پایگاه 598 - بی شک جهاد در مقابل دشمنان در ابعاد مختلف ظهور می یابد. قبل و پس از پیروزی انقلاب اسلامی ملت فهیم و عزیز ایران در سایه رهبری، در عرصههای گوناگونی به انجام وظیفه جهاد پرداختند. متن ذیل نوشتاری از حجت الاسلام دکتر محمد مهدی بهداروند است که به بررسی راه کارهای عینی جهاد اقتصادی پرداخته است که در دو بخش تقدیم خوانندگان می گردد.
مقدمهبیتالغزل این نوشتار با بخشی از پیام نوروزی رهبر معظم انقلاب آغاز میگردد که:
از جملۀ اساسی ترین کارهای دشمنان ملت ما و کشور ما در مقابلۀ با کشور ما، مسائل اقتصادی است. البته در عرصۀ فرهنگی هم فعالند، در عرصۀ سیاسی هم فعالند، در عرصۀ انحصارات علمی هم فعالند، اما در عرصۀ اقتصادی فعالیت بسیار زیادی دارند. همین تحریم هائی که دشمنان ملت ایران زمینهسازی کردند یا آن را بر علیه ملت ایران اعمال کردند، به قصد این بود که یک ضربهای بر پیشرفت کشور ما وارد کنند و آن را از این حرکت شتابنده باز بدارند. البته خواستۀ آنها برآورده نشد و نتوانستند از تحریمهای آن نتیجهای را که انتظار داشتند، بگیرند و تدابیر مسئولان و همراهی ملت بر ترفند دشمنان فائق آمد؛ اما دنبال می کنند، و محور همۀ اینها به نظر من مسائل اقتصادی است. لذا من این سال را «سال جهاد اقتصادی» نامگذاری می کنم و از مسئولان کشور، چه در دولت، چه در مجلس، چه در بخشهای دیگری که مربوط به مسائل اقتصادی می شوند و همچنین از ملت عزیزمان انتظار دارم که در عرصۀ اقتصادی با حرکت جهادگونه کار کنند، مجاهدت کنند. حرکت طبیعی کافی نیست؛ باید در این میدان، حرکت جهشی و مجاهدانه داشته باشیم.( پیام نوروزی سال 90)
بی شک جهاد در مقابل دشمنان در ابعاد مختلف ظهور می یابد. قبل و پس از پیروزی انقلاب اسلامی ملت فهیم و عزیز ایران در سایه رهبری، در عرصههای گوناگونی به انجام وظیفه جهاد پرداختند که از جمله آنها می توان به جهاد سیاسی در سقوط رژیم پهلوی در بهمن 1357، اشاره نمود. پس از تشکیل حکومت جمهوری اسلامی، امام خمینی با مشاهده وضعیت دانشگاهها از منظر محتوی و رویکردهای سیاسی اجتماعی دستور انقلاب فرهنگی را صادر نمود که متأسفانه با ساده انگاری آن در لایههای رویین توسط عدهای از مسئولین به فراموشی سپرده شد. گرچه بعدها این ایده در قالب عناوین شبیخون فرهنگی، اسلامی شدن دانشگاهها، جنبش نرم افزاری و تولید علم دینی توسط رهبر انقلاب مطرح گردید امّا نتیجه علمی آن عدم دستیابی به عمق موضوع گردید.
در فروردین امسال یکی دیگر از نام گذاریهای سال به نام جهاد اقتصادی رقم خورد. با توجه به آن گذشت باید دانست که جهاد در عرصههای سیاسی، فرهنگی و اقتصادی بایستی در چارچوبهای دینی صورت گیرد و آنها را در یک منظومه و به صورت سیستمی ملاحظه نمود. پرداختن به هر یک بدون توجه به سایر ابعاد کاری ابتر و لغو خواهد بود.
با نگاهی به شعار سال میتوان دریافت که شعار جهاد اقتصادی جلوه دیگر از شعار سابق مقام معظم رهبری بنام انضباط اقتصادی و اجتماعی است.
در این مقام نگارنده در صدد تبیین مبانی این شعار از منظر فرهنگی و زیر ساختهای نظری است. زیرا فرمان مقام معظم رهبری مبنی بر تدوین چارچوب برنامهای عملی برای تحقق عینی مقوله جهاد اقتصادی در جامعه، نگارنده را بر آن داشت تا به میزان وسع خود گامی در جهت تحقق منویات معظمله برداشته تا از این طریق خدمتی به نظام اسلامیمان کرده باشد.
الف ـ زیر ساختهای نظریآنچه تقدیم میگردد حاصل تحقیقی پیرامون «مبانی نظری جهاد اقتصادی در دو نظام الهی و مادی» میباشد.
این تحقیق، تنها به منزله برداشتن گام نخست در ارائه «برنامه عملی» این مقوله است اما بر این نکته نیز تأکید میورزیم که تحقق عینی این امر جز به تأملی عمیق برای دگرگونی «ساختار فرهنگی» جامعه ممکن نمیگردد؛ بحث مزبور در قالب دوبخش «مبانی» و «راهکارها» عرضه میگردد.
قبل از ورود در اصل بحث، ذکر مقدماتی چند ضروری است:
1 ـ برای پیبردن به علل عدم تحقق «جهاد اقتصادی» در جامعه باید به دنبال «ریشه فرهنگی» قضیه بود و وجود چنین معضلاتی را در عوامل فرهنگی جستجو نمود.
2 ـ آنچه تأثیر مستقیمی در کیفیت تحلیل از این امر دارد در واقع به نوع نگرش به مسائل و معضلات فرد و اجتماع برمیگردد لذا تأثیر دو نوع «نظام تعاریف مادی و الهی» از انسان و جامعه در تحلیل محور فوق، روشنتر از آن است که نیاز به استدلال داشته باشد و اگر هم امری نظری و محتاج استدلال قلمداد گردد ظرف این مقال را مجال آن نباشد.
3 ـ جهاد و اقتصاد به عنوان دو مفهوم متغایر قلمداد میگردد که قابل جمع تحت «یک نظام» هستند. لذا هر چند میتوان مکانیزمهای مختلفی را برای تحقق آنها در جامعه تصور نمود اما اینگونه نیست که نتوان آنها را براساس یک «مبنا» اعم از الهی یا مادی استوار کرد. و از همین جاست که سعی در ارائه روشی جامع برای جمع این دو امر متفاوت در زیر یک چتر شامل خلاصه میگردد.
4 ـ برای تحقق عینی محور فوق در اجتماع، توجه به دو «ضرورت» مهم لازم است: اول اینکه باید بساط این تفکر غلط در میان خاص و عام برچیده شود که «کارهای نظری دراز مدت (در قالب مباحث آکادمیک) قابلیت اجراء ندارد و یا اگر هم قابل اجراء باشند چون مؤونه زیادی را بخود اختصاص میدهند لذا به لحاظ اقتصادی و یا سیاسی نمیتوان مصلحت نظام و جامعه را در اجرای آنها دانست. پس همان به که مجال اینگونه مباحث را تنها در کلاس درس و بحث بدانیم تا انسانهای فارغ البال برای گذران اوقات فراغت خود حرفهایی برای گفت و شنید داشته باشند»!
5 ـ برای ایجاد تحولی فرهنگی در جامعه که به تبع آن شاهد حضور خوشیمن جهاد اقتصادی در میان آحاد جامعه باشیم نیازمند ارائه «نظام تعاریف» نوینی از روابط و قواعد اجتماعی نظیر امنیت، رفاه، آزادی، انضباط و مفاهیمی از این دست هستیم تا در پرتو آن بتوان تحقق این محور را براساس نظام ارزشی مبتنی بر احکام الهی مدعی شد.
6 ـ اگر بخواهیم این فرمایش مقام معظم رهبری به یک «برنامه عملی» تبدیل شود ناچار از این هستیم که حرکت را از «مبانی» و تحول در زیرساخت جامعه شروع کنیم تا با جریان یافتن مبنایی «واحد» در سه بخش اصلی «سیاست، فرهنگ و اقتصاد» جامعه و با بکارگیری برنامهای عملی و متناسب در این خصوص بتوان شاهد حاکمیت روح جهاد اقتصادی که شایسته یک جامعه شیعی و انقلابی است باشیم.
حال با عنایت به این نکات، بحث خود را ابتدائاً از «مبانی جهاد اقتصادی» آغاز میکنیم.
بررسی «زیرساختهای نظری جهاد اقتصادی» در دو نظام الهی و مادیاصولاً بحث جهاد اقتصادی را نمیتوان جدای از بحث «مبنا» مورد دقت قرار داد. آنچه امروزه اساس الگوی نظام اقتصادی غرب را تشکیل میدهد چیزی جز «تحریص و تحقیر» مادی نیست که بالطبع انگیزه حرکت در انسان را به صورت مادی تعریف کرده و خود مصرف را به عنوان یکی از شاخصههای قدرت مطرح میسازد که در این صورت قطعاً اسراف و تبذیر نیز به عنوان «انگیزه تولید» رخ مینماید! به تعبیر دیگر براساس این دیدگاه، زمانی میتوان انسان را به کار و تولید ترغیب کرد که نتیجه آن، توزیع حاصل کار بوده و مصرف افزونتر را در پی داشته باشد. در این حال انگیزه تولید رشد کرده و چرخه اقتصاد حرکتی مضاعف میگیرد. پس زمانی میتوان انگیزه اقتصادی مردم را به صورت «سازمانی» تحریک نمود که تحریص و تحقیر، توأمان با هم اساس کار قرارگیرد؛ یعنی هم افراد جامعه نسبت بدنیا تحریص شده و هم مصرف آنها طبقاتی گردد تا با تحقیر یک طبقه در مقابل طبقه دیگر، انگیزه کار در تمامی طبقات رشد کرده و بدینسان حرکت دائمالتزاید اقتصادی در جریان باشد. حال آیا میتوان در چنین نظامی که مصرف به عنوان یکی از شاخصههای قدرت است انتظار اسراف و تبذیر را نداشت؟! آیا در جایی که اسراف به عنوان انگیزه تولید قلمداد میگردد میتوان با چنین پدیدهای به مبارزه برخواست؟!
نظامی که در آن حرص است طبعاً محرومیت هم توسعه مییابد. به تعبیر بهتر فقر مرتباً تعریف جدیدی پیدا میکند. در این تعریف، تحریکاتی که از سوی عناصر اجرائی و سردمداران حکومت ایجاد میشود بگونهای است که هر طبقه بصورت روزافزون حریصتر شده و فاصله هر یک از آحاد جامعه با آرزوهای ریز و درشتشان بیشتر میشود. این وضعیت منجر به تحرک مادی افراد برای رسیدن به آنچه در ذهن خود کمال میپندارند میگردد. لذا صحیح است که مکانیزم تسلط برانگیزش عمومی و توسعه آنرا در یک نظام مادی، تحریک روزافزون و القاء روحیه آزمندی در تکتک افراد جامعه بدانیم.
قطعاً این نوع تحریکات و القائات، نیازمند نوعی خاص از «ارتباط» است که امروزه طراحان و نظریهپردازان جوامع، به کمتر از سطح «اتوماسیون» برای انواع ارتباطات صنعتی، اطلاعاتی و... رضایت نمیدهند. از اینرو ایشان قائلند اگر بناست تحریص اجتماعی، اساس تحریک روانی مردم باشد باید بتوان در صورت ضرورت سریعاً مدل تحریص را تغییر داد و مردم را به انواع جدیدی از تلذذات ما دی مشغول کرد. آیا اگر مرکزی همچون رادیو و تلویزیون مجهز به کامپیوتر نباشد میتواند از یک تصویر (همچون وارد شدن توپ در یک دروازه) و از زاوایای گوناگون، تصاویری متفاوت ارائه دهد؟ اگر قرار بود همین عمل را بصورت مکانیکی و یا دستی انجام دهند قطعاً زمان و هزینه زیادی باید صرف میگردید تا همان تصاویر با کیفیتی پائینتر ارائه گردد بنابراین امروزه از کامپیوتر بعنوان یکی از مصادیق وسایل ارتباطی آنهم به شکل اتوماسیون میتوان استفاده کرد و از این طریق در قوه واهمه افراد تصرف نمود.
امروزه در نظام پیچیده ارتباطی مادی، اساس کار بر توسعه ارتباطات اعم از یک شکل ساده ارتباطی تا انواع ارتباطاتی که در ترمینالهای اقتصادی، فرهنگی، خبری و سیاسی مطرح است قرار میگیرد. با این وصف سرعت ارتباط و توسعه مقیاس آن، ضرورت حیاتی پیدا میکند چون اصولاً این نوع توسعه همچون دارا بودن قدرت نظامی، نقش مهمی در توسعه اقتصادی و اجتماعی بازی میکند!
البته ما نیز قائل به ضرورت توسعه ارتباطات در یک جامعه اسلامی میباشیم اما اینکه کیفیت، مکانیزم و موضوعات این توسعه الزاماً به همان شیوه و در قالب همان موضوعاتی باشند که امروزه در تمدن مادی دنبال میشوند با کسانی که قائل به چنین نظریهای هستند مخالفیم.
به نظر میرسد سیاست «حذف یارانه» (سوبسید) نیز در همین راستا قابل توجیه است. چرا که معتقدین به چنین سیاستی گمان میکنند اگر سیاست دولت همواره بر پرداخت یارانه به افراد کم درآمد جامعه باشد دیگر معنا ندارد که چنین قشری که اتفاقاً اکثریت جامعه را نیز تشکیل میدهند انگیزهای برای تولید، تحصیل و سازندگی داشته باشند چرا که میدانند بالاخره دولت حاکم بنحوی آنها را تأمین میکند. لذا ناچار از حذف آن هستیم تا مصرف به صورت طبقاتی درآمده و تحقیر و تحریص توأماً بوجود آید و به دنبال آنها امکان تحریک ایشان به فعالیت بیشتر فراهم گردد! اخیراً برخی از نظریه پردازان غربی در یکی از تزهای مدیریتی خود چنین آوردهاند که یکی از علل اساسی پائین آمدن کارآیی کارگران و کارمندان اروپایی را باید در وجود «امنیت شغلی» که به صورتی افراطی درآمده است دانست چرا که وقتی فرد احساس کند که به لحاظ مادی کاملاً تأمین شده است و در صورت اخراج از کار میتواند با بیمه بیکاری و... گذران عمر کند چرا باید خود را ملزم به انجام مطلوب وظائف محوله بداند؟!
با توجه به مطالب پیشین طراحی الگوی عملی «تولید و توزیع و مصرف» باید منطبق بر دیدگاه ما نسبت به انسان و نیازهای او باشد. از اینرو نمیتوان از سویی جایگاه او را تا مقام «خلافت الهی» ارتقاء و از دیگر سو با اتخاذ تدابیری نسنجیده او را تا حد یک مصرفکننده صرف تنزل داد. مسلماً عدم انطباق «الگو» با «مبنا» علاوه بر اینکه امری نامطلوب بشمار میرود اصولاً به لحاظ عملی نیز قابل تحقق نبوده و نتایج زیانبار خود را بر آحاد جامعه تحمیل خواهد نمود. چرا که اولاً توفیق الگوی نظام غیر در جامعه ما مبتنی بر پرورش انسان متناسب با آن اهداف است که چنین قدرتی را نمیتوان در هیچکس جز اولیاء معصوم الهی که محور تکوّن تاریخند یافت. لذا حتماً نمیتوان جامعهای شیعی مثل جامعه خود را آن چنانکه نظام مادیت، طالب آن است ساخت. و هیچ یک از الگوهای تجربه شده در نظامهای الحادی را به صورت موفق در اینجا پیاده کرد.
ثانیاً اگر هم چنین الگوهایی موفق باشند به هر میزان که به آن الگوها برای توسعه جامعه خود تمسک جسته و به شاخصههای بینالمللی در امر توسعه نزدیکتر شویم به همان میزان در جوهره مادیت منحل گردیده، ایمان و فکر و رفتار افراد جامعه را به لوث پرستش دنیا آلوده کرده و از شاخصههای توسعه الهی دور شدهایم. طبیعی است در چنین حالتی آن نظامی که میخواهد دنیا را تحت تأثیر قرار دهد قطعاً نظام اسلامی ما نخواهد بود چرا که ناخواسته به صورت قمری از اقمار نظام الحادی در آمده است.
عوامل زیادی در پیدایش موضوع جهاد اقتصادی مؤثرند که براساس مبنای مختار، همگی در قالب عوامل مختلف «سیاسی، فرهنگی و اقتصادی» میگنجند. البته تمامی این عوامل بنوبه خود قابل تبدیل به شاخصههای خردتری هستند. اما مهم این است که ما بتوانیم کار را از یک «مبنا» شروع و با یک «برنامه» ادامه دهیم. متأسفانه کسانی که در مورد این مقوله به بحث پرداختهاند نوعاً به بررسی شاخصههای خرد همچون عوامل مدیریتی (اعم از عوامل فرهنگی، اقتصادی و غیر آن) و یا مسئله ارتباطات و... اکتفاء کرده و نقش این عوامل خرد را در پیدایش، توسعه و یا تضییق دایره جهاد اقتصادی مورد دقت قرار دادهاند؛ غافل از آنکه قبل از طرح چنین بحثهایی، ضرورت داشت از مبانی حاکم بر این عوامل سخن گویند و با تنقیح زیر ساخت اصلی آنها خود و دیگران را به قضاوتی صحیح دراین باب رهنمون سازند.
مسلم است که «هدف» و «مبنا» همان ضابط و شاخص تعیین روابط هستند که براساس آنها میتوان چارچوب برنامههای «خرد، کلان و توسعه» را پیریزی نمود. از اینرو هر کدام از دو نوع انگیزه مادی یا الهی اگر قرار باشد به صورت آثار عینی متبلور شوند محتاج برنامه خاص خود هستند لذا نمیتوان هر دو نوع انگیزه را با برنامهای واحد محقق کرد چرا که در این صورت بخاطر تناقض دائمی بین خاستگاه آنها حتماً باید شاهد تشتت روحی و تنش عملی در میان افراد جامعه باشیم.
خوشبختانه بخاطر سابقه تاریخی «تشیع» در جامعه ایران، شاهد حضور جهاد اقتصادی در روح افراد جامعه بودهایم ولی مهم این است که اگر این انقلاب روحی (و در واقع سیاسی) تبدیل به یک انقلاب فکری و فرهنگی نشود نمیتوان انتظار تبدیل چنین انگیزه مقدسی را به برنامه متناسب با آن داشت. به تعبیر بهتر چون واسطه بین انقلاب سیاسی (تغییر تمایلات) با انقلاب اقتصادی (تغییر آثار و رفتار) همان انقلاب فرهنگی (تغییر ادراکات) میباشد لذا اگر تحول فکری متناسب با دو انقلاب مزبور صورت نپذیرد بدون تردید انقلاب سیاسی نیز که در بهمن 57 صورت پذیرفت تداوم نخواهد یافت. در این صورت به هر میزانی که انقلاب فرهنگی واقعی صورت پذیرد به همان میزان نیز انقلاب سیاسی در تداوم راه خود موفق خواهد بود. اکنون در جامعه ما، هم وجدان انقلابی ایجاد شده است و هم در پرتو تبدیلش به وجدانکاری کارهای بسیار بزرگی صورت گرفته است که اگر چنین انگیزه انقلابی وجود نداشت و یا قرار بود انگیزهای مادی جایگزین آن شود قطعاً وجود چنین برکاتی را شاهد نبودیم. اما نکته مهم اینجاست که اگر قرار باشد وجدان انقلابی در جامعه ما تداوم یابد و تا حد برنامهریزی توسعه اقتصادی جامعه پیش رفته و در نهایت، جهاد اقتصادی متناسب با چنین برنامهای نیز ایجاد گردد باید انقلاب فرهنگی هماهنگ با آن صورت گیرد والاّ چنین انگیزهای هیچگاه به مرحله برنامهریزی و تحقق عمل اجتماعی متناسب با خود نمیرسد.
اما آنچه که باید در هر نوع برنامهریزی مد نظر قرارگیرد عدم غفلت از «جهت» کلی حاکم بر برنامه است چرا که برای حرکت بطرف مقصد، مستلزم شناخت وضعیت موجود و مقدورات و موانع عینی، وضعیت مطلوب و بالاخره طریق انتقال از وضعیت اول به وضعیت بعدی هستیم. حال اگر از جهت حاکم بر هر کدام از برنامههای متناسب با این مقاطع، غفلت شده و در هر مقطعی هدفی خاص، چارچوب برنامه را مشخص نماید مسلماً در عمل دچار سردرگمی و حیرت شده و راه بجایی نخواهیم برد. بنابراین تمامی برنامههای کوتاه مدت، میان مدت و دراز مدت ما باید براساس یک مبنا، یک هدف و یک روش، طراحی و به مرحله عمل در آید. هر چند که مقدورات ما در برنامهریزی کوتاه مدت، محدودتر و دایره تصرفاتمان کوچکتر است اما مهم این است که همواره باید حافظ «جهت» بود و لحظهای از آن غفلت نکرد. پس اگر جهت برنامهریزی جامعه همسو با هدف نظام سرمایهداری بود حتماً «توسعه استکبار» را به دنبال خواهد داشت که بالطبع نمیتواند موجد «وجدانکاری انقلابی باشد که لازمه درگیری با نظام استکبار در هر سه بعد سیاسی، فرهنگی و اقتصادی است.
ممکن است گفته شود هر چند که به لحاظ تئوریک، مطلب فوق قابل پذیرش است اما وقتی که در صحنه عینیت وارد میشویم مجبور به تغییر رویه و اتخاذ شیوهای متفاوت با آنچه در مقام نظر پذیرفته بودیم میشویم. مثلاً اکنون در جامعه ما وضع بگونهای است که نه میتوان کار برنامه و برنامهریزی را کنار گذاشت و شاهدی خاموش بر اختلال نظام بود و نه فعلاً الگوی کاملی برای طراحی و اجرای برنامههای سه گانه کوتاه مدت، میان مدت و دراز مدت که مبتنی بر وحی باشد در اختیار داریم. لذا ناچار از تمسک به الگوهای تجربه شده کشورهای دیگر (لااقل در کوتاه مدت و یا میان مدت) هستیم تا بتوان تا زمان تدوین کامل الگوی متخذ از قرآن و سنت، به رتق و فتق امور پرداخته و از رکود حرکت انقلاب مانع شد.
در جواب به این اشکال باید دانست اتفاقاً آنچه در جامعه ما و در میان صاحبنظران وجود دارد نه تنها اختلاف در اتخاذ شیوههای عملی است بلکه در خصوص آن موضع تئوریک نیز اختلاف نظر شدیدی وجود دارد. واقعیت آن است که اصولاً اختلاف برداشت در شاخصههایی نظیر شاخصه جهاد اقتصادی و... ناشی از اختلافی ریشهای و زیربنایی است که نمود آن را در ارائه نظرات متفاوت در خصوص شاخصهها و یا اصول برنامههای عملی شاهدیم. لذا اگر میبینیم عدهای برای تقویت جهاد اقتصادی در جامعه از شیوههای مجربی چون اختصاص پاداش اقتصادی برای تولید کنندگان عرصه اقتصاد و یا ... نام برده و به آنها تمسک میجویند باید ریشه چنین تفکراتی را در مبنای نظری مورد پذیرش ایشان جستجو کرد.
بنظر میرسد در یک مرحله، منشأ چنین موضعگیری ناقصی را باید در مرزبندی بین دو حیطه مربوط به «انگیزههای اسلامی» با «برنامه توسعه» دانست که چون قادر به جمع بین این دو مسئله نیستند لذا برای هر کدام یک حوزه جداگانه قائل میشوند. البته قول به چنین انفکاکی بنوبه خود ریشه در اعتقاد به جدایی «دین» از «علم» دارد که قرنها به عنوان مدلی ناقص مورد استفاده نظریهپردازان شرق و غرب بوده است. اما ما چنین بینشی را که برای تلاشهایی چون برنامهریزی و طراحی الگو، ارزشی علمی قائل میشود و دین را از ورود در این وادی برحذر داشته و آنرا در عرض علم پذیرا میشود باطل میدانیم.
به تعبیر دیگر این نگرش، قائل به انفکاک کامل و دائمی دو حوزه مربوط به دین از طرفی و عقل و حس از طرف دیگر میباشد که بالطبع منجر به تفویض بخشی از امور به عقل و حس بشری شده و دین را از دخالت در آن منع میکند لذا حکم جواز اخذ الگو از هر کسی و از هر جایی را برای خود صادر مینماید. حال تمام کلام در اینجا همین است که اگر ما قائل به چنین جوازی شویم حتماً در اتخاذ شیوه و یا طراحی انواع برنامهها اعم از کوتاه مدت و یا دراز مدت نیز از الگوهایی که هیچ تلائمی با نظام حساسیت حاکم بر جامعه ندارد بهره خواهیم برد. لذا چرا ما را از انکار صحت چنین برنامههایی برحذر داشته و بطور مطلق از جهتگیری صحیح حاکم بر آنها دفاع مینمایند در حالی که نگرش مزبور از ریشه، محکوم به بطلان و زوال است؟!
پس این تصور صحیح نیست که چون کار کوتاه مدت، مجالی برای عرض اندام ندارد لذا میتوان از هر الگویی برای طراحی آن بهره جست اما برای برنامههای دراز مدت حتماً باید از الگوهای متناسب با آرمانهای جامعه استفاده کرد! مسلماً چنین بینشی قابل دفاع نیست. مثلاً اگر گروههایی چون جبهه ملی و یا لیبرالیستها بخواهند برای ایجاد جهاد اقتصادی در جامعه ما برنامه کوتاه مدتی ارائه دهند حتماً مسیری را که برای رسیدن به چنین برنامهای قرار میدهند غیر از آن چیزی است که هم اکنون وجود دارد و یا باید باشد چرا که آنها ارزشهای انقلاب و اسلام را قید برنامه خود نمیدانند. همچنین اگر کسی توهّم کند که مبانی نظام سرمایهداری و یا الگوی اقتصاد آزاد هیچگونه تنافی و غیریتی نسبت به نظام اقتصاد اسلامی ندارد و اگر هم تغایری به چشم بخورد قابل اغماض است حتماً در کوتاه مدت، برنامه دیگری را برای اجراء ارائه میدهد چرا که همین اعتقاد، زاویه نگرشی را برای او ایجاد کرده است که در زیر بنا و روبنا با ما هم آوا نباشد. اما اگر سیاست کلی خود را جریان انقلاب فرهنگی در جمیع جهات قرار دهیم باید برنامه کوتاه مدت و درازمدت خود را نیز هماهنگ با همین استراتژی فرهنگی طراحی نماییم لذا نمیتوان در کوتاهمدت بگونهای متغایر (بلکه متناقض) با برنامه نهایی خود عمل نمود. پس میپذیریم که سازماندهی مقدورات موجود جامعه در کوتاه مدت امری ضروری است اما این نوع سازماندهی بخاطر اختلاف در سیاستگذاریهای کلان جامعه متفاوت میشود.
(ادامه این تحقیق در قسمت دوم تقدیم خوانندگان می گردد)