"يَآ أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لَا تُقَدِّمُواْ بَيْنَ يَدَىِ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَاتَّقُواْ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ"
(سوره حجرات،آیه 1)
( اى كسانى كه ايمان آورده ايد! (در هيچ كارى) بر (حكم) خدا و پيامبر او پيشى نگيريد و از خداوند پروا كنيد، كه خداوند شنوا و دانا است.)
آری نباید در هیچ کاری بر خدا و رسولش پیشی بگیریم.بدیهی است که در آیه هیچ استثنایی ذکر نشده و این حکم در همه موارد صدق کرده و قابل اجراست.باید توجه داشت که پیشی نگرفتن از خدا و رسول نه تنها در عمل و رفتار بلکه باید در گفتار نیز جاری و صاری باشد.
این آیه نکات بسیار دارد ولی ما در این مقال آمده ایم بگوییم که یکی از نکات مهم این آیه این است که ما نباید در هیچ کاری از خدا و رسولش پیشی بگیریم.
سوال اینجاست :حال که رسولی در بین ما نیست و خدا نیز با وسیله کارش را انجام می دهد پس ما چطور از این آیه در پیشبرد زندگیمان کمک بگیریم؟
به آیات دیگر قرآن مراجعه می کنیم و به آیه "اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم" می رسیم ،مطمئنا طبق قرائن و شواهد و دلایل اولی الامر معصومین علیهماالسلام هستند ولی حال که از ایشان کسی حاضر نیست و اماممان غایب است، چکار کنیم؟
مطمئنا این مشکل نیز توسط خود ائمه حل شده است و خود امام عصر علیه السلام ما را در نبودش راهنمایی کرده است که به کجا مراجعه کنیم.
خواهشا به این سوال پاسخ دهید که اگر کسی به شما بگویید به حسین بگویی فلان چیز برای اوست و شما حسین را نشناسید به اشتباه نخواهید افتاد؟
ولی اگر بگوید فلان چیز برای کسی است که پیراهن قرمز دارد ،موی سیاه دارد ،قدی بلند دارد و....
شما به راحتی می توانید فرد مورد نظر را تشخیص دهید!
حال احادیث نیز اینطور است که نایب عام امام عصر را مشخص می کند و ما را به سر منزل مقصود می رساند.
بحث ما اینجاست حالا که فهمیدیم این آیه (آیه اول سوره حجرات)امروز نیز کاربرد دارد و با دلایل قوی به ولی فقیه می رسد حکم صریح قرآنی است،فعل فعل نهی است لا تقدموا فعل نهی بر فرد حاضر است، یعنی هر کس در هر زمان باید از ولیش پیشی نگیرد. زمان امام صادق از امام صادق و زمان امام عسکری از امام عسکری و در این زمانه ما از ولی فقیه.
باید توجه کنیم که ولی فقیه خط کش درستی کارهایمان باشد و خدای نکرده کاری نکنیم که موجبات غضب خداوند را از تخطی کردن از دستورات ولی فقیه را فراهم کنیم.
در ادامه به مواردی که این آیه در ان صدق کرده و مشهود است را متذکر می شویم:
به چند نمونه تاريخى از پيشى گرفتن بر پيامبر كه در تفاسير و روايات آمده، توجّه كنيم:
1. در عيد قربان، گروهى قبل از پيامبرصلى الله عليه وآله قربانى كردند، به آنان گفته شد: «لاتقدّموا بين يدى اللَّه و رسوله»(2)
2. پيامبر اسلامصلى الله عليه وآله گروهى را براى تبليغ نزد كفّار فرستاد. كفّار نمايندگان پيامبر را كشتند و تنها سه نفر توانستند فرار كنند. اين سه نفر در مسير بازگشت دو نفر از كفّار قبيلهى بنىعامر را به انتقام كشته شدن دوستان خود كشتند، در حالى كه آن دو نفر بىتقصير بودند. قرآن آنان را به خاطر اين عمل خودسرانه توبيخ كرد كه چرا بدون دستور پيامبر دست به اين عمل زديد؟(3) «لاتقدّموا بين يدى اللَّه و رسوله»
3. قوم بنىتميم از پيامبرصلى الله عليه وآله امير و حاكم خواستند. خليفهى اوّل و دوّم هر كدام شخصى را پيشنهاد كردند و با هم مشاجره مىكردند كه كانديداى من بهتر است، آيه نازل شد: «لاتقدّموا بين يدى اللَّه... و لاترفعوا اصواتكم»(4)
4. امام معصومعليه السلام به شخصى فرمود: اين دعا را بخوان: «لااله الاّ اللّه...» تا آنجا كه مىفرمايد: «يُحيى و يُميت». شنونده از پيش خود جملهاى اضافه كرد و گفت: «و يميت و يحيى» حضرت فرمودند: جملهى تو صحيح است، امّا آنچه من مىگويم بگو و سپس آيهى «لاتقدّموا بين يدى اللَّه و رسوله» را براى او تلاوت فرمودند.(5)
5. بعضى اصحاب پيامبر اسلامصلى الله عليه وآله خواب و خوراك و آميزش با همسر را بر خود حرام كردند. حضرت ناراحت شده و مردم را جمع كرده و فرمودند: من خودم غذا مىخورم، مىخوابم و با همسرم زندگى مىكنم. راه و روش و سيرهى زندگى من اين است، پس هركس از اين راه پيروى نكند، از من نيست. «فمَن رَغِب عن سنّتى فليس منّى»(6)
6. با اين كه پيامبر اسلامصلى الله عليه وآله ازدواج موقّت را شرعى و قانونى اعلام فرمودند، امّا خليفهى دوم آن را حرام كرد. اين خود، نوعى پيش افتادن از پيامبرصلى الله عليه وآله است كه در اين آيه از آن نهى شده است. «لاتقدّموا بين يدى اللَّه و رسوله»
7. در سال هشتم هجرى كه پيامبر اسلامصلى الله عليه وآله براى فتح مكه از مدينه حركت كردند، بعضى از مسلمانان در اين سفر روزه خود را افطار نكردند، با اين كه مىدانستند مسافر روزه ندارد و مىديدند كه پيامبرصلى الله عليه وآله افطار كرده است. اينها در واقع از پيامبرصلى الله عليه وآله پيشى گرفتند.
1) انبياء، 27.
2) تفسير كشّاف.
3) تفسير كشّاف.
4) صحيح بخارى، ج3، ص123.
5) خصال صدوق، ج2، ص62.
6) وسائل، ج23، ص244.
منبع:تفسیر نور