تابناک - پيدايش انقلاب اسلامي ايران در زماني که متفکرين غرب شعار پايان عصر
انقلابها را سر ميدادند، همه معادلات مطرح در علوم انساني غربي که
عهدهدار پيشبيني و کنترل جوامع انساني بودند را در عينيت به چالش کشيد.
استمرار و حرکت تکاملي اين انقلاب به محوريت ديني که از سوي متفکرين غرب و
شرق عامل تخدير جوامع معرفي ميشد نيز تئوريهاي ضد دين استراتژيستهاي
تمدن غرب را بيش از پيش متزلزل نمود. تا جايي که ميتوان تزلزل تئوريک غرب
در برخورد با استمرار حرکت ملت ايران به محوريت اسلام در ديگر ملتهاي
مسلمان را از موضع گيريهاي پراکنده رهبران سياسي آن در رويارويي با
تحولات اخير دنياي اسلام مشاهده نمود.
اما آنچه حقيقتا متفکرين
شگفتزده غربي را آچمز نموده است، احتمال سرايت اين سلسله انقلابها به
ساير کشورهاي غربي و شرقي به ويژه اروپاي شرقي و آمريکاي جنوبي و آسياي
جنوب شرقي و مناطق ديگري از جهان است. بنابراين در نگاه ايشان ظاهرا قضيه
عميقتر از «بيدار شدن شير خفته اسلام به دست پيروان آيت الله خميني» (1)
است. عمق فاجعه اينجاست: «خورشيد دين در آخرالزمان دوباره طليعه زده
است...».(2)
به نظر ميرسد با پيروزي انقلاب اسلامي ايران به
محوريت دين «موج اول بيداري ديني و عدالت طلبي» در دنيا آغاز شد.
درگيريهاي بيش از سه دهه گذشته ظالمان عرصه بينالمللي در همه سطوح
نظامي، سياسي، فرهنگي، اقتصادي و... با اين «موج الهي» نه تنها از عمق آن
نکاست بلکه بر شدت و صلابت و عزت و عظمت آن افزود و آن را در نقطه کانوني
نگاه ديگر ملل مسلمان قرار داد. استقامت رهبران بصير و مردم صبور اين مرز
و بوم بر حفظ جهتگيريهاي اساسي و عظيم اسلامي در دهههاي گذشته توانست
مديريتهاي بزرگ دنياي ظلم در عرصه منطقه را مورد هجوم و خدشه قرار دهد.
ثمره
اين استقامت پيدايش «موج دوم بيداري ديني و عدالت طلبي» در دنياي اسلام
بود. حادثه مبارکي که اگرچه در ابتدا رگههاي ناچيزي از آن در برخي
کشورهاي اسلامي مانند سوريه، لبنان، ترکيه و فلسطين اشغالي ديده شد، ولي
به تدريج گسترش يافت و کمکم کار به جايي رسيد که در ماههاي اخير ديگر
هيچ کشور اسلامي در منطقه وجود ندارد که از امواج سهمگين اين «بيداري
الهي» در امان باشد. اما جان کلام اينجاست که قضيه به همين جا پايان
نخواهد يافت.
به نظر ميرسد نگاه عميق به باطن تحولات عرصه
بينالمللي در يک قرن اخير نويدگر پيدايش «موج سوم بيداري ديني و عدالت
طلبي» در ديگر کشورهاي مورد ظلم قرار گرفته است. به تعبير بهتر عوامل و
متغيرهاي برونزايي به محوريت شعارهاي الهي ايران اسلامي در حالِ ايجاد
انقلاب در سطح جهاني است. مسلما اگر چنين جهتگيريها و عواملي در اختيار
انقلاب نبود، حتما اميدواري نسبت به آينده يك خوشبيني کورکورانه تلقي
ميشد. ولي بر پايه «فلسفه نظام ولايت» روشن است که اگر قرار باشد تغييرات
يك سيستم ملاحظه شود، بايد همه متغيرهاي «برونزا» و «درونزا» و «نسبت»
بين آنها كه واقعيت را معين ميكند، ملاحظه شود. قدر مسلّم اين كه
متغيرهاي برونزاي انقلاب اسلامي ـ که در تعبير معمار اين بناي الهي امام
خميني(ره) صدور انقلاب خوانده ميشد ـ توانسته است راه مقابله با تمدن
شيطاني موجود را با آغاز روند ايجاد تمدن ديگري كه از نوع ديگر و مبتني بر
توحيد و اخلاق و معنويت و عدالت است، فرا روي بشر خسته از ظلم و ظلمت قرار
دهد.
البته درگيري همهجانبه با کفر، رمز پيروزي اين حرکت مبارک
است. بايد در همه عرصهها به حرکت جهادگونه در مسير «پيشرفت و عدالت» دست
زد و به رويارويي فراگير با تمدني پرداخت که چندي است صداي خرد شدن
استخوانهاي پوسيدهاش از دست به اسلحه شدن کابوهاي سردمدار ظالمش در
کنترل نظم نوين جهاني به گوش ميرسد. وقتي جبهه حق در مسير صعود و پيشروي
و جبهه باطل در حال عقب نشيني و افول است، نبايد از درگيري اجتناب کرد.
دقت
داشته باشيد که صاحب اين قلم قصد تئوريزه کردن «جهاد ابتدايي» و دعوت به
«جنگ مقدس بينالمللي» را ندارد ولي اين مهم را نيز نميتوان به راحتي
انکار کرد که اگر به فرض در اين کشور شرايط سال 59 ثابت ميماند و اين راه
مقابله ايجاد نميشد، به احتمال قريب به يقين الآن روبهرو شدن با فروپاشي
كشور چندان دور از تصور نبود. امام(ره) به ما آموخت که «حيات ما در گرو
درگيري همهجانبه با کفر است». ادامه راه درگيري با استکبار پس از پيروزي
انقلاب که در انقلاب فتح لانه جاسوسي و حماسه دفاع مقدس و فتواي الهي
اعدام رشدي مرتد خود را نشان داد، باعث شد که هر کجاي اقصي نقاط عالم پرچم
مبارزه و انقلاب يرافراشته شد، ديگر نامي از سوسياليسم و فلسفه تضاد و...
ديده نشد و اين شيب نسبي تا فروپاشي شوروي همچنان ادامه پيدا کرد. همان
شيب است که امروز به واسطه درگيري بر سر پرونده هستهاي، ايالات متحده
آمريکا را در ضعيفترين حالت دوران ابرقدرتياش پس از جنگ جهاني دوم قرار
داده است.
به تعبير عميقتر، انقلاب اسلامي ايران پايان بخش
مغالطههاي عيني بلوک شرق و غرب بود. بلوک شرق دم از عدالت ميزد، ولي
مسير آن را از راه نفي توحيد در عرصه اجتماعي ميدانست. در حالي که ـ به
تعبير سادهاش ـ فطرت بشر، هم خواهان پرستش الهي است و هم عدل را صفت فعل
الهي دانسته و آن را نيز طالب است. اما در ايام نه چندان دور، اين مغالطه
تلخ و بسيار خطرناك از سوي شوروي وجود داشت. حتي روي «دلار» نيز اين جهت
انحراف افکار عمومي از اقبال به پرچم عدالت طلبي کمونيسم ديده شده و اين
شعار به چشم ميخورد كه «ما خدا پرستيم». ايجاد همين مغالطات از سوي
سردمداران كفر، گاه حتي متدينين ساده دل را نيز به اشتباه ميانداخت که
اگر امر ميان آمريكا و شوروي داير شود، حتما بايد به آمريكا رأي داد! زيرا
اين مغالطه و «فتنه تئوريک» به پذيرش رسيده بود كه يا بايد خدا را پرستيد
و يا ظلم را پذيرفت. يعني اگر قرار باشد به عدل برسيد، بايد دست از خدا
برداريد! اصولا اين عميقترين مغالطهاي بود كه در دنياي معاصر خواست فطري
بشر را نشانه رفته بود. اما اين فتنه به وسيله انقلاب اسلامي شكسته شد؛
زيرا انقلاب اسلامي شعار عدالت در پرتو توحيد و نفي شرق و غرب ظالم را
مطرح کرد.
پيگيري مستمر اين دکترين در دهههاي گذشته موجب شده که
وقتي اکنون به متغيرهاي برونزاي انقلاب توجه ميشود، معلوم ميگردد که
وضع به گونهاي است كه در تمامي قضاياي منطقه به نظام دمكراسي غربي ـ و به
نفع انقلاب اسلامي ـ ضربه شديدي وارد آمده است. از اينروست كه ميتوان
امروز دشمنان اسلام و انقلاب را در موضع انفعال دانست. يعني ايشان در
مديريت جهاني خود به خاطر پايداري چند دهه انقلاب اسلامي ايران به «عنوان
ثانوي» مبتلا شده و روز به روز مجبورند از شعارهاي مردمي و دموکراسي
خواهانه خود عقبنشيني كنند و بيشتر دست به اسلحه ببرند. اين امر حاكي از
آن است كه متغيرهاي برونساز و محيطي انقلاب به نفع جبهه مقاومت ايماني
است، امري که در صورت توجه شايسته و بايسته ميتوان آن را فرصت مبارکي
براي گسترش «موج سوم بيداري ديني و عدالت طلبي» در عرصه جهاني دانست...
-------------------------------
پی نوشتها:
1.
توئيني بي كه او را هردوت معاصر خوانده اند راست گفته بود در نيمه قرن
بيستم، در انتهاي كتاب ارزشمندش «مقدمه اي بر تاريخ». او پس از پيش بيني
توافق غرب و چيرگي تمدن مردم سالار مسيحي براي هميشه نوشت «مگر آن كه كسي
شير خفته اسلام را بيدار كند.» امروز براي آنها كه پنجاه سال پيش را شاهد
بوده اند شگفت آور است اين پيش بيني استاد بزرگ تاريخ و ديگر كسي را گمان
نيست كه آن شير خفته هنوز در خواب است. برخي بنيانگذار انقلاب ايران آيت
الله خميني را همان عامل بيداري گرفته اند. (روزنامه شرق ـ 24 /12/ 84)
2.
«آنتونی گیدنز» جامعه شناس مشهور انگلیسی میگوید: «غولهای فكری جامعه
شناسی، یعنی ماركس، دوركیم و ماكس وبر، با كم و بیش اختلافاتی، روند حركت
عمومی جهان را به سمت سكولاریزیشن و به حاشیه رفتن دین میدیدند. ولی از
آغاز دهه هشتاد و با انقلاب اسلامی ایران، شاهد تحقق عكس این قضیه هستیم.
یعنی سیر تطور عمومی جهان در آخرالزمان، روندی معكوس را آغاز كرده و به
سمت دینی شدن و معنویت گرایی به پیش میرود» (روزنامه رسالت ـ 16 /11/ 89)