اين كه در 16 سال حاكميت رويكردهاي غربگرايانه دولتهاي سازندگي و اصلاحات چه بر سر معيارهاي تراز گفتمان انقلاب اسلامي ايران آمد كه حركتي همچون سوم تير 84 به موعدي براي احياء اين معيارهاي بدل شد شايد موضوعي باشد كه نيازمند ساعتهاي بحث و گفتگو و هزاران صفحه يادداشت و تحليل و تاريخنگاري باشد.
اما آنچه اين روزها و با نزديك شدن به انتخابات يازدهم رياست جمهوري ضروري به نظر ميرسد پاسخ به اين پرسش است كه آيا اساسا حاكميت رويكردها و معيارهاي گفتمان انقلاب اسلامي بر سطوح كلان تصميمسازي و تصميمگيري در سالهاي پس از سوم تير، دستاوردي عيني و قابل لمس در حوزههاي مختلف داشته است و يا اينكه اين معيارها تنها شعارهاي ناكارآمدي است كه در صحنه اجرا دستاوردي را با خود به همراه نداشته و آنچنان كه اين روزها دولتمردان سازندگي و اصلاحات مدعي آن هستند، بايد به همان شيوههاي حاكم در دولت اصلاحات و سازندگي رجوع كرد، و همان رويكردهاي پيشين را بر اداره جامعه حاكم كرد؟!
به نظر ميرسد چالش امروز در مواجهه با معيارهاي گفتمان انقلاب اسلامي، موضوع كارآمدي اين معيارهاست. رجانيوز اين موضوع را در قالب نشستها و گفتگوهايي با چهرههاي مطرح گفتماني جبهه فرهنگي - سياسي انقلاب اسلامي در ميان گذاشته است تا از آنها درباره دستاوردهاي چرخش به سمت گفتمان انقلاب اسلامي در عرصه مديريت كلان كشور بپرسد و اينكه آيا اين چرخش، دستاوردي عيني در عرصه اجرا داشته است؟ اگر دستاوردي داشته، آن دستاورد چه بوده است و اينكه چرا بايد حاكميت اين معيارها بر عرصه كلان تصميمگيري و تصميمسازي تداوم داشته باشد.
در همين زمينه با دكتر پرويز اميني كارشناس مسائل سياسي به گفتوگو نشستيم كه متن كامل آن در ادامه آمده است:
تغيير در گفتمان جامعه را زير و رو ميكند
تحليلگران، سوم تير 84 را اتفاقي مهم هم در عرصه سياسي و هم در عرصه گفتماني و اجتماعي كشور ميدانند. اتفاق مهمي كه رهبر معظم انقلاب بعدها از آن به عنوان احياء گفتمان حضرت امام (ره) ياد كردند. اولين سوال اين است كه در 16 سال پيش از اين واقعه چه بر سر گفتمان امام(ره) و انقلاب اسلامي آمده بود كه سوم تير به عنوان نقطه احياء اين گفتمان شناخته شده است؟
برای فرا رَوی از بحث های ژورنالیستی و فهم عمیق اتفاق سال 84 و نیز فهم آنچه در 16 سال دوره سازندگی و اصلاحات گذشت، لازم است در درجه اول بدانیم مفهوم گفتمان چیست؟ فهم مفهوم گفتمان یک امر کلیدی برای ورود به چنین بحثی است چون در این ادوار ما تنها با تغییر دولت ها روبرو نیستیم بلکه با تغییر گفتمانها روبروییم.
مفهوم گفتمان در یک تعریف فشرده یعنی آن «نظام معنایی» که افراد به واسطه آن به جهان خارج دسترسی پیدا می کنند(دسترسی به جهان خارج مستقیم و بلا واسطه نیست) و از طریق آن، جهان خارج و پدیدههای درون آن را درک میکنند و میفهمند. به همین لحاظ گفتمان در معنای اجتماعی، آن نظام معنایی مسلط و غالب بر جامعه است که سازنده و شکل دهنده به «دغدغهها»، «اولویتها»، «مطالبات» و «ترجیحات» عموم یا اکثریت مردم است. بنابراین فهم، نوع ارزیابی و داوری و چگونگی کنشها و واکنشهای مردم از پدیدهها و حوادث و مسایل مطرح جامعه از دریچه گفتمان یا آن نظام معنایی غالب صورت میگیرد.
به تعبیر دیگر در شرایطی که گفتمان خاصی مثل گفتمان سازندگی در دو دولت بعد از جنگ، گفتمان آزادی در دولت اصلاحات و گفتمان عدالت در دولت نهم و دهم بر فضای اجتماعی مسلط است، مطالبات و دغدغه های بیرون یا رقیب آن گفتمانها از «اولویت ذهنی» و «ترجیحات عملی» عموم مردم خارج شده و به حاشیه میرود. بنابراین تغییر در گفتمان اگر احتیاط کنیم و نگوییم که تغییر در همه چیز است حداقل به معنای تغییر در خیلی چیزهای یک جامعه است. آن قدر یک جامعه بر اثر تغییر گفتمان تغییر میکند که احساس می کنی جامعه زیر و رو شده است. چون با تغییر گفتمانها «ارزش های مادر» یا به تعبیری «ارزشهای پایه» یا «فرادستی»در یک جامعه تغییر میکند و با تغییر ارزشهای مادر ، «نظام ارزشی» یک جامعه دگرگون می شود و در نتیجه تغییر نظام ارزشی یک جامعه، ارزشها از نظر مفاهیم و پسند اجتماعی تغییر میکنند به صورتی که ارزشها ی مقبول و مطلوب اجتماعی به ضد ارزش و ضد ارزشهای اجتماعی به ارزشهای مطلوب و مقبول در جامعه تبدیل میشود و تغییر در نظام ارزشی به کلیت فضای اجتماعی تسری پیدا میکند.
براي اين تحليل مصداقي هم داريد؟
بله، مثلا در دهه اول انقلاب گفتمانی که بر جامعه حاکم است، گفتمانی است که «ارزشهای معنوی» در حکم ارزشهای پایه و مادر آن است و «ارزشهای مادی» در حکم ارزشهای نوع دوم است بنابراین از نظر اصالت و اهمیت و اولویت تابع ارزشهای پایه و مادر است. بنابراین ارزشهايی مانند فداکاری، ایثار، توجهات اخلاقی، مسئله معنویت و خودسازی معنوی و غيره، جزء مطلوبیتهای اجتماعی و کشش عمومی مردم برای تحقق این ارزشها در خودشان خیلی بالاست و صحنه دفاع مقدس هشت ساله بالاترین عرصه تبلور این ویژگیهاست. آنچنان این فضای گفتمانی در تار و پود جامعه نقش بسته بود که وقتی خرمشهر آزاد شد امام به عنوان یک واقعیت پذیرفتنی اجتماعی و عمومی و نه یک شعار گفتند: "خرمشهر را خدا آزاد کرد." وصیتنامه شهدا به عنوان صادقترین نوشتههای آن دوران مملو از همین فضای گفتمانی است. آنچه در کتابها درباره انسانهای عارف و سالک و غيره خوانده بودیم و یا از زبان کسانی شنیده بودیم، در یک گستره وسیع انسانی نه یک جمع محدود پیش چشم ما حاضر بود. در عوض شما به دلیل در حاشیه قرار داشتن ارزشهای مادی مثل ثروت و قدرت میبینید که تقریبا هیچ مسابقهای برای کسب ثروت و قدرت و تمنیات مادی در جامعه وجود ندارد. به تبع آنها سادهزیستی و قناعت و پرهیز از اسراف و تجملگرایی جزء مطلوبیتها و ارزشهای اجتماعی جامعه است. هر کس از ارزشهای معنوی بیشتری برخوردار است - از جمله شهدا، رزمندگان و ایثارگران - از موقعیت اجتماعی بالاتری نیز برخوردار است. چون عامل ارزشگذاری افراد جامعه ارزشهای مادی نیست، طبقات مستضعف جامعه ولو این که از موهبتهای مادی کمتری برخوردار بودند، ارزشمندترین طبقات اجتماعی بودند و اساسا جزء طبقات مستضعف قرار داشتن افتخار بود. در یک چنین فضای گفتمانی است که شهید رجایی که تبلور عینی این گفتمان است، محبوبیت اجتماعی نیز دارد و الگوست. بسیاری از مرفهین به دلیل چنین فضای گفتمانی مجبور شدند در بروز اجتماعی خود از الگوی ساده زیستی حاکم تبعیت کنند.
با تغییر گفتمان در دوره سازندگی ارزشهای مادی و در راسش «ثروت» تبدیل به ارزشهای پایه و ارزشهای معنوی به ارزشهای ثانویه تبدیل شد که تحت الشعاع ارزشهای مادی قرار گرفت و جامعه تقسیمبندی تازهای را به لحاظ اجتماعی تجربه کرد. طبقات ضعیف اقتصادی که بهرهمندی مادی کمتری داشتند به گروههای اجتماعی در حاشیه و با ارزش پایین اجتماعی تبدیل شدند و طبقات مرفه به دلیل برخورداری از ثروت و ارزشهای مادی به طبقات ارزشمند جامعه مبدل شدند و سبک زندگی آنها تبدیل به سبک زندگی الگو شد. بنابراین برخلاف دهه نخست مسابقه برای کسب ثروت، تجمل گرایی، زیاده روی و اسراف در مصرف به ارزش و ساده زیستی به ضدارزش تبدیل شد.
در دولت سازندگي مفهوم مستضعف به واژه آسيبپذير ترجمه شد
اين تغيير گفتمان همراه با خود چه شاخصهاي ديگري به همراه داشت؟
این تغییر گفتمانی و تغییر ارزشی به صورتی بود که به تغییر در مفاهیم نیز منجر شد. مفهوم مستضعف که در گفتمان دهه نخست حاوی ارزشمندی بود به دلیل برتری ارزشهای مادی بر ارزشهای معنوی در دوره سازندگی دچار دگرگونی مفهومی شد و به واژه «آسیب پذیر» در گفتمان سازندگی ترجمه شد که دیگر واجد هیچ ارزشی نبود بلکه در حکم سربار جامعه تلقی میشد که باید برآنها منت گذاشت و به شکلی نیازهای اولیه آنها را تامین کرد. این ادبیات کجا و ادبیات امام درباره این طبقه که انقلاب را متعلق به پابرهنگان می دانست کجا؟ این تلقی از اقشار مستضعف در گفتمان سازندگی کجا و این ادبیات امام که ما یک موی کوخ نشینان را به کاخ نشنیان نمیدهیم کجا و امثال آن. به دلیل همین فضای گفتمانی سپری شده در دوره سازندگی بود که رهبری انقلاب در سال 75 و در ورود به دهه سوم انقلاب اسلامی، شعار دهه سوم را «نوسازی معنوی» و «استقرار کامل عدالت» قرار دادند. دو موضوع اصلی که دالهای اصلی گفتمان انقلاب را میساخت و در گفتمان سازندگی کاملا به حاشیه رفته بود.
اين تغيير گفتماني در دوره اصلاحات چگونه ظهور و بروز داشت؟
در دوره اصلاحات، تغییر گفتمانی صریحتر و شفافتر بود. اگر در دوره سازندگی با نوعی تغییر گفتمان «پنهان» روبروییم، در دوره اصلاحات شفاف و صریح، عدول از گفتمان انقلاب اسلامی، عبور از امام و خط امام و اسلام انقلابی و حرکت به سمت سکولاریزاسیون تئوریزه میشد و تا مرز براندازی برای تحققش اقدام صورت گرفت. به دلیل همین شفافیت در گفتمان اصلاحات برخلاف دوره سازندگی، گفتمان اصلاحات با مقاومت اجتماعی جدی مردم روبرو شد که صحنه اصلی این مقاومت نیز دانشگاهها بود.
بالاترين آسيبي كه اين تغيير گفتمان به انقلاب زد، را در چه ميدانيد؟
ببينيد، با این توضیحي كه درباره گفتمان ارائه شد، معلوم است که بالاترین هزینهای که دو گفتمان سازندگی و اصلاحات برای جامعه انقلابی ایران داشت این بود که نوعی چرخش در گفتمان انقلاب اسلامی ایجاد کردند و «نظام معنایی» که انقلاب اسلامی با خود آورده بود، که اتفاقا نوآوری انقلاب اسلامی در همین نظام معنایی تازه ای بود که به جهان عرضه کرده بود، به حاشیه بردند و گفتمانهای دیگری را که در مغایرت و حتی در تضاد با گفتمان انقلاب اسلامی بود جایگزین آن در ابعاد گوناگون جامعه کردند.
مسئله مهمی که وجود دارد این است که چرا این گفتمانها بر سرکار آمدند یا به تعبیری چرا مردم انقلابی ایران به آنها اقبال نشان دادند در حالی که با گفتمان انقلاب اسلامی مغایریت داشتند؟
این بحث مهمی است. اولا؛ به تصویری که مردم از حاملان این گفتمانها خصوصا هاشمی و در حدی خاتمی داشتند، بر میگشت. در تصویر مردم از هاشمی، هاشمی یک چهره برجسته انقلاب در کنار امام بود. فردی که پیش از انقلاب و بعد از انقلاب تا مرز شهادت پیش رفته است. کسی كه بیش از دو سال در خطبههای نمازجمعه دهه شصت درباره عدالت سخن گفته بود، ان قدر که برخی از تئوریسینهاي جناح راست میگفتند که اگر عمامه هاشمی را بردارند، زیر آن داس و چکش به عنوان نمادهای کمونیسم را میبینند. بنابراین برای مردم باورپذیر نبود که هاشمی امروز حامل گفتمانی است که با گفتمان انقلاب زاویه دارد.
ثانیا؛ درونیات تصمیمگیران دولت سازندگی برای مردم شفاف نبود چون آنها این درونیات را جار نمیزدند بلکه آنها را در قالب سیاستها و تصمیمات به تدریج پیش میبردند.
ثالثا؛ آنها این سیاستها و جهتگیری را در چارچوب یک پوزسیون و یک دولت در چارچوب نظام جلو میبردند و اطمینان کلی و کلان مردم به نظام، اجازه نمیداد که جامعه با حساسیتهای بالا گرایشها و تصمیات آنها را دنبال و ارزیابی کند. در دولت اصلاحات خصوصا در یکی دو سال اول همین شرایط وجود داشت. اساسا محورهای موثر در رقابت های انتخاباتی خاتمی در دوم خرداد بر اثبات فضای انقلابی او و نفی گرایش های انقلابی در رقیب استوار بود که به طور مستند و مشروح در مشورت نامه ای که به خاتمی دادم آنها را بیان کرده ام. ماجرای 99 نفر، ماجرای ملاقات محمد جواد لاریجانی با نیک بروان، شعار سه سید فاطمی؛ خاتمی، خامنه ای و خمینی اینکه ناطق نوری با بی بی سی مصاحبه کرد اما خاتمی نکرد و..
اما تفاوت حاکمیت گفتمان اصلاحات با گفتمان سازندگی این بود که به تدریج چهره شفافی به خود گرفت که همین امر موجب شکل گیری گفتمان مقاومت در برابر آن در بدنه اجتماعی شد که این مسایل را در همان مشورت نامه به خاتمی بیان کردهام.
بنابراین رویگردانی از گفتمان سازندگی و اصلاحات و گرایش به گفتمان عدالت در سوم تیر ماحصل آشکار شدن انحراف آنها از گفتمان انقلاب اسلامی بود. در هر دو گفتمان، عدالت در حاشیه بود. مفاهیمی مثل رفاه در گفتمان سازندگی و آزادی در گفتمان اصلاحات به جای عدالت در متن قرار گرفت. در هر دو گفتمان توده عمومی مردم مورد غفلت بود. در دوره سازندگی مطالبات حلقه محدودی از بوروکراتها و تکنوکراتها و در دوره اصلاحات مطالبات روشنفکران جایگزین مطالبات عمومی مردم شد. در هر دو گفتمان نگاه غربی، نگاه مسلط و حاکم بود با این تفاوت که در دوره سازندگی نگاه غربی در زرورق اسلامی پیچیده میشد و نوعی ظاهر اسلامی به آنها داده میشد اما در دوره اصلاحات از یک مقطعی به بعد خصوصا خیلی شفاف غرب گرایی تئوریزه و هنجارسازی میشد. در نهایت برایند مشترک حاکمیت هر دو گفتمان، ناکارآمدی و نارضایتی مردم از آنها بود که فضای اجتماعی را برای به ظهور رسیدن گفتمان سوم تیر(عدالت) فراهم کرد. گفتمان سوم تیری گفتمانی درست در نقطه مقابل دو گفتمان مذکور بود که «عدالت» و «مردم» را در متن گزارههای گفتمانی خود گنجانیده بود و تجربه نسبتا کارآمدی را نیز در شهرداری تهران به مردم با همین گفتمان عرضه کرده بود.
بزرگترين دستاورد گفتمان سوم تير چه بود؟