سرویس تاریخ پایگاه 598، حضرت آیت الله العظمی زنجانی در کتاب جرعه ای از دریا در احوالات مرحوم آیت الله العظمی میرزا محمد حسن شیرزای قدس سره نقل می فرمایند :
میرزا مرد خیلی باهوش و چیز فهم عجیب و غریبی بوده . حاج آقا رضا صدر از حاج انصاری مرحوم، واعظ معروف و ایشان از مرحوم آقای حاج شیخ عبدالکریم حائری نقل می کرده : در اواخر که ریاست میرزا خیلی بالا گرفته بود ، دسترسی به ایشان مشکل بود ؛ چون مراجعه زیاد بود . خوب سنشان هم بالا بود ، گرفتاری هم زیاد ، لذا برای اینکه خیلی ها علاقه داشتند میرزا را ملاقات کنند ، هر چند روزی یک مرتبه ملاقات عمومی می دادند که اشخاص بتوانند بیایند و میرزا را زیارت کنند . در یکی از این ملاقات های عمومی که اشخاص می آمدند برای زیارت ، می بینند که نظر میرزا به یک شخص معینی معطوف است . هر چه اشخاص جلو می آیند و بعد از دست بوسی میرزا می روند ، باز هم توجه میرزا به همان شخص و همان نقطه است ؛ تا اینکه بالاخره نوبت به آن شخص مورد نظر میرزا می رسد و می آید دست میرزا را می بوسد . میرزا از او سوال می کند که مثلا اهل کجایی ؟ می گوید : اهل کربلا .
می پرسد : برای چه اینجا آمده ای؟ می گوید : آمده ام تا در سامرا درس بخوانم .
میرزا می فرماید : من به شما حکم می کنم که همین حالا مراجعت کنید به کربلا ، و شهریه و حقوقی هم که در اینجا به طلبه ها داده می شود ، در کربلا به شما داده می شود ، و همین حالا برگردید .
میرزا نوکرش را صدا می زند و به او می گوید : قطار کی حرکت می کند ؟ می گوید : مثلا نیم ساعت دیگر . می فرماید : این آقا را الان ببرید پای قطار و آنجا باشید تا ایشان مشرف بشوند کربلا ، و بعد مراجعت کنید. نیم ساعت بعد ، یک ساعت بعد میرزا مرتبا می پرسد : خادم نیامد ؟ و همین طور منتظر بوده و دقیقه شماری می کرده که خادم برگردد . بالاخره خادم بر می گردد ، میرزا می گوید : « او را راه انداختی ؟» می گوید : بله . می گوید : « خودت آنجا بودی موقع حرکت قطار » می گوید : بله . می گوید : « قطعی شد حرکتش ؟ » می گوید : بله . میرزا خیلی استنطاق می کند تا قطعی شود که آن شخص به کربلا برگشته است .
بعدا بعضی از اصحاب ایشان می پرسند: چرا این شخص را با این اهتمام به کربلا برگرداندید؟ میرزا می فرماید: از خصوصیات قیافه ی این شخص فهمیدم که اگر او در این جا بماند ، کار دست ما می دهد و از آن لعنهای کذایی می خواند ، و ما که زحمت کشیدیم و مشکله ی اختلاف بین شیعه و سنی را به زحمت حل کردیم تا مساله وجود نداشته باشد ، و سامرا برای تشیع مرکزیت پیدا بکند ، او با یک عملش ممکن است این زحمات را از بین ببرد ، یک لعن در حرم بخواند و تمام این زحمات به هدر برود .
بعد که خود آن شخص را دیده بودند، گفته بود: خوش انصاف میرزا ، نگذاشت اقلا یک صنمی قریشی بخوانیم.
این جریان از هوش و فراست فوق العاده میرزا خبر می دهد که چگونه به مسائل حساس بوده و چطور اشخاص را تشخیص می داده است .