درخواست های بزرگتر است.

چهارمین عامل که به نظر من در ارائه پیشنهاد آلماتی به ایران نقش اساسی داشته، ناامیدی امریکا از انتخابات آتی ریاست جمهوری در ایران است. به نظر می رسد برآورد اطلاعاتی امریکایی ها اکنون این است که در انتخابات آینده ایران اتفاقی که بتوان به آن امید بست و دگرگون کننده سیاست های راهبردی ایران باشد (چه از جنس آغاز ناآرامی های خیابانی در ایران و چه از جنس روی کار آمدن اصلاح طلبان) رخ نخواهد داد و دولت بعدی یک دولت هماهنگ با رهبری خواهد بود. احتمالا همین جمع بندی است که امریکایی ها را به این نتیجه رسانده است که بهتر است بیهوده وقت خود را در انتظار یک اتفاق ویژه در انتخابات ایران تلف نکنند و در زمان کمی که در اخنیار دارند، پیشنهادی به ایران بدهند که بتواند واقعا مسیر دیپلماسی را باز کند. بدون شک، اگر امریکایی ها کوچکترین امیدی به این داشتند که در انتخابات خرداد 92 اتفاق ویژه ای رخ بدهد، فعلا پیشنهادی مانند پیشنهاد آلماتی به ایران ارائه نمی شد. منتها یک نکته هم در اینجا هست و آن این است که ارزیابی امریکایی ها این است که فاصله حدود 3 ماهه باقی مانده تا انتخابات، فرصتی برای دیپلماسی در قبال ایران است چرا که رهبری ایران در این فاصله نگران نحوه رفتار مردم و سیاسیون در انتخابات است و به همین دلیل از تنش استقبال نمی کند و می خواهد فضای کشور را آرام نگهدارد؛ به همین دلیل کمی دست به عصا تر محافظه کارتر و آسیب پذیرتر خواهد بود و تلاش می کند از هر گونه رفتاری در صحنه مذاکرات که افکار عمومی داخل را به هم بریزد خودداری کند.

و نهایتا آخرین عاملی که پیشنهاد آلماتی را روی میز آورد، مقاومت غیر قابل پیش بینی بود که ایران در مقابل تهدید نظامی و فشار تحریم ها از خود نشان داد و فضای داخلی را با ثبات نگهداشت طوری که تهدید موجودیتی که امریکایی ها حدس زده بودند تا آخر سال جاری از جانب افکار عمومی علیه نظام شکل خواهد گرفت، به هیچ وجه شکل نگرفت. راهپیمایی 22 بهمن بی شک سهم عظیمی در این مسئله داشته است. ظاهرا آنچه امریکایی ها دریافته اند این است که فشار تحریم از طریق فعال کردن مکانیسم های داخلی در ایران به این سادگی نمی تواند روی رفتار هسته ای ایران تاثیر بگذارد و در واقع ساعت تاثیر تحریم ها، بسیار کندتر از ساعت برنامه هسته ای ایران حرکت می کند.

دیپلماسی هسته ای مقاومتی عملا برای ایران ابزارهای مهمی تولید کرده که این ابزارها توانسته با موفقیت روی طرف غربی فشار تولید کند:

ابزار برگ های فنی

گره زدن برگ های هسته ای و منطقه ای به هم

ابزارهایی که ایران برای حل مسائل منطقه ای مانند سوریه یا عراق و افغانستان در اختیار دارد

توجه به این نکته بسیارمهم است که ایران اکنون حتی اگر بخواهد معامله کند در موقعیت بسیار بهتری نسبت به زمانی است که عملا هیچ پیشنهاد درخور توجهی روی میز آن نبود.

پاسخ هایی به این سوال که چرا ایستادگی می کنیم و تا کجا باید هزینه داد؟

ایستادگی بر سر حق هسته ای ایستادگی بر سر همه حقوق ملت ایران است و اگر از این حق کوتاه بیاییم بلافاصله باید از بسیاری حقوق خود نیز خداحافظی کنیم.

در دنیای فعلی اگر واقع بین باشیم حق گرفتنی است و باید برای آن هزینه کرد

آینده ایران و بویژه جایگاه ایران در عرصه تولید انرژی درجهان به حفظ یا واگذاری فناوری غنی سازی بستگی دارد. دعوا بر سر پیشرفت ایران است نه بر سر چند ماشین سانتریفیوژ. سازش تنها یک نتیجه خواهد داشت و آن پذیرش عقب ماندگی است

کشورهایی که قهرمان سازش بوده اند مانند مصر الان چه وضعی دارند؟ 33 سال پیش با ایران هم وزن بود؛ حالا وزن هر کدام چیست در حالی که مصر نه فقط با امریکا رابطه عمیق داشته بلکه عملا گماشته امریکا بوده است.

بقیه کشورهای دنیا مثلا ژاپن، بزریل و هند هم برای تثبیت حقوق خود جنگیده و هزینه داده اند. اتفاقا پروسه درباره آنها بسیار طولانی تر از ایران بوده است.

واقعیت هزینه ها آن چیز نیست که منابع غربی می گویند. غرب درصد بزرگنمایی فشارها با هدف موفق جلوه دادن خود است.

فرضا حتی اگر تن به سازش بدهیم باز هیچ کدام از مشکلات جدی اقتصادی کشور حل نمی شود

توان طرف مقابل برای اعمال فشار بی نهایت نیست و در مقابل ایستادیگ موثر تغییر موضع می دهد

انتهای مسیر از دید ما جایی است که حق غنی سازی تثبیت شده و تحریم ها به نحو موثر کم شود. مذاکرات آلماتی نشان داد این کاملا شدنی است

ایران ایستادگی کرده ولی لجاجت نکرده. ایران در موارد مهمی انعطاف داشته ولی طرف مقابل همواره خصمانه برخورد کرده است. نمونه بزرگ آن بیانیه تهران است.

الان ایران مذاکرات را به مرحله چانه زنی درباره توافق و بحث درباره مابه ازا بدون تعرض به هیچ کدام از حقوق اصلی خود کشانده و این نشان می دهد این روند نتیجه بخش است.

نشانه های جدی وجود دارد که غربی ها در اصل اصلا در پی حل مسئله نیستند. هم ارزیابی های اطلاعاتی آنها نشان می دهد ایران به دنبال سلاح هسته ای نیست و هم تحریم هایی که اعمال کرده اند ناظر به مسئله سلاح نیست و همه زندگی روزمره مردم ایران را هدف گرفته است. بنابراین تا وقتی روشن نشود که سیاست تغییر رژیم کنار گذاشته شده تداوم ایستادگی منطقی ترین راه است.

ایستادگی در فناوری هسته ای بسیاری از علوم دیگر ما را پیشرفت داده است.

این فناوری به زودی در حالی که ما از حیث سرجمع ذخایر نفت و گاز مقام اول را در دنیا داریم ما را به سوخت آینده جهان یعنی سوخت هسته ای هم مجهز می کند و از این جهت مقامی بی مانند در بازار انرژی جهان به ما می دهد.

سازش به این دلیل که طرف مقابل را متقاعد می کند که فشارها اثر گذاشته منجر به تشدید فشارها خواهد شد.
نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:۲
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
ارسال نظرات
ناشناس
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
۱۵:۲۱ - ۲۱ ارديبهشت ۱۳۹۲
۱۶۴
۰
آقای دکتر جلیلی کاندیداتوری برای شما وظیفه ای متعین میباشد.امام امت در نهروان تنهاست باگوش دل بشنوید ندای (این عمار؟) امام امت را؟؟ پاسختان انشاالله لبیک یا امام است.
پاسخ
ناشناس
FRANCE
۲۳:۰۲ - ۲۱ ارديبهشت ۱۳۹۲
۰
۰
رهبر معظم انقلاب: من دیپلمات نیستم‌‌,انقلابی ام و حرفم را صریح و صادقانه میزنم(قابل توجه با بصیرتها)

http://axgig.com/images/05081746216129261692.jpg
پاسخ
جدیدترین اخبار پربازدید ها