به گزارش جهان،سال ۱۳۶۷ با پذیرش قطعنامه ۵۹۸، وزارت خارجه از نهاد پیگیری
دیپلماتیک امور جنگی به مسوول مذاکرات آتش بس با عراق تبدیل شد. اما
چنانکه پایان جنگ در نهادهای نظام و اجتماع موافقان و مخالفانی و به تعبیر
هاشمی رفسنجانی "افراد داغ و داغداری" داشت، در وزارت امور خارجه هم بودند
طیفهایی که به گفته سیدمحمد صادق خرازی، «موافق پایان جنگ به هر نوع آن
بودند و برخی مخالف پایان جنگ بودند و تحلیلهای داغ آسمانکوب آنچنانی
میکردند.» "تاریخ ایرانی" به بهانه انتشار کتاب خاطرات سال ۱۳۶۷ هاشمی
رفسنجانی، در گفتوگو با خرازی که در دوره جنگ معاون ستاد تبلیغات جنگ
شورای عالی دفاع، عضو ستاد پدافند کل کشور و عضو ستاد پشتیبانی جنگ بود و
پس از آن عضو هیات مذاکرات قطعنامه ۵۹۸ شد، اختلافنظرها در وزارت خارجه
حین و پس از پذیرش قطعنامه ۵۹۸ را بررسی کرده است. بخشهايي از مصاحبه در
ادامه ميآيد:
*طبیعی است کسی که به تنظیم خاطرات، وقایعنگاری یا
روزشمار که همان اصطلاح کورنولوژی تاریخی است، میپردازد در آن به
بخشهایی از عملکرد و دوران مسئولیت خود نیز اشاره میکند. آقای هاشمی
رفسنجانی یکی از مهمترین اقدامات یک سیاستمدار و یا شخصیت سیاسی را انجام
داده است. او برای تاریخ و نسلهای آینده سرمایهای را بنا و میراث بزرگی
را به یادگار گذاشته است که در آن دوراندیشی و تدبیر و ذوق دیده میشود و
با روایتهای پنهان و آشکار آن میتوان مهمترین موضوعات سیاسی، واقعیتها و
پندارهای متفاوت از وقایع انقلاب پیش از پیروزی و پس از آن را بررسی و
روانشناسی شخصیتهای انقلاب، چیستی و چرایی حوادث انقلاب، و جنگ را
استخراج کرد. بیتردید یکی از منابع قابل مراجعه برای مورخان و
وقایعنگاران و مفسران سیاسی امروز و آینده ایران مجموعه خاطرات ایشان است.
به دلیل کار و تخصصی که در باب تدوین وقایع تاریخی دارم، باورم این است که
برخی از فرازهای یادداشتهای جناب آقای هاشمی رفسنجانی نیازمند تحلیل و
توضیح است تا این مجموعه یادداشتها که سرمایه عظیم و میراثی بزرگ برای اهل
تاریخ و اهل تتبع و تحقیق است، از بخشهایی از تاریخ ابهامزدایی بکند.
*وزارت
امور خارجه هم مثل همه نهادها و سازمانهای کشور طیفهای مختلف سیاسی و
دیدگاههای مختلف مخالف و موافق با قطعنامه را داشت. اتفاقاً بسیار از
کسانی که بعدها خود را نماد انقلاب و انقلابینمایی در اجتماع معرفی
کردند، از جمله کسانی بودند که موافق پایان جنگ به هر نوع آن بودند و برخی
از کسانی که بعدها به عنوان نماد سازش و فکر موسع شدند، از کسانی بودند که
مخالف پایان جنگ بودند و تحلیلهای داغ آسمانکوب آنچنانی میکردند. صف
بندیهای سیاسی امروز ایران هم آن روزها بگونه دیگری بود، ولی مهم این بود
که اراده امام و مسئولان نظام بر پایان جنگ و بهرهگیری از فرصت مغتنم
قطعنامه بود.
*موضوعات در حضور وزیر خارجه بحث میشد و سپس به
مقامات بالای نظام ارائه میشد. نظر حضرت امام و رئیس جمهور وقت و جناب
آقای هاشمی که علاوه بر فرماندهی جنگ و جانشین فرماندهی کل قوا، مسئولیت
یکی از قوا را هم برعهده داشت و اختیارات ویژه برای جنگ و صلح داشت آن بود
که کلیه موضوعات سیاسی جنگ بویژه امر مهم قطعنامه در جلسه سران قوا مطرح و
تصمیمگیری شود. جلسات سران قوا آن موقع با حضور رئیس جمهور، رئیس مجلس،
نخست وزیر، رئیس دیوانعالی کشور که مهمترین مرجع قضایی بود، بعلاوه مرحوم
حاج سید احمد آقا تشکیل میشد.
*آقای ولایتی به دلیل آنکه مسئول
سازمان دیپلماسی کشور بود نه تنها در جلسات حضور فعال داشت بلکه با سعه صدر
مسئولان و کارشناسان وزارت خارجه را با خود به این جلسات میبرد و
اختیارات پیگیری را به معاون مربوطه محول میکرد. من قبول دارم که بین
آقایان ولایتی و لاریجانی اختلاف بود، ولی این اختلاف مربوط به روشهای کلی
بود نه آنکه در ماهیت یک موضوع که به اصول و مبانی برمیگشت با هم مشکل
داشته باشند.
*آقای دکتر لاریجانی در ماجرای قطعنامه با تیم
بینالمللی بسیار فعال بودند، چون مسئولیت کار هم در حوزه ایشان بود. البته
دوستان چپ در دولت و وزارت خارجه سر سازگاری با آقای لاریجانی نداشتند و
بر روی وزیر خارجه فشار میگذاشتند و معاون مربوطه و مدیران و کارشناسان
را نقد میکردند. در آن ایام مجلس سوم بر روی کار بود و ماهیت مجلس سوم هم
چپ بود. خیلیها بدون آنکه یک سطر قطعنامه را خوانده باشند، با آن مخالفت
میکردند. چون که مثلاً از فلان فرد خوششان نمیآمد، جالب است که سالهای
بعد که جامعه باز شده بود همه چیز و همه کس را نقد میکردند و کسی را
بیبهره از حملات سیاسی نمیگذاشتند و آن روزها مخالف قطعنامه و پایان جنگ
بودند و در نسیان سیاسی و بیتوجهی به خاطرهها و واقعیت تاریخی، شعارهای
آسمانکوب میدادند که چرا جنگ را پس از فتح خرمشهر تمام نکردید.
*در
وزارت خارجه سه دسته بودند که نظرات کارشناسی متفاوتی داشتند؛ یک دسته
کسانی که با مذاکرات سیاسی مخالف بودند و سرشت و سرنوشت جنگ را در جبههها
میدیدند. دوم کسانی بودند که قائل به مذاکره سیاسی برای پایان جنگ از طریق
فشارهای بینالمللی به صدام حسین بودند، میشود گفت مکتب بچههای
بینالملل وزارت خارجه جزء این دسته بودند و سوم هم کسانی بودند که خیلی
راحت حرف میزدند و میگفتند بایست برویم کل مسائل را یک جای دیگر حل و فصل
کنیم و به پدیده پایان جنگ سیاسی صرف میاندیشیدند و قائل به هنجارها و
ظرفیتهای بینالمللی نبودند.