598 به نقل از رجانیوز: «تحجر
و تجدد دو پرتگاه جهنمی هستند که در این سوی و آن سویِ صراط عدل دهان باز
کردهاند...» این جملهای از یکی از یادداشتهای انتقادی «سید مرتضی» است
که در روزهای اوج سوره و نقدهای سینماییاش، خطاب به «محمد خاتمی» -وزیر
وقت ارشاد- نوشته بود.
و
این تحجر و این تجدد مصداق میادین مینی بودند که به قول « حسن رحیمپور
ازغدی» او در تهران و پیش از شهادت در میدان مین فکه، روی آنها رفت.
مینهایی خطرناکتر از مینهای فکه!
از
آنجا او که پیش از طلیعهی انقلاب و ظهور مردی از جنس روح الله، خود منتها
درجهی اطوارهای روشنفکری را تجربه کرده بود و در فضایی انتلکتوئل نفس
میکشید، به خوبی به پیچ و خم و ظرافتهای این سنخ تجددخواهیهای روشنفکران
آشنایی داشت و از همین رو، این جماعت را بارها با قلمش مورد انتقاد قرار
داده بود. به هر حال او به قول خودش، از «راه طی شده» با ما سخن میگفت. از
سوی دیگر، به دلیل آنکه بعد از وقوع انقلاب اسلامی، با «کامران آوینی»
خداحافظی کرده و به یک «سید مرتضای» حقیقتاً انقلابی تبدیل شده بود، با
انقلابی نماهای متحجر هم مشکل داشت و البته این بار او بود که مورد نوازش
قلمهای آتشین این دستهی تندرو قرار میگرفت.
پس
بدیهی است که شناخت راه «آوینی»، بیش از هر چیزی، نیازمند شناخت دو
بیراههی «تحجر» و «تجدد» و آشنایی با مصادیق این دو مقولهی مهم در زمان
حیات آوینی است. بر همین اساس، سعی میکنیم طی سلسله مطالبی جداگانه در حد
شناخت ناکافی و ناچیز خودمان از این جاویدمرد آسمانی، به تبیین راه او در
مواجهه با دو بیراههی «تحجر» و «تجدد» بپردازیم.
مرتضی و متحجرها
در
یادداشت پیشین (مرتضی ومتحجرها: یک موسیوی سینمایی آرام یا یک مومن غیور)
مفصل از اختلافات «سید مرتضی آوینی» با متجددها و به اصطلاح روشنفکران
گفتیم. اختلافاتی که با توجه به مشی این بزرگمرد در دفاع از انقلاب اسلامی
و اصل ولایت فقیه و غیرت به حق او روی این مواضع، چندان غیرمنطقی و
غیرمنتظره هم نبود. اما در این میان، آنچه عجیب و در عین حال سوال برانگیز
به نظر میرسید، انتقادات شدیداللحن به «سیدمرتضی» به ویژه در سالهای
پایانی عمر شریفش از جانب گروهی بود که در گفتار خود را از جدیترین حامیان
انقلاب و اسلام میدانستند، بود.
جالب
آنکه این گروه اصرار داشتند، «آوینی» را -که یقیناً هیچ کس تا به آن روز
به اندازهی او نتوانسته بود ماهیت غربزده و دین گریز جبههی روشنفکری را
برملا کند- روشنفکر بنامند! آن هم با آن حجم یادداشتها و مقالات «آوینی»
در نقد روشنفکری!
البته
کمی آشنایی با تاریخ انقلاب اسلامی هر ناظر منصفی را به این نتیجه
میرساند که همیشه در کنار متجددهای خودفروخته و لیبرال مسلک، متحجرهای
افراطی و خشکهمذهب هم میتوانند خطرساز باشند و چه بسا این خطر از جانب
این متحجرها بیش از متجددها باشد. چنانچه که«شهید مطهری» در همان ابتدای
انقلاب اسلامی، نه به دلیل انقلابی بودن و ترویج افکار اسلامی، که به اتهام
ارتداد از شرع مبین از سوی گروهک فرقان به شهادت رسید و نیز شهید چمران در
دوران نمایندگی مجلس، از سوی همین جماعت ظاهربین، همیشه با اتهام آمریکایی
مسلک بودن مواجه بود! پس چه جای تعجب از اینکه همین دستهی تندرو «آوینی»
را روشنفکر بخوانند؟
درگیری
یکطرفهی جماعت متحجر با «سیدمرتضی» از جایی شدت گرفت که «آوینی» با
پایان یافتن جنگ، به سراغ خاکریز فتح نشدهی هنر و به ویژه هنر هفتم
–سینما- رفت و در «سوره» دست به قلم شد تا مظلومیت حزبالله را در این
میدان مهم یادآوری کند. همین ورود به عرصهی سینما، از سوی عدهای گناه
محسوب میشد! «مهدی همایونفر» از نزدیکترین همکاران او در روایت فتح، در
مصاحبهای با مجلهی سوره تحریریهی چهارم شمارهی 24 (صفحهی 12) چنین
میگوید:
«كسي
كه كاملاً وقف جنگ بود، يكباره به منتقد تمام عيار سينما تبديل شده بود.
معلوم است كه چه اتفاقي افتاده و تا اين حد موضوع برايش اهميت يافته بود.
اگر اكنون چنين ميشد، اين همه جاي تعجب نداشت. اما 15 سال پيش (منظور زمان
حیات «آوینی») جامعهی متدين و متشرع اهل هنر و فرهنگ اصلاً اين اتفاق را
نميپذيرفت و به «سيدمرتضي آويني» خرده ميگرفت، فكر ميكرد سينما وظيفهی
اصلي جامعهی مسلمان نيست. بعضی سينما را جاي نحسي ميدانستند كه نبايد
وارد آن شد.»
«سید
مرتضی» اما بیتوجه به این صحبتها، به دنبال نمونههای سینمای مطلوب خویش
بود. سینمایی که اول از همه تکنیک داشته باشد، مخاطب عام را مدنظر قرار
دهد و نه صرفاً روشنفکران را، اما در عین حال به مخاطبش باج ندهد و از
ابتذال دوری کند، سینمایی که همگام با تحولات روز و دغدغههای مردم باشد و
بالاخره سینمایی که از مذهب، اخلاق، ایدئولوژی انقلاب و امثال آن تخطی
نکند. او با همین معیارها نقد فیلم میکرد و به قول همایونفر: «براي او
مهم نبود كه اين نماز ميخواند يا نه، خانمش حجاب دارد يا نه، اصلاً كاري
به اين حرفها نداشت. به اعتقاد «مرتضي»، او اين سينما را شناخته بود و
ميتوانست براي سينماي ملي كار كند. از سوي ديگر، وقتي موضوع به مسائل
اسلام ميرسيد، محكم ميايستاد. يعني اگر كسي ميخواست حريم اسلام را نقض
يا با حقيقت آن مخالفت كند، «مرتضي» محكم و استوار در مقابل او ميايستاد.
اين ديدگاهها و نظرات هرگز عوض نشد و رويكردش هميشه همين بود.»
همین
اصالت دادن به او به این معیارها و بیتوجهیاش به برخی تنگنظریهای
بیهوده، باعث میشد تا او برای فیلمی همانند «نیاز» (علیرضا داوودنژاد)
یکتنه یادداشت تحسینآمیز بنویسد و یا اینکه بیتوجه به سلایق فکری و
سیاسی «کیومرث پوراحمد»، «قصههای مجید» او را به شدت ایرانی و قابل تمجید
بخواند.
گرچه
«سیدمرتضی» تا همین جای کار هم مخالفانی داشت، اما وقتی که او از فیلم
«عروس» (نخستین کار سینمایی بهروز افخمی و دومین اثر او بعد از ساخت سریال
«میرزا کوچک خان») به عنوان نمونهای از سینمای مطلوب یاد کرد و بیش از
مضمون تکنیک کارگردانش را ستود، سیل انتقادات از آوینی آغاز شد و خیلیها
که تا آن موقع سکوت کرده بودند، خود را ملزم دیدند تا از این به بعد
«آوینی» را یک روشنفکر معرفی کنند و نه یک حزباللهی!
البته
«آوینی» همهی این موارد را از قبل پیشبینی کرده بود. او خود در نقدش بر
این فیلم مینویسد: « البته من معتقدم که «عروس» فیلم بدی نیست و حتی از
لحاظ مضمون یک فیلم اخلاقی است. مگر آنکه بخواهیم چند کلوزآپ از خانم
«کریمی» و یا زیبایی ایشان را جنایتی تلقی کنیم که هیچ چیز -حتی سیر اخلاقی
فیلم که از دقیقه بیست به بعد در جهت نفی زندگی کادیلاک اندیشان و
هواداران سانتی مانتالیسم حرکت می کند- نمی تواند این جنایت را جبران کند!»
(سوره تحریریه چهارم شماره 12 ص 20)
دکتر
محمد مددپور -از متفکران عرصه هنر قدسی با ذکر خاطرهای در بیان حمایت
«آوینی» از برخی فیلمها میگوید: «من خودم یك روز به او گفتم جماعت از تو
انتقاد میكنند كه چرا «عروس» و اینها را تحویل گرفتهای؟ گفت: اگر دست
خودم بود «عروس» كه هیچ، هیچ فیلمی را تحویل نمیگرفتم، منتها جهان اینطور
است كه نفوذ و تسلط بر آن از این راه است.»
البته
این تنها دلیلی نبود که از نگاه یک متحجر میشد به خاطر آن به «آوینی»
تاخت و دلایل دیگری هم به زعم متحجرها وجود داشت. مثلاً اینکه برای او دست
یافتن به تکنیک سینما خیلی مهم بود؛ گرچه بر خلاف روشنفکران این دستیابی به
تکنیک را همه چیز نمیدانست و کسی را صرفاً به خاطر رعایت آن، تحسین
نمیکرد؛ اما اگر کسی حرف خوبی را با تکنیک ضعیفی همراه میکرد، قطعاً از
او انتقاد مینمود. البته خیلی ملایمتر از نقدهایی که به روشنفکران
میکرد.
«او
معتقد بود كه طيف قابل توجهي از اهالي سينما كه متأسفانه بعضي از بچههاي
متدين پس از انقلاب نيز در ميان آنها هستند، هنرمند نيستند. او معتقد نبود
كه آنها آدمهاي خوبي نيستند. او ميگفت: فلاني كه الان با من قهر است، پشت
سرش نماز ميخوانم، اما فيلمساز نيست.» (همایونفر، همان مصاحبه)
نظرات
«آوینی» در باب سینمای غرب هم کم برای او دردسرساز نبود. همین که او
«هیچکاک» و «جانفورد» را استاد سینما خطاب میکرد، کافی بود تا او را
غربزده معرفی نمایند. «همایونفر» در همین باب میگوید:
«سيدمرتضي
آويني از وقتي نظرش را به طور دقيق درباره مصداقهاي خاص سينمايي نوشت،
مورد انتقاد جدي قرار گرفت. وقتي گفت مثلاً سينماي مطلوب از نظر من «عروس»
است يا فلاني اصلاً كارگردان نيست، يا هميشه استاد يعني «هيچكاك»، شمشيرهاي
زيادي عليه او كشيده شد.»
«مسعود فراستی» ماجرای پرداختن «آوینی» به دنیای فیلمسازی «هیچکاک» را این طور نقل میکند:
«يك
روز به «مرتضي» گفتم: اين طور نميشود كه روشنفكران هر كاري ميخواهند
انجام دهند و ما هم بيكار بنشينيم. ما فقط داريم نقد ميكنيم و بساط آنها
را به هم ميريزيم؛ اما اين كافي نيست. ما بايد يك الگوي جايگزين مطرح
كنيم. الگوي داخليمان كه سينماي جنگ است، بايد يك الگوي ديگري را هم در
زمينه سينماي خارجي مطرح كنيم… گفتم: روشنفكران و مسئولان كه «تاركوفسكي»
را علم كردند... بيا مقابل «تاركوفسكي» يك آدم حسابي علم كن. گفت: مثلا كي؟
گفتم: هيچكاك!»
آوینی
که در معرفی «هیچکاک» مردد بوده، قصد میکند تا دوباره آثار او را تماشا
کند. بعد از مدتی با پایان یافتن تحقیقاتش به «فراستی» میگوید: «ما شيعه
جماعت خيلي ميتوانيم با «هيچكاك» ارتباط برقرار كنيم.» (منبع: مصاحبهی
مسعود فراستی با فارس)
به
عبارت دیگر، او در فکر معرفی یک الگوی سینمایی غربی با همان معیارهای خودش
بود و در بین گزینههای موجود، سینمای «هیچکاک» را برگزیده بود.
بنابراین،
نگاه بیتعارف او در نقد آثار برخی از هنرمندان انقلابی سینما، معرفی
امثال هیچکاک به عنوان «همیشه استاد» و نگاه فارغ از مرزبندیهای متعارف به
آثار فیلمسازانی مانند «داوودنژاد» و «پوراحمد» و بیش از هر چیزی، تحسین
فیلمی مثل «عروس» باعث شد تا عدهای به عملکرد او در «سوره» حساس شوند.
با جدی شدن این حساسیت در بین برخی، در ابتدا معتدلترها سعی کردند تا با صحبت «مرتضی» را قانع کنند:
«بعضی
از دوستان میآمدند و با ایشان بحث میكردند. یادم هست كه ... میآمد و
دعوا میكرد كه: «سید! تو چرا نوشتهای كه هیچكاك در سینما استاد است»؟
برایشان ثقیل بود كه «آوینی» مینوشت: «جان فورد» استاد است... سینما، یعنی
سینمای آمریكا!» (مصاحبهی مجلهی سوره تحریریه چهارم با «علی تاجدینی»
دربارهی «شهید آوینی»، شماره 16 صفحهی 16)
اما
متحجرهای افراطیتر قائل به انتقاد رسانهای و حتی هجوم رسانهای بودند و
با کوچکترین اشتباهی به زعم خودشان، «سیدمرتضی» را آماج حملات خود قرار
میدادند. در ادامه برای نمونه، به چند مصداق از این اعتراضات اشاره
میکنم.
در
دوران حیات «آوینی»، «مهدی نصیری» سردبیر روزنامهی کیهان بود. او و
روزنامهاش در کنار روزنامهی «جمهوری اسلامی» (مسیح مهاجری) مهمترین
منتقدان «آوینی» به شمار میروند. «فراستی» ماجرای این اختلافات را چنین
تعریف میکند: «در زمان وزارت آقاي خاتمي در سوره يك مصاحبه با «مهدي
نصيري» سردبير وقت كيهان چاپ كرديم. راستش من مخالف اين مصاحبه بودم. به
«مرتضي» گفتم: اين درست نيست. گفت: عيبي ندارد. بگذار ما مرزبنديمان را با
روشنفكران كامل كنيم. گفتم: من اين را قبول دارم اما نگاهمان با «نصيري»
يكي نيست. مصاحبه چاپ شد و تبعات خود را به دنبال آورد. يكي دو شماره بعد
مطلبي نوشت و در آن مطرح كرد كه ما فرهنگ را دنباليچهي سياست نميدانيم.
از آن پس طيف گستردهاي ما را مورد حمله قرار دادند كه تريبون آنها عمدتاً
روزنامههاي كيهان و جمهوري اسلامي بود.»
حالا و بعد از این اتفاقات، عدهای منتظر بودند تا با کوچکترین حرکتی «آوینی» را متهم به روشنفکری کنند:
«در
همان روزها «مرتضي» يك عكس از بوسني براي چاپ داد. عكس متعلق بود به يك
جوان بوسنيايي، اما شمايل اين جوان به قول امروزيها حسابي «رپ» بود و در
عين حال يك پيشاني بند «الله اكبر» هم به سر بسته بود. گفتم: آقا «مرتضي»!
اين را روي جلد نزنيم، تبعات دارد. اوضاع فعلي اين چيزها را نميطلبد، دخل
ما را ميآورند. گفت: نه! بزنيم. بعد از كلي بحث راضي شد و گذاشتيم جلد 2،
اما باز با اين وجود كلي به ما حمله شد. يك عكس هم از فستيوال كن روي جلد
گذاشتيم. عكس كمي مشكل داشت. تكه تكه بود كه بابت آن عكس و عكس صفحهی 2 و
مطالبي ديگر، برخي مطبوعات شديد عليه ما نوشتند. ما در آن زمان در سوره تحت
حمله شديد جبههی تحجر و تجدد به صورت توامان بوديم.» (فراستی، فارس)
در
همان زمان به خاطر تمجید «سوره» از فیلم «بدوک» (مجید مجیدی) در «جمهوری
اسلامی» نوشتند: «با سرمایهی مردم فیلم «بدوک» ساخته میشود و در
فستیوالهای دنیا پخش میگردد و با دست خودمان خودمان را متهم میکنیم که
در ایران تجارت دختر رواج دارد و آنگاه مجله «لیبراسیون» رندانه این فیلم
را افشاگر سیستم اجتماعی ایران قلمداد میکند... مواضعی که در مقالهی یاد
شده (به قلم «سیدمرتضی») آمده، ممکن است برای یک مؤسسهی فیلمسازی و هنری
که با اتکا بر سرمایهی شخصی فعالیت میکند، بیاشکال به نظر برسد، اما از
یک مؤسسهی دولتی که تمام هزینهها و مخارجش از بیتالمال تأمین میشود و
وظیفهاش تبلیغ انقلاب است نه چیز دیگر، تخطی از وظایف محسوب میگردد.»
جالب آنکه بعدها مشخص گردید نظر مقام معظم رهبری هم نسبت به این فیلم
(«بدوک») نگاهی مثبت بوده است.
کمی
بعد نوبت به مقالهی تند کیهان رسید که بهانهی انتشار آن چاپ یک داستان
(نوشتهی سید یاسر هشترودی) در «سوره» بود که خود آوینی در ابتدای چند
کلمهای در لزوم تحمل حرفهای طعنهآمیز قصهنویس نوشته بود. اما آقای
مقالهنویس نمیخواست این چیزها را ببیند:
«مجلهی «سوره» و از آن مهمتر حوزهی هنری در پی چیست؟ گم کردهاش
کیست؟ هنری سیاه و بد سیما که خود پیشتاز مبارزه با آن بود؟ هنری که حتی
امروز غرب هم بر ابتذالش پی برده است؟ هنری که جز تفاخر و تظاهر به هنر چیز
دیگری برای صاحبانش ندارد؟ ثمرهی این بازیها چیست؟ جای گرفتن در قلوب
هنرمندان بازنشستهی طاغوتی یا همسو شدن با سیاست فرهنگی حال کشور که کم
حساسیتی را میطلبد؟ فکر کنید اصلاً این مجله، گل سرسبد مجلههای حاضر شد،
بهای آن چیست؟ فدا کردن اعتقاداتتان و اعتقاداتمان و رنجاندن دوستانمان و
بغض به گلو نشاندن بچههایی که دیوارهای حوزه هنری خیلی بهتر از شما به خاطر
دارندشان؟ تو را به خدا و تو را به جان همان ولی فقیهی که منشأ تمام
اصولتان میدانید، کمی به دور از جبههگیری و خصمانگاری به گذشته و حال نگاه
کنید و مطمئن باشید این تغییرات که گاهی با افتخار از آن یاد میکنید، هیچ
در قاموس توجیه عوامفریبانه «حسب زمان» نمیگنجد...
آقای سردبیر! مجلهی سوره ملک موروثی شما نیست که سیاست آن را دل رحمی
شما تبیین کند. سوره مال انقلاب است. مال همه آنهایی است که خون دادهاند و
خون دل خوردهاند، سوره حتی مال آنهایی است که هنوز به دنیا نیامدهاند.
سوره آبروی هنرمندان مسلمان است. سوره در این وانفسای مطبوعات تنها امید
امیدواران است. به اینها هم فکر کنید آقای سردبیر و به خدا.»
همایونفر
اوضاع آن روزها را چنین تعریف میکند: «بهشدت به «مرتضي» حمله كردند تا
جايي كه يكي دو ماه پيش از شهادتش، كاملاً گذشتهی «مرتضي» را زير سؤال
بردند، حتي گذشتهی پس از انقلاب او را! آنها «آويني» را يك «روشنفكر»
ميناميدند و ميگفتند كه تاكنون در اشتباه بودند و «مرتضي» را نشناخته
بودند. اين وقايع مربوط به دو یا سه ماه قبل از شهادت اوست. من خود از
نزديك شاهد اين جريانات بودم. آنها كاملاً او را بايكوت كردند. در جلسات
راهش نميدادند، به خاطر حضور او در جلسات شركت نميكردند. اصلاً جواب
سلامش را هم نميدادند. «مرتضي» ميگفت: «فلاني و فلاني امروز من را در
خيابان ديدند اما حتي جواب سلام مرا ندادند!»
و
ادامه میدهد: «آويني كه پيش از اين بسيار به «مجمع هنرمندان مسلمان»
علاقه داشت و اميدوار بود كه آنها بتوانند در فضاي فرهنگي جامعه كاري انجام
بدهند، ديگر به جايي رسيد كه در مجمع شركت نميكرد، در نتيجه ما هم
نميرفتيم. ميگفت «چه اصراري است ما در جمع دوستاني باشيم كه ما را دوست
ندارند.»
دکتر
محمدمددپور با ذکر خاطرهای تأیید میکند که مرتضی تا آخرین روزها دغدغهی
مواجهه با چنین نقدهایی را داشت: «آخرین بار روز سهشنبه او را در دفتر
مجله دیدم. چهرهای مشحون از بارقههای نور و لبریز از بهجت مواجهه سكرآمیز
با روح قدسی و انكشاف حقیقت. چند كلمهای درباره مقاله «دفاع از تفكر و
شاعری» كه بهعنوان مدخل گفتوگوی «اشپیگل» با «هیدگر» نوشته بودم و قرار
بود در شمارهی اردیبهشت چاپ شود، با او سخن گفتم. او نگران بود كه با
آوردن تصویر «هیدگر» بر روی جلد مجله از سوی اغیار متهم به هیدگری بودن
شود. و من گفتم كه دفاع از تفكر و شاعری معنوی به معنی پرستش «هیدگر» نیست.
همهی متفكران بزرگ معاصر شرق با او همدردی و همسخنی داشتهاند. آنها كه
باید تفكر را نفی كنند، نفی خواهند كرد. حال تصویر او را در هر جایی از
نشریه بگذارید ابلهان و آنهایی كه از تفكر معافند بر ضد «تفكر معنوی» جدل
خواهند كرد. (یادداشت مرحوم دکتر محمد مددپور دربارهی شهید آوینی منتشره
در مجله سوره تحریریهی چهارم شماره 16 ص 19)
حتی
پس از شهادت «آوینی» هم این اختلافات فروکش نکرد و متحجرین در
روزنامههایشان خبر شهادت «سید مرتضی» را در صفحهی حوادث و با عنوان کشته
شدن «آوینی» و همکارش انعکاس دادند.
شاید
اگر نبود عنایت خداوند در اعطای مقام شهادت به ایشان و در مرتبهی بعد،
تمجید کم نظیر مقام معظم رهبری از «سید شهیدان اهل قلم» و نیز تشریففرمایی
ایشان در تشییع باشکوه این جاویدمرد، امروز در اثر تنگ نظریهای این
متحجرین و عداوت متجددین، نامی از «آوینی» نمیماند.
یادش گرامی و پاینده...