«مهدی نصیری» مدیر مدیر فصلنامه اعتقادی معرفتی ـ سمات به مناسبت سالروز شهادت شهید مرتضی آوینی در 20 فروردین و روز انقلاب اسلامی یادداشتی را در اختیار خبرنگار آیین و اندیشه خبرگزاری فارس قرار داده است.
آیا تکنولوژی مدرن امتداد تکنولوژی سنتی با قدرت و سرعت بیشتر است؟ به عبارت دیگر آیا با ظهور تکنولوژیهای مدرن به دنبال ظهور و بسط علوم مدرن، ما صرفا با پدیدارهایی متفاوت از نظر کمّی مواجه هستیم یا آن که پای یک تحول کیفی و ماهوی در میان است که تفاوت آن با تکنولوژیهای مدرن صرفا در سرعت و قدرت بیشتر نیست؟
دیدگاه مشهور همین وجه اخیر است. یعنی باور رایج این است که مثلا اتومبیل همان اسب و گاری و درشکه است تنها با این تفاوت که اتومبیل حامل سرنشینان بیشتری میتواند باشد و سریع تر حرکت میکند و قدرت کششی بیشتری دارد.
و یا مثلا مطبوعات و روزنامهها همان کتاب با تیراژ و حجم بیشتر و فاصله انتشار منظم هستند و یا سینما و تلویزیون امتداد صرفا کمی و البته تکاملی! منبر و کلاس و مخاطبه شفاهی هستند و از این جهت که رسانه و ناقل پیام هستند هیچ تفاوتی ندارند.
این دیدگاه مشهور گاهی در این مثال بیان میشود که تکنولوژی های مدرن هیچ تفاوتی در ماهیت و عملکرد با یک چاقوی سنتی ندارند که اگر در دست سارق باشد شکم پاره میکند تا کسی را بکشد و اگر در دست جراح باشد شکم پاره میکند تا معالجه کند و زندهای را از مرگ نجات دهد. یعنی همه مساله بسته به کاربر تکنولوژی است و خود تکنولوژی خنثی و لابشرط است.
در برابر این دیدگاه، نگاه دیگری نیز وجود دارد که معتقد است تفاوت تکنولوژی مدرن با تکنولوژی سنتی صرفا کمّی نبوده و ما با ابزارهایی با ماهیت و کیفیتی خاص مواجه هستیم که حامل اقتضائات و عوارض و تاثیرات و جهت گیریهای ویژه و به تعبیری دیگر حامل فرهنگی خاص هستند که در مجموع و یک برآیند کلی نسبت به صلاح و فساد و خیر و شر و حق و باطل بی طرف و خنثی نیستند.
این دیدگاه قبول ندارد که مثلا یک اره برقی همان اره دستی در مقیاسی قوی تر و سریعتر است بلکه معتقد است که این اره برقی بوده که ویرانی جنگلها را باعث شده است.
به تعبیر دیگر اره دستی هرگز نمیتوانسته است تا این حد به میل فزونخواهی و اسراف کاری انسان آن گونه که اره برقی پاسخ داده است، پاسخ دهد. یک انسان طماع مسلح به اره دستی تنها می تواند چند درخت و شاید تنها یک درخت تنومند جنگل را در یک روز قطع کند اما همین انسان اگر مسلح به اره برقی شود، می تواند دهها درخت را هر روز قطع کند.
پس ویرانی جنگلها یکی از اقتضائات و تاثیرات ویژه تکنولوژیای مدرن به نام اره برقی بوده است. بله میتوان مقرراتی گذاشت و قطع درختان جنگل را محدود و ممنوع کرد، اما آیا واقعا این مقررات مشکل را حل خواهد کرد؟ آیا خطر نابودی جنگلهای زمین که قربانی تکنولوژیهای قدرتمند مدرن شده اند، با مقررات وضع شده، منتفی شده و بر حرص انسان لگام زده است؟
مثال دیگر: یک کمباین، صرفا تکنولوژیای معادل قدرت یک صد نفر نیست که بگوییم کارکرد و تاثیر این ابزار تنها این است که کار صد نفر دروگر را انجام میدهد بلکه این ابزار علاوه بر این که کار صد نفر یا بیشتر را انجام می دهد تاثیرات و پیامدهای دیگری نیز از خود به جای می گذارد که از جمله آنها از بین بردن صد شغل و بیکار کردن صد نفری است که تا پیش از حضور این کمباین از راه دروگری ارتزاق میکردند و نیازی به رها کردن روستایشان برای پیدا کردن شغل نداشتند. در واقع بیکاری از اقتضائات کاربرد تکنولوژیهای مدرن و اتوماسیون در عرصه اقتصاد بوده است.
مثال دیگر: آیا سینما و تلویزیون همان منبر و کلاس و جلسه درس و آموزش رودررو و یا آموزش مکتوب است و تنها تفاوتش در این است که مخاطبه شفاهی و کتبی را تبدیل به مخاطبه تصویری کرده است؟ همین؟ و مثلا ما قبلا در درس اخلاق و تفسیر فلان استاد اخلاق و تفسیر در مسجد حضور می یافتیم و حالا همان درس را از طریق تلویزیون در خانه میبینیم و هیچ اتفاق جدیدی در این میان رخ نداده است؟ یا آن که وقتی سینما و تلویزیون آمد با خود فرهنگ و اقتضائات و تاثیراتی آورد که جامعه را در ابعادی وسیع و عمیق دگرگون کرد و نیازها و تمناهای جدید و مراجع فکری و فرهنگی جدید و شیوه مصرف جدید و پوشش و آرایش و معماری جدید و در یک کلام سبک زندگی جدیدی ایجاد کرد؟ چه کسی می تواند منکر ایجاد مرجعیت های جدید فکری و فرهنگی و اعتقادی در دوران مدرن در کنار مرجعیت تقریبا انحصاری عالمان دینی و فقها و روحانیون در دوران سنتی شود؟
برخی از پیمایشهای معتبر حکایت از بالاتر قرار گرفتن رتبه هنرمندان سینما و تلویزیون و نیز ورزشکاران در لیست اقشار تاثیر گذار فکری و فرهنگی بر جوانان و حتی بسیاری از میانسالان از رتبه روحانیون و علمای دینی در برخی از مناطق کشور از جمله تهران دارند. این نتیجه محتوم حضور رسانههای مدرن نظیر سینما و تلویزیون در جامعه است. نفی کنندگان بی طرفی تکنولوژی های مدرن به این و دهها تاثیر دیگر از این دست می گویند فرهنگ و تاثیر نهفته در ماهیت این تکنولوژیها. حالا ممکن است کسی بگوید خب علما و فقها باید از این ابزار استفاده کنند و رتبه خود را ارتقاء دهند اما اگر کسی اندک آشنایی با کارکرد و اقتضائات سینما و تلویزیون داشته باشد، میتواند صعوبت این کار و بلکه تقریبا محال بودن اجرای این پیشنهاد را به گونه ای که مثلا منجر به همسطحی و یا بالاتر قرار گرفتن رتبه علما و فقها نسبت به بازیگران سینما و تلویزیون در ذهنیت جوانان شود، درک کند.
مگر این که بگوییم لازم است روحانیون و فقهای عصر مدرن مسلح به سلاح هنر و بازیگری شوند و گوی سبقت را از بازیگران مرد و زن غیر روحانی بربایند تا بتوانند رتبه خود را در الگو بودن فرهنگی و اعتقادی حفظ کنند!!
(توضیح ضروری: گاهی از این ماهیت و فرهنگ خاص تکنولوژی مدرن با عنوان "ذات" یاد شده و موجب شده است کسانی به دلیل آن که در مواردی میتوانیم از این تکنولوژیها مثلا بهره ای کلاملا مثبت و بدون هیچ عارضه سوء فرهنگی ببریم، نتیجه گرفته اند که ذات داشتن تکنولوژی حرف بی ربط و غلطی است چرا که ذاتی یک شئ هیچگاه نمی تواند از آن شئ منفک شود و همین که ما می توانیم از تکنولوژیهای مدرن استفاده هایی کاملا مثبت و در جهت حق و صلاح ببریم نشانه ذات مشخص نداشتن و جهت دار و حامل فرهنگ خاص نبودن آن است. در پاسخ باید گفت اگر کسی ذات را بدین معنا بکار برده است که هرگز و تحت هیچ شرایطی از شئ قابل انفکاک نیست مانند آن که شوری ذاتی نمک است و هرگز از نمک منفک نمی شود، البته حرف غلط و قابل نقضی است اما اگر منظور از ذات تکنولوژی مدرن، ماهیت جدید و متفاوت داشتن و واجد کارکردها و تاثیرات متفاوت بودن باشد اگر چه ممکن است نقاط اشتراک ماهوی و غیر ماهوی نیز با تکنولوژی سنتی داشته باشد و اگر چه بتوان با تمهیداتی خاص آن را از تاثیرات و اقتضائات خاصش تهی کرد و یا آن را کاهش داد، حرفی قابل بحث و بلکه اثبات بوده و نمیتوان به راحتی از آن عبور کرد. بدون شک عموم کسانی که صحبت از ذات تکنولوژی مدرن گفته اند همین معنا را در نظر داشته اند.)
حال در ادامه این بحث را از منظر شهید آوینی پی می گیریم.
نگاه آوینی به تکنولوژی مدرن از نگاه مشهور عمیقا فاصله داشته و مخالف نظریه بی طرف و خنثی بودن تکنولوژی مدرن است. او شکاف و تفاوتی ماهوی و کیفی و نه صرفا کمّی بین تکنولوژی مدرن با تکنولوژی سنتی می بیند و تکنولوژی مدرن را حامل فرهنگ و کارکردها و تاثیرات ویژه ای می داند که با کارکرد و تاثیرات تکنولوژی سنتی بسیار متفاوت است. از نظر آوینی و همه کسانی که خنثایی و بی طرفی تکنولوژی مدرن را افسانه می دانند، تکنولوژی مدرن منشأ ایجاد جامعه و عالم و آدم جدیدی در قیاس با جامعه سنتی ماقبل مدرن بوده است اگر چه همچنان نقاط مشترکی بین جامعه مدرن و سنتی یافت شود. برای توضیح دیدگاه آوینی در این باره باید از اینجا شروع کنیم که او اساسا تمدن مدرن را انحرافی از مسیرتعادل میداند.
تمدن فاوستی
*تکنولوژی مدرن مولود تصرف شیطانی در عالم است
آوینی تمدن جدید را فاوستی میداند. بر اساس افسانهای یونانی فردی به نام فاوستوس خواهان قدرتی جادویی و شگفت انگیز میشود. او در ملاقاتی با شیطان خواسته خود را با وی در میان می گذارد، شیطان در ازای این که فاوستوس روح خود را به وی بفروشد، این قدرت شگفت و جادویی را به او می بخشد. قصه فاوستوس تمثیلی از تمدن تکنولوژیک مدرن است. بشر جدید با انکار خدا و عالم غیب و معنا، و فروختن روح خود به شیطان به قدرت عظیم تکنولوژیک کنونی دست یافته و به اتکای آن به تصرف در عالم پرداخته است. به تصریح آوینی تکنولوژی مدرن مولود تصرف شیطانی در عالم است:
«تاریخ و تمدن اروپا فاوستی است، .... فاوست روح خود را به شیطان فروخت تا به جادوگری رسید و قدرت تصرف در ماده عالم را پیدا کرد... جادوی این فاوست جدید، تکنولوژی است. تکنولوژی خود مولود این تصرف شیطانی در عالم وجود است.»
جدای از این دیدگاه کلی در باره تمدن مدرن، آوینی در مورد تکنولوژیهای مدرن به تشریح نظر خود مبنی بر این که تکنولوژی مدرن امتداد طبیعی و صورت تکمیلی تکنولوژیهای ماقبل مدرن نیست می پردازد و سخن از ماهیت جدید و غیر خنثی و حامل فرهنگ خاص تکنولوژی مدرن و مشخصا رسانه های مدرن میگوید:
«ابزار اتوماتیک را نباید صورت تکمیلی ابزار پیشین دانست. اتومبیل را نمیتوان صورت تکمیلی گاری و درشکه محسوب داشت و همین طور رسانههای گروهی فقط وسایل تازهای برای یک نیاز قدیمی ـ که مثلاً پیش از این با «جار زدن» برآورده میشد ـ نیستند. ... سینما، رادیو و تلویزیون و روزنامه وسایلی «بیسابقه» هستند که حتی نشانی از آنها در گذشتهها وجود نداشته است. حتی باید گفت بسیاری از «نیازها»یی که توسط این رسانهها برآورده میشوند نیز در گذشته وجود نداشته است؛ هم «نیازها» جدید هستند و هم «متعلقات این نیازها». «اتوماسیون» (خودکاری) پدیداری است که اتومبیل را «ماهیتاً» از گاری و درشکه متمایز میسازد. اتوماسیون چیزی است که در یک حیطه محدود میتواند جایگزین «نیروی کار انسان یا حیوانات» شود و همین امر با توجه به خصوصیات روانی و نفسانی غالب انسانها میتواند «ماشین» را به یک «وسیله بسیار جذاب، فریبنده و فتنهانگیز» تبدیل کند.»
با این نگاه، دیگر نمیتوان با تکنولوژی مدرن مواجههای بسیط و ساده انگارانه داشت. ما در واقع با پدیدههایی کاملا نو مواجه هستیم که باید در ماهیات و اقتضائات و کارکردهای آنها تأمل نمود و آنها را به درستی و کما هی شناخت . فقدان چنین شناختی می تواند اغفال کننده و زیانبار باشد و مع الاسف ما امروز از این فقدان رنج می بریم و فی المثل تکنولوژی هایی دگرگون ساز و زیر رو کننده و برهم زننده بسیاری از معادلات و مناسبات هزاران ساله و دیرپا و سنتی را، مثل تلویزیون و کامپیوتر در حکم چاقوی جراحی میدانیم که نسبتی کاملا مساوی با خیر و شر دارد و همه چیز بستگی به این دارد که در دست یک جراح باشد یا یک سارق! و بر همین قیاس هم لابد باید سلاحهای مدرن اتمی و شیمیایی را هم در حکم شمشیر دانست و خوب و بد آن بسته به این است که مسلمین از آن استفاده کنند یا کفار! و نیز شبیه سازی انسان را که محصول بیوتکنولوژی مدرن است همچون قلمه زنی سنتی گیاهان دانست! ، اگر چه این پدیده در صورت مجاز و رایج شدن ، اجتماع و نسل بشری را با تحولات شگرف و دهشتناکی چون تغییر در مفهوم پدری و مادری و ... و حذف نهاد خانواده و... مواجه سازد و یا به گفته یکی از دانش پژوهان فقه چه باک که نهاد خانواده از رهگذر این تکنولوژی مدرن بلا موضوع شود چرا که فقه ضامن حفظ موضوعات نیست و فقط باید به بیان حکم بپردازد!!
رسانه همان پیام است!
آوینی بارها موافقت خود را با این دیدگاه «مک لوهان» در باره های مدرن رسانه ای که «رسانه همان پیام است» اعلام می دارد. مک لوهان بر این باور است که رسانه های مدرن حامل بار ارزشی و مفهومی خاص خود هستند که به تدریج خود را بر کاربرانشان حتی اگر خواهان آن نباشند و آن را نپسندند، تحمیل می کنند. به عبارت دیگر، مک لوهان، خنثی و بی جهت بودن تکنولوژی های مدرن را به ویژه در عرصه تکنولوژی های رسانه ای مثل سینما و تلویزیون رد می کند:
«مارشال مک لوهان این «پیامها» را «جادوی وسایل» یا «بار ناخودآگاه» آنها {رسانه ها}مینامد. مثالهایی که او خود در این مورد آورده است میتواند وضوح بیشتری بدین سخن ببخشد: بیخبری پیشینیان از اثرات روانی و اجتماعی وسایل در هر یک از سخنان آنان به وضوح دیده میشود. هنگامی که چند سال قبل ژنرال دیوید سارنف از دانشگاه نتردام آمریکا درجه دکترای افتخاری میگرفت این سخنان را بیان کرد: « مصنوعات دانش جدید به خودی خود نه بد است و نه خوب؛ طرقی که از آنها استفاده میشود ارزش آنها را معین میکند». این پژواک بیخبری رایج است. …. در گفته سارنف نکتهای وجود ندارد که تاب تعمق داشته باشد، زیرا او ذات «وسایل» را نادیده میگیرد و «نارسیس» وار( Narcissus جوانی در اساطیر یونان که به تصویر خویش در آب دل میبازد و جان بر سر این عشق میگذارد) از بیاعتبار شدن وجود خویش و گسترش آن به صورت تکنیکی جدید، مسحور شده است.»
آوینی سپس این چنین ادامه می دهد:
«آنچه را که مک لوهان از زبان ژنرال سارنف نقل میکند، از زبان بسیاری از ما میتوان شنید. ما معمولاً ذات وسایل را نادیده میگیریم و سادهلوحانه چنین خیال میکنیم که از هر چیزی میتوانیم هر طور که میخواهیم استفاده کنیم، حال آنکه چنین نیست. تلویزیون و سینما ابزار و وسایلی نیستند که هرکس هر طور که بخواهد آنها را به کار برد و اصولاً ابزار هرچه بیشتر به سوی «اتوماسیون و پیچیدگی تکنیکی» حرکت کنند، محدودیتهای بیشتری را بر اختیار و اراده آزاد انسان تحمیل میکنند. این سخن مک لوهان که «رسانه همان پیام است» به همین معناست که رسانهها موجبات و اقتضائاتی دارند که از آن نمیتوان گریخت».
در نگاه آوینی رسانه های مدرن به مثابه مرکبهای سر به زیر و راهواری نیستند که در خدمت هر کاربری با هر اعتقاد و جهت گیری ای قرار بگیرند و فقط نیاز به هی کردن داشته باشند بلکه این ابزار و وسایل، حامل بارهای مفهومی و گرایش های خاص خود هستند که طبعا رابطه ای مساوی با هر عقیده و محتوایی ندارند بلکه بعضی از عقاید و گرایشها را به خوبی بر می تابند و آنها را بازتاب می دهند و برخی دیگر را پس می زنند و برای همراهی با آنها بدقلقی و لگد پرانی می کنند. فی المثل رسانه های تصویری چون سینما با مضامین تفریح و تفنن و سرگرمی و خشونت و سکس نسبت بسیار روان تری در مقایسه با مضامینی دینی و اخلاقی نظیر جدیت، حیا، عفاف، کف نفس، طمأنینه ، قناعت که لازمه پرورش انسان و جامعه ای متدین و متخلق هستند، دارند:
«هنوز هم قریب به اتفاق متفکران و هنرمندان انقلاب اسلامی بر این باور هستند که ماهیت این وسایل مانعی جدی در برابر ما ایجاد نمیکند و تصور عامی وجود دارد ... که: «سینما و تلویزیون ظرفهایی تهی هستند که هر مظروفی را میپذیرند». از آنجا که تفکر غالب متفکران و هنرمندان ما حکم بر جدایی قالب و محتوا از یکدیگر میکند ... دیگر هرگز در اندیشه این احتمال نمیافتد که ماهیت این وسایل مانعی در برابر بیان او ایجاد کند؛ اما حقیقت خلاف این است.»
و در جاهایی دیگر صریح تر می گوید:
«یکی از احکام مشهوری که درباره سینما و تلویزیون عنوان میشود این است که «اینها ظرفهایی هستند که هر مظروفی را میپذیرند؛ اینها «ابزار» هستند و این ما هستیم که باید از این ابزار درست استفاده کنیم». … و کسی هم از خود نمیپرسد که اگر اینچنین بود، چرا ما بعد از یازده سال از پیروزی انقلاب اسلامی {و البته اکنون پس از سی و چهار سال} در ایران هنوز نتوانستهایم از تلویزیون و سینما آنچنان که شایسته است استفاده کنیم.»
نقش سینما و تلویزیون در تخریب روح و فطرت بشر
آوینی برای تلویزیون و سینما نقشی تسخیر کننده و مسحور کننده و در عین حال غیر قابل مقاومت قائل است که طبعا برای مفسده آفرینی آمادگی و قابلیت بیشتری دارند: «رابطه سینما و تلویزیون با مخاطبان خویش نوعی رابطه «تسخیری» است که از طریق ایجاد جاذبه در تماشاگر برقرار میشود ـ اگرچه تسخیر به میل، نه به عنف و اکراه. ظاهراً هیچ گونه اکراه یا اجباری در کار نیست، اما اگر درست به این رابطه بیندیشیم خواهیم دید که غالباً رشته این جاذبیت نه به کمالات انسانی بلکه به ضعفهای او بند شده است و این چنین، هرچند سخن از «جبر» به معنای فلسفی آن نمیتوان گفت، اما باید مردم و تلویزیون و سینما وجود نوعی «رابطه ایجابی» را پذیرفت: کششی سحرآمیز و غیرقابل مقاومت.»
«....این همان کاری است که از طریق سینما و تلویزیون با انسان امروز کردهاند و در طول نزدیک به یک قرن از اختراع سینما، «الگوهای احساسی غیرمتوازنی» برای انسانها ساختهاند و راه بازگشت آنها را به فطرت خویش مسدود کردهاند.»
و او خود بلا فاصله سئوالی را که در اذهان همگان مطرح می شود، مطرح می کند:
«آیا این «جاذبیت» را نمیتوان در خدمت خیر و صلاح بشر به کار گرفت؟ ... اسم رسانههای گروهی یا وسایل ارتباط جمعی نسبت به ماهیتی که اکنون تلویزیون و سینما در سراسر جهان یافتهاند بسیار «بیآزار» مینماید، همچون پوست خوش خط و خالی که مارها پوشیدهاند! تلویزیون و سینما اکنون به وسایلی برای «تسخیر روح بشر» در خدمت استمرار استیلای قدرتمندان و ارباب جور درآمدهاند. در نفس عبارت «ارتباطات و تبادل اطلاعات» هیچ نکتهای وجود ندارد که بتواند مبین این روح خبیثی باشد که در تلویزیون و سینما دمیدهاند، اما محتوا و ماهیت این وسایل حکایت دیگری دارد. در باب نسبت بین قالب و محتوا، ظرف و مظروف و یا وسیله و پیام در قسمت اول این مجموعه مقالات، سخن گفتیم و نتیجه گرفتیم که در ذات این وسایل نیز صفات و خصوصیاتی نهفته است که راه را بر چنین سوءاستفادههایی هموار میدارد و اصولاً از وسایل و ابزار نمیتوان انتظار داشت که نسبت به کاربرد خویش بیاعتنا باشند. »
سخن آوینی این نیست که اساسا نمیتوان هیچ مفهوم مثبتی را با تلویزیون و سینما بیان کرد که خود او این کار را با مستندهای ماندگار روایت فتح کرده است بلکه مقصود توجه دادن به این نکته است که این وسایل با شر و فساد پراکنی نسبت سهل تر و وثیق تری دارند و عدم دریافت این نکته می تواند به تلفاتی سنگین برای کسانی بیانجامد که به انگیزه انتقال مفاهیم مثبت و سازنده بدون توجه به اقتضائات ماهوی این وسائل، برای آنها آغوش می گشایند و آنها را تنگ در بر می گیرند:
آوینی:قالبهای هنری غربی هر نوع پیام یا محتوایی را نمیپذیرد
«قالبهای هنری غربی هر نوع پیام یا محتوایی را نمیپذیرد و کسی که میخواهد در سینما و تلویزیون عوالم غیبی و حال و هوای معنوی انسانها را به تصویر بکشد باید بر تکنیک بسیار پیچیده این وسایل غلبه پیدا کند و بداند که گستره کارآیی این رسانهها تا کجاست».
«بسیاری از آنان نیز که خود را از این دامها مصون داشتهاند، با این پیشداوری که قالبهای هنری غرب هر نوع پیام و محتوایی را میپذیرد، سادهلوحانه گرفتار ابتذال شدهاند و آثاری تولید کردهاند که نظیر آن را فیالمثل در فیلمهای سینمایی تلویزیون بسیار میتوان یافت، فیلمهایی که قهرمانانشان پاسداران کمیته و یا رزمآوران جبهههای نبرد هستند، اما اعمال خدایی این بندگان خوب خدا را تا سطح شعارهایی متظاهرانه و بیارزش پایین میآورند.»
جادوی پنهان در ذات رسانه
آوینی ابعادی از تاثیرات منفی تلویزیون بر جامعه ما را شرح میدهد، اما توضیح میدهد که این امر نه ناشی از برنامهها و برنامه سازان تلویزیون بلکه مربوط به اقتضائات و جادوی پنهان در ذات این رسانه است : «اکنون زندگی ما، به خصوص کودکان و نوجوانانمان، در اوقات فراغت، نظم مسلکی خویش را از دست داده و نظامی متناسب با برنامههای تلویزیون گرفته است و به همین علت در صبح روزهای جمعه برای آنکه برنامههای تلویزیون با نماز جمعه معارضه نکند برنامهها را قطع میکنند، اما در هنگام اذان مغرب که برنامهها فقط برای پخش مختصری قرائت قرآن، اذان و چند جملهای مناجات قطع میشود و بعد ادامه پیدا میکند. بازار مساجد بسیار کساد است؛ علاوه بر آنکه ما و کودکانمان برای تماشای فیلم سینمایی عصر جمعه، نمازمان را درست در آخرین فرصت ممکن به جای میآوریم. باز خدا پدرشان را بیامرزد که برنامهها را فقط تا ساعت بیست و سه ادامه میدهند و لااقل زمستانها نماز صبح مسلمین قضا نمیشود. این امر پیش از آنکه به برنامههای تلویزیون ارتباط پیدا کند به آن «جادوی پنهان» یا «بار ناخودآگاه» ارتباط دارد که در ذات تلویزیون نهفته است و اینکه نظام زندگی ما اکنون ضرباهنگ خویش را نه از «دین» که از «تکنولوژی» میگیرد. در درون خانه، تلویزیون روابط متقابل اعضای خانواده را با یکدیگر بریده است و با وجود یک تلویزیون روشن، دیگر جمع واحدی در خانه تشکیل نمیشود. همه فرد فرد، جدا از هم نشستهاند و رابطه فردی بین خود و تلویزیون برقرار کردهاند.»
آوینی نشستن ساعتهای متمادی در پای تلویزیون را نه کاری خردمندانه که ناشی از بی فکری انسانهای این روزگار و برآمده از عقل جدید و تحت سیطره تکنولوژی می داند:
«اگر اعتبارات عقل تمدن جدید را کنار بگذاریم و آزادانه درباره تلویزیون بیندیشیم، هرگز نمیتوان علتی معقول برای این امر پیدا کرد که انسانها ساعتهای متمادی از زندگی خویش را، روزها و شبها، وقف تماشای وسیلهای چون تلویزیون کنند، مگر آنکه این وسیله بتواند جایگزین همه مناسبات و جوابگوی همه نیازهایی باشد که انسانها در طول این ساعت دارند. اکنون فرصت فکر کردن درباره اینکه انسان به یک چنین رابطهای نیازمند هست یا خیر وجود ندارد؛ وجود تلویزیون و اعتبارات عقلی تمدن جدید خود به خود این امکان را از آدمها دریغ میدارند. انسان جدید هرگز امکان اندیشیدن آزادانه درباره خویش و جهان اطراف خود و تکنولوژی را پیدا نمیکند؛ او زندانی مقتضیات زمان و موجبات تمدن صنعتی است و هرگز اجازه پیدا نمیکند که این زندگی را با نیازهای ذاتی خویش بسنجد و دریابد که آیا این نظام تکنولوژیک بر مدار اختیار او میچرخد و یا او برای آنکه بتواند این همه را حفظ کند، خود را با مقتضیات و موجبات این سیستم پسخوراندی سیطره ناپذیر، که چون چرخ بزرگ سریع و خودگردانی میچرخد و همه موانع راه خویش را بیرحمانه خرد میکند و از سر راه برمیدارد، تطبیق داده است.»
از نظر آوینی سیطره تکنولوژی مدرن بر انسان و روزگار جدید آنچنان است که قدرت هرگونه تامل و واکاوی در ماهیت آن را از او سلب کرده است و حتی متدینان نیز آن چنان تحت سیطره روحی و مادی تکنولوژی هستند که امکان تردید در باره حقانیت آن از آنان نیز سلب شده است:
*آوینی: بشر جدید در هر چه شک کند، نمی تواند در تکنولوژی شک کند
«بشر جدید در هر چه شک کند، نمی تواند در تکنولوژی شک کند. و اگر می بینیم که حتی درمیان دینداران نیز فراتر از هر چیز امکان تردید در باب حقانیت تکنولوژی وجود ندارد، علت را باید در همین جا جست و جو کرد که تکنولوژی، خود، صورت محقق اراده معطوف به قدرت و نفس همه ارزشها و ملاک ها همه ارزش گذاری هاست. «بشر کامل» نیز که موعود تاریخی نیست انگاری – به مثابه شریعت بشر جدید – است، بشر مجهز به تکنولوژی است.»
باید یاد آور شویم که از نگاه آوینی و دیگر صاحب نظران همفکر آوینی در موضوع تکنولوژی، نتیجه مباحث فوق کنار گذاشتن تکنولوژیهای مدرن نیست، چرا که چنین چیزی ممکن نیست و اساسا زندگی امروز بشری آن چنان با این ابزار پیوند خورده است که کنار نهادن آنها به اختلال در نظام زندگی میانجامد و عقل و شرع اجازه چنین کاری را نمی دهد. خود آوینی از رسانه های مدرن مانند مطبوعات و تلویزیون و سینما استفاده می کرد و خود یکی از اهالی این رسانه ها بود
*آوینی: تعلق ذاتی به مدرنیته نه، استفاده اضطراری آری
آوینی در این باره میگوید: «سینما و تلویزیون پدیدارهایی تکنولوژیک هستند که پیش از آنکه اصلاً ما «آزادی در قبول یا عدم قبول آنها» پیدا کنیم خود را بر ما تحمیل کردهاند. دیگر سخن از قبول یا عدم قبول سینما و تلویزیون در میان آوردن همان اندازه مضحک و شگفتآور است که اظهار تردید در لزوم یا عدم لزوم غذا برای زنده ماندن.» در چنین شرایطی نمی توان از دیوار کشیدن به دور خود سخن گفت، چرا که علاوه بر عملی نبودن، به معنای انفعال در برابر مهاجم است: «وقتی ما در عصری زندگی می کنیم که ویدئو از زمره لوازم محقّق آن عصر است و مرزهای ارتباطی نیز فرو ریخته و هیچ دیواری برقرار نمیماند، باید برای حفظ فرهنگ خویش در جست و جوی راه هایی به جز دیوار کشیدن و محصور کردن برآییم. تردیدی نیست که دیوار هم لازم است، اما باید دانست آن که برای محافظت از خویش به دور خود دیوار می کشد همواره در حال انفعال است.»
ضمن این که حصار همراه با انفعال، بسیار شکننده است: «بحث بر سر حسن و قبح ذاتی و ماهوی این رسانه (ویدئو) بسیار لازم است، اما در مقام عمل نمی توان به حکم های مطلق گرایانه ای که محصول چنین بحثی هستند گردن نهاد. مهم این است که ما با چیزی رو به رو نیستیم که خودمان آن را اختیار کرده باشیم. ویدئو را ما خودمان اختراع نکرده ایم و در وضعی نیز قرار نداریم که بتوانیم دیواری آهنین به گرد خود بکشیم، گذشته از انکه تجربه دیوارهای آهنین چین و شوروی تجربه های موفقی نبوده اند که هیچ، مردم را نسبت به سراب جهان غرب آن قدر حریص کردند که با افتتاح یک پیتزا فروشی در میدان سرخ مسکو همه چیز فرو ریخت.»
علاوه بر این، او می گوید که دشمن ما که همان تمدن مادی و مدرن غرب است، اکنون با ابزار قدرتمند مدرن خود با ما می جنگد و ما برای مقابله به مثل با او گریزی از استفاده از این ابزار و ساز و کارها نداریم و پشت کردن به تکنولوژی جدید مفهومی جز تسلیم در برابر شرایط موجود ندارد. بنابراین او با تسلیم و انفعال مخالف بوده و سخن از تهاجم می گوید:«جواب تهاجم را باید با تهاجم داد و تنها در این صورت است که از انفعال خارج خواهیم شد؛ « دفاع » یک « وضع انفعالی » است و « فاعلیت» هماره از آن «مهاجم» است. »
و البته اولین لازمه این تهاجم، شناخت عمیق ماهیت و اقتضائات تکنولوژی مدرن است:
«در هنگام استفاده از این رسانهها ـ و سایر ابزار تکنولوژیک ـ باز هم خواه ناخواه با این حقیقت روبهرو میشویم که اگر یک معرفت عمیق حکیمانه نسبت به ماهیت این ابزار، چراغ راه کاربرد آنها نباشد، بلاتردید از عهده استخدام این وسایل برای صورتها و معانی و پیامهای منشأگرفته از تفکر مستقل خویش برنخواهیم آمد.»
آوینی در سالهایی که بحث ممنوعیت یا آزادی ورود ویدئو به کشور ما مطرح بود ، ضمن مخالفت با ممنوعیت به دلیل عملی نبودن آن ، سخن از ضرورت شناخت ماهیت ویدئو و غلبه بر کارکردهای شیطانی آن گفت :
«ما در جهانی زندگی می کنیم که در آن مرزها در حال فرو ریختناند و در عصری به سر میبریم که محصولات تکنولوژیک لازمه حیات بشری هستند و بنابراین، اصلاً نباید درباره ورود یا عدم ورود ویدئو به کشور اندیشید؛ چه ما بخواهیم و چه نخواهیم این کار انجام شده است. اکنون باید در این باره که «چگونه ویدئو را مسخّر خویش کنیم» بیندیشیم و البته این کار جز با وصول به معرفت نسبت به ماهیت ویدئو و غلبه روحی بر حقیقت آن ممکن نیست.» مرعوب نشدن در برابر تکنولوژی های مدرن از دیگر شرایط استفاده اضطراری و اتخاذ یک موضع تهاجمی است :«چه باید کرد؟ ... لازم است که جواب را در اینجا مختصراً مورد اشاره قرار دهیم: شأن انسانی والاتر از آن است که به اسباب و وسایل تعلق پیدا کند و رشد انسان در مسیر تعالی به سوی حق در معارج نهایی به قطع تعلق نسبت به اشیا و یأس از اسباب منتهی خواهد شد. پیشنهاد ما آن نیست که ابزار تکنولوژیک را به دور بیندازیم؛ آنچه که ما باید خود را از آن در امان داریم «مرعوب و مفتون شدن در برابر تکنولوژی» است و تنها در این حالت است که میتوان «بدون وابستگی»، از علوم رسمی و محصولات تکنولوژیکی از آن در خدمت غایات مقدس دینی سود جست.»
ولایت نسبی و نه مطلق تکنیک
در هر صورت ضمن آن که آوینی به ولایت و سیطره قاهرانه تکنولوژی مدرن بر بشر امروز قائل است اما این ولایت را مطلق ندانسته و قابل غلبه آمدن بر آن {البته به نظر اینجانب به طور نسبی و نه مطلق} می داند و در جایی سخن از تسخیر روح و جوهر تمدن و تکنولوژی جدید با تغییر نسبت کنونی بین بشر و تکنولوژی می گوید:
«آیا نتیجه عملی این سخنان آن است که ما باید به متدولوی و تکنولوژی عالم جدید پشت کنیم و هر چه را که هست بدون هیچ گزینشی به دور بیندازیم؟ جواب این است که: «خیر! اما گزینشی را هم که از آن سخن می رود سهل نباید انگاشت. ما باید در صدد تسخیر روح و جوهر تمدن جدید برآییم، نه جسم آن. ما نباید تسلیم همان نسبتی شویم که بین بشر جدید و تکنولوژی ...وجود دارد. تسخیر جوهر تمدن جدید در گرو همین تغییر نسبت است و اگر نه، گزینشی آن سان که ما انتظار می بریم امکان پذیر نخواهد بود.»
و در جای دیگر از استحاله تمدن جدید در تفکر خودی میگوید و البته تاکید میکند که این نه کاری است خرد که از عهده هر کسی برآید:
«ولایت یافتن بر شرایط و مقتضیات و رها شدن از نیازهای کاذب تمدن حاضر، خرمنکوفتنی است که مرد کهن میخواهد.»
زلزله ای قریب الوقوع در راه است
آوینی علی رغم سیطره و هیمنه ای را که برای تمدن و تکنولوژی مدرن قائل است اما چون بر ماهیت اومانیستى و غیرالهى تمدن جدید و عصر مادّهزده و تکنیکزده کنونى وقوف یافته بود، نشانههاى بنبست وبحران و فروپاشى را در وضع موجود و تمدن غرب مىدید و لذا بیم بزرگ او از مدرنیسم همراه با امیدی روشن بود :
« اکنون در غرب، همه چیز با سال های دهه 1930 تفاوت یافته است. مردم با اضطرابی که از یک عدم اطمینان همگانی برمی آید به فردا می نگرند. آنها هر لحظه انتظار می کشند تا آن دژ اطلاعاتی که موجودیت سیاسی غرب بر آن بنیان گرفته است با یک انفجار مهیب فرو بریزد و آن روی پنهان تمدن آشکار شود. برای آنکه ردیف منظم آجرهایی که متکی بر یکدیگر هستند فرو ریزد، کافی است که همان آجر نخستین سرنگون شود. تمدن ها هم پیر می شوند و می میرند و از بطن ویرانه هاشان تمدنی دیگر سر بر می آورد. در آغاز، تمدن با یک اعتماد مطلق به قدرت خویش پا می گیرد و هنگامی که این احساس جای خود را به عدم اعتماد بخشید، باید دانست که موعد سرنگونی فرارسیده است.»
از نظر او آثار دلزدگی و خستگی و عدم اعتماد به اصول جامعه متمدن را می توان به روشنی در همه جا دید. این طلب تحول، بزرگترین معضلی است که جامعه غرب در برابر حفظ سیطره خویش می یابد. آوینی پایان و فروپاشی تمدن مدرن غرب را مرتبط با نهضت جهانی حضرت مهدی – عج الله تعالی فرجه الشریف- می دید:
«اضطرابى که بشر امروز را فراگرفته است، نشان از یک زلزله قریب الوقوع دارد، زلزلهاى کهتمدن غرب را از بنیان ویران خواهد ساخت و نسبت انسان را با خویشتن خویش و عالم، دیگرگون خواهد کرد. از آنجا که تمدن امروز، جهان را در تسخیر دارد، انقلاب فردا نیز یک واقعهجهانى خواهد بود... تا آن وضع موعود که انسان در انتظار اوست فاصلهاى چندان باقى نماندهاست... فصل الخطاب با انسان کامل {معصوم} است و لاغیر».