از تهرانینسب تا کنون کتابهای شش عدد، به قلم فیزیکدان مشهور، مارتین ریز، (چندین سال پس از دیدار مختصر وی با اندکی توضیحات و تعلیقات)؛ مقالهای در ارزیابی، نقد و پاسخ به کتاب طرح عظیم استفن هُکینگ (در ماهنامه علوم و فنون) به چاپ رسیده است. اما آنچه که او در کتاب محمد(ص) انجام داده، متنی فوق العاده است.
آنچه در ادامه میآید بخشی از گفتوگوی خواندنی فارس با مترجم کتاب محمد(ص) بر پایه کهنترین منابع است:
حدود دوازده سال قبل از ملاقات با نویسنده کتاب، سخنرانیش با عنوان «پیامبر رحمت» را (روی نوار کاست) شنیده بودم و بعدها کتاب «تصوف چیست؟» را خریدم و از آن بهره بردم. طی دوره طولانی تحصیلاتم در لندن به ذهنم خطور نکرد که به دیدارش بروم (اگرچه با دوستش، آقای حسن (گای) ایتن، ملاقات و تماس داشتم) اما سالها بعد وقتی که به ایران برگشته بودم و یک بار برای مساعدت و همراهی یکی از دوستانم، برای حدود سه هفته، به لندن رفتیم یکی از دوستان دوران دانشجوییام که اکنون متخصص چشمپزشک شده بود برایم از مکالمات اخیرش با آقای لینگز گفت و من هم که مشغول ترجمه کتاب آقای لینگز بودم درصدد برآمدم او را ببینم.
*لینگز مومن به معنی دار بودن حوادث غیر منتظره بود
به او زنگ زدم و خودم را معرفی کردم و قصدم را گفتم. آقای لینگز ابتدا گفت که این دیدار (در تاریخی که من میخواستم) برایش میسر نیست اما اندکی بعد (شاید چون فهمید که از راه دور آمدهام و مدت زیادی تا تاریخ بلیت برگشتم نمانده) قبول کرد که صبح دوشنبه هفته بعدش ما را ببیند. از قضا، چون دوست چشمپزشکم بسیار مشغول بود و نتوانست همراه من بیاید، از یکی از آشنایان قدیمیام که یک پیرمرد انگلیسی مسیحی معتقد و بسیار نرمخو بود پرسیدم که آیا میتواند مرا به آنجا ببرد و او با خوشرویی پاسخ مثبت داد. ما در لندن بودیم و خانه آقای لینگز در وسترهام کِنت بود. چون میدانستم آقای لینگز چقدر وقتشناس و منظّم است صبح نسبتاً زود به راه افتادیم. اما دوست مسن و بسیار خونسرد مسیحی من مدتی قبل خودروی جدید بزرگش را به داماد و دخترش داده بود و ما سوار بر یک خودروی قدیمی کوچک بهراه افتادیم که در همان اوایل راه «جوش آورد» و من با اکراه و شرمندگی مجبور شدم دوباره با تلفن، مزاحم آقای لینگز شوم و به او بگویم که نمیتوانم در ساعت مقرر به ملاقاتش بروم؛ اما او همانقدر که منظم و جدی بود، فهیم و رحیم بود و نیز مؤمن به معنیدار بودن حوادث غیرمنتظره؛ و نهتنها از مزاحمتها شکوه نکرد بلکه با آرامش و مهربانی گفت که هر چقدر هم تأخیر کنم ایرادی ندارد.
*زاویه نویسنده کتاب محمد(ص) با نام مقدس الله و سجاده
وقتی هنوز ما از خودروی دوستمان پیاده نشده بودیم، آقای لینگز در خانهاش را باز کرده و با لباسی سنتی، شبیه قبا، برای استقبال از ما، آنجا ایستاده بود. پس از سلام و معارفه ما را به «زاویه»اش (اتاق شخصی خود) برد که اتاقی بزرگ و بسیار تمیز و مرتب بود و منظرهای بسیار زیبا و بسیار سبز، مملو از آرامش، از پشت پنجرههایش نمایان بود. در آن «زاویه» هیچ صندلی یا وسیله دیگری نبود؛ تنها نام مقدس الله، روی دیوار، و سجّاده و پوست گوسفند (به جای صندلی) روی زمین. آنچه مخصوصاً توجه مرا جلب کرد کتابی بزرگ، روی فرش کوچکی روی زمین، با جلد پوستین یا چرمی بسیار زیبا بود که شبیه آن را فقط در تصاویر دیده بودم. وقار و بزرگواری و جدیّت در فضای «زاویه» محسوس بود که ظاهراً گیرایی آن برای دوست مسیحیام حتی بیشتر (از من) بود. گویی آن اتاق، مسجدِ خانهاش بود که در آن روزی پنج نوبت نماز، و سه نوبت ذکرها و اورادش را میخواند و شاید کتابهایش را هم آنجا مینوشت؛ در هر حال معلوم بود که زندگیاش مانند یک دستگاه ساعت بر اساس یک برنامه کاملاً معنیدار و دقیق و حسابشده در جریان است. فیالجمله رفتارش با ما کریمانه، محترمانه، و بسیار جدی و باوقار بود.
**تمجید اهل فن از این کتاب
در پشت کتاب (نسخه زبان اصلی) نقل قولهایی از تحسینها و تمجیدهای اهل فن و دانشگاهیان برجسته، نظیر پروفسور حامد الگار، درج شده است. چند سال پیش هوستن اسمیت، فیلسوف مشهور آمریکایی، نیز آن را تکریم کرد. تحسین و تمجیدهای پرنس چارلز از آقای لینگز و همه آثارش امر پوشیدهای نیست. تونی بلر هم اذعان کرده بود که این کتاب بهگونهای استثنایی برایش جذاب است.
یک بار، نزدیک پانزده سال پیش، استاد راهنمایم که یک فیزیکدان یهودی انگلیسی (و بسیار مشکلپسند) بود این کتاب را در دست من دید و مؤدبانه اجازه خواست تا آن را ببیند، مقداری از صفحه اول آن را خواند، و با لحنی بسیار مؤکّد آمیخته با تعجب گفت: «این زیباست!» و از من خواست که یک جلد آن را برایش بخرم.
*وقتی تونی بلر هم داستان زندگی پیامبر(ص) را داستانی الهی میخواند
همان کسانی که اسلامهراسی را ترویج میکنند از این کتاب و از این که مردم آن را بشناسند و آن را بخوانند نیز به شدت در هراسند (به دلایل کاملاً روشن). اما از آنجا که هیچکس هنگام تولد کافر یا منافق نیست و مشیت الهی بر آن نبوده که بد مطلق در جهان وجود داشته باشد، حتی کسانی مثل تونی بلر که شاید اقتضای کار و حرفهشان تضعیف اسلام و مسلمانان بوده یا هست، هنگامی که در خلوت، در فضایی متفاوت از جنجالهای دنیوی، به زبانی فاخر و متین، آن داستان الهی را میخوانند، نمیتوانند تحت تأثیر قرار نگیرند و من شک ندارم که این از بزرگترین کراماتی است که خدا به پیامبر اکرم عطا کرده است. نور آن چراغی که خداوند برافروخت مشمول زمان نیست، دائم است و نشانههای این واقعیت مثل روز روشن است. کافی است به زندگی چند نفر از آنها نگاه کنیم، افرادی کاملاً متفاوت؛ اگر کسی به دنبال نشانه و بیّنه یا حتی معجزه است، لازم نیست راه دور برود، فقط (برای مثال) زندگی مَلکُلم اِیکس، یا یوسف اسلام، یا حمزه یوسف، یا نوح کِلِر (که مشت نمونه خروار است) را در کتابها یا منابع بیشمار اینترنت، یا حتی بعضاً در فیلمهایی که دربارهشان ساخته شده، جستوجو کند تا ببیند آن آتش و آن نور چه میکند و تؤتی اُکلها کلّ حینٍ باذن ربّها چه تعبیراتی دارد.