به گزارش 598 به نقل از مشرق، يكي از برادران «شهيد سيد مرتضي آويني»
ديربازي است كه در آمريكا سكونت دارد. آن چه خواهيد خواند متن تخليص شده
يكي از نامه هاي مرتضي به اين برادر است.
براي دريافت متن كامل اين نامه با سيد محمد آويني تماس گرفتيم.
ابتدا قول مساعد داد اما زماني كه براي پيگيري اين قول دوباره مزاحم ايشان
شديم، با اين جمله ساده كه «پيدا نشد» اميدمان نا اميد شد و به ناچار به
همين متن كوتاه شده و ناقص بسنده كنيم. اميد آن كه روزي تمامي آثار آن
فرزانه بي بديل از سد گزينش نزديكان و منسوبين ايشان به سلامت بگذرد و در
دسترس عموم قرار گيرد.
*برادر!
دلم ميخواست امروز كه ايران، اين پسر گم شده، بعد از قرنها ميرود كه
به آغوش خانوادهي خويش بازگردد، در كنارم بودي و با هم زير لواي اسلام
عزيز و در كنار امام خميني، اين فرزند راستين محمد(ص) و اين نشانهي خدا بر
زمين، جهاد ميكرديم.
گرفتار تاريكي بوديم كه امام خميني از قلب تاريخي كه ميرفت تا
فراموش شود، چون محمد(ص) فرياد برآورد كه «واعتصمو بحبل الله جميعا و
لاتفرقوا» - همه به ريسمان خداوند چنگ بزنيد و بياويزيد و پراكنده نشويد - و
ما كه هنوز دست و پا ميزديم تا به خويشتن خويش بازگرديم، از اين سخن تازه
شديم و دريافتيم كه آن چه ميجستيم، يافتهايم و به يقين رسيديم. و حتي من
كه همواره بويي از محمد در مشام داشتم، در آغاز باور نميكردم كه در اين
ظلمتكدهي زمين بتوان نقبي به سوي نور زد- كه ابعاد آن چه روي داد، آن همه
گسترده بود كه زمين را در بر ميگرفت و خدا اين ترديد را كه جز لمحهاي به
طول نينجاميد بر من ببخشايد- و برق يقين بيهيچ واسطهاي بر دلم نشست، همان
گونه كه بر كوه سينا، و ايمان آوردم، و برادر! زمان گم شد و مكان، و كوير
بود، و آن كه دعوت به حق ميكرد محمد(ص) بود، و خدا را شكر كه گوش ايمان من
به آواي الله آشنا بود و نميداني كه چه خوش بود.
با همان عشقي كه
اباذر با محمد(ص) بيعت كرد، ما به امام خميني پيوستيم. و برادر، او را
نديدهاي: دست خداست بر زمين؛ آن همه به صفات خداوندي آراسته است كه هنگامي
كه دست محبتش را بر سر شيفتگان بالا ميآورد، سايهاش زمين و آسمان را
ميپوشاند، و آن زمان كه از حكمت و عرفان سخن ميگويد، ميبيني كه او خود
نفس حقيقت است. من بوي خوشش را از نزديك شنيدهام و صورتش را ديدهام كه
قهر موسي را دارد و لطف عيسي را و آرامش سنگين محمد(ص) را .
برادر!
ايران، مادر تمدن نويني است كه معيارها و مقياسهايي ديگر دارد و حكمت و
فلسفهاي ديگر و هنري ديگر و ... ادبياتي ديگر. من هرگز نمي توانم وسعت
مكتبي و فرهنگي اين انقلاب را در اين نامه تصور كنم،اما برايت باز هم
خواهم نوشت، هر چند كه وقتم بسيار تنگ است.
مادر به تو گفت (در پشت تلفن) كه من كار پيدا كردهام. اين چنين
نيست؛ من زندگي يافتهام . عشق خميني بزرگ و عظمت فرهنگي آن چه ميگويد،
مرا آن چنان شيفتهي خود ساخته است كه نميتوانم جز به حكمتي كه در حال
تدوين آن هستيم بينديشم و جز به فرهنگي كه در حال احياي آن هستيم بينديشم و
جز به فرهنگي كه در حال احياي آن هستيم ... و اين فرهنگ آن همه با آن
فرهنگ كهنه و منحط غرب متفاوت است و آن همه از آن فاصله دارد كه نميتوان
گفت.
كارم در راه خداست (في سبيل الله) و براي آن پولي دريافت
نميكنم. تنها سهمي اندك از بيتالمال مي برم كه خورد و خوراك را بس باشد و
بس. جهادي را كه آغاز كردهايم، امام خميني «جهاد سازندگي» نام نهاده است.
شمشيرمان قلم است و بيل و كلنگ، و در راه سازندگي ايراني آزاد گام
نهادهايم؛ ايراني كه منشا حركت نوين تاريخ و خاست گاه فرهنگ نويني است كه
دنياي تاريك را سراسر در بر خواهد گرفت.
والسلام - برادرت مرتضي (1358)