اشک می ریزد و پیرزن حرف هایش را کامل می کند: همه اهالی، جایی را داشتند که بروند ما نداشتیم. در شهر خبری نیست. اینجا زندگی برایمان بهتر است. بعضی وقتها بچه ها به ما سر می زنند برایمان با ماشین آب می آورند. اهالی روستای کلاته هم دبه های آب را با قاطر تا اینجا برایمان می آورند به همین خاطر از همه آنها ممنون هستیم.
هر لحظه ممکن است سقف چوبی خانه های سنگی که سالهاست زندگی در آن جریان ندارد فرو بریزد. تنها صدای دیگر، صدای باد است که در کوچه باغ ها، ساقه های خشکیده و خانه های خالی روستای سربیشه خراسان جنوبی جولان می دهد.
زن و مرد از لابه لای خانه های سوت و کور رد می شوند و به تنها زمینی که هنوز جان دارد می رسند. آنجا چند بوته نیمه سبز، گوجه های کال دارد. پیرزن دست پیرمرد را که به سختی حرکت می کند می گیرد و روی زمین می نشینند از آن دور کوهستان های اطراف روستا خودنمایی می کنند.
زمین های روستا تشنه تر از همیشه هستند. سه سال است زمین گندم پیرمرد آب نخورده . او می گوید: زمانی 20 خروار گندم، جو، شلغم و چغندر جمع می کردم اما حالا هیچی ! دیگر حتی همسایه هم نداریم غیر از خدا هیچ کس اینجا نیست.
پیرزن دلداری می دهد: نمی شود بروی خانه دختر و پسر. آنها از پس زندگی خودشان هم بر نمی آیند. خدا شما را برای من نگه دارد.
خانه آقای سعیدی، تلفن، برق، آب و تلویزیون ندارند شب ها از پله های خانه هم پایین نمی آیند مبادا در تاریکی اتفاقی برایشان بیفتد و نتوانند به خودشان کمک کنند. با این حال پیرمرد معتقد است زندگی خوبی دارند و می خواهند تا آخر عمر همین جا بمانند چون در شهر حوصله شان از دود و ماشین سر می رود اما در روستا با اینکه کاری ندارند می توانند راحت نفس بکشند، نفسی بدون دود و مزاحمت برای کسی. آرزو دارند در همین روستا هم دفن شوند.
درهای خانه تار عنکبوت بسته، وسایل خانه، بیشتر از قبل خاک گرفته، هنوز قوری روی کتری و کتری روی چراغ فیتیله ای است و کفش های پیرزن و پیرمرد در کنار هم جلوی در خانه. روستا با دیوارهای خشکه چین شده اش، تنها تر از قبل است. دو سنگ قبر جدید در گورستان روستا خاک تازه ای دارند. پیرزن فوت کرده و پیرمرد تنها، 11 ماه تحمل فوت همسرش را داشت.
خشکسالی 8 سال پیش روستای کاخ کوک را به ویرانی کشاند و مردم روستا آن را ترک کردند و با مرگ آخرین بازمانده ها، این روستا نیز خالی از سکنه شد شاید نام این روستا دیگر هیچ وقت زنده نشود. هر چند که خانم و آقای سعیدی تا لحظات آخر زندگی امید داشتند آب و آبادانی به روستا برگردد و مردم دوباره روستا را بسازند.
...............
این گزارش برگرفته از مستندی به نام "غیر از خدا هیچ کس نبود" به کارگردانی حسن ساجدی است که از شبکه مستند سیما پخش شد.