با توجه به موضعگيری صريح و تند اکثر نهادها، احزاب و رسانه های اصولگرا و حتی طيف آقای هاشمی رفسنجانی عليه بخشی از دولت (که با عنوان جريان انحرافی شناخته می شود)، در ظاهر، زمينه برای حذف سياسی اين جريان فراهم شده است. اما از سوی ديگر، رييس جمهور آن چنان دفاع جانانهای از مشایی به عمل آورده که هزينه حذف اين جريان را نسبت به سابق، چند برابر می کند.
در چنين شرايطی، هر گونه اظهارنظر آينده رهبری در اين خصوص، آثار سياسی و فرهنگی گسترده ای را برجای خواهد گذاشت. درباره اينکه چرا رهبری تاکنون سکوت کرده اند، نظرات مختلفی وجود دارد. برخی می گويند: رهبری حرف های خود را در گذشته گفته اند؛ مثلاً گفته اند: مسائل را اصلی و فرعی کنيد و يا اينکه گفته اند: فکر نمی کنم دولت به دنبال قرار دادن ايرانيت در مقابل اسلاميت باشد؛ يعنی ايشان می خواستند با به حاشيه راندن اين مباحث نگذارند مسئله مشایی به مسئله اصلی تبديل شود. برخی ديگر معتقدند: رهبری از طريق هدايت نهادهای حکومتی و سياسی اصولگرا برای مقابله با جريان انحرافی، کار را به شکل ديگری مديريت می کند. عدهای می گويند: رهبری مصلحت می داند سکوت کند؛ چون طرفين (دولت و منتقدان) اشکالاتی دارند که دفاع از هر کدام موجب تأييد يک سری معايب و اشکالات آنها خواهد شد. عدهای ديگر بر اين باور اشتباه پای می فشرند که ولايت سياسی از آن رهبری است اما ولايت فرهنگی را به برخی ديگر تفويض کرده اند! برخی ديگر هم نقطه نظرات ديگری را مطرح می کنند.
ما فعلاً درباره سکوت فعلی رهبری سخن نمی گوييم و صرفاً به طرح دو احتمال درباره وضعيت آينده می پردازيم.
احتمال اول اين است که رهبری جريان مشایی و جريان احمدی نژاد را از هم تفکيک کنند و ضمن تمجيد از عملکرد رييس جمهور و طرد جريان مشایی به عنوان «جريان انحرافی»، و نيز ارائه توصيه هایي به موافقان و مخالفان دولت برای رعايت تقوای سياسی، اهتمام و توجه به الگوی پيشرفت، جهاد اقتصادی، قيام های منطقه و ...، فضا را آرام نمايند. اين موضع گيری فرضی، حتماً با استقبال طيف های اصولگرا و سایر مخالفان دولت فوق روبه رو خواهد شد، اما دل رييس جمهوری که تا دو سال آينده رييس جمهور قانونی کشور است، خواهد شکست و دولت با کمی اُفت مواجه خواهد گرديد.
احتمال دوم اين است که رهبری آرام آرام اتهام «منحرف بودن» را از دامن دولت و ياران ايشان بزدايند؛ به گونه ای که اولاً، بخش های درونی دولت، مغرور نشوند و احساس نکنند از زير ذره بين ها کنار رفته اند و حالا می توانند هر کاری بکنند. ثانياً، منتقدان هم به دليل حساسيتی که نسبت به سرنوشت انقلاب نشان داده اند، تشويق شوند و دلشان نشکند. در چارچوب اين احتمال (احتمال دوم)، فضای جديدی گشوده می شود و آن اينکه نظام جمهوری اسلامی، مرزبندی های سياسی را تغيير می دهد و با حذف کامل جريانات غيرخودیِ منحرف اصلاح طلب، تنور رقابت ميان گفتمان فرهنگی دولت و گفتمان فرهنگی ساير اصولگرايان را داغ می کند؛ ضمن آنکه در ترميم و اصلاح و کنترل هر يک از طرفين به ويژه گفتمان فرهنگی دولت می کوشد.
البته ماجرا را نمی توان ساده سازی کرد و احتمالات ديگری هم مطرح است. مهم اين است که بدانيم: بايد پشت سر رهبری باشيم؛ نه عقب بمانيم و نه جلو بيفتيم. مثل رهبر بينديشيم؛ نه اين که چون رهبر امر می کند تبعيت کنيم اما معيارها و شاغول های ذهنی مان چيز ديگری باشد!