جام: يک روز خيلي ناگهاني به ابراهيم گفتم: «به خاطر اين چشم ها هم که شده
بالاخره يک روز شهيد مي شي!»چشم هايش درخشيد و پرسيد: «چرا؟» يک دفعه از
حرفي که زده بودم پشيمان شدم. خواستم بگويم «ولش کن!» مي خواستم بحث را عوض
کنم اما نمي شد. چيزي قلمبه شده بود و راه گلويم را بسته بود.آهي کشيدم و
گفتم: «چون خدا به اين چشم ها هم جمال داده هم کمال! چون اين چشم ها در راه
خدا بيداري زياد کشيده و اشک هاي زيادي ريخته!»
خاطره اي از شهيد محمد ابراهيم همت به نقل از همسر ايشان