ستون سر مقاله امروز روزنامه کیهان،به مقاله ای از سعدالله زارعی با عنوان«آزادی «جولان» و نیروی جدید سوریه»اختصاص یافت:
پس
از آنکه دبیر کل حزبالله لبنان، روز پنجشنبه در جمع گروهی از هواداران
خود، اعلام کرد که به زودی آموزش نیروهای مردمی سوریه را برای آزادسازی
منطقه اشغالی جولان آغاز کرده و به سوریه در آزادسازی کمک خواهد کرد،
مقامات امنیتی، سیاسی و نظامی اسرائیل در نگرانی عمیقی فرو رفتهاند. این
هزینهای سنگین در مقابل انهدام یک محموله تسلیحاتی حزبالله در دمشق است و
از این رو برخی از تحلیلگران سیاسی منطقه از آن با عنوان «تغییر بزرگ
معادله منطقه» یاد کردهاند.
رژیم صهیونیستی، روز 12 اردیبهشت جاری
دومین حمله هوایی خود به حومه دمشق را با توهم منهدم کردن یک محموله نظامی
انجام داد که در آن چهار نفر از نیروهای نظامی سوریه نیز کشته شدند. در عین
حال تلآویو از ترس واکنش سوریه، فوراً پیغامهایی را به مقامات سوریه
ارسال کرد و در آن به دمشق اطمینان دادند که قصد ایجاد درگیری با سوریه را
ندارند.
سوریه از ژوئن 1967- و پس از جنگ شش روزه اعراب و اسرائیل-
در حالت آتشبس قرار داشته و ارتش سوریه در طول این دوران 46 ساله در
مجاورت مرزهای خود در استان قنیطره حضور جدی داشته است اما در عین حال،
رژیم صهیونیستی گاه و بیگاه به اقدامات تروریستی از طریق جاسوسها و حملات
محدود هوایی علیه سوریه دست زده است.
ترور شهید عماد مغنیه در 23
بهمن 86، حمله هوایی به منطقه تلابیض در شمال سوریه در شهریور 1386، حمله
هوایی بهمن ماه 1391 به حومه پایتخت و حمله 10 روز پیش هوایی به حومه دمشق
از جمله این موارد است. در همه این موارد واکنش سوریه نوعاً به صدور بیانیه
و شکایت به شورای امنیت سازمان ملل محدود بوده است اما این بار سوریه
واکنش مقتدرانهای نشان داد. بشار اسد، رئیس جمهور اعلام کرد: «ما ترجیح
دادیم به جای شلیک چندین موشک به اسرائیل به تلافی حمله هوایی آنان به
دمشق، انتقام استراتژیکی از طریق باز کردن دربهای مقاومت و تبدیل سوریه به
ملت مقاومتی بگیریم.»
بلافاصله پس از موضعگیری سوریه، سید حسن
نصرالله در سخنرانی رسانهای خود برای کمک به دولت و مردم سوریه در
آزادسازی بلندیهای جولان و بدست گرفتن ابتکار عمل اعلام آمادگی کرد. سید
موضع جدید سوریه را به منزله «سلاحهایی قدرتمندتر و بزرگتر» از آنچه در
بمباران اخیر حومه دمشق از دست رفتهاند، ارزیابی کرد و متعاقب این ماجرا،
شبکه 10 تلویزیون رژیم صهیونیستی، دیروز گفت: «ما باید منتظر باشیم تا
ببینیم چه میشود بویژه درباره فتح جبهه جولان، عناصر حزبالله از تجربه
زیادی در عرصه سوریه برخوردار بوده و تجربه آنها از هر گروه دیگر بیشتر
است.»
بحران سوریه در کنار تلخیها، هزینهها، آسیبها و مشکلاتی که
داشت، برکات مهمی هم برای سوریه داشت. در حین درگیریهای تروریستها با
ارتش این کشور، سوریه برای اداره مسایل حساس امنیتی خود به وجود یک نیروی
قوی مردمی احساس نیاز کرد و به سرعت دست به کار شد و نیروی جدیدی تحت عنوان
«دفاع وطنی» که در واقع شباهت تامی با بسیج مستضعفین ایران دارد، به وجود
آورد.
اینها نیروهایی جوان، یکپارچه و دارای انگیزههای قوی
اعتقادی هستند و خود را برای شهادت و جانبازی آماده کردهاند عدد آنان از
چند ده هزار نفر فراتر رفتهاند و طی ماههای اخیر عملیات کاملاً موفقی را
با کمک ارتش سوریه طراحی کرده و به پیروزی رساندهاند و امید تازهای به
مردم سوریه برای ایمن ماندن از هجوم عوامل تروریستی دادهاند. نیروهای دفاع
وطنی در واقع پایههای شکلگیری یک «حزبالله» شبیه یاران پولادین سید حسن
نصرالله تشکیل میدهند و سوریه اینک میتواند با قاطعیت بیشتری بگوید در
جنگ برای آزادسازی جولان و جبلالشیخ بر رژیم صهیونیستی غالب میشود.
بشار
اسد در سخنرانی اخیر خود بطور تلویحی گفت که منطقه جولان را در اختیار
حزبالله قرار داده و مقاومت سوریه-یعنی نیروهایی که اینک دفاع وطنی خوانده
میشوند- را نیز تحت فرماندهی نصرالله درمیآورد با این وصف میتوان گفت
که سوریه پس از فارغ شدن از جنگ علیه تروریزم که همه تحلیلگران نتیجه نهایی
این درگیری را ضعیف شدن سوریه ارزیابی میکردند، قدرتمندتر، باجرأتتر و
با برنامهتر میشود.
در واقع تجربه دو سال اخیر به سوریه میگوید
با یک نیروی چابک و باانگیزه قوی ارزشی میتواند مناطق اشغالی 1967 را آزاد
نماید که اگر این اتفاق بیفتد، اسد برای سالهای طولانی به عنوان چهرهای
مقتدر در ساختار سیاسی سوریه باقی میماند و این برخلاف توقع و تصور غرب و
رژیمهای وابسته به آن در منطقه است.
همین الان در سوریه کفه ترازوی
سیاسی و امنیتی به سمت نظام سیاسی سوریه سنگینی میکند. اینکه آمریکاییها
علیرغم آنکه از حمایت نظامی تروریستهای موسوم به ارتش آزاد یا جبهه نصرت
دریغ ندارند، اعلام میکنند که خواستار توقف خونریزی در سوریهاند و
مایلند که در چارچوب طرح ژنو 2 -ژوئن 2013- برای پایان جنگ همکاری نمایند
نشان میدهد که روند درگیری به نفع سوریه است. کمااینکه کشته شدن فرماندهان
النصره نیز نشاندهنده اوضاع وخیم تروریستها در سوریه میباشد.
موضعگیری
قاطع حزبالله لبنان در برابر اقدام تجاوزکارانه اخیر رژیم صهیونیستی آن
هم ضمن آنکه برنامه آینده مقاومت لبنان علیه رژیم صهیونیستی را نشان داد در
عین حال به خوبی بیانگر آن است که حزبالله در آمادگی کامل برای جنگ
احتمالی آینده است و این در حالی است که خیلی از تحلیلگران منطقهای معتقد
بودند به دلیل بحرانی شدن شرایط مهمترین پشتیبان منطقهای حزبالله و
تنشهای داخلی لبنان علیه حزبالله، مقاومت و نصرالله ضعیف و آسیبپذیر
شدهاند. اگر واقعا اینطور بود،حزبالله و دبیرکل آن باید جانب احتیاط را
رعایت میکردند ولی موضع قاطع و جسورانه حزبالله نشان داد که شرایط جاری
سوریه و لبنان از قدرت عملیاتی آن نکاسته است.
پیش از این دبیرکل
حزبالله رسما اعلام کرد که از ساکنان لبنانیالاصل منطقه «القصیر» - در
شمال حمص و در مجاورت منطقه هرمل لبنان -دفاع میکند و برای دفاع از مردم و
دولت سوریه نیز در هر نقطهای آمادگی دارد کمااینکه در عمل هم حزبالله
گروههای تروریستی را در منطقه القصیر متواری و جادههای ارتباطی طرابلس به
حمص را به کنترل درآورد و بطور رسمی هم اعلام کرد.
در واقع تحولات
امنیتی- نظامی سوریه که براساس شواهد و قرائن موجود، ماههای پایانی خود را
سپری میکند، انسجام بیشتری میان لبنان و سوریه از یک سو و حزبالله و
دولت بشار اسد از سوی دیگر پدید آورد. جالب این است که هم زمان با اعلام
آمادگی حزبالله برای کمک به آزادی جولان، بعضی از گروههای فلسطینی نیز
برای گشودن جبهه دیگری مقابل رژیم صهیونیستی در اردن، اعلام آمادگی
کردهاند. «انور رجا» رئیس دایره سیاسی جنبش مردمی برای آزادی فلسطین- گروه
تحت امر احمد جبرئیل- اعلام کرد میتوان به غیر از جولان، جبهههای دیگری
هم از طریق اردن در برابر رژیم صهیونیستی گشود.
در واقع اگر یکی از
اهداف جنگ مشترک غرب و رژیمهای وابسته به آن در منطقه علیه سوریه، دادن
حاشیه امن به رژیم صهیونیستی بود، اینک نشانههایی وجود دارد که در پایان
این جنگ، اسرائیل بیش از گذشته در معرض انتقامجویی جبهه مقاومت قرار گرفته
است. همین هفته گذشته و پس از آن که ولیعهد قطر اعلام کرد که فلسطینیها و
سایر اعراب واگذاری بخشی از سرزمینهای 1967 به اسرائیل و مبادله زمین- قدس
با بخشی از بیابانهای «بئرالسبع»- را پذیرفتهاند، اسماعیل هنیه و محمود
الزهار دو تن از رهبران برجسته حماس اعلام کردند که این طرح را نپذیرفته و
به چیزی غیر از فلسطین« از بحر تا نهر» رضایت نمیدهند.
مواضع ضد
اسرائیلی گروه جبرئیل، سوریه و حزبالله نیز بر این نکته که بحران سوریه
کمکی به حل تعارض امنیتی عربی اسرائیلی نکرده است تاکید مینماید. کما
اینکه موضع قاطع پارلمان اردن علیه اقدامات صهیونیستها در قدس شرقی و
کرانه باختری نیز شاهد دیگری بر این مسئله است. این مسائل نشان میدهد که
تحلیلهایی که روند تحولات در منطقه عربی را در نهایت به سود آمریکا و
اسرائیل و رژیمهای عرب همگرا با آنان ارزیابی مینمایند، قابل خدشه هستند.
سازمان
ملل که تاکنون به صورت نظارهگر تحولات سوریه عمل کرده و ماموران آن- کوفی
عنان و اخضر ابراهیمی- کاری از پیش نبردهاند ناچار است در مواجهه با
بحران سوریه به تجدیدنظر روی آورده و با واقعیت برخوردی مسئولانه داشته
باشد. فراخواندن کلاه آبیهای این سازمان از خطوط حایل بین نظامیان سوریه و
اسرائیل و اذعان به این که تروریستها آزادی عمل این نیروها را مختل
کردهاند، اولین گامهایی است که از سوی این سازمان مشاهده میشود.
مقاله انتقادی از محسن جندقي درباره سیاست های غلط اقتصادی دولت آقای احمدی نژاد، با عنوان «مسؤوليت گرانيها با كيست؟!»منتشر شده در ستون یادداشت روز روزنامه وطن امروز را از نظر می گذرانید :
عمر
8 ساله دولت احمدینژاد به روزهای پایانی خود نزدیک میشود؛ 8 سالی که
شاید برای دولتمردان مانند برق و باد گذشته است اما قطعا عملکرد مثبت و
منفی آنها تا مدتها بر زندگی مردم تاثیر خواهد گذاشت. سال هشتم هر دولتی
را میتوان سال پاسخگویی و ارائه عملکرد آن دولت دانست و شایسته است
مسؤولان در روزهای پایانی ماموریت، عملکرد مجموعه تحت مدیریت خود را بررسی
کرده و گزارش کاری ارائه دهند؛ اینکه در این چند سال چه کردهاند و تصمیمات
آنها و نوع اجرای قوانین چه تاثیر مثبت و منفیای بر اقتصاد مملکت و معیشت
مردم و جایگاه کشور در سطح بینالمللی داشته است.
اگر فلان هدف به
دست نیامده چرا اینگونه شده و چه مشکلات غیرقابل پیشبینیای سر راه اجرای
قوانین و تصمیمات بوده است؟ به عنوان مثال اعضای دولت فعلی درسال هشتم
باید توضیح دهند چه عملکردی داشتهاند و چگونه آن را انجام دادهاند و آیا
به همه اهداف خود رسیدهاند؟ احمدینژاد تنها مسؤول در دولت نهم و دهم است
که در این 8 سال در سمت خود ثبات داشته و هیچکدام از وزارتخانهها و
معاونتها مدیریت واحدی نداشته و بسیاری از اعضای سابق در میانه عمر دولت
به مسیری غیراحمدینژادی رفتهاند.
«محمد نجار» تنها وزیری در دولت
است که 8 سال وزیر احمدینژاد بوده اما وی هم در یک سمت حضور نداشته و در
دوره اول وزیر دفاع و در دوره دوم وزیر کشور بوده است. احمدینژاد در دولت 8
ساله خود شایستهترین فردی است که میتواند عملکرد دولت را بررسی کرده و
نتيجه آن را ارائه کند.
وی باید بگوید در این 8 سال حوزه سیاست
خارجی چه دستاوردی کسب کرده است؟ در حوزه فرهنگ و هنر آیا رشد کردهایم؟ در
حوزههای اجتماعی مانند افزایش ازدواج و کاهش آسیبهایی مثل طلاق عملکرد
مناسبی داشتهایم؟ دولت در حوزه اقتصاد چه کرده است؟ اشتغال افزایش یافته؟
مشکل مسکن حل شده؟به معیشت مردم توجه شده؟ وضعیت اقتصادی مردم بهتر شده؟
اصلا در این 8 سال غنیتر شدیم یا فقیرتر؟ مشکلاتی مانند گرانی سرسامآور و
شوکآور حل شده؟ برنامه کاهش وابستگی به درآمدهای نفتی و رسیدن به اقتصادی
که بوی نفت ندهد در چه وضعیتی قرار گرفته است؟ قانون هدفمندی یارانهها که
چندین سال است منتظر آن بودیم به درستی اجرا شده؟
قطعا این سوالات
پاسخی دارد و احمدینژادی که دوستش میداریم در آستین خود جوابهای بسیار
جالبی برای این پرسشها دارد. او میتواند درباره دستاوردهای مسکن مهر
بگوید. او میتواند آماری از میزان افزایش تولید بنزین و بینیازی به
واردات آن ارائه دهد. او میتواند آمارهای عجیب و غریبی درباره میزان درآمد
اجرای قانون هدفمندی یارانهها (که مدیران خود دولت درباره آن آمارها
تناقض فراوانی وارد کردهاند) ارائه دهد و حتی میتواند ادعا کند مردم فلان
کشور آفریقایی یا آمریکایجنوبی فریاد ایران، ایران سر میدادند و دوست
داشتند جای ایرانیها باشند.
احمدینژاد هفتهای دو، سه سفر استانی
میرود و با مردم، علما، نخبگان، ورزشکاران و... در هر استان دیدار میکند
و کلی تریبون در اختیار دارد اما وی کمتر به عملکرد دولت در 8 سال گذشته
میپردازد. احمدینژاد در این سفرها و دیدارها پرچم تکان میدهد و سخنانی
شبیه کاندیداهای ریاستجمهوری ارائه میدهد. شگفتا! رئیسجمهوری که ماههای
پایانی دولت خود را میگذراند در حال شعار دادن و برنامه ارائه دادن است!
احمدینژاد
به جای ارائه دادن گزارش عملکرد میگوید که دست مفسدان اقتصادی را رو
میکند و مردم با مسؤولان گرانیها برخورد خواهند کرد! احمدینژاد در سخنان
خود میگوید ای کسانی که دولت را عامل اعمال تحریمها میدانید اگر شما
دست از دنبالهروی از طراحی دشمن بردارید همین مردم با چند اقدام تمام بساط
تحریم و توطئه دشمن را ریشهکن خواهند کرد. البته اگر همراهی هم بکنید این
مردم بساط گرانی و توطئهها در بازار را ریشهکن کرده و روسیاهی آن برای
شما خواهد ماند!
بله، احمدینژاد سخنان بالا را در جمع مردم ساری
گفته و نوید داده مردم بساط گرانی و توطئهها در بازار را ریشهکن کرده و
روسیاهی این گرانی و توطئهها بر کسانی که دولت را عامل تحریم معرفی
کردهاند، میماند!
به خدا هم نگارنده و هم مخاطبان ما مبارزه با
مفاسد اقتصادی را دوست داريم و آرزو داریم که مبارزه با مفاسد اقتصادی فقط
یک رویا نباشد. به خدا صابون این گرانیها به تن همه ما خورده و دوست
داریم بساط گرانی در بازار ریشهکن شود اما چه کسی عامل گرانی است؟ مافیا؟
تحریم؟ آیا مسؤولان و دولتها هیچ سهمی در گرانیها ندارند؟ آیا وقتی رئیس
دولت فعلی دولتهای گذشته را مقصر گرانی میدانست و منتقد عملکرد اقتصادی
آنها بود -البته ما هم این انتقادات را قبول داریم- میدانست که باید خود
نیز به همین انتقادات پاسخ دهد؟ اصلا سخنان و توجیهات رئیسجمهور درباره به
وجود آمدن گرانی و اینکه دولت کوچکترین نقشی در آن نداشته است و اصلا
اختیارات و مسؤولیتهای دولتی به گونهای است که اگر دولت هم میخواست،
نمیتوانست گرانی به وجود آورد! را قبول ميكنيم.
خب! دولت آیا هیچ
اختیاری نداشت که بساط این گرانی را برچیند یا حداقل پیشبینی کند؟ حالا
که گرانی رخ داده آیا هیچ وظیفهای برای مهار گرانی و افزایش قیمتها
ندارد؟ خب دولت در این زمینه چه کرده است و آن کاری که کرده چقدر موثر بوده
است؟ از آقای رئیسجمهور توقع داریم که در روزهای پایانی حداقل شعار ندهد و
بگوید چه کرده است نه اینکه چه خواهد کرد! اگر دولت کاندیدایی هم دارد
اخلاق سیاسی و انتخاباتی حکم میکند که خود کاندیدا شعار دهد نه اینکه
رئیسجمهور یک ملت که انتقادات فراوانی هم به عملکرد وی وارد است، مانند یک
نامزد شعار دهد و رفتار کند.
صبح امروز ستون یادداشت روز روزنامه خراسان به مقاله ای انتخاباتی از دکتر مهدي مطهرنيا درباره تعدد بیش از حد داوطلبان متقاضی ثبت نام ریاست جمهوری،با عنوان«تعدد کانديداها و جاي خالي احزاب»اختصاص یافت:
ثبت
نام کانديداهاي انتخابات رياست جمهوري امروز به پايان مي رسد و آن چه
تاکنون در اين دوره از مقدمات ورود به رقابت هاي انتخابات رياست جمهوري تا
حد زيادي جلب توجه کرده است اعلام آمادگي يا احساس تکليف چهره هايي متعدد
براي حضور در رقابت هاي انتخابات رياست جمهوري يازدهم است. ثبت نام انبوه
چهره هاي ناشناخته در دوره هاي گذشته انتخابات رياست جمهوري امري معمول
بوده است اما آن چه در شرايط فعلي تا حدي قابل تأمل به نظر مي رسد ثبت نام
چهره هاي نسبتاً شناخته شده با سوابقي در حد وزارت و وکالت و معاونت در اين
دوره مي باشد.
آن چه که در قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران آمده
است فضاي بازي را براي انتخاب شوندگان و کانديداتوري انتخابات رياست جمهوري
در نظر گرفته که يک فرصت و در عين حال يک امتياز در قانون اساسي جمهوري
اسلامي ايران محسوب مي شود. اما فرهنگ سياسي در درون ايران فاقد يک انسجام
اجتماعي و تبديل يک فرهنگ سياسي به جامعه پذيري سياسي است که بتواند در
انتخابات به عنوان نماد مشارکت سياسي خود را به نمايش بگذارد.
بنابراين
فرهنگ سازي بايد توسط احزاب سياسي شناسنامه دار انجام شود. در حال حاضر
ايران از تعدد احزاب متفاوت اسمي برخوردار است به گونه اي که مي توانيم
بگوييم يکي از کشورهاي پرحزب منطقه محسوب مي شويم اما اين احزاب از عينيت
عملياتي برخوردار نيستند. به گونه اي ديگر بايد گفت نام احزاب را يدک مي
کشند در حالي که کارکردهاي حزبي در آن ها کمتر مورد توجه قرار مي گيرد.
در
اين چارچوب ضعف اصلي به فقدان تحزب عيني و عملياتي جامعه ايران بازمي گردد
آن گونه که وجود احزاب متعدد و متکثر اسمي موجب مي شود که هرگاه سخن از
مردم سالاري و دموکراسي به ميان مي آيد به وجود اين احزاب استناد مي شود و
هر زمان که به انتخابات وارد مي شويم کارکردهاي حزبي از احزاب ديده مي شود.
اين جا است که فقدان تعريف عملياتي و عيني از احزاب موجب بروز نقص هايي مي
گردد که بايد آن ها را در مسير دستيابي به دموکراسي مورد پذيرش قرار داد.
اين
در حالي است که اگر ما فعاليت هاي حزبي و عملکرد حزبي را در چارچوب
عملياتي آن در کشورهاي توسعه يافته مورد توجه قرار بدهيم درمي يابيم که
فعاليت احزاب پايدار و پويا اگر از بطن مردم برخاسته و در عين حال توانسته
باشند پايگاه هاي قدرت حکومتي را به دست بياورند و با استفاده از صبغه
مردمي و پايگاه حکومتي خود کانديداهاي متفاوتي را در جهت عرضه به مردم مورد
توجه و تربيت قرار بدهند کمتر شاهد آسيب هايي خواهيم بود که در حال حاضر
با آن مواجه هستيم.
در نگاه حزبي لااقل شخص در حزب خود توانسته
خودش را به اثبات رسانده و توانايي هايش را بسنجد و با برنامه اي که حزب
نيز قاعدتاً در مقابل آن پاسخگو است پا به ميدان بگذارد. بدون شک اگر احزاب
واقعي و شناسنامه دار به معرفي کانديداي خود بپردازند بايد در مقابل رفتار
وي نيز پاسخگو باشند.
اميدواريم در انتخابات آينده به جاي اين که
افراد مطرح باشند و گرايش هاي جبهه گونه افراد در چارچوب منافع انتخاباتي
مطرح شود شاهد بروز رقابت بين جريان هاي سياسي باشيم و همين جريان بندي هاي
سياسي پس از انتخابات سال ۹۲ زمينه مساعد ايجاد احزاب عيني را در جمهوري
اسلامي ايران دنبال کند. البته اين نيازمند مديريت مدبرانه انتخابات در
ايجاد حماسه سياسي است که بتواند چارچوب هاي عينيت بخشي به احزاب سياسي را
تحمل و از آن پشتيباني نمايد.
دکتر غلامعباس توسلی(استاد دانشگاه)در مقاله ای با عنوان «روز سرنوشتساز ثبتنام»برای ستون سرمقاله روزنامه ارمان این طور نوشت:
از
میان کسانی که تا کنون برای انتخابات ثبتنام کردهاند به نظر میرسد از
طیف اصولگرایان آقای روحانی شانس داشته و از طیف اصلاحطلبان هم آقای عارف
با اقبال روبهرو باشند. به هر حال آقای روحانی به هر دو جناح سیاسی کشور
تعلق دارند و بیشتر مشی میانهای دنبال کردهاند و تایید آیتا... هاشمی
را هم تا اینجای کار با خود دارند.
جایگاه اصلاح طلبان آنقدر خاص و
ویژه است که حتی در معرفی کاندیداهای اصولگرا نیز تاثیر میگذارد چراکه
حضور آقای روحانی یا دیگر کاندیداهای اصولگرا در صورتی پایدار خواهد ماند
که یکی از کاندیداهای اصلی طیف اصلاحطلب در مهلت قانونی امروز ثبتنام
نکنند. در طیف اصلاحطلب آقای عارف تقریبا شانس مناسبی دارد و در میان هر
دو جناح به خوشنامی معروف است. با اینکه ایشان هم شناخته شده و تاثیرگذارند
باز هم باید گفت احتمال ثبت نام دو کاندیدای اصلی اصلاح طلبان، حضور عارف
را تحتالشعاع قرار داده است.
بنابراین از این جهت باید اذعان داشت
تمام معادلات سیاسی و انتخاباتی کشور به ساعتهای صبح تا عصر امروز بستگی
دارد چرا که طی این ساعات مشخص خواهد شد که نفرات اصلی آیا خواهند آمد؟ برگ
برنده اصلی رو خواهد شد؟ یا تصمیم دیگری اتخاذ میشود. به هر حال باید
قبول کرد که حضور کاندیداهای اصلی تمام معادلات را به گونهای دیگر تغییر
خواهد داد. به سادگی میتوان تشخیص داد که در صورت حضور آنها، خود به خود
نزدیک به دو سوم کاندیداهای اصلی به نفع آنها کنار خواهند کشید و احتمالا
باقی مانده آنها در اندازهای نیستند که اقبال مردمی و عمومی آن دو
کاندیدا را داشته باشند.
از طرف دیگر اساسا از میان ثبتنام
کنندگانی که تا یک روز مانده به پایان مهلت اسمشان مشخص شده است، شاید چیزی
حدود 4 یا 5 نفر باشند که از پشتوانه حزبی و حمایت سیاسی برخوردارند. تا
کنون روند ثبت نامها برای اصولگرایان به این شکل بوده است که با نگاه کردن
به سابقه سیاسی کاندیداها، احتمال دستیابی به پست ریاست جمهوری خیلی آسان
جلوه مینماید و نکته دیگر اینکه بعد از دوره ریاست جمهوری آقای
احمدینژاد، نزدیک شدن به این مقام برای آنها قابل دسترستر شده است.
به
بیان دیگر خودباوری اصولگرایان پس از ریاست جمهوری آقای احمدینژاد چند
برابر شده و این موضوع حتی از اسامی اصولگرایانی که تا کنون ثبتنام
کردهاند، به خوبی مشخص است. مساله دیگری که در مورد تعدد اصولگرایان مطرح
میشود، این است که این احتمال وجود دارد که آنها بخواهند با پراکنده کردن
آرا، انتخابات به دور دوم کشیده شود و اینگونه در دور دوم با حمایتهای
همهجانبه بتوانند کاندیدای مورد نظرشان را به ساختمان ریاست جمهوری
نزدیکتر کنند. بنابر این گمان ائتلاف در اصولگرایان، شاید از این منظر
برایشان سودمند باشد.
با این همه با توجه به نامهایی که تا کنون
توسط اصولگرایان معرفی شدهاند، بعید میدانم آنها بتوانند نظر عمومی مردم
را به خود جلب کنند. هرچند اصولگرایان به خودباوری بیشتری رسیدهاند اما
حقیقت ماجرا آن است که به این سادگی دسترسی به ریاست جمهوری حاصل نمیشود
چراکه برای بیرون آمدن نام یک رئیس جمهور اصولگرا، آنها باید در پی این
باشند تا احمدینژاد جدیدی خلق کنند که البته برخی از خصوصیتهای
احمدینژاد اصلی را نداشته باشد و این مسالهای نیست که اصولگرایان از پس
آن برآیند.
تمام این تحلیلها اما به شرایط امروز بستگی دارد چراکه
با پایان مهلت ثبتنام خیلی مشخصتر و واضحتر میتوان در مورد آینده
رقابتهای سیاسی نظر داد. تنها مسالهای که میتوان با قدرت از آن سخن گفت
این است که حضور اصلاح طلبان با کاندیدای حداکثریشان به معنای پیروزی
آنهاست و این چیزی نیست که خوشایند اصولگرایان باشد و اصلاح طلبان از این
جهت موقعیتی ویژه دارند که تنها یک کاندیدا معرفی خواهند کرد.
احسان تقدسي در مقاله ای با عنوان «چرا مديريت جهادي؟»برای ستون یادداشت روز روزنامه تهران امروز این طور نوشت:
آنچه
ايران را در هشت سال جنگ مقابل عراق(به نمايندگي از بلوك شرق و غرب)
سربلند از ميدان بيرون كشيد، گفتماني بود كه اين روزها بانام و نشان
«مديريت جهادي» معرفي ميشود. مديريتي كه توانست با كارآمدي، توان اجرايي و
همراهي مردم برموج گسترده تحريم و فشار بر ايران غلبه كند. جنگ كه تمام شد
فرصتي براي سازندگي كشور پيش آمد. آنچه از همان روزهاي اول در پيش پاي
«توسعه» ايران ذبح شد، همه آن توان و نيرويي بود كه در هشت سال دفاعمقدس
توانسته بود كشور را به سلامت از بيراهههاي بزرگ عبور دهد و بعدها در
ادبيات سياسي بزرگان «مديريت جهادي» نام گرفت.
در 24 سال گذشته
هيچگاه شاهد مديريتي به تمام معنا در عرصه اجرايي كشور نبودهايم و
دولتها همواره به آفت افراط و تفريط مبتلا بودهاند. روزي به بهانه
پيشرفت، عدالت زير چرخهاي توسعه رفت و روز ديگر به بهانه عدالتطلبي،
پيشرفت. «مديريت جهادي» در تقابل با دو الگوي مديريت به سبك سرمايه داري و
مديريت هيجاني قرار دارد. در الگوي سرمايه داري مديريت، شاهد ذبح ارزشها و
آرمانهاي انقلاب از سويي و قشرهاي مستضعف جامعه از سوي ديگر هستيم.
در
مديريت هيجاني، شاهد هزاران وعده عمل نشده، رفتارهاي بيبرنامه و درنهايت
مديريتي سراسر احساسي هستيم. تاکید بر عقلانیت مکتبی به معنای بهرهمندی از
جدیدترین و بهروزترین روشهای مدیریت اما با جهتگیری ارزشی و انقلابی از
دیگر مولفههای الگوی مدیریت جهادی است. در الگوی «مديريت جهادي»،
نهادستيزي و تجربه ستيزي به اسم انقلابيگري و آرمانگرایی و عدالتطلبی هیچ
جایگاهی ندارد.
اجتناب از سياستزدگی به معنای ارجحیت منافع و
مصالح شخصي بر منافع فردی و جناحی از دیگر شاخصههای «مديريت جهادي» است.
«مديريت جهادي» غايت خود را اثبات «كارآمدي دين در اداره جامعه» ميبيند و
كارگزار اجرايي تحقق «الگوي ايراني ـ اسلامي پيشرفت» است. در ميان
كانديداهاي انتخابات رياستجمهوري محمدباقر قاليباف پرچمدار دفاع از الگوي
«مديريت جهادي» است.
انتقاد از شعارزدگي و سياستزدگي در حوزههاي
«عدالت و پيشرفت» مهمترين انتقادهاي قاليباف از مديريت پس از جنگ را تشكيل
ميدهد. نكته اينجاست كه به باور قاليباف مشكل ما در زمينه عدالت كمبود
شعار نيست؛ كمبود عمل است. وي در هشت سالي كه شهردار تهران بود با الگو
قرار دادن «مديريت جهادي» توانست فاصله شمال و جنوب، شرق و غرب تهران را به
دور از شعارزدگي كم كند.
علاوه بر اين شهردار تهران در اين مدت
توانست محروميتزدايي از مناطق جنوبي تهران را در دستور كار خود قرار دهد
بهگونهاي كه در هشت سال گذشته در اين مناطق بازسازي بافتهاي فرسوده و
پرجمعيت در كنار ايجاد مراكز فرهنگي، تفريحي و ورزشي در دستور كار قرار
گرفته و گامهاي بلندي برداشته شده است.
یکی دیگر از نكات برجسته
عملكرد شهردار تهران در هشت سال گذشته اعتقاد عملي وي به لزوم حضور مردم در
اداره شهر بود. در همين چارچوب بود كه ايجاد و گسترش شوراياريها در
دستور كار شهرداري قرار گرفت و زمينهاي ايجاد شد كه شهرداري از يك نهاد
صرفا خدماتي به حوزههاي ديگري هم وارد شود. «مديريت جهادي» گمشده امروز
ايران است. براي استقبال افكار عمومي از كانديداتوري محمدباقر قاليباف هم
دليل ديگري نميتوان يافت جز دلتنگي مردم براي «مديريت جهادي»؛ مديريتي كه
بتواند ايران را از موج توفانها به سلامت عبور دهد.
مقاله امروز روزنامه رسالت با عنوان«رنگ تعلق!» نوشته حبيبالله عسكراولادي را در ذیل می خوانید:
غلام همت آنم كه زير چرخ كبود
زهر چه رنگ تعلق پذيرد آزاد است
از
روز سه شنبه گذشته به تدريج شماري از داوطلبان انتخابات رياست جمهوري به
وزارت كشور رفتند و ثبت نام كردند. برخي از آنان ضمن ثبتنام حرفهايي
زدند كه بماند ... برخي هم براي تشخص و مرزبندي اعلام كردند «رنگي» را براي
حضور خود انتخاب كردند.
تاكنون سه رنگ سبز، آبي و بنفش اعلام موجوديت كردهاند. به عنوان برادري كوچك خواستم نصيحتي به شرح زير به اين آقايان بكنم.
1-
انتخابات سال 88 نشان داد رنگآميزي يك يا چند نامزد چه خساراتي براي
«امنيت ملي» و «اقتدار ملي» دارد ما بايد از ميان رقابتهاي آزاد،
قانوني و سالم تصويري از يك نظام با ثبات و پرقدرت را در منظر جهانيان به
نمايش بگذاريم.
رنگآميزي كردن رقابتها يك تئوري و نظريه داخلي
نيست. اين نظريه از اتاقهاي جنگ نرم دشمنان نظام عليه ملت ايران سر در
ميآورد و معنا و مفهوم آن آشتيناپذيري اضلاع رقابت است. در حالي كه
بارها گفتهام مردمسالاري يك روش معين براي رسيدن به نتايج نامعين
است.
نام هر كس كه به عنوان منتخب ملت از صندوقهاي راي بيرون
آمد بايد به او به ديده احترام بنگريم و همه اضلاع رقابت و دنباله هاي
حاميان و طرفداران مردمي آن، فرد منتخب را رئيسجمهور خود بدانند. اگر
اين فهم درست را قبول داريم بنابراين رنگآميزي كردن رقابت كه دنباله
انقلابهاي رنگي و طراحي دشمنان اسلام است چه معنا دارد و از چه مشروعيتي
برخوردار ميباشد؟
2- دور تا دور ايران اسلامي ارتش آمريكا و
ارتش ناتو از مدتها قبل صفآرايي كردهاند. آنها به خيال باطل
خود منتظر فرصت هستند كه ضربه نهايي را به ملت ايران وارد كنند. از همين
چند روز پيش تفنگداران آمريكا و همپيمانان آنها در خليجفارس يك مانور
24 روزه را آغاز كردند. آنها در افغانستان و عراق از سالها پيش انبوهي
از نيرو پياده كردهاند و در صفحات شمالي در كشورهاي همسايه مرتب پادگان
ميزنند، سرباز پياده ميكنند و پايگاه نظامي درست ميكنند.
در
روابط اقتصادي و سياسي ايران با جهان مرتب اخلال ميكنند و حلقه محاصره
اقتصادي را روز به روز تنگتر مينمايند. در چنين شرايطي ما بايد يك
انتخابات سالم و اخلاقي و قانونمند برگزار كنيم و سر و صداي اضلاع رقابت
نبايد طوري باشد كه ما صداي لشكركشيهاي نظامي، سياسي،ديپلماتيك،
اقتصادي و نيز فرهنگي دشمن را نشنويم.
سهشنبه گذشته آيتالله
هاشمي رفسنجاني در ديدار با سه انجمن اسلامي از سه دانشگاه بزرگ كشوربيان
كردند: «در حال حاضر رهبري انقلاب به عنوان عمود خيمه انقلاب مسئوليت حفظ
انقلاب را به عهده دارند بايد براي حفظ نظام ايشان را ياري كنيم.»
ايشان تاكيد كردند: «در سالهاي باقيمانده عمرم هيچ هدفي جز حفظ و تقويت انقلاب و نظام اسلامي و مكتب اهل بيت (ع)
و پيشرفت ايران ندارم.»
بنده
واقعا طرح چنين ديدگاهي را تبريك ميگويم. حداقل كساني كه مدعي هستند
آقاي هاشمي را قبول دارند بايد اين موضع را مورد دقت قرار دهند. ما بايد
اول دغدغه حفظ نظام و اسلام را داشته باشيم و بعد دغدغه رسيدن به قدرت و
مناصب حكومتي! اگر چنين دركي در اضلاع رقابت نامزدهاي سال 88 وجود داشت ما
آسيب نميديديم. بنده برادرانه به كانديداها نصيحت ميكنم به پيروزي
ملت و سربلندي و استحكام بيش از پيش نظام اسلامي فكر كنند ملت ما بحمدالله
با استفاده از آموزههاي ديني از رشد سياسي لازم برخوردار است و نيازي
نيست از روشهاي تئوريسينهاي جنگ نرم استفاده شود.
چنين حضوري
بدون ترديد مورد حمايت ارتش رسانهاي دشمن قرار ميگيرد و ديديم در
سال 88 رسانههاي دشمن تمامقد از اين رويكرد رنگآميزي شده حمايت
كردند و برخي از آنها سر از سفارت و دربار انگليس درآوردند.
3- مقام
معظم رهبري در ديدار دستاندركاران برگزاري انتخابات مطالب مهمي را
فرمودند كه اگر به آن دقت نشود از يك سوراخ دو بار گزيده ميشويم:
الف- مجريان، ناظرين و داوطلبين بايد براساس قانون عمل كنند.
ب- التزام به قانون راه جلوگيري از مشكلات انتخاباتي است.
ج- هر كس حرفي ميزند و توقعي دارد بايد براساس قانون باشد.
از
آسيبشناسي فتنه سال 88 ميفهميم دواي درد فتنه وفتنهگران تنظيم
حركت در انتخابات براساس و مدار قانون است. لذا همه بايد روي اين نكته
تاكيد كنند تا اگر كسي خلاف قانون عمل كرد انگشتنما و رسوا شود.
بيترديد
كساني كه در خود اين صلاحيت را ديدند كه سكاندار بالاترين مقام اجرايي
كشور شوند بيشترين الزام را بايد به قانون و تبعيت از آن داشته باشند و به
حاميان و طرفداران خود نيز تاكيد كنند تا از مرز قانون كوچكترين تخطي
نداشته باشند بخصوص در شرايطي كه راهبرد نظام جمهوري اسلامي در غوغاي
خصومتورزي آمريكا، انگليس و رژيم صهيونيستي، ايجاد آرامش و انضباط سياسي
بر مبناي قانون است. عقلانيت سياسي نيز حكم ميكند به قانون عمل كنيم
تا انشاءالله ثمرات آن را در ظهور اقتدار ملي شاهد باشيم.
بدين
معنا كه قانون در مقدمات انتخابات رعايت جدي شود و همچنين در مقارنات
انتخابات حركتها قانونمند باشد و در پايان انتخابات هم هر كه را مردم
برگزيدند تمكين قانوني شود و براساس ساز و كارهاي پيش بيني شده در قوانين و
مقررات نتيجه انتخابات به خير ختم شود. ان شاءالله.
بياييم اين
نكتهسنجي حافظ را بپذيريم.از هر چه رنگ تعلق دارد آزاد شويم و فقط بندگي
خدا و فداكاري براي اسلام و نظام الهي را پذيرا باشيم و تعلقات را رها
كنيم.
غلام همت آنم كه زير چرخ كبود
ز هرچه رنگ تعلق پذيرد آزاد است
صبح امروز روزنامه جمهوری اسلامی ستون سرمقاله خود را به مقاله ای با موضوع«بوسه بر دست شيخ فتنه!»اختصاص داد:
بسمالله الرحمن الرحيم
اسماعيل
هنيه، نخستوزير دولت فلسطين، در جريان سفر شيخ يوسف قرضاوي به غزه دست او
را بوسيد و مراتب سرسپردگي خود به او را اعلام كرد.
اگر شيخ يوسف
قرضاوي، جايگاه خود را به عنوان يك روحاني مسلمان حفظ ميكرد و به جاي
دميدن در آتش فتنههائي كه آمريكا، صهيونيستها و ارتجاع عرب در منطقه به
راه انداخته اند، از نفوذ خود براي خاموش كردن اين آتش استفاده ميكرد و در
جهت وحدت مسلمانان گام بر ميداشت، جا داشت افرادي همچون اسماعيل هنيه بر
دست او بوسه ميزدند و او را مورد تكريم و تجليل قرار ميدادند.
اما
افسوس كه مدتي است شيخ يوسف قرضاوي تمام استعدادهاي خود را براي شعله ور
ساختن آتش فتنه در عراق و شدت بخشيدن به آتش دو ساله فتنه در سوريه بكار
گرفته و به ابزاري دردست شيوخ قطر، كه به نيابت از آمريكا و رژيم صهيونيستي
براي متوقف ساختن امواج بيداري اسلامي در منطقه عمل ميكنند، تبديل شده
است.
ماه گذشته، قرضاوي به دعوت فتنه گران عراق قصد سفر به اين كشور
را داشت تا برنامههاي خود را در حمايت از بعثيها، تكفيريها و كساني كه
پشت پرده انفجارها و ترورهاي عراق قرار دارند در داخل عراق به اجرا در
آورد. خوشبختانه دولت عراق با هوشياري مانع اين سفر شد و به او اجازه عملي
ساختن اهداف تفرقه افكنانهاش را نداد. قرضاوي كه اكنون سالهاي آخر عمر
خود را ميگذراند، به جاي آنكه پروندههاي خود را براي سفر آخرت از
آلودگيهاي دنيائي پاك كند چمدانهاي خود را براي سفر به اينجا و آنجا بسته
و در پي آلودهتر كردن پروندههاي خود ميباشد.
اظهارات او عليه
دولت قانوني سوريه و در حمايت از شورشيان و تروريستها در اين كشور، يكي از
پروندههاي غيرقابل دفاع اين شيخ سالخورده است. بدتر از اين، موضعگيري
قرضاوي در حمايت از افراطيون مذهبي سوريه است كه يكي از نتايج آن، اهانت
آنها به حرم صحابي بزرگ پيامبر اكرم، حجر بن عدي ميباشد. آقاي قرضاوي بايد
به خاطر اين حمايتهاي بيمبناي خود، پاسخگوي كشتارهاي بيرحمانه شيعيان
در سوريه توسط گروههاي تكفيري و سلفي و اهانتهائي كه آنها به مقدسات ديني
ميكنند باشد.
علاوه بر اينها، شيخ قرضاوي در برابر حمله رژيم
صهيونيستي به سوريه و كشتار بيرحمانه مردم بحرين توسط آل خليفه نيز سكوت
كرده و بدين ترتيب، در عمل وابستگي خود به جريانهاي ضد مردمي در منطقه را
به اثبات رسانده است. اين جريان درصدد است انقلابهاي مردمي نشأت گرفته از
بيداري اسلامي در منطقه خاورميانه عربي و شمال آفريقا را از مسير صحيح
منحرف كند و با پديد آوردن شورشها و فتنههائي با رنگ و لعاب مذهبي راه را
براي موج سواري آمريكا و فرصت دادن به رژيم صهيونيستي جهت مصون ماندن از
عوارض بيداري اسلامي هموار نمايد. نميتوان باور كرد كه شيخ قرضاوي از اين
واقعيت تلخ غافل است و بدون آگاهي از اهداف پليد اين جريان خطرناك درحال
بازي كردن چنين نقشي است.
آنچه اكنون در منطقه رخ ميدهد و نقش
مرموزي كه شيوخ قطر در اين بازي خطرناك برعهده گرفتهاند، از اهداف تأسيس
شبكه الجزيره و نقش ستاره ثابت تلويزيوني شيخ قرضاوي در اين شبكه كه از
سالها قبل به او واگذار شده بود، پرده بر ميدارد. شبكه الجزيره و شيخ
يوسف قرضاوي با نقشهاي ماهرانهاي كه سالها بازي كردند بسياري از افراد را
در منطقه و حتي در ايران فريب دادند ولي از زماني كه امواج بيداري اسلامي
به راه افتاد، نقاب از چهره واقعي آنها نيز افتاد.
درباره جنبش حماس و مشخصاً آقاي اسماعيل هنيه نيز نكات قابل تأملي وجود دارند كه نميتوان آنها را ناديده گرفت.
يكي
از اين نكات بوسه زدن بر دست شيخ قرضاوي در زماني است كه نقش او در دامن
زدن به فتنههاي مذهبي در منطقه كاملاً آشكار و غيرقابل انكار است. آقاي
هنيه و سران حماس بايد در غزه از شيخ قرضاوي بپرسند كه آيا بايد شعارهاي ضد
اسرائيلي او را باور كنند يا موضعگيريها و حمايتهايش نسبت به گروههاي
افراطي سوريه و سكوتش در قبال جناياتي را كه آنها و رژيم صهيونيستي عليه
دولت و مردم سوريه مرتكب شده و ميشود؟
همراهي، همزباني و همدستي
قرضاوي با شيوخ قطر، كه در دلالي آنها براي رژيم صهيونيستي ترديدي وجود
ندارد، از نظر رهبران حماس و شخص اسماعيل هنيه چه توجيهي دارد؟ آيا ميتوان
بوسه زدن بر دست شيخي را پذيرفت كه دست دردست شيوخ قطر دارد و با يك واسطه
با صهيونيستها همدست است؟!
براي آقاي اسماعيل هنيه شايد بوسه زدن
بر دست شيخ قرضاوي اقدامي طبيعي باشد، زيرا او نيز مثل شيخ، دست دردست شيخ
قطر دارد، همان دستي كه دلارهاي نفتي را همزمان براي ساختن شهركهاي
صهيونيست نشين در فلسطين اشغالي، كمك به تروريستهاي تكفيري در سوريه و ناز
شست دادن به آقاي هنيه به خاطر پشت كردن به دولت سوريه عليرغم سه دهه خدمت
دولت سوريه به حماس، هزينه ميكند.
و سخن آخر آنكه هم به قرضاوي و
هم به هنيه توصيه ميكنيم به تظاهرات ضد صهيونيستي ملتهاي عرب از جمله
مردم فلسطين كه اين روزها با دردست داشتن پرچم سوريه عليه حملات هوائي رژيم
صهيونيستي به دمشق شعار ميدهند و سران عرب را به خاطر بيعملي يا همدستي
با صهيونيسم و آمريكا سرزنش ميكنند، توجه كنند. اين حضرات بايد اين واقعيت
را درك نمايند كه ملتهاي مسلمان راه خود را پيدا كردهاند و از رهبران
غافل، سازشكار يا پشيمان از مبارزه نيز تجربههاي عبرت آموز زيادي دارند.
اين تجربهها و عبرتها نشان ميدهند كه بازگشت به آغوش ملتها و همراهي با
آنها به نفع اين رهبران است.
« لزوم توجه به قیود در برنامهها»عنوان مقاله امروز روزنامه دنیای اقتصاد نوشته دكترپویا جبل عاملی را از نظر می گذرانید:
در
همان اولین درسی که دانشجویان کارشناسی اقتصاد باید پاس کنند به آنها یک
مطلب یاد داده میشود؛ مطلبی که میتوان فقدان آن را در تحلیل بسیاری از
موضوعات مشاهده کرد، اما آن مطلب: قید و محدودیت.
به دانشجو تعلیم
داده میشود که فرد ایدهآلهای زیادی دارد، مثلا در نظریه مصرف به او گفته
میشود که مصرفکننده همواره دوست دارد بیشتر و بیشتر مصرف کند. این
ایدهآل در یک طرف تحلیل است. در طرف دیگر قیدی است که وی دارد: قید بودجه.
این قید و محدودیت در دست وی نیست، از بازار به او تحمیل میشود و وی اگر
بخواهد مطلوبیت خود را حداکثر کند تنها زمانی میتواند چنین کند که به قیدی
که دارد نیز توجه کند.
ایدهآل یکسو و محدودیت در سوی دیگر. انسان
عقلایی وقتی در بازار دست به خرید میزند، به هر دوي اینها توجه دارد. او
شاید دلش بخواهد هواپیمای شخصی داشته باشد و اگر داشته باشد به
ایدهآلترین نقطه رسیده است، اما میداند که با درآمدی که دارد این تنها
آرزو است.
شاید این مساله برای بسیاری از خوانندگان شفاف و واضح
باشد و در این خیال هستند که نگارنده از بیان این موضوع چه هدفی داشته است.
علت بیان این مطلب آن است که در بسیاری از حوزهها به قیود نگاه نمیشود.
از سیاستگذاری در حوزه اقتصاد کلان تا مسائل اجتماعی و بینالملل و حال
شعارهای انتخاباتی. توجه به ایدهآلها و بیان آنها بدون توجه به قیود
مختلف از دایره مسوولیتی که برای ریاستجمهوری در قانون اساسی تعریف شده تا
قیود اقتصادی و بینالملل، باعث آن میشود که برنامهای قابل اجرا از سوی
نامزد ارائه نشود.
همه حرفهایی كه زده میشود آرزو گونه که هیچگاه
جامه عمل نمیپوشد. اگر بگذریم از مشاورههایی که حتما به نامزدها میگوید
که برای رای بیشتر باید ایدهآلهای بزرگتر را در شعارها گنجاند، به نظر
میرسد که رایدهندگان نیز به آن پختگی رسیدهاند که دیگر مدهوش سخنان
زیبایی که آرزوهای آنان را بیان میکند، نشوند.
برنامهای میتواند
برای رایدهندگان جذاب باشد که اولا بگوید با توجه به قیود کنونی چگونه
میتوان وضعیت بهتری را در مقیاس اجتماعی- اقتصادی داشت و ضمنا چگونه
میتوان این قیود و محدودیتها را تا جای ممکن كاهش داد. شاید از نظر ما
نظم جهانی کاملا غیر عادلانه باشد؛ اما به هر حال این نظمی است که وجود
دارد و همه کشورها از جمله ما در آن بازی میکنیم و نهادهای وابسته به این
نظم را قانونی میدانیم.
ما باید ایدهآل خود را در قید چنین نظمی
حداکثر کنیم و در عین حال در پی آن باشیم که چنین نظمی را تا جای ممکن
تعدیل کنیم. این یعنی هم نگاه به خواستهها و مطلوبها و هم توجه به قیود
برای عملی شدن خواستههای دست یافتنی. شاید به نظر ما برسد که میتوان در
عرض یک سال رشد اقتصادی دو رقمی شود و تورم تکرقمی، اما نامزدی که بدون
توجه به قیودی که شرایط کنونی ایجاد کرده چنین شعاری دهد، یا شرایط اقتصادی
را درک نکرده یا آنکه قدرت خود را فراتر از آن چه هست، میبیند.
برنامهای
عقلایی است که معلوم کند چگونه میتوان با شرایط اقتصادی و بینالملل
فعلی، تورم را در عرض چهار سال تکرقمی و رشد اقتصادی را حداکثر به رقم 8
درصد رساند. البته نه آن که نتوان رشد اقتصادی را بیش از این برد؛ اما به
نظر نمیرسد با قیود فعلی بتوان هدفی بالاتر از این را داشت.