جام سیاسی: "رادنی شکسپیر" استاد اقتصاد، فارع التحصیل دانشگاه کمبریج و وکیل برجسته انگلیسی است. شکسپیر یکی از بنیانگذاران جنش جهانی عدالت و یکی از اعضای شورای مسیحی عدالت پولی است. وی همچنین رئیس کمیته ضد شکنجه در بحرین است.
وب سایت "پرس تی وی" با انتشار نوشتاری از این تحلیلگر به بررسی آمادگی صهیونیست ها برای جنگ هسته ای در منطقه پرداخته است:
* سگهاي وحشيِ صهيونيسم بار ديگر آماده به حمله ايستادهاند. اين موجوداتِ شرير غالبا دو نوع هستند.
گونهاي از اين سگها، ديو سيرتانِ اسرائيلي هستند که براي کشتنِ کسي که
توانِ دفاع از خود ندارد لَه لَه ميزنند. اين قبيل سگهاي شرير به طور
مثال در کشتن فلسطينيهاي بيدفاع ماهر هستند و فاشيستهايِ نازي را نيز
شامل ميشوند. اسرائيليهاي صهيونيست درست همانند آلمانهاي نازي اصولي
نژادپرستانه دارند، يک اصول تاريخي، يک سياست لبنسراومي (اشاره دارد به
سياست توسعهطلبانه آلمان نازي).
اصول نژادپرستي از اين قرار است که عربها و مسلمانان انسانهايي پست هستند. اصول تاريخي نيز از آن حکايت دارد که روزي روزگاري، در حدود ۲۰۰۰ سال پيش، سرزميني زيبا و افسانهاي بود... و سياست لبنسراوم نيز آن است که اسرائيل بايد قلمروي بيشتري داشته باشد (قلمرويي که از سواحلِ شرقي مديترانه تا رودِ فرات ادامه داشته باشد)، همين اصل است که توسعهطلبيهاي اين رژيم و اشغال سرزمينِ ديگران را توجيه ميکند.
اسرائيليهاي صهيونيست براي آنکه مطمئن شوند راه آلمانهاي نازي را دقيق و بي کم و کاست ادامه ميدهند، در فلسطين نسل کشي به راه انداختهاند. اگرچه قطعا تا به اينجاي کار اين نسلکشي به سرعت نسلکشي نازيها نبوده است اما... کمي انصاف داشته باشيد، اين تازه اول کار است و آنان مشغول گرم کردنِ خود هستند، اينطور نيست؟
در حقيقت آنها خودشان را گرم ميکنند. آنان نيز درست مثل هيتلر ميخواهند به کشورهاي ديگر حمله کنند، نه اينکه بخواهند اين کار را براي تفريح انجام دهند (همانطور که با حمله به فلسطين اين کار را کردند)، اين بار آنها کشورهاي واقعا بزرگ، مثل ايران را در نظر دارند.
و جالب اينجا است که همه جا در بوغ و کرنا کردهاند که قرار است اين کار را به تنهايي انجام دهند.
بله، قرار است خودشان به ايران حمله کنند...!
آه! دست نگاه داريد، اشتباه شد، ببخشيد!!! منظور از خودشان به اين سادگيها هم که به نظر ميرسد نيست. مانند انسانهاي گردن کلفت، اين افراد نيز تا پيروزي خود را ضمانت شده نبينند به جايي حمله نميکنند. در اين مورد، آنان اطمينان حاصل خواهند کرد که ديگر صهيونيستها نيز با حمايت نظاميِ تمام و کمال خود همراهيشان میکنند.
نوعِ دوم صهيونيستها، امريکاييهاي صهيونيست هستند. اين افراد با رويايِ حملاتِ پهپادي و کشتنِ زنان و کودکان به خواب ميروند، هرچه بيشتر، بهتر. اين افراد نه در مسندِ قدرت، بلکه در سراسر امريکا و در بينِ پنجاه تا شصت ميليون صهيونيست مسيحي وجود دارند که اگرچه رويايِ شبانهشان حملات پهپادي نيست اما خواهان برپايي يک جنگ هستهايِ تمام عيار در خاروميانه هستند و با اين همه، بر اين باورند که راهي بهشتِ برين نیز خواهند شد.
امريکاييهاي صهيونيست در دولت امريکا از قدرت بسياري بهرهمند هستند. به طور مثال، کميته روابط خارجه سناي امريکا، با تصويب قطعنامه ۶۵ سنا، قول داده است که در صورت حمله اسرائيل به ايران به لحاظ ديپلماتيک، اقتصادي و نظامي تمام و کمال از این رژیم حمایت کند. و سوال اينجا است که رئيس پيشين کميته روابط خارجه سناي امريکا که بوده است؟ حدس بزنيد! بله، سناتور پيشين جان کري!
و حالا چه کسي وزير امور خارجه امريکا است؟
اگر نتوانستيد پاسخ اين سوال (سناتور پيشين جان کري) را درست حدس بزنيد، يک سوال سادهتر مطرح ميکنم. چه کسي جايزه صلح نوبل را برد و اکنون نيز رئيس جمهور ايالات متحده امريکا است؟
پاسخ اين است: باراک اوباما. وي تنها به خاطر تسلطي که صهيونيستها بر کميته جايزه صلح نوبل دارند اين جايزه را برنده شد، کميتهاي که بدون شک (همانگونه که جورج اورول در کتاب خود با عنوان ۱۹۸۴ آورده است) با شعارهايي چون سياه، سفيد است و جنگ، صلح است و... آغاز ميشود.
اينکه چگونه صهيونيستهايِ نوع اول، يعني اسرائيليها ميتوانند پاي صهيونيستهاي نوع دوم، يعني امريکاییها را به جنگ با ايران بکشانند، يک پاسخ دارد و آن نيز يک عمليات پرچم دروغين است. واقعه ۱۱ سپتامبر يک عمليات پرچم دروغين بود (برج شماره هفت را به ياد آوريد که با وجود عدم برخورد هواپيما با آن، به پودر تبديل شد)، حمله اسرائيليها به کشتيِ امريکايي يواساس ليبرتي در سال ۱۹۶۷ نيز همينطور. اسرائيليها استادِ حملاتِ پرچم دروغين هستند.
هر دوي اين قبيل صهيونيستها افراد منفوري هستند که همه انسانهاي معقول از آنان بيزارند. صهيونيستها برخلافِ جريانِ تاريخ شنا ميکنند، اگرچه اين برايشان اهميتي ندارد. اين بي توجهي نتيجه فساد اخلاقي و حماقت است و البته دومي از اولي پيشي گرفته است.
حماقت به آن دليل مطرح است که صهيونيستها گمان ميکنند مردم جهان آنان را دوست دارند (اگرچه در حقيقت از آنان نفرت دارند)، آنان همچنين خيال ميکنند که هميشه در جنگهايي که بر عليه مردم کم توان به لحاظ نظامي و حتي بيدفاع آغاز ميکنند، پيروز خواهند شد. اما ظاهرا شکستهاي لبنان، افغانستان و عراق را از ياد بردهاند. آنان همچنين فراموش کردهاند که تمامي ۱۶ نهاد اطلاعاتي امريکا (همچون ام آي-۶، موساد و آژانس بينالمللي انرژي اتمي) تصديق ميکنند که ايران بمب اتمي نميسازد و در عين حال همه ميدانند که اسرائيل در حدود ۴۰۰ بمب اتمي و هيدروژني دارد.
افزون بر اين، صهيونيستها از ياد بردهاند که ايران يک پاسخ نظامي قاطع و کوبنده را وعده داده است و بايد گفت هرآنکه فکر ميکند اوضاع سياسي خاورميانه پس از حمله به ايران همانند سابق باقي خواهد ماند، احتمالا در عالمِ خيال و سرخوشي خود به سر ميبرد. يکي از عواقب حمله به ايران سرنگوني همپيمانانِ دست نشانده صهيونيستها همچون عربستان سعودي و بحرين خواهد بود.
همه ميدانند که رژيم عربستان سعودي همواره از امريکاييها خواسته است که به ايران حمله کنند. رژيم عربستان سعودي نيز از اصولي نژادپرستانه پيروي ميکند (اينکه شيعهها انسان نيستند). بنابراين تعجبي ندارد که با صهيونيستها هم پيمان شده است، البته صهيونيستهايي که اين رژيم را در سرکوب آرمانهاي دموکراتيک مردمش ياري ميکنند.
گذشته از سرنگوني رژيمهاي استبدادي، عواقب اقتصادي حمله به ايران نيز مهيبتر از آن چيزي است که بتوان آن را تاب آورد. اقتصاد غرب در حال سقوط است و هيچ چيز نخواهد توانست براي متوقف کردنِ روندِ سرسام آورِ افزایش قيمت نفت به امريکاييها کمک کند، امري که در آخر نيز به يک نابسامانی بلند مدت خواهد انجاميد.