به گزارش598، به نقل از خبرنگار دفتر منطقهای فارس در دوشنبه، «ناتالیا خاریتانوا» کارشناس سیاسی و استاد دانشگاه دولتی مسکو در مطلبی که در اختیار فارس قرار داده است، به بررسی نقش قدرتها و بخصوص آمریکا در جهت استفاده از بازیگران (ساختارهای) غیردولتی کشورهای منطقه برای تحقق اهداف خود، پرداخته است.
در زیر با متن کامل این مطلب آشنا خواهید شد.
بازی بزرگ در آسیای مرکزی در حال تغییر شرایط و ابعاد قرار گرفته است به طوری که با خروج نیروهای ائتلاف بینالمللی از افغانستان، توازن قدرت در منطقه دستخوش تحول جدی خواهد شد.
به این دلیل است که در حال حاضر آمریکا به کشورهای آسیای مرکزی توجه فوقالعادهای نشان میدهد.
در یک دهه گذشته تلاشهای نیروهای ائتلاف بینالمللی در افغانستان نتوانست منجر به فراهم کردن آیندهای باثبات برای این کشور شود اما در عین حال، آمریکا با استفاده از شرایط موجود به اجرای استراتژی «مدیریت بیثباتی» پرداخت تا از این طریق بتواند از تقویت نفوذ روسیه و چین در منطقه جلوگیری کند.
در استراتژی مدیریت بیثباتی آمریکا، نقش بسیار مهمی را به بازیگران (ساختارهای) غیردولتی واگذار شده است. باید گفت که این نهادها ممکن است از سوی سایر بازیگران جهانی نیز مورد بهرهبرداری قرار گیرند.
بنابراین انتخاب آمریکا به عنوان کشور مورد بحث به دلیل وجود روحیات ضدآمریکایی اینجانب نبوده بلکه از آن جایی است که در رابطه با پروژههای مورد استفاده واشنگتن در این عرصه، اطلاع فراوانی در منابع باز و سایر منابع وجود دارد. این امر با توجه به حضور آمریکا در افغانستان و اهمیت این موضوع برای منطقه نیز به صراحت مشهود است.
در حال حاضر آمریکا به نوعی موفق به تحکیم نفوذ خود در ازبکستان شده است اما همزمان این واقعیت را درک میکند که چنانچه مبنای این نفوذ فقط اطمینان دادنهای رئیس جمهور این کشور باشد، پس به بیراهه رفتهاند. بنابراین نیازمند یک ابزار مؤثر خواهد بود تا بتواند نفوذ خود بر روی تصمیمگیریهای «تاشکند» در رابطه با مسائل مورد علاقه آمریکا را تضمین کند (به عنوان مثال، در رابطه با موضوعاتی نظیر واگذاری مجدد فرودگاه «خانآباد» به واشنگتن و غیره).
در قرقیزستان نیز وضعیت مشابهی دیده میشود به طوری که آمریکا به دنبال استفاده هرچه بیشتر و بدون کنترل از پایگاه هوایی «ماناس» میباشد.
اما در هر صورت هدف بلندمدت این استراتژی، قزاقستان است که دارای موقعیت مهم ژئواستراتژیک بوده و قلمرو وسیعی با منابع و ظرفیتهای بالای صنعتی را در اختیار دارد.
آمریکا با توجه به دورنمای نزدیک همزمان ناگزیر به تعویض قدرت در قزاقستان همراه با ممانعت از به قدرت رسیدن نخبگان طرفدار روسیه میباشد. (واشنگتن میخواهد قدرت در این کشور در اختیار نخبگان غربگرا قرار بگیرد که هماکنون آمادگی خود برای انجام چنین مسؤلیتی را به نمایش میگذارند).
آمریکا در کنار این، همچنین هدف تضعیف نفوذ رو به افزایش و منافع بلندمدت چین در منطقه را نیز دنبال میکند.
چنین به نظر میرسد که در مسائل فوق، آمریکا موفق به دریافت حمایت مقامات ازبکستان شده است. در ازای چنین کاری باید تاشکند از حمایتهای بیشتر آمریکا در راستای تحقق خطمشی سیاسی در چارچوب سازمانهای بینالمللی (به عنوان مثال، سازمان امنیت و همکاری اروپا) و البته اقدامات احتمالی در ابعاد مختلف سیاست داخلی و استفاده از آن به منظور توجیه سرکوب مجدد مخالفین (به عنوان نمونه، جلوگیری از تبدیل جنبش «برلیک» به یک حزب علنی مخالف و غیره) و حمایت از مدل مورد نظر «اسلام کریماف» برای مناطق شمالی افغانستان پس از خروج ناتو، برخوردار شود.
مدل مورد نظر رئیس جمهور ازبکستان تقویت سریع قدرت نظامی شبهنظامیان ازبک و تقویت لابی ازبکستان در سطح مدیریت جدید سیاسی افغانستان پس از کنار رفتن دولت «حامد کرزی» میباشد.
پاسخ این سؤال حائز اهمیت خواهد بود که چه چیزی میتواند نقش ابزار اصلی برای مدلسازی مورد نظر بازیگران مهم ژئوپلیتیکی در آسیای مرکزی را فراهم کند؟
البته خیلی از چیزها در این راستا قابل استفاده خواهند بود که به عنوان مثال، میتوان از احتمال بیانیههای سازمانهای بینالمللی منتقد سیاستهای داخلی مقامات منطقه گرفته تا اقداماتی شبیه تحریمهای اقتصادی (مثلا، امتناع از خرید پنبه ازبکستان از سوی برخی از شرکتهای غربی) و غیره را شامل شود.
با این حال، این ابزارها پروژههایی میباشند که محدودیت زمانی داشته و به دلیل وابستگی آنها به چگونگی سیاستهای منطقهای و جهانی، تأثیر زیادی ندارند.
بنابراین در این اواخر بهرهبرداری از ابزارهای دیگری در دستور کار قرار گرفته است که بر روی مقامات محلی دارای تأثیر به مراتب بیشتری میباشد (منظور فعالیت بازیگران (ساختارهای) غیردولتی است).
ویژگی چنین شرایطی این است که در رابطه با بازیگران غیردولتی با هیچ کسی نمیتوان مذاکره کرد و یا آن را طرف مسئول شناخت. یعنی سمتوسویی وجود ندارد که در مورد آن بتوان اقدامات متقارن و یا نامتقارن را پیاده کرد.
با توجه به اطلاعات موجود در منابع آشکار، حداقل هفت سال است که آمریکا با اهداف مذکور، از وجود یکی از بازیگران بزرگ غیردولتی منطقه یعنی «حرکت اسلامی ازبکستان» استفاده میکند.
بدون ورود به چگونگی ساختار پیچیده حرکت اسلامی ازبکستان، مایلم به این نکته اشاره داشته باشم که شبهنظامیان یکی از جناحهای این حرکت دارای پایگاههای خود در «بداخشان» افغانستان بوده ضمن این که در چند استان شمالی این کشور قرارگاهها و اردوگاههای آموزشی در اختیار دارند و از حامیان بانفوذی در کابل (زیرساختهای ارتباطی و صدور اسناد قانونی برای تردد به جمهوریهای آسیای مرکزی) و کانالهای تأمین مالی از طریق کشورهای عربی برخوردار بوده و به طور غیرمستقیم با ساختارهایی مرتبط میباشند که تحت کنترل سازمان «سیا» قرار دارند.
این گروه هدف ایجاد کانونهای تنش در مرزهای تاجیکستان و قرقیزستان با ازبکستان را دنبال کرده و یک نوع تهدید دائمی برای دولت تاشکند به شمار میرود تا از این طریق بتواند آن را همیشه در حوزه نفوذ آمریکا نگاه دارد. همراه با این هدف، بخشی از شبهنظامیان متعلق به این حرکت را برای انجام فعالیتهای تبلیغاتی، جذب طرفداران و اقدامات خرابکارانه برای بیثبات کردن قزاقستان و قرقیزستان نیز آماده میکنند.
همینطور زمینه بالقوهای برای ایجاد «بی ثباتی قابلکنترل» فراهم میشود که از آن با توجه به شرایط خاص سیاسی و به منظور تشدید فشار بر روی هر یک از دولتهای منطقه که در «وضع بحرانی» قرار گرفته است، بهرهبرداری صورت میگیرد تا از این طریق بتوان آنها را وادار به اتخاذ تصمیمات مورد نظر در ازای مهار بحران کرد.
در شرایط موجود، آمریکا علاقمند ورود شبهنظامیان حرکت اسلامی به ازبکستان نبوده بلکه از آن میخواهد به عنوان تهدید ثابت در برابر اسلام کریماف استفاده و کسب امتیاز کند.
به این منظور اتباع قزاقی و قرقیزی به این حرکت پذیرفته شده و بعد از سپری کردن مرحله آمادگی به کشورهای خود برمیگردند تا اقدام به جذب طرفداران و فعالیتهای خرابکارانه کنند.
این در حالی است که آنها خود را نه شبهنظامی حرکت اسلامی ازبکستان بلکه اعضای «لشکر قزاقستان» و «لشکر قرقیزستان» معرفی میکنند، هرچند باز هم مدیریت آنها با اعضای باسابقه ازبکتبار این حرکت میباشد.
در حال حاضر تعدادی از دیگر بازیگران غیردولتی به نوعی در نقش ابزار به اصطلاح «کمربند امنیتی ازبکستان» در افغانستان قرار گرفتهاند که این امر بدون همکاری فعال آمریکا امکانپذیر نیست.
اطلاعی وجود دارد که بر اساس آن گروه مسلح سرهنگ «محمود خدایبردیف» که سالها پیش از تاجیکستان فرار کرده و در ازبکستان مستقر میباشد، برای انجام عملیاتهای احتمالی علیه شبهنظامیان تاجیک در استان «بلخ» افغانستان آماده میشوند.
همزمان احتمال اقداماتی در راستای ایجاد هرج و مرج در تاجیکستان و مشخصا در منطقه «خجند» این کشور وجود دارد. منابع آگاه احتمال تحقق چنین اتفاقاتی را رد نمیکنند.
چنانچه در این 2 منطقه قدرت شبهنظامیان حاکم شود، از نظر تاشکند مانعی بر سر راه طالبان گذاشته خواهد شد ولی برای آمریکا نقش مناطق جدید تنش را خواهد داشت که از آن سود خواهد برد.
با توجه به نکات فوق میتوان این نتیجه را گرفت که بازیگران غیردولتی در حال تبدیل شدن به یک عنصر مهم در بازی بزرگ در آسیای مرکزی میباشند که ضمن سرمایهگذاری نه چندان قابلتوجهی باز هم نتیجه مطلوبی به بار خواهند آورد.
همینطور به میزان افزایش بیثباتی که مبتکر آن بازیگران بزرگ ژئوپلیتیکی خواهند بود، این عنصر بیش از پیش تقویت خواهد شد. هماکنون میتوان بازیگران غیردولتی را به عنوان یک عامل مهم در شکل دادن سیاست داخلی و خارجی کشورهای آسیای مرکزی برشمرد.
درک این نکته مهم است که همه آنها آگاهانه و یا ناآگاهانه در موقعیت ابزار دست این و یا آن بازیگر (و یا بازیگران) بزرگ قرار میگیرند. بنابراین ضمن مقابله با بازیگران غیردولتی در منطقه باید این ویژگی شرایط در نظر گرفته شود.