مجله مهر: سیده ملک خاتون حاکم ری بود که سلطان محمود غزنوي در نامه ای به او نوشت: «بايد که خطبه بر من کني و زر به نام من زني و خراج بپذيري و اگر نه من بيايم و ري بستانم تو را نيست گردانم...» سلطان محمود که در آن روزها فتوحات بسیاری در خراسان و هند و غزنه داشت، توسعه طلبیهایش را تا ری هم ادامه داده و از سیده خاتون خواسته بود تا مطیع او شود اما ملک خاتون که با چنگ و دندان حکومتش را حفظ کرده بود، در جواب سلطان نوشت:
«تا شوی من زنده بود مرا اندیشه آن بود که تو را مگر این راه بود و قصد ری کنی. چون وی فرمان یافت و شغل به من افتاد، مرا این اندیشه از دل برخاست، گفتم: محمود پادشاهی عاقل است، داند که چون او پادشاهی را به جنگ زنی نباید آمدن. اکنون اگر بیایی خدای آگاه است که من نخواهم گریخت و جنگ را ایستادهام، از آنچه در دو بیرون نباشد: از دو لشکر یکی شکسته شود؛ اگر من تو را بشکنم، به همه عالم نویسم که سلطان محمود را بشکستم که صد پادشاه را شکسته بود، مرا هم فتحنامه بود و رسد و هم شعر فتح [و اگر تو مرا بشکنی چه توانی نوشت؟ گویی زنی را بشکستم؟ تو را نه فتحنامه رسد و نه شعر فتح] که شکستن زنی بس فخر نباشد؛ گویند که سلطان محمود زنی را بشکست».
جواب قاطعانه ای که سیده ملک خاتون به سلطان محمود داد، او را وادار کرد تا از فکر درگیری با یک زن که در نبرد با او شکست و پیروزی نتیجه ای جز رسوایی و سرزنش نداشت، صرف نظر کند.
ملکزاده ای که فرمانروا شد
زندگی سیاسی سیده ملک خاتون از زمانی شروع شد که به عقد فخرالدوله دیلمی، حاکم وقت حکومت آل بویه درآمد؛ اولین حکومت ایرانی و شیعه که توانست در جهت استقلال و بازگشت به هویت ایرانی قدم بردارد. سیده ملک خاتون که نام اصلی اش «شیرین، دختر رستم بن شروین بن رستم بن... قارن» بود، در تاریخ به عنوان زنی ملکزاده و عفیفه و زاهد معرفی شده که به خاندان «باوندی» طبرستان تعلق داشت و از بازمانده های ساسانیان به حساب می آمد.
همسر شیرین، فخرالدوله، در طول دوران اولیه حکومتش به اندیشه سیاسی و مدیریت وزیر مشهورش «صاحب بن عبّاد» متکی بود اما بعد از مرگ او، سیده ملک خاتون سمت مشاورت او را بر عهده گرفت. هرچند امور دربار و دیوان به دو تن از کارگزاران سپرده شد، ولی ملک خاتون بر آنان نظارت مستقیم داشت و در واقع، فخرالدوله این بار در امور سیاسی و مدیریتی به سیده خاتون تکیه کرد.
امالملوک ایران
فخرالدوله در سال 387ق در قلعه طبرک ري درگذشت و چون در زمان فوت فرزندش مجدالدوله کم سن و سال بود، حکومت عملا به دست شیرین افتاد تا هم خزانه ارزشمندش از دست مدعیان در امان بماند و هم ری آرامش را از دست ندهد.
سیده ملک خاتون بلافاصله بعد از مرگ همسرش درهاي قلعه را بست و از ورود و خروج جلوگیری کرد، بعد از آن، از امام جماعت قلعه خواست تا آداب تدفين را انجام دهد و زماني که تمام کنترل را در دست داشت، نمايندگاني را به شهر فرستاد تا خبر فوت فخرالدوله را اعلام کنند. او مجدالدوله را جانشین شوهرش کرد و پسر دیگرش شمسالدوله، را به حکومت همدان فرستاد و حکومت اصفهان را به پسر دیگرش عینالدوله، که هفت ساله بود، سپرد. به همین علت، سیده خاتون از آن پس «امّالملوک» لقب گرفت.
در کتاب تاريخ گزيده درباره اين خاتون چنين آمده است: «منکوحهاش سيده، بر ملک مستولي شد. هيچکس را از ارکان دولت زهره نبودي که بي اذن او در کم و بيش کاري مدخل کردن تا به مرتبهاي که کفن فخرالدوله قرض کردند و دست به خزانه نيارستند بردن.»
مادری که فرزندش را دستگیر کرد
ملک خاتون با توجه به سن کم فرزندش، مجدالدوله و با برخورداری از حمایت برادرش، اسپهبد طبرستان، امور حکومت ری را در دست گرفت. فرامین حکومتی با صلاحدید او صادر میشد و یکی از مورخان به نام ابن اثیر درباره او مینویسد: «مادر مجدالدوله همچنان فرمان میراند و نامه شهریاران بدو میخواندند و او بدیشان پاسخ میفرستاد.»
نقش فعّال او در مسائل سیاسی و نظامی دوره مجدالدوله تا آنجا پیش رفت که وقتی پسرش، مجدالدوله، به کوشش وزیرش به فکر گرفتن حکومت از مادرش افتاد، سیده خاتون این شورش را با عزل و دستگیری پسرش مجدالدوله به سود خود پایان داد و پسر دیگرش، شمسالدوله را مدتی به جای مجدالدوله به حکومت نشاند که البته بعد از مدتی دوباره مجدالدوله را بر سر کار آورد.
دیدار ملک خاتون با ابوعلی سینا هم یکی دیگر از نقاط عطف زندگی او بود. ابوعلی سینا که نزد سامانیان به مطالعه و تحقیق مشغول بود، با قدرتیابی محمود غزنوی و مخالفت او با شیعیان، مجبور شد از خراسان خارج شود. او در فرار از سپاهیان غزنوی به ری رفت و خدمت سیده خاتون و پسرش مجدالدوله رسید. آنها به ابن سینا امنیت و اعتباری دادند تا بتواند مطالعات خود را دنبال کند. کتابخانه مجدالدوله چنان غنی بود که ابن سینا، مدتها در دربار ری و کنار این مادر و پسر اقامت کرد و از کتابهایش، که بیشتر در علم نجوم و حکمت بود، استفاده کرد.
سيده ملکه خاتون در قلمرو خود عدالت را اجرا ميکرد و چند روز در هفته به امور مردم شخصاً رسيدگي ميکرد و تمام اداره امور لشکري و کشوري را خود با مشاوره انجام ميداد. حمدالله مستوفي در کتابش، حکومتداري او را چنين توصيف ميکند: "روز بار در پردۀ رقيق نشستي و با وزير و عارض سخن گفتي، سپاهي و رعيت را در حد هر يک محافظت نمودي و چون رسل از اطراف آمدندي، بي تلقين، جواب بسزا گفتي". و در ادامه می نویسد: "تا او در حيات بود، ملک مجدالدوله به رونق بود".
وقتی جای شیرین خالی شد
اما با مرگ سیده خاتون در اثر بیماری در سال 419 هجری قمری ضعف حکومت پسرش مجدالدوله بیش از قبل آشکار شد و چون سپاهیان هم با او مدارا نکردند، مجدالدوله با بی خردی نامهای به سلطان محمود نوشت و از او به رسم دوستی دعوت کرد تا به ری بیآید. سلطان محمود هم در همان سال به ری لشکر کشید و آنجا را فتح کرد و مجدالدوله دستگیر شد و به قتل رسید به این صورت حکومت آلبویه در ری پس از مرگ سیده ملک خاتون دوام نیاورد و به پایان رسید.