ستون سر مقاله امروز روزنامه کیهان،به تحلیل سیاسی اسلام گرايي «حزب عدالت و توسعه»در تركيه با مقاله ای ازسعدالله زارعي و عنوان«موقعيت ايران و تركيه در تحولات»اختصاص یافت:
اسلام
گرايي «حزب عدالت و توسعه»در تركيه، مدت هاست كه در كانون تجزيه و تحليل
محافل سياسي قرار دارد و درباره ريشه ها، هويت و افق آن مباحث گوناگون و
گمانه زني هاي متضادي مطرح شده است.
گمانه زني ها تا آنجا از
يكديگر فاصله دارند كه گروهي اسلام گرايي تركيه را يك جريان كاملا اصيل و
ديني مي خوانند و گروهي ديگر آن را محصول دستگاه هاي اطلاعاتي سياسي غرب به
منظور مهار اسلام گرايي در جهان اسلام به حساب مي آورند. با توجه به
تحولات بزرگي كه طي 3-2 سال اخير در بخش وسيعي از جهان اسلام روي داده و
حكومت هايي را ساقط يا در آستانه سقوط قرار داده و حكومت هاي بالنسبه جديدي
را جايگزين نموده، تجزيه و تحليل مدل اسلام گرايي حزب عدالت و توسعه اهميت
بيشتري پيدا كرده است.
حزب عدالت و توسعه ( AKP) كه در سال 1381
روي كار آمده است، بدون شك محصول رشد و فرهمند شدن تفكر اسلام گرايي در
تركيه است. حزب عدالت و توسعه اگرچه هيچگاه از تاسيس حكومت ديني سخن نگفته و
در طول نزديك به 12 سال حكومت خود هيچ اقدامي در جهت اسلامي كردن قانون و
يا قوه مجريه انجام نداده اما از آنجا كه با اعمال محدوديت عليه نمادها و
جلوه هاي مذهبي از جمله حجاب مخالفت كرده و نسبت به آن دسته از رخدادهاي
خارجي كه ظواهر و نمادهاي ديني را نشانه مي روند، موضع گيري مي نمايد و با
گروه هاي اسلامي در داخل و خارج روابط دارد، «اسلام گرا» خوانده شده است.
اين
خوانش عمدتا در نسبت سنجي با حكومت ها در ساير مناطق اسلامي كه اساسا هيچ
كاري به دين ندارند، صورت گرفته است. اسلام گرايي اردوغان و حزب او هيچ
نسبت روشني با خود اسلام ندارد تا بتوان مباني حكومتي و يا دستاوردهاي خوب
يا بد او را به حساب اسلام يا نوع خاصي از تفكر اسلامي گذاشت.
به
عنوان مثال حزب عدالت و توسعه در بحث اقتصاد هيچ كاري به نگرش اسلام و
الزامات فقهي آن ندارد. اين نوع از اسلام گرايي يا اسلام را فاقد قواعد و
قوانين قابل اجرا براي «امروز» مي داند و يا اين كه پياده كردن آن را از
توان خود خارج مي داند. كما اينكه در عرصه امنيت، فرهنگ، اجتماع و سياست
خارجي هم اينگونه است.
تركيه البته در دوره حزب عدالت و توسعه،
ثبات قابل قبولي پيدا كرده و عمر دولت در اين كشور بعد از سال ها كه دولت
ها عمري بين 6 ماه تا 2 سال داشته اند به حدود 12 سال رسيده و اين براي
تركيه و منطقه متلاطمي كه در آن قرار دارد، مغتنم شمرده شده است. دقيقا از
همين منظر روي كار آمدن حزب عدالت و توسعه از نظر جمهوري اسلامي ايران يك
فرصت نسبتا خوب تلقي و جمعبندي شده و هنوز هم يك فرصت به حساب مي آيد.
روابط ايران و تركيه در دهه اخير از توازن و رشد مناسب برخوردار بوده و
عملكرد تركيه در اين دوره از اكثر كشورهاي اسلامي مناسب تر بوده است.
اگر
حزب عدالت و توسعه في الواقع هم دنبال اسلام و شريعت اسلامي بود بطور قطع
موفقيت بسيار بيشتري داشت و مي توانست استحكام و دوام بيشتر داشته باشد
همانگونه كه -به گواهي منابع مستقل- پيشرفت هاي ايران طي دو دهه گذشته در
اكثر موارد از تركيه بيشتر است و حال آنكه تركيه در يك بستر همگرا با عرصه
بين المللي و منطقه اي حركت مي كرده و ايران در وضعيت واگرا با دولت هاي
محور در غرب بوده است.
تا پيش از تحولات اخير منطقه، بدبيني ها و
خوش بيني هاي بيشتري نسبت به حزب عدالت و توسعه و دولت اردوغان وجود داشت،
غربي ها عمدتاً طرف بدبين و اسلام گراها طرف خوش بين بودند، جمع بندي كه
پيش از اين غربي ها و از جمله مؤسسه هودسون وابسته به دولت آمريكا- و يكي
از مهمترين اتاق فكرهاي آن- روي اين انگاره تأكيد مي كردند، اين بود كه «در
پشت مواضع ميانه رو اسلامي حزب عدالت و توسعه يك دستور كار ديني راديكال
پنهان شده است و اين مي تواند تقابل مسلمانان با غرب را شدت بيشتري ببخشد».
جمع
بندي اسلام گراها و از جمله مشعل رئيس دفتر سياسي جنبش حماس از اسلام
گرايي اردوغان اين بود كه: «به موازات برخورداري فلسطين و جهان اسلام از يك
قدرت بزرگ شيعي (ايران)، اينك يك قدرت بزرگ سني (تركيه) نيز به ميدان آمده
تا كفه ترازو را به نفع مقاومت اسلامي سنگين نمايد» اما تحولات منطقه عربي
هر دوي اين انگاره هاي بدبينانه و خوشبينانه را كنار زد و واقع گرايي را
جايگزين آن نمود. ظرفيت تركيه در جريان خيزش بزرگ بيداري اسلامي به هيچ وجه
در خدمت جهان اسلام و مقاومت اسلامي قرار نگرفت.
اردوغان مانند
كسي كه از قبل از حوادث، برگه اي دريافت كرده باشد، خود را با روند غربي-
عربي همراه كرد. هواپيماهاي جنگي تركيه به بهانه اينكه تركيه بخشي از
ساختار ناتو است، در اختيار غرب كه جهان اسلام آن را دشمن خود مي داند،
قرار گرفت. ظرفيت سياسي تركيه براي عدم تغيير واقعي در مصر، تونس و ليبي
پاي كار آمد و تركيه به پاي ثابت تخريب مهمترين دژ ضد اسرائيلي جهان عرب-
يعني سوريه- تبديل گرديد.
با نگاهي واقع بينانه بايد بگوئيم از نظر
حزب عدالت و توسعه و دولت برآمده از آن، اسلام گرايي در منطقه اي كه تركيه
در آن زندگي مي كند يك واقعيت بزرگ است و در عين حال يك فرصت هم به حساب مي
آيد. بزرگ بودن واقعيت اسلام گرايي مانع آن مي شود كه حزب مزبور خود را از
آن جدا كند در عين حال از آنجا كه براي غرب و همگرايان منطقه اي آن يك
«تهديد بزرگ» هم تلقي مي شود و از اين رو اولويت اول امنيتي آنان را شكل
داده و فعال مي كند، تركيه ابزار امنيتي خود را براي دريافت سهم وارد ميدان
مي نمايد.
در واقع عملگرايي از نوع حزبي كه بطور ريشه اي در صدد
اسلامي كردن قوانين و دولت نيست، اقتضا مي كند كه خود را با غرب و متحدين
منطقه اي آن هماهنگ نمايد. اما البته اينكه غرب با اين وجود به اردوغان و
حزب او اعتماد دارد يا نه، بحث ديگري است و بعيد به نظر مي رسد كه آمريكا،
فرانسه، عربستان و... با برجسته شدن نقش تركيه در منطقه موافق باشند.
تركيه
اردوغان گمان مي كرد كه مي تواند با ايفاي نقش «پل بين المللي» بين اسلام و
غرب هم حمايت مسلمانان و هم حمايت غرب را بدست آورده و به قدرت اول در
جهان اسلام و منطقه تبديل شود از اين رو تركيه در دوره اردوغان در تحولات
مختلف بين المللي پا به پاي غرب پيش رفت و تغييري در نگاه سنتي ترك ها مبني
بر پيوستن به اتحاديه اروپا نداد و در همان حال با طرح شعار «بدون مشكل با
كشورهاي ديگر» رفع اختلافات تركيه با كشورهاي همسايه را دنبال مي كرد.
اما
اگر نگاهي به وضع فعلي تركيه بياندازيم در مي يابيم كه هيچكدام از اين دو
به جايي نرسيدند. از يك سو تركيه هنوز به عضويت اتحاديه اروپا درنيامده و
از سوي ديگر اختلافات آن با همسايگانش نه تنها حل نشده بلكه شدت يافته و
بعضاً به سمت بحران پيش رفته است. روابط با سوريه و عراق - تنها دو كشور
عرب همسايه تركيه- كه تا پيش از اين عادي بوده و تركيه مهمترين طرف تجاري
اين دو كشور بوده است، امروز در وضعيت جنگي قرار دارد، حمايت دولت اردوغان
از معارضه مسلح سوري و حمايت از تروريست هاي عراق، بحران را بر مرزهاي
جنوبي تركيه مستولي كرده است و اين در حالي است كه روابط تركيه و ايران هم
طي دو سال اخير رو به نزول و سايش گذاشته است. كما اينكه هيچ بهبودي در
روابط غيردوستانه ميان تركيه با يونان، قبرس، ارمنستان و... به وجود نيامده
است. اين وضع و نتايج سياست خارجي دولت اردوغان است.
تحولات سوريه
اثر زيادي بر حزب عدالت و توسعه و «تركيه اردوغان» برجاي گذاشت. اردوغان در
سر دوراهي ادامه رابطه حسنه سياسي و اقتصادي با «سوريه اسد» و يا همراه
شدن با طرح غربي عربي عليه دمشق، بعد از يكي- دو ماه تامل، دومي را انتخاب
كرد و شهرهاي جنوبي خود كه به دليل علوي بودن از حساسيت بالايي برخوردار
بودند را در معرض جنگ و درگيري قرار داد.
اردوغان گمان مي كرد كه
موج عربي، سوريه را هم دربر گرفته و حكومت اسد فرو مي پاشد اما عليرغم اين
تصور، دو سال پس از جنگيدن با سوريه، هنوز نشانه اي از فروپاشي دولت دمشق
به چشم نمي خورد و اين در حالي است كه از اميد متحدين غربي عربي تركيه
كاسته شده و بعضي از آنان صحنه را ترك گفته و بر توافق سياسي بين اسد و
مخالفان او تاكيد مي نمايند.
اما اردوغان و حزب عدالت و توسعه
احساس مي كنند كه نتايج انتخابات آينده كاملا به پيروزي در جنگ با دولت اسد
در سوريه وابسته است چرا كه هيچ اجماع نظري در تركيه براي رفتار ضد سوري
آنكارا وجود ندارد كما اين كه گفته مي شود دستگاه هاي نظامي و امنيتي تركيه
نيز اقدامات اردوغان عليه بشار اسد را افراط گرايانه تعبير مي نمايند.
در
اين ميان تركيه اردوغان كه به تعبير موسسه آمريكايي هودسون قرار بود «مدلي
ارزشمند براي آيندگان» و به تعبير داود اوغلو وزير خارجه تركيه، «پل
ارتباطي غرب و جهان اسلام» باشد به راه اندازي و تجهيز «جبهه النصره » در
سوريه مبادرت كرده و در واقع به حكومت حامي القاعده تبديل شده است.
تشكر
ويژه «ايمن الظواهري» از مواضع اردوغان و اعلام رسمي پيوستگي جبهه النصره
تحت حمايت اردوغان به القاعده نشان مي دهد كه تركيه از ايفاي نقش «اجماع
ساز»، «پل گونه» و «مدل» دور شده و به گروهي نزديك شده كه آمريكايي ها
فلسفه وجودي «اسلام اردوغاني» را در تقابل با «اسلام طالباني» معرفي مي
كردند. البته اين به خوبي بيانگر آن است كه قدرت خيزش اسلام گرايانه متاثر
از انقلاب اسلامي ايران جا را بر «بديل ها» و «بدل ها» تنگ كرده است.
همين
موسسه هودسون سال گذشته اذعان كرد: «حيات جنبش اسلامي و به طور كلي احياي
انگيزه هاي ديني اسلام كه حدود چهل سال است بر منطقه وسيعي از جهان سيطره
پيدا كرده تا آينده اي نزديك همچنان ادامه خواهد داشت و افق روندهاي ساده و
دمكراتيك سكولار در جهان اسلام چندان روشن نيست و نمي توان بر آن اتكا
ورزيد.»
اين روزها تحليل هايي در داخل كشور و در محافل بيروني مبتني
بر موفقيت مدل تركيه در مقابل مدل ايران منتشر مي شوند و نوعا ناظر به رفت
و آمدهاي ديپلماتيك است. اين گروه معتقدند تركيه به دليل اين كه به سمت
ائتلاف رفته و از تك روي پرهيز نموده و از اين طريق اعتبار بين المللي كسب
كرده است، توانسته روند سياسي تحولات منطقه عربي را در دست بگيرد و بعد
نتيجه گرفته اند كه ايران به دليل تاكيد بر استانداردهاي داخلي خود و فاصله
گرفتن از استانداردهاي جهاني در تحولات منطقه به حاشيه رفته است.
اين
تحليلگران بدون توجه به محتوا، اندازه و ارزش رخدادها و براساس حدسيات خود
گمانه زني كرده و آن را به گونه اي «قطعي» به خورد مخاطب مي دهند و حال
آنكه اگر به درون صحنه نگاه كنيم، علاقه به حاكم شدن شريعت اسلامي، بدبيني
مردم نسبت به غرب، مخالفت با غرب گراهاي سكولار را به وضوح مي بينيم كما
اين كه خود موسسات تحقيقاتي غرب ده ها سند كه مويد اين گزاره هاست را منتشر
كرده اند. با اين وجود آيا مي توان در اين مسئله بديهي ترديد كرد كه مدل
تركيه و مدل عربستان به فرض مدل بودن با اين گزاره ها تناسب نداشته و ايران
متناسب ترين گزاره ها با بنيان ها و هويت انقلاب اسلامي است؟
«زنده باد پُز عالي با جيب خالي!»مقاله ای انتقادی و طنزآلود از محسن جندقي درباره سخنرانی اقتصادی احمدی نژاد در سمنان و تکرار مکررات وعده های خوش،منتشر شده در روزنامه وطن امروز را در ذیل می خوانید :
احمدینژاد
را نمیتوان دوست نداشت! او از بسیاری از علوم مطلع است و بهره میبرد؛
ترافیک، فلسفه، علوم دینی، منطق، فقه، اقتصاد، جغرافیا، تنظیم جمعیت، سیاست
خارجی، جغرافیای سیاسی، جغرافیای شهری و روستایی، مدیریت کلان، مدیریت خرد
و ریاضی.
اینکه ميگويم احمدینژاد را دوست دارم سخنی به گزاف
نگفتهام و حتی میتوانم به شما قول بدهم که سال آینده در چنین روزی
دلمان برای وی تنگ خواهد شد، چراکه دیگر کسی وجود ندارد که در اوج وضعیت بد
اقتصادی به ما امید و نوید دهد و موجبات خنده و شادی ما را فراهم آورد.
رئیسجمهوری
که چند ماه بعد دیگر رئیسجمهور نیست اخیرا سخنان تکراری را جور دیگری
بیان کرده و دارد باورمان میشود که وي برای پر شدن جیب مردم تلاش
شبانهروزی میکند و هدف اول و آخر وی و دوستان، سعادتمندشدن مردم با
پول و درآمد زیاد است. احمدینژاد در آغاز چندمین دور سفرهای استانی در
سمنان گفته: «باید یک مدل اقتصادی بومی را در کشور اجرا کنیم که نتوانند در
آن مدل اخلال ایجاد کنند، البته دولت در این باره نیز 7 طرح اقتصادی ارائه
داد و طرح هدفمندی یارانهها را اجرا کردیم و تلاش شد بیعدالتی در کشور
برداشته شود، در این میان برخیها گفتند اجرای این طرح به ضرر کشور است و
از همان روز اول فشارها و کارشکنیها آغاز شد.
هدفمندی یارانهها
میتوانست بسیاری از مشکلات کشور را حل کند و این طرح را ملت اجرا کرد و
اگر هدفمندی یارانهها به طور کامل محقق میشد، یارانه هر ایرانی در هر
ماه 250هزار تومان بود. برخی چنین میگفتند اگر به مردم پول بدهیم آنها
تنبل خواهند شد اما بعد طرحی تصویب میشود که به بیکارها پول بدهیم که
البته ما نیز با آن موافق هستیم. چگونه است که این بد است و آن خوب؟
یارانهای را که میخواهیم از خود مردم بگیریم و به آنها بدهیم.
در
هر جا که مردم به میان آمدند کار با موفقیت جلو رفته است، طرح هدفمندی
یارانهها نیز از سوی خود مردم اجرا شد اما زمانی که مرحله دوم آن در حال
اجرا بود گفتند که این طرح تبلیغاتی است، اگر این طرح بد و شکست خورده است
چرا اجرای آن تبلیغاتی محسوب میشود؟» سخنان احمدینژاد همواره هزاران
نکته دارد که پرداختن به هرکدام از آنها مکان و زمان بسیاری را میطلبد
اما قصد داریم درباره این 209 کلمهای که وی اخیرا بر زبان آورده چند کلمه
حرف حساب بنویسیم.
1ـ طرح هدفمندی یارانهها را نه فقط احمدینژاد
بلکه همه کسانی که دلسوز ایران هستند برای نجات اقتصاد الزامی میدانستند
و میدانند. توسعه اقتصاد دولتی پایهریز بیماری اقتصاد ایران بوده و
هنوز هم هست و تقریبا هر جا که یارانه و سوبسید بوده فساد هم بوده است.
هیچکس
نمیتواند الزام ساماندهی و هدفمندشدن یارانهها را منکر شود و به همین
علت بود که اکثریت مردم با آن موافق بودند و آن را همراهی کردند اما آیا
این قانون به درستی اجرا شد؟ آیا اجرای نادرست این قانون به همراه مدیریت
ضعیف اقتصادی و بحران ارزی موجب نشد ارزش پول ملی به پایینترین حد ممکن
برسد؛ همان پولی که احمدینژاد بارها و بارها آن را وعده داده و وعده
میدهد.
45500 تومان سال 1389 بسیار باارزشتر 45500 تومان
حالاست. نمیخواهم به این بپردازم که با همین پول 3 سال پیش چه کارها که
نمیشد کرد و حالا اصلا کاری نمیتوان کرد! اصلا مگر قرار نبود با اجرای
این قانون خزانه پر شود و وابستگی به نفت کاهش یابد چطور شد که اجرای این
طرح موجب شد خزانه مملکت با کسری مواجه شود و چند بار دولت مجبور شد
استقراض کند و دست به خلق پول بزند؟
2ـ 250هزار تومان یارانه نقدی
برای هر نفر میدانید یعنی چه؟ اگر آمارهای خشک، سرد و بیروح اقتصادی را
بخواهیم به سادهترین شکل ممکن عنوان کنیم باید بگوییم که 250 هزار تومان
یارانه نقدی یعنی چندین برابر شدن نقدینگی 15 هزار میلیارد تومان بودجه
ماهانه. تورم فعلی علل گوناگونی دارد که یکی از آنها پرداخت یارانه نقدی
است و دولت باید برای جلوگیری از افزایش نقدینگی و در نتیجه افزایش تورم
قبل از اجرای هدفمندی یارانهها برنامهای برای پولهای سرگردان ارائه
میکرد تا این 45500 تومانها این بلاها را سر ملت نیاورد.
حالا
رئیسجمهور فعلی سخن از 250 هزار تومان به میان میآورد. اصلا برای اینکه
بفهمیم نتیجه پرداخت 250 هزار تومان یارانه نقدی چه خواهد شد به علم
اقتصاد نیازی ندارید بلکه چند محاسبه ریاضی احتیاج است که گویا احمدینژاد
عزیز حوصله حساب و کتاب در این باره نداشته است. فرض کنید بودجه امسال
مملکت 750 هزار میلیارد تومان است که طبق قانون بودجه دولت موظف است با این
بودجه حقوق کارگران و کارمندان لشکری و کشوری و پیمانکاران عمرانی و سلامت
و کشاورزی را پرداخت کند.
پس 45500 تومان از کجا میآید؟ طبق
قانون دولت باید از محل درآمد آزادسازی قیمتها یارانه نقدی به مردم بدهد و
بقیه آن را به خزانه بازگرداند اما با گران شدن بنزین و افزایش قیمت نان،
برق، آب و گاز هم درآمد یارانه نقدی 45500 تومان محقق نشد.خب به نظر شما با
5 برابر شدن یارانه نقدی، بنزین چند تومان میشود؟ آب و گاز و برق و نان
چقدر گران خواهد شد؟
آیا حاضرید 250 هزار تومان بگیرید و بنزین
سهمیهای لیتری 2000 و بنزین آزاد لیتری 3500 تومان شود؟ اصلا با بقیه
قیمتها کاری نداریم اگر نرخ همین بنزین 5 برابر شود، نرخ حمل و نقل 5
برابر میشود، کرایه تاکسی گرفته تا کرایه اتوبوس بین شهری 5 برابر
میشود، افزایش نرخ حمل و نقل موجب افزایش قیمت کالاها خواهد شد و
قیمتها نه روزانه بلکه لحظهای افزایش مییابد.
در اقتصاد این
یعنی اگر شما فروشنده باشید نباید کالایتان را بفروشید چون ارزش پول در حال
کاهش است و نرخ کالا فردا گرانتر از الان است. جیب شما پر از پول خواهد
شد اما چه پولی؟ پولی که اگر همین روند ادامه پیدا کند ارزشش کمتر از کاغذ
اسکناس خواهد شد. در زمان ایجاد بحران سیاسی و اقتصادی زیمبابوه گفتوگویی
با سفیر این کشور در تهران داشتم و او درباره وضعیت بد پولی کشور خود گفت:
آنقدر تورم بالا رفته و نقدینگی زیاد شده که مدارس برای ثبتنام از والدین
دانشآموزان به جای پول، میوه و گوسفند دریافت میکنند و دزدها
چرخدستیای که پول را جابهجا میکند به جای اسکناسها میدزدند و کاری
به پولها ندارند.
در کشور ما پول دیگر معنا ندارد و براحتی
میتوان از اسکناس برای گرم کردن خانه استفاده کرد و آن را در شومینه
سوزاند! آقای سفیر اینها را میگفت و لبخند تلخی میزد و حالا آقای
رئیسجمهور سخن از 5 برابر شدن یارانه نقدی میزند. چرا احمدینژاد
نمیگوید که اگر یارانه نقدی را میخواهد 5 برابر کند گرانیها و نرخ
انواع حاملهای انرژی چند برابر خواهد شد؟ چرا نمیگوید که پول یارانه نقدی
را از کجا میآورد؟ تورم چند درصد خواهد شد؟ آیا ایشان میداند که اگر
حتی هزار تومان به یارانه هر ایرانی بیفزاید، ماهانه حداقل 75 میلیارد
تومان پول احتیاج است؟
3ـ احمدینژاد در همان 209 کلمهای که
آوردیم سفسطه کرده و میگوید که اگر 250 هزار تومان کردن یارانه بد و شکست
خورده است چرا اجرای آن تبلیغاتی محسوب میشود؟ یعنی واقعا آقای
رئیسجمهور پاسخ این سوال را نمیداند؟ وقتی بالاترین مسوول اجرایی مملکت
میگوید که مردم میخواهم به شما پول بدهم و نمیگذارند، وقتی میگوید
میخواهم شما را پولدار کنم اما آنها نمیخواهند و در کنارش نمیگوید که
با این پولدار کردن چه بلایی سر این مملکت میآید و مردم برای به دست
آوردن ابتدایی ترین ملزومات زندگی با مشکل مواجه میشوند، این سخنان نه
تنها تبلیغاتی که توخالی و بیارزش میشود.
اصلا مگر طبق قانون
قوه قانونگذار با این طرح مخالفت نکرده است؟ پس چرا رئیس قوه اجرایی مدام
میگوید میخواستم میخواستم اما نگذاشتند و نمیگذارند. خب! این سخنان
به غیر از بوی تبلیغات، چه بوی گند دیگری میدهد؟ اين موضوع مصداق بارز
«پز عالي، جيب خالي» است كه دولتيها مدتي است مناسك آن را خوب بهجا
ميآورند! آقای احمدینژاد!
من و خیلیهای دیگر به شما علاقه داریم
اما گویا شما به دیگران و سخنان آنها علاقهمند هستید و حرف حساب و حسابی
را نمیشنوید. امیدواریم معنی «الاعمال بالنيات» را بدانید و در این چند
روز مانده به پایان ریاستجمهوری با نیت خیر برای مردم و خشنودی خدا کار و
تلاش کنید نه با نیت خیرخواهی برای دوستان و خشنودی خلق خدا. هنوز
امیدواریم.
صبح امروز ستون یادداشت روز روزنامه خراسان به مقاله ای از عليرضا رضاخواه و موضوع «ترکيه و طعم تلخ واقعيت»اختصاص یافت:
کمتر
از 3 ماه پس از عمليات انتحاري عليه سفارت آمريکا در ترکيه رسانه هاي اين
کشور روز گذشته اعلام کردند که پليس ترکيه نقشه القاعده براي بمب گذاري در
سفارت آمريکا در آنکارا و همچنين بمبگذاري در يک کنيسه و يک موزه در
استانبول را شناسايي و خنثي کرده است. شبکه "سي.ان.ان ترک" در گزارشي اعلام
کرد که در نتيجه يک سري عمليات پليسي در استانبول و "کورلو" واقع در شمال و
شرق ترکيه، نيروهاي امنيتي و انتظامي اين کشور 12 نفر شامل هشت تبعه
ترکيه، دو تبعه جمهوري آذربايجان و دو تبعه چچني را دستگير کرده و 22
کيلوگرم مواد منفجره از آنها ضبط کرده است. حدود 3 ماه پيش نيز يک عامل
انتحاري سفارت آمريکا در آنکارا را هدف قرار داد.
هرچند ساختار
امنيتي ترکيه (ميت) در اقدامي هماهنگ با رسانه هاي دولتي و همچنين روزنامه
هاي نزديک به حزب عدالت و توسعه براي جلوگيري از الگو برداري اين روش توسط
ديگر گروه هاي تروريستي و "هسته هاي جزيره اي القاعده "در اين کشور تلاش
کرد تا با متهم ساختن يک گروه چپ گراي افراطي به نام «جبهه آزادي انقلابي
خلق» يک جريان مارکسيستي را به عنوان مسئول اين بمب گذاري معرفي کند، اما
باور اين که يک "مارکسيست ترک" ،عمليات انتحاري را به عنوان شيوه مبارزه با
امپرياليسم جهاني در قرن 21 برگزيند براي بسياري از تحليل گران سخت بود.
فعاليت
شبکه تروريستي القاعده در ترکيه در طول دوسال گذشته در حالي رو به گسترش
بوده است که سياستمداران حزب عدالت و توسعه با آغاز اعتراض هاي مردمي در
خاورميانه عربي، اميدوار بودند که بتوانند "در ميان مدت از اين زمين
حاصلخيز "برداشت کنند. از همين رو دستگاه ديپلماسي ترکيه تلاش کرد تا به
گونه اي حساب شده و تدريجي نقش آفريني مديريت شده اي را در قبال تحولات
منطقه در پيش گرفته و براي نخستين بار پشت ميز "قمار تجربه نشده اي" بازي
کند.
تجربه تحولات در تونس ، ليبي و مصر براي ساکنان کاخ چانکايا
(کاخ رياست جمهوري ترکيه) اغوا کننده بود به گونه اي که آنان را بر آن داشت
تا به يکي از کنشگران اصلي بحران سوريه تبديل شوند. با اين حال ميز قمار
سوريه ريسک بسيار بالاتري را طلب مي کرد و" ترک ها قمار بازان خوبي
نبودند".
اردوغان که در دهه اول حکمراني حزبش بر ترکيه توانسته بود
رابطه آنکارا و دمشق را "از تعارض دو رقيب به تعامل دو متحد استراتژيک"
ارتقا دهد ( تا جايي که رجب طيب با همسرش امينه تعطيلات خود را با بشار و
همسرش اسماء مي گذراندند) ميان دو راهي خيانت و وفاداري به رفيق، اولي را
برگزيد. روياي احياي امپراتوري عثماني و تبديل شدن به يک الگو و قدرت منطقه
اي از يک سو و نگاه اخواني صاحبان قدرت در آنکارا از سوي ديگر باعث شد، تا
بازي با کارت القاعده تبديل به استراتژي ترک ها در قمار سوريه شود.
با
اين حال "قاعده القاعده"، چاقويي که معمولا دسته خود را مي برد، ريسک اين
قمار را دوچندان مي ساخت و اين امري بود که سياستمداران در آنکارا نسبت به
آن بي اطلاع نبودند. از اين رو درکنار تبديل شدن به دالان ورود القاعده به
ويژه شاخه آسياي مرکزي آن به سوريه، دستگاه ديپلماسي احمد داوود اوغلو تلاش
کرد تا هدايت جريان معارضه را در دست گرفته و با برگزاري اجلاس متعدد و
"بيش فعالي "در نشست هاي بين المللي آنکارا را به پايتخت اپوزيسيون سوري
تبديل نمايد.
در همين حال دستگاه امنيتي ترکيه زير نظر هاکان فيدان
با کمک سازمان اطلاعات ارتش جريان مسلح موسوم به ارتش آزاد سوريه را به
منظور مشروع جلوه دادن مخالفان بشار اسد و علاوه برآن کنترل اوضاع ميداني
سوريه راه اندازي کرد. در حوزه امنيتي تنها چالشي را که ترک ها پيش بيني مي
کردند، تقويت جايگاه جريان معارض پ ک ک به دنبال ناآرامي هاي سوريه بود؛
طرح صلح و مذاکره با اوجالان در همين راستا زير نظر شخص اردوغان اغاز شد.
با
اين حال هفته گذشته درگيري هاي سه روزه در دانشگاه ديار بکر ميان هواداران
حزب الله ترکيه و هواداران پ ک ک نشان داد موضوع کردهاي ترکيه پيچيده تر
از آن است که با مذاکرات موسوم به امرالي (مذاکرات دولت ترکيه با اردوغان
در زندان امرالي)حل و فصل شود. علاوه بر اين ترور سرهنگ رياض الاسعد از
پايه گذاران ارتش آزاد سوريه توسط جنگجويان القاعده و همچنين گزارش چند روز
گذشته واشنگتن پست از وضعيت نيروهاي مسلح معارض در سوريه نشان مي دهد که
"ترک ها علي رغم پرداخت هزينه هاي اصلي بحران سهمي در شام ندارند.
"
نفوذ ايدئولوژيک عربستان و حمايت مالي قطر باعث شده تا جريان القاعده و
سلفي هاي تندرو و وهابي نقش اصلي را در صحنه ناآرامي هاي سوريه برعهده
بگيرند و اين به معني تقويت جريانات وابسته به القاعده در داخل ترکيه مي
باشد. ارتباط تنگانگ ترکيه با آمريکا و رژيم صهيونيستي از يک سو و نظام
لائيک و ساختار قومي و مذهبي موزائيک وار ترکيه اين کشور را به هدفي جذاب
براي "نسل جديد القاعده "تبديل کرده است. ترکيه اين روزها طعم تلخ واقعيت
را مي چشد.
استان هاي غازي آنتپ و هاتاي ترکيه تحت تاثير حضور بيش
از صدها هزار آواره سوري مي باشند، امري که اقتصاد و کار و کسب اين دو
استان را از بين برده است، علاوه بر اين هفته گذشته موسسه آمار دولتي ترکيه
داده هاي مربوط به توليد ناخالص داخلي اين کشور در سه ماهه چهارم سال
گذشته و 12 ماه سال 2012 را اعلام کرد.
به موجب اين داده ها، رشد
اقتصادي ترکيه در سه ماه آخر سال گذشته به پايين ترين حد خود يعني به 4/1
درصد در سال گذشته ميلادي افت کرد تا ميانگين رشد توليد ناخالص داخلي اين
کشور در اين سال به 2/2 درصد برسد. اين در حالي است که اقتصاد ترکيه در سال
2011 ميلادي 5/8 درصد اعلام شده است . در برنامه ميان مدت دولت ترکيه، رشد
اقتصادي اين کشور چهار درصد تعيين شده بود که حکايت از انحراف جدي در
اهداف کلان اقتصادي ترکيه دارد. به اين مشکلات اقتصادي تهديدات امنيتي ناشي
از حضور و تقويت القاعده در ترکيه و بحران کردها را هم بايد افزود.
واقعياتي که روياي عثماني گرايي ترک ها را به سرابي دست نيافتني تبديل کرده
است.
«اصلاحات تند امکانپذیر نیست »عنوان مقاله ای از آذر منصوری(فعال سیاسی اصلاحطلب)که در ستون سر مقاله امروز روزنامه آرمان به چاپ رسیده است را از نظر می گذرانید:
وقتی
کسی بحث جریان اصلاحطلبی و اصلاحات را مطرح میکند باید توجه داشته باشد
که اصلاحات جریانی مدنی و قانونی است که سعی دارد در چارچوب قانون اساسی
پیش برود و بر همین مبناست که نمیشود اصلاحات را به دو قسمت تند و کند
تقسیمبندی کرد. اصلاحات باید تدریجی صورت بگیرد و هرگونه شتاب، تندروی و
تسریع باید به جریان دیگری تعبیر بشود که خارج از اصلاحات است و کسانی که
به دنبال اصلاحات هستند نباید خودشان را در آن جریان تند قرار دهند که خارج
شدن از ورطه اصلاحات آسیب است.
طرح این نکات توسط رئیسجمهور فعلی
و جریان حامی او که بهنظر میرسد در انتخابات پیش رو با همین شعارها
وارد خواهند شد، نشان میدهد که 8 سال حضور اصولگرایان در راس قدرت و تجربه
مدیریتی آنها تجربهای چندان کارآمد نبوده است چنانکه توانایی چندانی جهت
خارج کردن جامعه از مشکلات بهویژه مشکلات اقتصادی را ندارد و حالا و در
نزدیکی انتخابات، مطرح کردن اصلاحات توسط رئیس دولت صرفا برای جلب ذهن
جامعه است.
ظاهرا گرایش به اصلاحطلبی در بین جامعه وجود دارد و با
توجه به تحولات اخیر خاورمیانه و اتفاقات به وقوع پیوسته در کشورهای
منطقه، هر جریانی که وارد انتخابات پیش رو بشود تاکید بر اصلاحات خواهد
داشت. اما از آنجا که نزدیکان دولت و رئیسش همواره قصد دارند متفاوت باشند
بحث اصلاحات را اینگونه مطرح کردهاند وگرنه اصلاحات قابل تقسیمبندی به
دو قسمت تند و کند نیست.
این درحالی است که عدهای از اصولگرایان
معتقدند انتخابات پیش رو رقابت درونی بین اصولگرایان خواهد بود و
اصلاحطلبان اجازه ورود به این رقابت را ندارند. اما اگر اشاره و تاکید ما
بر سخنان مقام معظم رهبری در رابطه با انتخابات باشد و طرح این مسائل را در
همان قالب بررسی کنیم، میبینیم که ایشان فرمودهاند که انتخابات پیش رو
با حضور تمام طیفهای سیاسی که معتقد به قانون اساسی هستند برگزار شود و
اصلاحات نیز بر همین مدار حرکت میکند. از اینرو ما نمیتوانیم صرف
اظهارنظر یک فرد از اصولگرایان را رویکرد حاکمیت قلمداد کنیم.
درحال
حاضر فشارهای خارجی و نحوه مدیریتها و مشکلات و دغدغههای داخلی
گریبانگیر جامعه است و چیزی که میتواند ما را نجات دهد انتخاباتی است که
فارغ از نگرش سیاسی صحنه پرشور مشارکت حداکثری را در عرصه سیاسی رقم بزند.
این هم امکانپذیر نیست مگر زمینهای فراهم بشود تا اصلاحطلبان بتوانند به
صورت حداکثری وارد انتخابات شوند.
در این بین طیف تندرو اصولگرا
چندان موافق حضور اصلاحطلبان نخواهد بود و بهنظر میرسد اصلاحات میتواند
بازی آنها در انتخابات پیش رو را تحتالشعاع قرار دهد و از اینروست که
خواهان پا پس کشیدن و عدم حضور اصلاحطلبان هستند. بههر حال نباید تسلیم
این گفتهها شویم و اصلاحطلبان باید در همان چارچوب اصلاحطلبی تلاش و از
حق حضورشان دفاع کنند و روی دغدغههای همیشگی خود، یعنی برونرفت از مشکلات
موجود متمرکز شوند.
درصورتی که اصلاحطلبان به این اظهارنظرها
توجه کرده و اظهارنظرهای شخصی را رویکرد حاکمیت قلمداد کنند و در انتخابات
کاندیدایی معرفی نکنند، این کمهزینهترین راه حذف اصلاحطلبان برای
اصولگرایان است.
در ادامه مقاله موسیالرضا ثروتی(عضو کمیسیون بودجه )حول موضوع اقتصادی، نفت و درامد های حاصل از آن ،که در روزنامه تهران امروز با عنوان «اقتصاد چگونه سامان مییابد؟»به چاپ رسیده است را می خوانید:
اقتصاد
کشور ما اکنون در مرحله و جایگاهیاست که برای مرتفع شدن ضعفها و رساندن
آن به مرحله پیشرفت میتوان برنامههایی کوتاهمدت و میانمدت تدوین کرد.
این برنامهها از یکسو موجب توقف پسرفت اقتصاد ما میشوند و از سوی دیگر
موجب میشوند که چرخ پیشرفت اقتصاد ما به گردش درآید. نکته اینجاست که پیش
از تدوین برنامههای پیشروانه باید دست به آسیبشناسی و شناخت نقاط ضعف
اقتصادی خود بزنیم و پس از آن و براساس عیوب شناخته شده، برنامهای در نظر
بگیریم.
باید توجه داشت که اقتصاد امری به همپیوسته است. به این
معنا که ضعفها و قوتها در حوزههای مختلف میتواند حوزههای دیگر را تحت
تاثیر قرار دهد. بنابراین برای آسیبشناسی و برنامهریزی باید همه عوامل و
شاخصها را در نظر گرفته و از جزء به کل برسیم. یکی از آسیبهای اقتصاد ما
که میتوانیم با یک برنامه میانمدت و حداکثر دو ساله آن را به قوت خود
تبدیل کنیم بحث نفت و درآمدهای نفتیاست. نفت و سوختهای فسیلی سرمایه عظیم
کشور ماست.
بنابراین ما باید به نفت به عنوان یک سرمایه کلیدی و
استراتژیک نگاه کنیم و برای آن برنامه داشته باشیم. نقطه ضعف دولت در
سالهای گذشته این بود که درآمدهای نفتی را صرف امور جاری و خرج و مخارج
عمومی کشور میکرد. یعنی ما در طول 8 سال گذشته نفت که سرمایه عظیم حال و
آینده کشورمان است را میفروختیم و با درآمد آن امور لحظهای و جاری خود را
برطرف میکردیم. این در حالیاست که با برنامهریزی میانمدت دو ساله برای
درآمدهای نفتی میتوان آن را برای حوزه تولید و صنعت خرج کرد و چرخ تولید
کشور را به گردش درآورد.
به بیان بهتر اگر در سالهای گذشته ما
درآمدهای نفتی خود را صرف تولید و صنعت در کشور میکردیم اکنون «تولید و
صنعت» کشور به مرحله رشد و شکوفایی رسیده بود و به آن به عنوان یک ضعف نگاه
نمیکردیم. در تمام کشورهای نفتخیز هم دقیقا به همین منوال با درآمدهای
نفتی خود رفتار میکنند.
ضعف دیگر اقتصاد ما رشد پایین اقتصاد است
که نشانه آن را در یکی، دو سال گذشته در تمام احوالات اقتصادی کشور شاهد
هستیم. رشد اقتصادی ما که اکنون به صفر رسیده را باید به عنوان اصلیترین
چالشی در نظر بگیریم که ظرف سالهای آینده باید آن را به سوی رشد مثبت سوق
دهیم. این امر به شرط جمعآوری نقدینگی و همچنین توجه به تولید در عین
رعایت انضباط اقتصادی به راحتی و در طول یک الی دو سال امکانپذیر است.
بنابراین
اکنون ما از دو آسیب نام بردیم. یکی از آنها استفاده نامطلوب از درآمدهای
نفتی بود و آسیب دوم هم کاهش رشد اقتصادی بود که برای رفع آنها هم
راهوروشهای اجمالی عنوان شد. ضعف سوم ما قانون بسیار خوب و دقیقی به نام
هدفمندی یارانههاست. اگر ما به این قانون به صورت اصلی تخطیناپذیر نگاه
میکردیم اکنون این قانون به تنهایی کشور ما را از بحرانهای اقتصادی نجات
داده بود.
دولت اما این برنامه را به نظام پخش و توزیع پول تبدیل
کرد و از همینرو آسیبهای این امر زندگی مردم و فضای کلی اقتصاد را تحت
تاثیر قرار داد. از همینرو اگر ما به اصل این قانون بازگردیم و در کنار
توزیع یارانههای نقدی به دیگر بندهای این قانون هم توجه کنیم میتوانیم
اقتصاد کشور را بار دیگر به روزهای اوج بازگردانیم.
نباید فراموش
کرد که اقتصاد ما پتانسیلهای بالایی دارد. از پتانسیلهای جغرافیایی گرفته
تا پتانسیل مواد اولیه میتوانند به ما در مسیرمان یاری برسانند. ما
مرزهای گستردهای داریم که از طریق آنها میتوان از پس تحریمها بر آمد. از
سوی دیگر نیروی کار پرقدرت و مواد اولیه هنگفت نقاط مثبت دیگری هستند که
میتوانند اقتصاد ما را توانمندتر کنند. بنابراین دولتها با توجه به این
عوامل و با آسیبشناسی درست از مشکلات کشور میتوانند در طول یک یا دو سال
اقتصاد را سامان بدهند و فضای کشور و زندگی مردم را آرامتر و شادابتر
کنند.
«چرا مذاكرات به نتيجه نمي رسد؟»عنوان مقاله امروز محمد كاظم انبارلويي که در ستون سرمقاله روزنامه رسالت به چاپ رسیده است را از نظر می گذرانید:
ميگويند
ما روي دوگانه ديپلماسي و تحريم حركت ميكنيم و روز قبل از مذاكرات آلماتي
2 چند قلم به تهديدها و تحريمها اضافه ميكنند و بعد ميآيند روي ميز
مذاكره با يك قيافه جدي مينشينند! بعد معلوم ميشود شوخي بوده است. آنها
هيچ حرف فني و حقوقي در برابر منطق ايران ندارند.
10 سال است كه غرب
با تعريف صحنه زمين بازي جديد پيشرفتهاي ايران در فناوريهاي نوين را به
چالش كشيده و به اين بهانه خصومتهاي خود را باز تعريف ميكند. غرب از يك
سو با طراحي گفتگوهاي چندجانبه درصدد كُند كردن سرعت پيشرفتهاي ايران است و
از سوي ديگر ميخواهد خصومت پايان ناپذير خود با انقلاب اسلامي را در يك
قالب به ظاهر حقوقي آن هم حقوق بين الملل تعريف كند.
ملت ايران با
هوشمندي در برابر اين ترفند با مقاومت ايستاده است و بهانه را از دست آنها
ربوده و كوس رسوايي زياده خواهي آنان را بر بام جهان به صدا درآورده است.
آخرين
گفتگوي ايران با 1+5 در آلماتي 2 رخ داد. پنج دور گفتگو آن هم طي دو روز،
بي سابقه بود. هيئت ايراني مثل هميشه با پيشنهاد مشخص و اختيارات كامل و
نيز منطق روشن و شفاف ظاهر شد. اما طرف ديگر با يك حقه ديپلماتيك نخ نما از
زير بار تداوم گفتگو فرار كرد و آن را به وقت ديگر موكول نمود.
در
پايان مذاكرات خانم اشتون كه نمايندگي 5 قدرت جهاني را در مذاكرات مديريت
مي كند، گفت: هيئت همراه او به پايتختهايشان باز ميگردند تا پيشنهادات
مطرح شده ايران را بررسي كنند.مفهوم اين موضوع آن است كه هيئتي كه اشتون آن
را نمايندگي مي كند اختيارات كافي براي تصميم گيري ندارند.
اين
موضع شأن و مرتبت خانم اشتون به عنوان رئيس ديپلماسي اتحاديه اروپا را در
حد يك پيك خبري فروكاهيدو نشان داد آنها مأمور آوردن و بردن خبر هستند و
هيچ اختياري براي تصميم گيري ندارند.
وندي شرمن معاون سياسي وزارت
خارجه آمريكا، سايمون گس سفير سابق انگليس در ايران، ماژائوشو دستيار وزير
خارجه چين، سرگئي ربايكوف معاون وزيرخارجه روسيه، ژاك اودبير مدير كل وزارت
خارجه فرانسه و هانس ديتر لوكاس از مقامات ارشد وزارت خارجه آلمان آن سوي
ميز مذاكره با ديپلمات جواني نشسته اند كه تنها سلاح او ايمان به خدا و
اعتقاد به قدرت ملت ايران و نيز منطق الهي و انساني است. و جالب اين است كه
در اين هماوردي هر
5 قدرت جهان احساس ضعف و سردرگمي دارند.
طرف
گفتگو اصلاً تمركز روي مباحث مورد چالش ندارد. به تنها چيزي كه فكر ميكند
"تغيير رفتار" و "تغيير ساختار" جمهوري اسلامي است ومتوجه نيست ادامه
غيرقانوني چالش هستهاي و بهانه قراردادن آن براي تهديد ها و تحريمها مورد
نقد جدي جامعه جهاني است. آنها براي رفع اين شبهه نام خود را "جامعه جهاني"
گذاشته اند تا گريزي براي رسوايي باشد اما اين اتفاق در سايه صبوري ملت
ايران افتاده است و نوعي بيداري در ملتها و حتي دولتهاي جهان پديد آمده است
كه بالاخره يك جا بايد در برابر زياده خواهيها و زورگوييها ايستاد و آن را
متوقف كرد. ايران طي ده سال گذشته گامهاي زيادي براي اعتمادسازي برداشت.
حتي
در مقطعي همه فعاليتهاي خود را به تعليق در آورد. اما از اول معلوم بود كه
آنها دنبال چيزي فراتر از صورت ظاهري دستورجلسات گفتگو هستند. غرب طي ده
سال گذشته نه تنها گامي براي جلب اعتماد ايران برنداشت بلكه با اقدامات
خصمانه و از طريق ساز و كارهاي غيرقانوني قطعنامه هاي سازمان ملل، زشت ترين
رفتار را نسبت به ملت ايران روا داشت. يكي از علل طولاني شدن مذاكرات اين
است كه آنها همواره به دنبال يك "دولت اميد" در تهران بودند تا از طريق آن
سياستهاي تجاوزكارانه خود را در مقوله "تغيير رفتار" و "تغيير ساختار"
عملياتي كنند.
آنها به دنبال باز توليد استبداد در داخل هستند تا
در سايه آن بازگشت استعمار را كه سه دهه به تعويق افتاده سامان دهند .
فلسفه شرارت در انتخابات سال 88 ونيز مانور قدرت در 18 تير سال 78 هم همين
بود. آنها به "گفتگو" از يك سو و "زمان" از سوي ديگر نيازمندند تا اين هدف
شوم خود را عملياتي كنند. تعيين مهلت شش ماهه از سوي آنها درست براي همين
است تا ببينند دولت آينده در ايران چگونه سامان مي يابد.
اشتباهات
فاحش آنان در خصوص نقش دولت و ساختار حكومت و جايگاه مردم در نظام سياسي ما
و از همه مهمتر نقش آموزه هاي دين در شكل گيري قدرت در ايران باعث شده است
بيش از سه دهه بر طبل دشمني بكوبند در حالي كه نتيجه اي جز رسوايي و
پرداخت هزينه بيشتر نداشته باشند.
به نظر مي رسد صبوري ملت ايران هم
حدي دارد. بايد درتمام گامهاي اعتمادساز گذشته تجديدنظر كرد. چرا كه ما در
ازاي برداشتن هر يك از گامهاي اعتماد ساز نه تنها امتيازي نگرفتيم بلكه يك
ضربه خصومت آميز در حوزه سياست، اقتصاد و اخلال در روابط خارجي دريافت
كرديم. لذا جمع بندي اين ميتواند باشد كه آنها هرچه از دستشان برآمده
كردهاند واگر نكردهاند نتوانستهاند.
پس دليلي ندارد ما بخواهيم
باز براي اثبات صداقت خود گامهاي به اصطلاح اعتمادساز برداريم. از منظر
بيروني هيچ تناسب و توازني بين برداشتن گامهاي ما و گامهاي آنان وجود
ندارد. خروج از ان پي تي و پايان دادن به بساط دوربين هاي آژانس و
بازرسيهاي سرزده و عدم قبول حل مناقشه از طريق گفتگو، يك روز بايد صورت
گيرد تا آنها قدر مداراي ملت ايران با خود را بدانند.
اكنون عضويت
در آژانس براي ايران فقط هزينه است و اين نهاد بين المللي نه تنها گامي
براي پيشرفت فناوريهاي صلح آميز هستهاي در ايران برنداشته است بلكه به
صورت مانعي براي فعاليتها عمل ميكند و معلوم نيست ما چرا بايد براي ايجاد
اين مانع هزينه پرداخت كنيم.
ما بايد به گفتگوها پايان دهيم چرا كه
اعضاي هيئت اعزامي از سوي 1+5 نه اختياري دارند و نه واجد دانش كافي براي
پيشبرد گفتگوها هستند. آن سوي هيئت جمعي نشستهاند كه فاقد عقلانيت سياسي و
ديپلماتيك ميباشند و دارند با تداوم رفتار خصمانه خود كاري ميكنند كه
حتي ما از فتواي تحريم پشيمان شويم.
عقلانيت حكم ميكند در مسيري
كه آنها براي ما تعيين كردهاند قدم نگذاريم و به گفتگوها پايان دهيم تا
آنها به التماس بيفتند و از خبط عظيمي كه مرتكب شده اند اظهار ندامت كنند.
اشتباه ما اين است كه برداشتن تحريمها را نتيجه گفتگو قرار دادهايم در
حالي كه بايد شرط گفتگو باشد. نتيجه گفتگو بايد همكاري و پايان خصومت باشد.
امروز با رفتار كودكانه نمايندگان 1+5 نه شروط گفتگو مهياست و نه امكاني
براي همكاري وجود دارد.
نكته مهمتر اينكه در فناوري صلح آميز
هستهاي كه ايران به دنبال آن است ممكن است قدرتي فراتر از توليد بمب
هستهاي پنهان باشد كه آنها از آن هراس دارند. لذا رفتار آنها طوري است كه
گويي هراسي از توليد بمب ندارند بلكه هراس آنها متوجه وجه "صلح آميز" اين
فناوري است. ما بايد بدانيم اين قدرت چيست كه آنها از آن هراس دارند و نمي
خواهند دولتها و ملتهاي ديگر به آن دست يابند و همه قدرت خود را براي
ممانعت از حق غني سازي اورانيوم متمركز كردهاند. ايران در اين هماوردي
علمي پرچمدار صلح و آنها پرچمدار جنگ و خصومت هستند.
آنها
ميخواهند پرچم صلح را از ما بگيرند و ما را آلوده به كارهايي كنند كه خود
را به آن ملوث كرده اند. آنها از فناوري صلح آميز هستهاي مي ترسند. اگر
اين ترس را نداشتند بايد از آن استقبال ميكردند. مغزهاي فاسد آنها و قلب
هاي آكنده از كينه و دشمني با ملتها آنان را به راهي بي بازگشت كشانده
است. راهي كه جز تداوم كشتار مردم نظير آنچه كه در ناكازاكي و هيروشيما
اتفاق افتاد متصور نيست.
اگر ما به تداوم گفتگوها بي اعتنا باشيم كم
كم افرادي پشت نمايندگي 1+5 پنهان شدهاند خود را نشان خواهند داد. آن وقت
گفتگوي حقيقي با اختيارات كافي شكل ميگيرد و ممكن است به نتيجه هم برسد.