ستون سر مقاله امروز روزنامه کیهان،به تحلیل فرمایشات مقام معظم رهبری در اجلاس جهانی «علما و بیداری اسلامی»،با مقاله ای از سعدالله زارعی و عنوان«سرانجام قارونهای شهوتران»اختصاص یافت:
سخنان
دقیق و حکیمانه حضرت امام خامنهای- دامت برکاته- در افتتاحیه اجلاس اخیر
«علمای دین و بیداری اسلامی»، ابعاد، رویکردها، فرصتها و خطرات پیش روی
جریان بیداری اسلامی منطقه را- در اندازهای که در یک سخنرانی امکانپذیر
است- با هوشمندی تمام تبیین فرمودند. ایشان «مرجعیتهای نامطمئن» و «تلاش
قارونهای شهوتران» را دو تهدید پیش روی خیزشهای کنونی منطقه برشمردند.
این قلم در این یادداشت، به اندازهای که میسر باشد، ابعاد این دو موضوع را
مورد اشاره قرار میدهد.
1- خیزشهای اسلامی در منطقه از اعماق
اعتقادات دینی مردم برخاسته است. مساجد، نمازهای جمعه، احزاب و گروههای
مذهبی، رخدادهای تاریخی که هویت مذهبی داشتهاند، آمال و مطالباتی که جز از
مجموعههای دینی به سامان مناسب نمیرسند، رخدادهای پیروزمندانه مهم
منطقهای که جز محصول تلاش گروهها و تودههای عمیقا دینی نبوده و چندین
مقوله دینی دیگر.
اگر کسی نخواهد این حقیقت به روشنی آفتاب را
بپذیرد و دنبال «شاخص» برای قبولی باشد میگوییم بسمالله چه شاخصی
برجستهتر از نتایج انتخاباتی در سه کشوری که بعد از تحولات اخیر برگزار
شده است. 71درصد کرسیهای پارلمان مصر در انتخابات آذر و دی 1390 به
جریانات اسلامگرا تعلق گرفت و در تونس اکثریت نسبی کرسیهای پارلمان به
جریان اسلامگرای «النهضه» رسید.
در لیبی اگرچه اوضاع به سامان
روشنی نرسیده است ولی در عین حال اسلامگراها به حدود 40درصد کرسیهای
پارلمان دست پیدا کردند کما اینکه در بحرین هم اگر انتخابات واقعی برگزار
شود، تقریبا همه کرسیهای پارلمان به احزاب و شخصیتهای دینی میرسد و نیز
هیچکس تردید ندارد که انتخاب اول یمنیها «اسلامگراها» هستند.
اما
به موازات حرکت جامعه به سمت ارزشهای دینی و شخصیتهای مذهبی، دشمن دست
بکار نسخه «بدلی» شد، نسخهای که با زحمت فراوان میتوان برای آن ریشه و
سرچشمه تاریخی پیدا کرد. نسخه بدلی از دین و پیامبر آن و یک سربند سرقتی با
عبارت «محمد رسولالله» و ریشی بلند دارد و برای آیات فراوانی که در آن
روابط مومنین با یکدیگر را به روشنی ترسیم کرده و به رفق با آنان دستور
داده است، اهمیتی قایل نیست.
نسخه بدلی دشمن را در درون خانه جستجو
میکند و چشم خود را بر حرامیان و دشمنان واقعی بیرونی بسته است. در
پاکستان نسخه بدلی چندان کاری به پهپادهای متجاوز و ستونهای زرهی ناتو
ندارد و در پشت صحنه با آنان به «نقطه مشترک» هم میرسد کما اینکه اینها
حدود دو ماه پیش به همراه حزب مسلم لیگ شاخه نواز شریف و عربستان با سازمان
سیا و پنتاگون در دوحه نشستند و توافقات امنیتی امضا کردند.
اما
همینها در پاکستان صفوف عزاداران حسینی(ع) در روز عاشورا را تحمل نمیکنند
و صدها نفر از برادران دینی خود را به شهادت میرسانند. اینها در سوریه
با سازمانهای اطلاعاتی امنیتی آمریکا، فرانسه، انگلیس، ترکیه، عربستان و
قطر به راحتی همکاری میکنند و در واقع به ابزار دست این سازمانها تبدیل
میشوند ولی همراهی یک روحانی برجسته- شهید «سعید رمضان البوطی»- با دولت
را تحمل نمیکنند و به خود اجازه میدهند او را به همراه 50 انسان بیگناه
نمازگزار دیگر با بمب به شهادت برسانند!
و این صحنه در عراق به
گونهای دیگر هر روزه تکرار میشود، در لیبی این روند ضمن آنکه استقلال و
موجودیت کشور را به خطر انداخته، زندگی را نیز از مردم سلب کرده است و شما
میتوانید نمونههای دیگری از آن را در بسیاری از کشورهای مسلمان منطقه
مشاهده کنید.آمریکا و متحدانش با تبلیغات گسترده اصرار دارند که این جریان
را متن و اصل اسلام و مسلمانان معرفی کنند و اقدام خود در اعمال فشار و
اشغال و محدودیت به جهان اسلام را «ناگزیر» و ضروری جلوه دهند.
2-
یک روی سکه تلاش«قارونهای شهوتران» برای لکهدار کردن چهره اسلام و تشدید
تقابل و درگیری خونین درجهان اسلام است. بدون هیچ تردیدی برای به وجودآمدن
خشونت، خونریزی و کشتار بیگناهان، دستهای جنایتکار و خدانشناسی عوامل
مستقیم جنایت کفایت نکرده و به نتیجه نمیرسد، همراه با عوامل کینهتوز،
جیبهای پشتیبان هم ضرورت دارد. نقش صاحبان این جیبها از نقش دستهای
خونریز با اهمیتتر است چرا که آنکه در نقطه طراحی و تصمیم نشسته، نوعا
همان صاحبان جیبهایی است که مستقیما یا بنا به دستور دستهای بالاتر در
آنجا حضور دارند.
جنایات همه روزه در سوریه را به عنوان یک سوژه
درنظر بگیرید. حقوق یک افسر سوریه با حدود 20 سال سابقه کار چیزی در حدود
600 دلار در ماه است، حقوق متوسط یک نفر از تروریستهای عادی مورد حمایت
عربستان، قطر و ترکیه دستکم 1200 دلار در ماه میباشد.
این در
حالی است که به این تروریستها انواعی دیگر از خدمات از قبیل درمان، اسکان
در خارج از کشور و گذراندن دورههای تخصصی هم داده میشود و بعد با احتساب
همه اینها هزینههای دیگری که برای فعال بودن یک نفر تروریست در سوریه از
قبیل مجهز کردن به انواع موشکها، تفنگها و سایر ادوات رزمی و پوششهای
گرانقیمت اطلاعاتی و ارائه سرویسهای ویژه مخابراتی- نظیر تلفن ماهوارهای-
نیاز است برای هر نفر دستکم 10 برابر مجموع حقوق و هزینههای درمانی و...
میباشد حالا شما این عدد را در تعداد تروریستهای مستقر در سوریه- بین 30
تا 50 هزار نفر- ضرب کرده و حاصل آن را در عدد 25 ماه- دوره زمانی فعالیت
تروریست ها در سوریه- ضرب کنید ببینید چه عددی میشود؟
خب آیا عناصر
تروریست خود این ثروت را دارند که هزینه جنگ با دولت کنند؟ آیا از راههای
عادی چنین هزینهای قابل دستیابی است؟ اگر یک محاسبه سرانگشتی داشته باشیم
میتوانیم با قاطعیت بگوییم هزینه جنگ در سوریه تاکنون حتما از چند ده
میلیارد دلار فراتر رفته است. هیچکس تردید ندارد که دو کشور عرب یعنی
عربستان و قطر این هزینهها را میپردازند کما اینکه ملک عبدالله حدود یک
سال پیش با صراحت و در یک اظهار نظر رسانهای اعلام کرد که ساقط کردن دولت
سوریه اگر به 200 میلیارد دلار هم نیاز داشته باشد من آن را تقبل میکنم و
رسانههای قطر به نقل از حمدبن جاسم امیر قطر اعلام کردند که قطر تاکنون
بیش از 6 میلیارد دلار به معارضه سوریه کمک کرده است.
جدا از اینکه
میتوانیم این سوال جدی را درباره انگیزههای پادشاهان عربستان و قطر
بپرسیم و بطور طبیعی حکم کنیم که سقوط اسد برای کشور کوچک قطر و کشور
عربستان سودی در بر ندارد و به ارتقاء موقعیت ژئوپلیتیک یا اقتصادی و یا
سیاسی نمیانجامد و تنها به سود آن جبهه متجاوزی است که عربستان و قطر خود
را وابسته به آن میدانند، در عین حال میتوانیم با قاطعیت بگوییم هر
مسلمانی که در هر نقطهای از جهان اسلام به خاک و خون کشیده میشود، سند
گویایی است از جنایات آل سعود و آلثانی چه در عراق باشد، چه در سوریه،
بحرین، و یا در لیبی، چه در مصر باشد، چه در پاراچنار، چه در کابل باشد یا
در هر جای دیگر که البته برای هر کدام اسناد جداگانهای هم وجود دارد.
اسناد
میگویند بعد از امواج اسلامگرایانه منطقهای که رژیمهای وابسته در مصر و
تونس را ساقط کرد، رژیمهای عربستان، قطر و اسرائیل بیش از بقیه نگران
شدند و این زمزمه در میان آنان شکل گرفت که آنچه مبارک و بن علی را ساقط
کرد به سراغ آنان نیز میآید. پس از آن سلسله نشستها و دیدارهایی میان
مقامات سیاسی و امنیتی این سه کشور برگزار شد. نتیجه این دیدارها که حتی
بعضی از موارد آن توسط روزنامههای سعودی هم منعکس شد این بود که عربستان و
قطر سرمایه مالی و رژیم صهیونیستی سرمایه مخابراتی، جاسوسی و مراکز
مطالعات استراتژیک خود را پای کار بیاورند و در یک پروسه 2 تا 5 ساله بر
این خیزشها مسلط شوند.
اینک پس از حدود دو سال برای نشان دادن
اسناد مشکلی وجود ندارد. پولهای قطر در لیبی که مقامات قطری یک سال پیش آن
را 4میلیارد دلار اعلام کردند را همه میدانند و همین روزها شاهد تظاهرات
علیه امیر قطر در طرابلس بودیم. آمار پولهایی که در مصر هم خرج شده کم و
بیش به رسانهها راه یافته است کما اینکه آمار پولهای عربستان در عراق هم
در رسانههای این کشور درج شدهاند، فتاوای قرضاوی مفتی قطر و الشیخ مفتی
سعودی هم در روی اینترنت وجود دارند که در آنها با صراحت ریختن خون شیعیان
را مباح اعلام کردهاند با این وصف این «قارونهای شهوتران» نقش اول را در
این جنایات دارند و برای کوبیدن سر مار فتنه باید اول سراغ آنها رفت.
اما
در عین حال همانگونه که روز دوشنبه، رهبر معظم انقلاب اسلامی در اجلاس
بیداری اسلامی فرمودند: «بیداری اسلامی، مبشر حقایق بزرگتری است که در
آینده اتفاق خواهد افتاد» اقدامات مشترک گروههای تروریستی، قارونهای
شهوتران و سرویسهای اطلاعاتی قادر نیستند اراده خداوند قاهر متعال در
غلبه مومنین بر مستکبرین و منافقین را تغییر دهند یا با تاخیر مواجه
نمایند.
مقاله ای انتقادی از مهدی محمدی درباره حضور احتمالی هاشمی رفسنجانی در انتخابات، با عنوان «هاشمی و کپیهای درجه 2 و3»منتشر شده در ستون یادداشت روز روزنامه وطن امروز را از نظر می گذرانید :
یکم:
هاشمیرفسنجانی اکنون مرزهای خود را شفاف کرده است. ضد انقلاب در بیرون از
ایران اگر فقط بتواند آنچه هاشمی میگوید یا اعوان و انصارش به اتکای او
میگویند پوشش دهد و بازنشر کند، بخش بزرگی از ظرفیت خود را مصرف کرده
است. بیبیسی اکنون شبکه هاشمیرفسنجانی است و جایی اگر بماند احمدینژاد و
مشایی را پوشش میدهد.
دوم: هاشمی اکنون قیافه طلبکارها را به
خود گرفته است. یک دلیل این است که خیال میکند پیشگوی خوبی بوده است و
همه آنچه را كه اکنون رخ داده از قبل پیشبینی کرده بوده است. هاشمی در سال
88 به مردم چه گفت. آیا او با انحراف احمدینژاد و مشایی مخالف بود؟ آیا
با اینکه احمدینژاد میگوید باید با آمریکا رابطه داشت مخالف است یا
اینکه احمدینژاد اعتقاد دارد باید درباره امور اخلاقی بیمبالات بود؟
هاشمی با کدام اینها مخالف است. کدام اینها با مبانی هاشمی منافات دارد؟
اگر
هاشمی بر سر کار بیاید کدامیک از این کارهای احمدينژاد را نخواهد کرد؟
اگر احمدینژاد و مشایی منحرف شده باشند –که شدهاند - به این دلیل است كه
تازه در حال تبدیل شدن به یک هاشمی درجه 2 و 3 هستند. خط سومی وجود ندارد.
احمدینژاد هر چه از اصولگرایی فاصله گرفته، به اصلاحطلبی و فتنهگری
نزدیک شده است. اینکه هاشمی بگوید انحرافی را کشف کرده مثل این است که
بگوید خودش را دوباره کشف کرده است.
سوم: این سماحت نظام است که
اکنون هاشمی هنوز تریبونی دارد تا پشت آن بنشیند و به مبانی و اعتقادات
مردم بد و بیراه بگوید. کیست که نداند هاشمی سلسلهجنبان فتنه تقلب بوده
است. محمد خاتمی اکنون در خفا میگوید تقلب را قبول ندارد. معاون اول او
علنا گفت ادعای تقلب اثبات نشده ماند. هاشمی اما هنوز میگوید تقلب واقعی
بوده است. فتنه 88 از اندرونی هاشمی جوشید. اگر نبود راهنماییها و تحریکات
او بیشک نه موسوی و نه دیگر سران جریان چپ هرگز نمیتوانستند بساطی تا آن
حد خائنانه پهن کنند.
همین حالا رابط فتنه داخل و خارج کیست و
پیغامها را چه کسی میآورد و میبرد. حالا آقای هاشمی دارد به ما
میگوید هر چه در سال 88 کرده خوب کرده است و تازه ظاهرا باید به ایشان
جایزه هم بدهیم! هاشمی هنوز در این نظام صاحبمنصب است فقط به این دلیل که
نظام نخواسته است او در دامان ضد انقلاب سقوط کند اما اگر خود او بر این
امر اصرار داشته باشد دیگر چه میتوان کرد؟
چهارم: گاه به پایان
رسیدن با درد و سر و صدای زیادی همراه است. همه آرام و با طمأنینه صحنه را
ترک نمیکنند. این هم برای خود توفیقی است که کسی که در حال تمام شدن است
خوب تمام شود. آقای هاشمی اگر راست میگوید و باور دارد مردم همه طرفدار
اویند و او را قهرمان مبارزه با انحراف میدانند، کاندیدا شود و خود را یک
بار دیگر به رای مردم بگذارد.
چرا آقای هاشمی این همه زبان گشاد
است اما جرات عرضه خود به رای مردم را ندارد؟ احمدینژاد و مشایی تازه
پیمودن راه هاشمی را آغاز کردهاند. او هم در انتهای کار تازه به فکر شروع
مجدد افتاده است. زمانی کوتاه در آینده روشن خواهد شد مردم وقتی انحراف را
تشخیص دادند آن را کنار فتنه خواهند نشاند و با هر دوی آنها یک معامله
خواهند کرد.
صبح امروز ستون یادداشت روز روزنامه خراسان به مقاله ای اقتصادی از عطاء ا... ناصري با عنوان«دلار از نفس افتاده است؛ نقدينگي به کدام سو مي رود؟»اختصاص یافت:
چندين
ماه است که دلار از نفس افتاده است و از آن جهش هاي مبهوت کننده ديگر خبري
نيست، حتي زماني که در روز شنبه 17 فروردين ماه، مذاکرات آلماتي2 ميان
ايران و 1+5 به نتيجه نرسيد نيز روند صعودي بازار تا نيمه شب ادامه داشت و
فرداي آن روز به دليل اينکه فقط يکي از موسسات مالي( و نه بانک مرکزي) به
دلايل شخصي در حدود 12ميليون دلار در بازار عرضه کرد روند صعودي بازگشت و
قيمت ها کاهش يافت.
اگر اين واقعه در پاييز 91 رخ مي داد، شايد با
120ميليون دلار نيز نمي شد روند بازار را متوقف کرد و اين موضوع سيگنال
روشني از اتفاقات پيش روي بازار به ما مي دهد. از آن زمان به بعد نيز، در
طي يک ماه گذشته، فقط انتشار اخبار پراکنده از تهديدات غرب و نيز تنش هاي
لفظي ميان سياسيون بوده، که بعضا موجب صعود بازار شده است. اما گويا دلار
ديگر جاني و پر و بالي براي اوج گرفتن ندارد.
اين حجم کلان از نقدينگي به کجا مي رود؟
براي
پاسخ به اين پرسش کافي است نيم نگاهي به شاخص هاي بورس اوراق بهادار و
همچنين معاملات صورت گرفته در بورس کالا بيندازيم. رکوردهاي پي در پي بورس
در سال جديد و هضم غول عظيم 1000ميليارد توماني هُلدينگ خليج فارس در يک
روز در خود و ادامه صف خريد براي آن، نشانه هايي محکم بر حرکت نقدينگي از
بازارهاي طلا و ارز به بازار سرمايه است. اما اين روند تا کي ادامه دارد؟
آيا دوباره شاهد بازگشت نقدينگي به طلا و ارز خواهيم بود؟ در ميان معامله
گران حرفه اي عبارتي مصطلح است به اين مضمون که؛ «هيچ گاه باهوش تر از
بازار حرکت نکنيد» دليل اصرار معامله گران بر حرکت با، هوش بازار و نه
باهوش تر از آن، «تورم انتظاري» موجود در جامعه است.
يعني به عنوان
مثال اگر جامعه پس از تعطيلات سال نو انتظار افزايش قيمت ها را دارد، حتي
اگر جلوي عوامل افزايش دهنده قيمت ها گرفته شود، به دليل اين «انتظار» قيمت
ها افزايش مي يابد. هم اکنون انتظار جامعه و فعالان بازار اين است که تا
پس از پايان انتخابات بازار طلا و ارز رشدي قابل توجه به خود نخواهد ديد.
اين انتظار تاحد زيادي موجب دوري نقدينگي از بازار طلا و ارز خواهد بود. پس
از برگزاري انتخابات نيز دو دليل موجب هجوم نقدينگي به بازار سرمايه(بورس)
مي شود:
1. پايان دولت دهم
محمود
احمدي نژاد را ريسک سوم بورس مي نامند. در تمام بازارهاي دنيا دو نوع ريسک
براي بازارهاي سهام مي شناسند؛ ريسک سيستماتيک و ريسک غيرسيستماتيک. اما
در بازار سرمايه ايران، رئيس جمهور را به واسطه موضع گيري هايش و تصميم
گيري هاي في البداهه اش در زمينه مسائل اقتصادي ، ريسک سوم بازار مي دانند.
از همان زمان ورود محمود احمدي نژاد به انتخابات نهم رياست جمهوري و طرح
نام و برنامه اش در بازار سرمايه نقل قولي از او در مورد «قمار بودن
معاملات بورس» شکلي تاريخي به خود گرفت.
فقط با گذشت زماني اندک از
انتشار اين نقل قول اس ام اس معروفي در بازار سرمايه به گردش درآمد با اين
مضمون که «احمدي نژاد: بورس مثل قمارخانه است.» پس از آن رئيس جمهور که در
آن زمان کانديداي رياست جمهوري بود در يک برنامه تلويزيوني نه به صراحت که
غيرمستقيم جمله منسوب به خود را تکرار کرد.
او تصريح کرد: «برخي
معاملات در بورس شبهه دارد و من اگر رئيس جمهور شوم، بورسي مي خواهم که اين
چنين شبهه اي نداشته باشد.» بنابراين انتخاب آقاي احمدي نژاد به عنوان
رئيس جمهور با واکنشي منفي از سوي فعالان بازار سرمايه روبرو شد به طوري که
در دوره اول رياست جمهوري ايشان بازدهي سالانه بورس يا منفي بود ويا بسيار
اندک.
البته در دوره دوم و به خصوص در سال 91 بورس اوراق بهادار
رشدي شگفت انگيز به خود ديد، اما دليل اصلي آن افزايش نرخ ارز و رشد قيمت
سهام نمادهاي ارز آور به کشور چون صنايع پتروشيمي بود. بنابر آنچه گفته شد و
با توجه به سابقه ذهني فعالان بازار سرمايه، با آغاز به کار دولت جديد،
انتظار فعالان بازار، تقويت بازار سرمايه خواهد بود و فقط همين دليل کافي
است که پس از انتخابات نيز بازار سرمايه به رشد خود ادامه دهد. بررسي سوابق
و مواضع کانديداهاي مطرح براي پست رياست جمهوري اين گمانه را تقويت مي
کند.
2. زيان بسياري از سفته بازان در بازار ارز و طلا
به
دليل اينکه بسياري از سفته بازان دچار هيجانات کاذب اين دو بازار شدند،
ضررهاي هنگفتي در اواخر سال 91 ديدند. اين موضوع موجي از بي اعتمادي را در
بازار طلا و ارز به وجود آورده است. اما در طرف ديگر حتي اگر پس از
انتخابات نيز شاهد افزايش قيمت ارز باشيم، با توجه به تجربه سال 91 و
افزايش ارزش سهام پتروشيمي ها و صنايع ارزآور در بورس بسياري از فعالان
بازار ترجيح مي دهند که در بازار سرمايه باقي بمانند. شايد در هفته هاي
آينده به دليل تنش هاي لفظي ميان سياسيون و يا چالش هاي محتمل پيش از
انتخابات، بازار طلا و ارز اندکي داغ شود، اما اين موضوع نيز مقطعي بوده و
به دلايل گفته شده در بالا سال 92 سالي رويايي براي بازار سرمايه خواهد
بود.
مهدی تقوی( استاد دانشگاه)در مقاله ای با عنوان «فساد اقتصادی و برنامههای دولت »برای ستون سرمقاله رورزنامه آرمان این طور نوشت:
معاون
اول آقای احمدینژاد در اظهارنظری گفته است «فاصله زیادی تا ریشهکن شدن
مفاسد اقتصادی داریم.» این سخن در پایان عمر 8 ساله دولتی که شعار محوری
خود در اقتصاد را مبارزه با فساد قرار داده بود چندان پذیرفته نیست. اولین
نکتهای که در این خصوص به ذهن میرسد موضوعی است که نه آقای رحیمی و نه
هیچکدام از مسئولان دیگری که وظیفه مبارزه با فساد را بر عهده دارند به آن
اشارهای نکردهاند و آن این که در طول این 8 سال چقدر در امر مبارزه با
فساد جلو رفتهایم و اوضاعمان نسبت به سال 84 چگونه است؟
قطعا پاسخ
به این سوال است که میتواند کارنامه دولتهای نهم و دهم را در زمینه
مبارزه با فساد مشخص کند؛ کارنامهای که البته ظواهر امر به روشنی نشان
میدهند چندان در حد انتظار نبوده است. به عبارتی بحث مبارزه با فساد
اقتصادی امکانپذیر نمیشود مگر اینکه موقعیت کنونی کشور در مقایسه با
سنوات گذشته و دورههای قبل روشن شود.
این معیار و متری است که
وضعیت مبارزه با مفاسد اقتصادی را میتوان با آن اندازهگیری کرد. این
وضعیت فضای اقتصادی را نیز با ابهامی جدی مواجه کرده که امکان سنجش و
برنامهریزی در آن وجود ندارد. چنین فضایی قطعا محیطی مناسب برای رشد مفاسد
اقتصادی و از بین رفتن امکان مبارزه با آن است، چرا که علیالاصول مبارزه
کنندگان اگر هم عزم جدی برای گام نهادن در این مسیر داشته باشند، نمیدانند
که باید با چه عواملی و با استفاده از کدام ابزارها به مقابله برخیزند.
ابهام موجود در فضای اقتصادی ریشه در یکدستسازی حوزههای سیاسی، اقتصادی و
اجتماعی است. دولت اعتقاد دارد که همه چیز باید بر اساس سلیقه او و
مطالبات و دریافتهایش باشد.
از همین روست که به عنوان مثال سازمان
مدیریت و برنامهریزی که ریشهای 50 ساله در کشور داشت منحل و با حفظ شکل
خود در قامت معاونت برنامهریزی ریاست جمهوری، کاملا خالی از محتوای تجربی و
کارشناسی خود میشود. یا در نمونهای دیگر دولت طرح هدفمندی یارانهها را
با دریافتهای محدود خود به اجرا میگذارد که نتیجه آن افزایش تورم و نرخ
دلار و در نهایت افزایش ضریب جینی است که مستقیما در پله اول زمینهساز
افزایش فقر و بعد فساد اقتصادی است. اینها از آن روست که دولت در تعریف
سیاستهای خود جامعگرایی را در حد مطلوب مد نظر قرار نداده است. اکنون
وقتی مقامات دولتی از وضعیت اقتصادی سخن میگویند باید ابعاد آن را نیز
مشخص کنند.
قطعا فساد اقتصادی ناظر به فساد کارمندان میاندستی
دستگاههای اقتصادی نیست و در حلقه مدیران کلان نیز باید به دنبال مرتکبان
آن گشت. کسانی که بیشتر یا از بدنه دولت هستند و یا ارتباطی با دولت دارند
که شناسایی آنها کار پیچیدهای به نظر نمیرسد، به شرط آنکه نگاه دوگانه در
برخورد با این مفاسد حذف شود. کوتاه سخن آن که اظهارات آقای رحیمی تنها
اذعانی عیان به قصور دولت در بحث مبارزه با مفاسد اقتصادی است، نه چیز
دیگر.
محمدعلي اسفناني(سخنگوي كميسيون قضايي )در مقاله ای با عنوان «منفعتطلبی انقلابینماها»برای ستون یادداشت روز روزنامه تهران امروز این طور نوشت:
يكي
از ويژگيهاي مهم براي عهده دار شدن مقام پرمسئوليت رياستجمهوري، پايداري
به ارزشهاي انقلابي است كه طي بيش از سه دهه در راه آرمانهاي بنيانگذار
معظم اين انقلاب حركت كرده است. در اين ميان، شناخت انقلابي واقعي از
انقلابي نما در تعيين چهره نهايي كارگزار مردم امري بس پراهميت است.
يكي
از شاخصهاي انقلابي بودن را ميتوان در اين دانست كه انقلابي واقعي، جان و
مالش را ميگذارد تا انقلاب با خطر روبهرو نشود و در عين حال رشد و نمو
يابد. به همين دليل ممكن است مال، آبرو و حتي فرزندانش را در اين راه فدا
كرده تا انقلاب در مسير درست و به حق خود حركت كند. فرد انقلابي اگر مصلحتي
بينديشد فقط بر اساس مصلحت انقلاب و در چارچوب فرمايشاتي است كه ولايت امر
تعيين ميكند بدون اينكه از اين چارچوبها گامي فراتر يا عقبتر بگذارد.
اما
در نقطه مقابل، كسي كه نقابي از انقلاب را به چهره زده معمولا انقلاب را
براي خود و منافع شخصي خود ميخواهد ولي در همان حال ممكن است در ظاهر
تندتر و داغتر از هر انقلابيای ظاهر شود كه همين ظاهرسازي هم شناخت آنان
را سخت ميكند و براي آشكارسازي چهره اصلي شان چارهاي نيست مگر اينكه به
ابزارهاي دقيق شناخت انقلابيهاي اصيل روبياوریم. معمولا انقلابي نماها در
مواقعي كه منافع خود را در خطر ديده بسيار سريع تغيير جهت داده و با تاكيد
ظاهري برآرمانهاي انقلابي تلاش ميكنند خود را از نيروهاي اصيل انقلاب
جلوتر نشان دهند از اين رو در اينجا مصلحت خود را بر اساس شرايط سنجيده و
جلو ميروند.
در اين ميان راههاي مختلف، دستمايه پيشبرد اهداف
شخصي اين افراد قرار گرفته تا آنجا كه مضامين رهبري درباره موضوعات مهم و
بنيادي انقلاب اسلامي را به نفع خويش تعبيركرده و به اين ترتيب خود را
مدعيتر از انقلابيون واقعي مطرح ميكنند. حتي چهرههاي واقعي انقلاب هم
مورد هجمه اين افراد قرار گرفته و تلاش ميشود تا ارزشها و خدمات و جايگاه
عميق اجتماعي و اسلامي آنها خدشه دار شده و به اين ترتيب با مخدوش كردن
انقلابيون واقعي، جايگاه خود را در انقلاب تثبيت نمايند. اين افراد در
بلبشوي رسيدن به منافع، تا مرز تحجر و افراطيگري هم پيش ميروند و به اين
ترتيب، فضاي سياست را آغشته به سياست زدگي و تندروي ميكنند.
با
توجه به تلاشهاي بسيار اين افراد بايد گفت كه تشخيص انقلابي واقعي و
انقلابي نما سخت بوده و گاهی آنقدر كه برخيها با عدم تمايز ممكن است به
انقلابي واقعي انگ بزنند. به همين دليل گاهي جايگاه ارزشها تغيير كرده و
كساني كه نبايد در گردونه انقلاب حركت كنند زمامدار شده و سايرين را حذف
ميكنند. البته نظام جمهوري اسلامي و در رأس آنها رهبر معظم انقلاب با
بصيرتشان مرزها را براساس آرمانهاي اصيل انقلاب تعيين نموده و مردم هم بر
اين اساس حركت ميكنند و نهايتا انقلابينماها نقاب از چهرهشان خواهد
افتاد.
اما علاوه بر در نظرگرفتن ملاحظات رهبري براي تشخيص
ويژگيهاي يك انقلابي واقعي، بايد آستانه تحمل را بالابرده تا زمينه براي
مطرح شدن مواضع و اظهارات افراد مختلف فراهم شود. بايد اجازه داد با بروز و
ظهور مواضع مختلف، امكان تشخيص ويژگيهاي اصيل انقلابي به وجود آيد.
معمولا در يك فضاي باز، ادعاهاي بدون منطق افراد انقلابينما و شعارهاي
عامهپسند آنها راحتتر قابل تشخيص است.
علاوه بر اين براي قضاوت
درباره اين افراد، بايد ادعاهاي گذشته آنها، نحوه عملكرد، تصميمگيري،
اقدام در مواقع بحران و تدبير و مديريت جريانها را درنظر گرفت تا انتخاب
اشتباهي صورت نگيرد. انقلابي واقعي كسي است كه طي سه دهه گذشته در خط اصيل
انقلاب حركت كرده و ذرهاي از فرمايشات رهبر معظم انقلاب تخطي نكرده و
نخواهد كرد.
دکتر امير محبيان در مقاله انتخاباتی امروز خود با موضوع«خطري که بايد جدي گرفت:همسوزي آراي اصولگرايان»برای ستون سرمقاله روزنامه رسالت این طورنوشت:
انتخابات
92 از يک سو،بهدليل عوامل متعدد تأثيرگذار و نيز ابهامي که طبعاً
کانديداهاي مهم تا آخرين لحظه بر فضاي آن تحميل خواهند کرد؛از پيچيدگيهاي
خاص خود برخوردار است و حتي پيشبيني ميشود که منشاء تحولات جدي در
صفبنديهاي دروني جناحها، بويژه اصولگرايان گردد.
از سوي
ديگر،افزايش فشار در حوزه اقتصاد بر تودههاي مردم که دلايلي چند را براي
آن ميتوان برشمرد، عملاً دو مبحث «شعارهاي اقتصادي» و توجه به پايگاه
«اجتماعي- اقتصادي» رأيدهندگان را براي کانديداها به اولويت مبدل ساخته
است.
تحليل حاضر کوشيده است که جريانهاي موجود سياسي را در جبهه
اصولگرايي از منظر پايگاه اجتماعي مورد بررسي اجمالي قرار داده و
همپوشانيهاي آنها را که ميتواند به «مصرف از سبد واحد و محدود رأي»
انجاميده و زمينه را براي رشد جريان رقيب اصلاحطلب فراهم کند، بيان نمايد.
تکثر در ميان اصولگرايان، مفيد يا مضر؟
کثرت
هميشه لزوماً بهمعناي تنوع نيست، در ميان کانديداهاي مطرح شده رسمي يا
غيررسمي اصولگرايان هم کثرت غيرمتنوع ديده ميشود و هم تنوع در آراء و
رويکردها. کثرت درعينحال لزوماً بهمعناي رقابت هم نيست زيرا ممکن است
تعدادي کانديدا بهظاهر به رقابت با يکديگر بپردازند ولي جامعه براي آنها
هويتهاي مستقل قائل نشود.
طبيعي است که در صورت عدم حضور
اصلاحطلبان، کثرت و رقابت سخت اصولگرايان مجاز و يا حتي براي ايجاد فضاي
مطلوب انتخاباتي جهت شکلگيري حماسه سياسي لازم تلقي ميشد ولي آن گاه که
کانديداهاي جناح رقيب بتوانند به نوعي از وحدت آراء برسند، مصرف
اصولگرايان از سبد واحد رأي و شکست آراء عملاً نادرست بوده و کانديداهاي
مذکور "جاده صاف کن"اصلاح طلبان تلقي خواهند شد.
جريانهاي موجود درون
اصولگرايان درحالحاضر اصولگرايان با فرض خارج دانستن دولت و کانديداي آن
از محيط بازي تعريف شده براي اصولگرايان؛ تحت 4جريان فکري- سياسي قابل
دستهبندي هستند.
1. اصولگرايان سنتي با محوريت جامعتين: اين
اصولگرايان با بدنه تشکيلاتي قوي که تحت عنوان جبهه پيروان خطامام و رهبري
سامان يافتهاند؛ معمولاً داراي اصالت سياسي ولي سبد رأي مشخص و تعريف شده
دانسته شدهاند. در طي حاکميت اصلاحطلبان 84- 76 اين بدنه سياسي سختترين
ضربات ر ا تحمل کرد و حاصل ضربههاي واردآمده اصلاحطلبان، جرياني شد که
تحت عنوان نو اصولگرايان با محوريت جمعيت ايثارگران( و سپس با همراهي جمعيت
رهپويان) در سال 84 منشاء اثر شدند.
2. نو اصولگرايان با محوريت
جمعيتهاي ايثارگران و رهپويان: اين طيف با غلظت بيشتر در نقد جريان وابسته
به آقاي هاشمي و کارگزاران و رويکردي مهاجمتر نسبت به اصلاحطلبان؛ عملاً
زمينهساز حضور طيف دکتر احمدينژاد در قدرت شد. اين جريان هرچند در
مقدمات با احمدينژاد بود ولي در نتيجه نتوانست از در پاستور به درون رياست
جمهوري راه پيدا کند الاقليلي از نيروهاي اين جريان .
3.
اصولگرايان راديکال:حاصل چالش ميان احمدينژاد و دولت او با مخالفان و
منتقدان و تندترشدن حرکت دولت در بيان ديدگاههاي خاص منجر به خروج جمعي از
همراهان احمدينژاد از کابينه شد. بعضي به پايگاه اصلي خود يعني
اصولگرايان سنتي بازگشتند و گروهي با حامي اصلي احمدينژاد از لحاظ تئوري و
عمل سياسي يعني آيتالله مصباح و سازمان تحت هدايت وي که اکنون به صف
منتقدان جدي دولت پيوسته بود، پيمان اتحاد بستند.
حاصل اين همپيماني
ظهور «جبهه پايداري» بود که با تز «نابسازي» عملاً خويشتن را با ساير
پيکره اصولگرايان در تقابل قرار دادند. امّا اينها در همين حال، بهدليل
تأکيد بر پارهاي ارزشهايي که داراي اصالت انقلابي هستند و نيز ايستادگي
بر سر مخالفت «با هاشمي و جريان سازندگي» توانستند بخشي از نيروهاي انقلابي
و جوان را براي حمايت از خود جلب کنند.
نکته: البته گرايش
بازگشت به اصول ناب انقلاب و ارزشهاي سالهاي نخست که احمدينژاد بر پايه
موج گفتماني آن بر سرير قدرت قرار گرفت، فقط در ميان پايداري يا طيف
احمدينژاد منحصر نماند و بهعنوان يک گفتمان بخشي از ساير اصولگرايان
مستقل و حتي افرادي از خط 1 و خط 2 را علاوهبر خط 3 پايداري بهسوي خود
جذب نمود.
جريانات مذکور اکنون علمداران طيفهاي مختلف اصولگرايي هستند و کانديداهاي موجود توسط آنان حمايت ميشوند.
خط
1. يا اصولگرايان سنتي از ائتلاف اکثريت يا ائتلاف 5 نفره حمايت ميکنند
هرچند نيم نگاهي هم به ائتلاف 1+2 داشته و آنها را زياد دور از خود تلقي
نميکند.
خط 2. يا نو اصولگرايان از ائتلاف 1+2 و البته بيشتر محور
قاليباف- حدادعادل حمايت ميکند هرچند اخيراً دريچه اي هم بهسوي طيف
مستقل «گفتمان بازگشت» از طريق مطرح کردن کانديداتوري زاکاني گشوده است.
خط
3. يعني پايداري عليرغم اينکه تلاش کرد از ظرفيت «گفتمان بازگشت» با
چهرهاي چون سعيد جليلي بهره تام و تمام ببرد ولي نهايتاً از او بهعنوان
کاتاليزور نيروهاي تابعه «گفتمان بازگشت» بهره گرفته و در پايان بر
کانديداي تشکيلاتي خود يعني «لنکراني» تأکيد کرد و از جليلي که مايل به
دادن تعهد تشکيلاتي نبود عبور کرد.
طيف «مستقل گفتمان بازگشت» هم
اکنون با چهرهاي چون سعيد جليلي در ميدان است هرچند زاکاني هم خود را
ميکوشد در قالب گفتماني مذکور عرضه کند.
پايگاههاي رأي خطوط اصولگرايي
خط1:
اصولگرايان سنتي بر روي رأي ثابت و اعتقادي- تشکيلاتي اصولگرايان سنتي و
پيروان روحانيت حساب ميکنند. البته بعضي از کانديداهاي خط 1 نظير باهنر يا
آلاسحاق نگاهي هم به تکنوکراتهاي اصولگرا دارند.
خط 2: نو
اصولگرايان بهدليل ظهور و رشد «گفتمان بازگشت» موقعيت پيشتازي خود را از
دست دادهاند و از کانديداهاي سهگانه آنها، ولايتي بر روي جذب آراي
اصولگرايان سنتي و قاليباف بر روي جذب رأي تکنوکراتها تمرکز کردند، با
کانديدا شدن «زاکاني» عملاً پايگاه رأي حداد عادل به حداقل کاهش يافت.
زاکاني
هم که در واقع به اين خط تعلق دارد، بهدليل تقسيم آراي ولايتي و قاليباف
مجبور شده است به سراغ بدنه راي «گفتمان بازگشت» برود تا در صورت عدم حضور
جليلي، بتواند آراي هواداران «گفتمان بازگشت» را که جذب لنکراني نميشوند،
بهسوي خود جلب نمايد.بهعبارت بهتر، بخشاعظم پايگاه رأي خط 2 به حمايت از
«گفتمان بازگشت» پرداخته لذا خط 2 فعلاً روي ساير پايگاههاي رأي بهصورت
«استيجاري» عمل ميکند.
خط 3 يا جبهه پايداري: اين خط بر روي نو
اصولگرايان ضد هاشمي، ريزش شدههاي رأي احمدينژاد، طلاب هوادار آيتالله
مصباح و بعضي از علاقهمندان «گفتمان بازگشت» بهعنوان پايگاه رأي حساب
ميکند. اين طيف از لحاظ رأي نسبتا قابل تأمل هستند، هرچند بهدليل رقابت
چند کانديدا عملاً «فرايند خردشدن رأي» باعث شده است که يک سبد راي محدود
ميان سه رقيب با شعارهاي مشابه تقسيم شود.
خط «گفتمان بازگشت»: اين
خط فارغ از بحثهاي تشکيلاتي داراي يک ايده با عناصر روشن اعتقادي است،
قدرت تحرک هواداران اين گفتمان و پتانسيل آن، «احمدينژاد» را در سال 84 به
رياست جمهوري رساند و سوخت فکري، تبليغي لازم عليه هاشمي را فراهم
کرد.افراد حامي اين «گفتمان» وقتي احساس کردند که «احمدينژاد» بهجاي
بازگشت به خط اوليه انقلاب در حال ايجاد خط جديدي است، از او جدا شدند و
با قابليت تحرک بالاي خود آنچنان ظرفيتي را ايجاد کردهاند که سه کانديدا
براي آنها برنامهريزي کنند.
در ميان لنکراني، جليلي و زاکاني،
طبعاً جليلي به جهاتي ظرفيت رفتاري بيشتري براي انطباق با اين گفتمان از
خود نشان داده است، لذا کانديداتوري جليلي موقعيت لنکراني و زاکاني را
تضعيف خواهد کرد و حتي حدس زده ميشود که زاکاني در اينصورت در دل کنش
سياسي جليلي جذب شود، اين حرکت طبعاً آثاري روي خط 2 خواهد داشت و آن حذف
تقريباً کامل پايگاه رأي حدادعادل و بروز اختلاف گفتماني- سياسي در ميان دو
عنصر ديگر باشد، لذا هر کدام شايد به راه خود روند. البته پايگاه رأي
«قاليباف» از جهاتي با اصلاح طلبان همپوشاني داشته وبا حضور جديتر
اصلاحطلبان تهديد خواهد شد، همچنانکه پايگاه رأي ولايتي با افزايش احتمال
کانديداتوري«هاشمي» ريزش خواهد کرد.
در ميان اصولگرايان سنتي و
ائتلاف اکثريت نيز، خطر تکثر کانديداها و شکستهشدن آراء بسيار است لذا در
صورت همگرايي در ميان کانديداها و تشکيل تيم اجرايي دولت آينده، شاهد
همافزايي تصاعدي تشکيلاتي و پايگاه رأي خواهيم بود و الاّ اصلاحطلبان
قادر خواهند بود، از نبرد درون گفتماني اصولگرايان براي خود فرصتي طلايي
پديد آورند.
صبح امروز روزنامه جمهوری اسلامی ستون سرمقاله خود را به مقاله ای با موضوع«اخلاق فاطمي و تبليغات انتخاباتي»اختصاص داد:
بسمالله الرحمن الرحيم
امروز،
بيستم جمادي الثاني، سالروز ميلاد خجسته حضرت فاطمه زهرا سلامالله عليها
است. در عصر ما فرزندي برومند از دامان حضرت زهرا در همين روز چشم به جهان
گشود كه پرچم فرهنگ فاطمي را در ايران برافراشت و صلاي اين فرهنگ را در
سرتاسر جهان اسلام به گوش مردم رساند. حيف است كه امروز را پشت سر بگذاريم و
از بركات آن مادر بيهمتا و اين فرزند فرزانه بهرهمند نشويم.
برجستهترين
ويژگي حضرت فاطمه زهرا الگو بودن ايشان براي ما مسلمانان در جهت فداكاري و
گذشت از خود و منافع خود براي حفاظت از اسلام است. اين درس را آن حضرت با
اخلاق خود به عموم مسلمانان دادند، درسي كه تا روز قيامت براي تمام نسلها و
در تمام عصرها قابل استفاده است.
هنگامي كه اميرالمؤمنين
عليهالسلام در بحرانيترين و حساسترين شرايط بعد از رحلت پيامبر اكرم به
حضرت فاطمه زهرا ميگويند بقاء دين خدا اكنون نيازمند گذشت و خويشتنداري
شماست، آن حضرت بدون اندكي درنگ ميپذيرند و صبر و بردباري پيشه ميكنند و
بدين ترتيب به مهمترين رسالت تاريخي خود عمل ميكنند هر چند دشوارترين
مقطع عمر خود را نيز پشت سر ميگذارند. اين گذشت، مفهوم بسيار والائي در
خود دارد كه ماندگاري دين اسلام را كه امروز با بيش از يك ميليارد و نيم
پيرو حرف اول را در جهت دهي به مسير بشريت ميزند بايد در آن جستجو كرد.
نظام
جمهوري اسلامي، با الهام از مكتب اهل البيت در ايران تأسيس شده و هر كس در
هر ردهاي از اين نظام مسئوليتي دارد بايد اخلاق فاطمي را الگوي خود قرار
دهد و تمام اعمال خود را بر آن منطبق نمايد. اخلاق فاطمي، پرتوي از "خلق
عظيم" پيامبر گرامي اسلام است كه خداي متعال در قرآن كريم آن را ستوده و
رمز گسترش اسلام را به آن مربوط دانسته است. رهبري امام خميني بنيانگذار
نظام جمهوري اسلامي ايران در رهبري انقلاب اسلامي نيز برگرفته از سيره
پيامبر اكرم و فرهنگ فاطمي بود.
نصايح امام خميني به عموم مسلمين،
توصيههاي ايشان به وحدت اقشار مختلف مردم، تأكيدهاي مكرر ايشان به مسئولين
نظام جمهوري اسلامي مبني بر رعايت حرمتها و برخورد اسلامي با همديگر همگي
برگرفته از اخلاق محمدي و فاطمي است. دقيقاً همين اخلاق و همين فرهنگ بود
كه توانست محبت امام خميني را به قلبها نفوذ بدهد و ملت ايران يكپارچه پشت
سر ايشان قرار گيرد و انقلاب اسلامي را به عنوان بزرگترين واقعه جهان
معاصر به پيروزي برساند. رمز مفتون شدن صدها ميليون مسلمان در سراسر جهان
نسبت به امام خميني و تأثيري كه ايشان در تحولات اين مقطع از تاريخ گذاشتند
را نيز بايد در همين واقعيت جستجو كرد.
اكنون كه در آستانه
انتخابات رياست جمهوري يازدهم قرار داريم، با توجه به تجربيات چند انتخابات
گذشته و سخناني كه اين روزها بعضي از داوطلبان رياست جمهوري و گروههاي
حامي آنها شنيده ميشود، به نظر ميرسد بازخواني فرهنگ و اخلاق محمدي و
فاطمي و مروري بر توصيهها و تأكيدهاي امام خميني، ضروري است.
شيريني
قدرت و طمع تشنگان قدرت به منصب رياست جمهوري، آنها را از آداب و اخلاق
اسلامي دور كرده است. بعضي از اين افراد كه از نظر سني و از نظر جايگاه
فكري در رتبهاي نيستند كه بتوانند درباره بزرگان انقلاب و پيش كسوتان جهاد
و مبارزه سخن بگويند، از يكطرف خود را متخصص تشخيص "اصلح" ميدانند و از
طرف ديگر براي افرادي كه نميپسندند خط و نشان ميكشند و با بيادبي و
گستاخي درباره آنها سخن ميگويند. قطعاً هر كس براي تعريف و تمجيد از افراد
مورد نظر و تأييد خود آزاد است ولي اينكه مجاز باشد درباره ديگران هرچه به
فكرش ميرسد بر زبان جاري كند، نه از نظر اسلام قابل قبول است و نه اخلاق
انساني و حتي قانون انتخابات.
متأسفانه از دو دوره قبل، انتخابات
رياست جمهوري به عرصه بداخلاقيها، تهمت زدنها و حتي انكار خدمات نظام
جمهوري اسلامي تبديل شد و بعضي از داوطلبان رياست جمهوري تلاش كردند براي
اثبات خود، به تخريب ديگران و نفي خدمات نظام جمهوري اسلامي بپردازند. چنين
روشي نه در خور شأن ملت ايران است و نه با جايگاه رياست جمهوري سازگاري
دارد. رئيسجمهور بايد در اخلاق و ادب و حرمت نگهداري الگوي مردم باشد.
كساني كه براي رسيدن به منصب رياست جمهوري، تمام مباني اخلاقي را زير پا
ميگذارند و به هيچيك از اصول و ارزشهاي مسلم اخلاقي پايبندي نشان
نميدهند، چگونه ميتوانند الگوي ديگران باشند؟
در سالروز ولادت
حضرت فاطمه زهرا و امام خميني، و با بهرهگيري از اخلاق فاطمي، لازم
ميدانيم به تمام نامزدهاي رياست جمهوري و حاميان آنها، اعم از اشخاص و
احزاب و گروهها، توصيه نمائيم اخلاق فاطمي و توصيههاي روشن امام خميني را
چراغ راه خود قرا ر دهند و از شيوه تبليغاتي دو انتخابات گذشته رياست
جمهوري پيروي نكنند.
قدرت و كرسي رياست جمهوري، به كسي وفا
نميكند و بعد از مدت كوتاهي از كف ميرود. آنچه ميماند اخلاق و خدمت
صادقانه و تلاش براي تحكيم ارزشهاست. داوطلبان رياست جمهوري و حاميان آنها
بدانند كه از رياست جمهوري مهمتر، اخلاق تبليغاتي است كه ميتواند براي
نسل حاضر و نسلهاي آينده الگو باشد. اگر كسي در تبليغات انتخاباتي به
مباني اخلاقي پاي بندي نشان دهد حتي اگر نتواند كرسي رياست جمهوري را تصاحب
كند، قطعاً او پيروز اين ميدان است.