سرويس سياسي بولتن نيوز:
كوچه خيابان هاي شهر آغشته از خون جواناني شده بود كه سر مي دادند تا شرف
ندهند، جان مي باختند تا غيرت از دست ندهند ، و دژخيمان طاغوت براي لحظه اي
ماندنِ بيشتر، هزاران لاله گلگون كفن را لگد مال مي كرد تا شايد دقايقي
بيشتر كارنامه خيانت خويش را قطور و قطور تر كند. و در اين ميان، او كه
بهنودش مي ناميدند به مانند بسياري از همپيالگي هايش با رفيقان مي و ميكده
به يك باره شربت نامردي و نامرادي سركشيده و مجيزه گوي طاغوتي شده بودند كه
دستش تا مِرفغ به خون گلگون كفنان آلوده شده بود. بهنود، در اين حال و هوا
كه همكاري با نشريات زنجيره اي مدح و ثناگوي طاغوت را پشت سر مي گذارد با
كمك دستگاه امنيتي قتاله پهلوي ها يعني ساواك به عنوان اولين خبرنگار
ايراني و با حمايت موساد به سرزمين هاي اشغالي سفر كرده و با دوره هاي
گذارنده شده در اين سفر پس از بازگشت به ايران به عنوان عامل نزديك ساواك
در رسانه ها و به مرور به عنوان مهره نزديك به فرح پهلوي مشغول به فعاليت
مي شود.
مسعود بهنود پيش از آنكه به قلم ساده و داستاني اش معروف باشد با شامه
تيزش در شناخت قدرت هاي موجود و سعي در نزديكي به آنها شهره است. بهنود در
زمان طاغوت با سردبيري در نشريه آيندگان داريوش همايون ، درك درستي از
قدرت هاي پايه اي آن دوران به دستآورده و با زيركي خود را در باند نزديك
به امير عباس هويدا نخست وزير و يكي از رجال معروف طاغوتي جا كرد. تعلق
بهنود به باند قدرت طاغوتيان به حدي بود كه بنا به نوشته فرج سركوهي (از
عناصر ضد انقلاب) وي تنها گوينده راديويي بود كه حق داشت بدون نوشته و
بازبيني برنامه راه شب راديو را اجرا كند. حضور پررنگ و سرشار از رانت وي
در تلويزيون طاغوت نيز كه در قالب برنامه ساز و مفسر سياسي جلوه گر مي شد
همواره انگشت هاي متعددي را به دهان مي گزيد. چرا كه چرايي و چگونگي حمايت
از اين روزنامه نگار همواره براي بسياري از هم كيشانش جاي سوال اساسي
داشت.
مسعود بهنود شهره است به آدم فروشي و نمك نشناسي! او كه در باند امير
عباس هويدا و از نزديكان محمود جعفريان و پرويز نيكخواه به شمار مي رفت با
پيروزي انقلاب شكوهمند اسلامي بلافاصله عليه اين دونفر كه تعلقات توده اي و
مائوئيستي داشتند اعلام شكايت كرده و كساني را كه سال هاي گذشته خود را
مديون آنها بود تا طناب اعدام انقلاب همراهي كرد. حال آنكه خود در جرايم
آنها چيزي كم از آنان نداشت.
همين شامّه تيز بهنود بود كه در سال هاي پس از انقلاب وي را مجاب به
تظاهر به هم رنگي با انقلاب نوپاي اسلامي ايران كرد. در اين سال ها، وي كه
سردبير تهران مصور بود هر از چند گاهي در لابلاي نسخه هاي پيچيده شده ي
روزنامه نگاري اش براي جامعه، پهلوي ها و امثال هويدا را نيز از فحش ها و
دشنام هاي خود بي نصيب نمي گذاشت. و همين امر بود كه تا سالياني چند وي را
داراي مصونيت ناشي از رياكاري و تملق كرده بود. مطالب بهنود در تهران مصور
اكثرا در حمايت از منافقين و فدايي ها بود. چرا كه در روزهاي اول انقلاب،
به دليل سوابق مبارزات مسلحانه اين قشر عليه رژيم پهلوي هر نوع ارتباط و
نزديكي با آنها نوعي انقلابي گري به شمار مي رفت. هر چند در اين ميان وي
مدتي كوتاه را در همان سال هاي ابتدايي انقلاب به جرم حمايت از ضد انقلاب
به زندان افتاد اما گره زدن مسعود، دامانش را به باند كارگزارانِ سال هاي
آينده كه در آن ايام سوپر انقلابي هاي تكنوكرات بودند وي را از افتادن در
دام بسياري از حوادث و بلايا مصون و آينده اش را بيمه كرد.
هر چند ابعاد نزديكي بهنود به ساواك و جريان هاي خوفناك امنيتي طاغوت
از مبهمات تاريخ معاصر كشورمان است اما ذكر اين نكته حائز اهميت است كه وي
به كرّات از نزديكي بسيار زياد و در عالي ترين سطوح خود به سران رژيم و
اطلاع از نقشه هاي ددمنشانه آنان خبر داده است. و با چنين گاف هايي است كه
چهره واقعي بهنود به مرور نمايان مي شود. وي در مصاحبه اي مي گويد: (روز 16
شهریور سال 57 است. یعنی شب 17 شهریور. من میدانستم فردا چه خبر میشود.
شب قبلش با آقای مهندس بازرگان رفته بودم به خانهی آقای انتظام و خبر
داشتم. به هر حال کنجکاویهای شخصی من و کار حرفهای که میکردم من را
همهی این جاها حضور میداد. میدانستم که امشب شب آخر است. به همین جهت
نشستم و خیلی فکر کردم که چه کار کنم؟) حال مشخص نيست بهنود چگونه يك شب
قبل از جنايت معروف روز هفده شهريور، از كشتار رژيم در آن روز اطلاع داشته
است؟ جالب آنكه امير انتظام در خاطرات خود مي گويد بازرگان را روز هفده
شهريور در خيابان ديده است نه روز يا روزهاي قبلش و هيچ نقلي هم از اين
دروغ بهنود به ميان نمي آورد!
بهنود از همان روزهاي آغاز انقلاب دست به جعل گسترده اي زد به گونه اي
كه سعي مي كرد به انحاي مختلف انقلاب ايران را مرهون خدمات مجاهدين خلق
(منافقين) نشان دهد. تا آنجا كه با نزديك نشان دادن خود به سران انقلاب و
كساني چون شهيد بهشتي از هر فرصتي براي ساخته و پرداخته كردن و جاانداختن
خدمات! منافقين در پيروزي انقلاب استفاده مي كرد. حتي در بديهياتي چون
كيفيت ورود امام راحل به ايران وي مدعي مي شود كه راننده ماشين حامل امام،
محسن رفيق دوست بوده و دو نفر از اعضاي منافقين كه بعدها اعدام شدند در روي
سقف بليزر نشسته و از امام در مسير فرودگاه تا ميدان آزادي محافظت مي
كردند. و كيست كه نداند كه آنكس كه بر روي سقف ماشين حامل امام نشسته و از
رهبر فقيد انقلاب محافظت مي كرد محمد رضا طالقاني از قهرمانان ورزشي آن روز
ايران و رئيس سال هاي بعد فدراسيون كشتي ايران بود.
وي در تحريفي ديگر ساخت و تهيه سرود "خميني اي امام" را نيز به
منافقين نسبت مي دهد. حال آنكه اين سرود ساخته حميد سبزواري بوده و منافقين
هيچ دخل و تصرفي در آن نداشتند.
وي در سال هاي پس از جنگ به كرّات در مدح و ثناي سردار سازندگي داد
سخن سر داده و او را بارها تالي تلو امير كبيرش مي خواند. و همين نزديكي به
جريان موسوم به سازندگي بود كه تا سالها قمقمه هاي مسعود بهنود را سرشار
از شربت ثروت و رانت هاي آنچناني مي كرد.
مسعود بهنود در دوران اصلاحات با گرفتن قيافه اي حق به جانب و هر از
چندگاهي با كوبيدن و به نعل و گاهي نيز به ميخ، خود را وفادار به دوم خرداد
و تعريف شده در جرگه گروه ها و افراد درون نظام نشان مي داد. اما كيست كه
نداند وي در همين سال ها با همكاري كساني چون ماشاء الله شمس الواعظين
اقدام به پرورش نيروها و استعدادهايي مي كرد كه اساس پرورش و تربيت آنها
رويارويي با نظام اسلامي در قالب نشريات زنجيره اي بود. چهره هايي كه اين
روزها اغلب آنها در بي بي سي فارسي و يا روزآنلاين و گويا نيوز همكاري
نزديك و صميمانه اي با بهنود دارند.
بهنود با تمام فراز و نشيب ها، دوران اصلاحات را نيز پشت سرگذارده و
با روي كار آمدن احمدي نژاد كه هم زمان با سال هاي زندگي وي در خارج از
كشور بود كم كم نقاب ريا و تزوير را از چهره كنار زده و ماهيت واقعي خود را
نشان داد. مانند آنگاه كه در اوج جنايات عبدالمالك ريگي در منطقه دارزين ،
مسعود بهنود به مصاحبه با اين خون آشام سنگدل پرداخته و با او گل گفت و از
او گل شنيد! همچنين در همين سالها بود كه بهنود با فرارسيدن انتخابات دهم
رياست جمهوري رسما از مهدي – ه پول دريافت كرده و در رسانه هاي ضدانقلابي
چون جرس و گويا و روزآنلاين مقاله هاي سفارشي عليه نظام و انقلاب و دولت به
رشته تحرير در مي آورد. اين روزها زماني است كه بهنود به همراه كساني چون
كديور و مهاجراني و ابراهيم نبوي، با مقاله ها و متون دستوري و سفارشي به
مانند بنده اي زرخريد ضمن حركت در مسير خواسته هاي ضد انقلاب ، منويات مهدي
– ه را نيز به خوبي و با شيوه اي زنجيره اي و هماهنگ به منصه ظهور مي
رسانند. يادداشت "جراحي هاشمي" نوشته بهنود در روزآنلاين و " پل پيروزي"
نوشته ابراهيم نبوي در جرس نمونه اي از اين كپي برداري ناشيانه از يكديگر و
عمل به دستورات واحد اپوزيسيون هايي چون مسعود بهنود است.
بهنود كه در چند سال گذشته نقش به سزائي در جذب نيرو و راه اندازي بي
بي سي فارسي بر عهده داشته است در ماه هاي پس از انتخابات 88 خود را تا
اندازه وبلاگ نويسي بي مقدار پايين آورده و دست به جعل و تحريف خبرهاي
بسيار سطحي و نازل مي زند. تا آنجا كه در مسائلي چون تصويرِ اهداي چفيه
مقام معظم رهبري به يكي از ارادتمندان در حاشيه مراسم سالگرد رحلت حضرت
امام، بهنود مدعي مي شود كه رهبر معظم انقلاب در حال تندي به شخص مورد نظر
بوده و از همين قياس دست به داستان سرايي و تحريف ناشيانه خبري مي زند.
اما در عين حال، بهنودي كه اين روزها با وجود سابقه روشنش در خيانت و
جابجايي اش با بادهاي زمانه، خود را از مدعيان اپوزيسيون مي داند و به
داستان سرايي براي كساني چون سيامك پورزند و عزت الله سحابي دست مي زند
نقاط سياه بي شمار ديگري نيز در كارنامه زندگي خود دارد. نقاط سياهي كه يكي
از كوچكترينِ آنها، سوء استفاده وي از زنان و دختران و اغفال آنان مي باشد
كه البته اين افتضاح در كارنامه اكثر مدعيان روشنفكري امروز و كساني چون
ابراهيم نبوي به وفور به چشم مي خورد.