این خطر، چیزی جز گرایش جمعیت ایران به سمت "پیر شدن" نیست. هرچند این پیر شدن، در سالهای پیشرو چندان بر چهرهی جمعیت ما نخواهد نشست– و به همین دلیل از آن تعبیر به خطر مخفی میشود – اما در آینده، اقتصاد ما و موقعیت استراتژیک ما را تهدید خواهد کرد.
در نتیجه لازم است تا خانوادههای ایرانی، در طرز تفکرشان نسبت به تعداد فرزندان تجدید نظر کنند و به فکر فرزندان بیشتری باشند. هرچند این تغییر رویه، زمانبر خواهد بود و نیاز هست که توانایی اقتصادی خانوادهها تغییر کرده و برخی مسائل اجتماعی-فرهنگی مثل "مسئلهی آموزش"، "مسئلهی بهداشت" و "مسئلهی شغل" ایشان سر و سامان بیابد، اما همهی ماجرا این نیست.
ما در اینجا میخواهیم به یکی از دهها مانع پیشروی این تغییر بزرگ – تغییر از خانوادهی کم جمعیت به سمت خانوادهی پر جمعیت – بپردازیم. این مانع را در قالب یک سوال مطرح میکنیم: آیا دختران امروز ما که مادران فردای این سرزمین هستند، برای مادری و مدیریت خانوادههای پر جمعیت ساخته و پرداخته میشوند؟
در توضیح این قضیه باید گفت که وقتی به طور رسمی از طرف رهبر انقلاب اعلام شد که ما باید به سمت خانوادههایی با جمعیت بیشتر برویم، خیلیها گفتند که این اتفاق باید بیفتد اما، موانع اقتصادی زیادی دارد. زیرا با این سطح درآمد، خانوادهها نمیتوانند از پس مخارج یک فرزند بیرون بیایند، چه برسد به دو فرزند و بیشتر.
اما سوال مهمی که دربرابر این حرفها مطرح میشود آن است که چگونه در همین بیست سی سال پیش، خانوادههایی با جمعیت بیشتر و درآمد کمتر وجود داشتند، اما امروز که درآمدها بیشتر است، توانایی مدیریت فرزند بیشتر وجود ندارد؟ سوالاتی از این دست، ما را به این سمت میبرد که گذشته از نقش غیرقابل انکار مسائل اقتصادی، آنچه که مانع ایجاد خانوادههای پر جمعیت است، ریشه در مسائل فرهنگی و هویتی دارد.
یکی از مسائل فرهنگی موجود که ارتباط زیادی با مسائل اقتصادی دارد، مسئلهی بالا رفتن سطح توقع مردم از میزان رفاه خانوادگیست. به این شکل که اگر تا دیروز، مثلاً بودن یا نبودن تلفن در خانه خیلی مهم نبود، امروز خیلی مهم است که همهی اعضای خانه تلفن همراه داشته باشند.
اما موضوع فوق فعلاً مورد بحث ما نیست. مورد بحث ما، تغییر توقع دختران و زنان امروزی ما از جایگاه خانوادگی و اجتماعیشان است. به این شکل که یکی از مهمترین موانع ایجاد خانوادههای پر جمعیت، جایگاهیست که ایشان در جامعه و فعالیتهای اجتماعی به دنبالشان هستند.
آنچه که بدیهیست، در گذشته زنان ما چندان به دنبال فعالیتهای اجتماعی نبودند و این باعث میشد که نقش خانوادگی بیشتری برای خودشان تصور کنند. در نتیجه به راحتی میپذیرفتند که مسئولیت تربیت فرزندان متعدد را بپذیرند. زیرا هم برای آن وقت داشتند و هم موضوع مهم دیگری نبود که بخواهد ذهن، انرژی، وقت و تحمل آنها را به خودشان اختصاص دهد.
اما در شرایط امروزی، این قضیه کاملاً تغییر کرده است. اکثر دختران ما که میخواهند مادران فردای ما باشند، آنقدر جایگاه اجتماعی رفیع و بعضاً متعددی برای خودشان تصور کردهاند که به هیچ وجه نمیتوانند قبول کنند که وقت و انرژی و حساسیتهای مورد احتیاج نقشهای اجتماعی را به بچهداری اختصاص دهند. در نتیجه، اصلاً به مخیلهیشان هم نمیرسد که دو فرزند داشته باشند.
به این ترتیب همهی سعیشان این است که وجود یک فرزند در خانه را به نوعی مدیریت کنند، چه برسد به دو یا سه فرزند که مسلماً با آمدن آنها به خانه، مادر محترم باید در منزل نشسته و مسئولیت تربیت آنها را برعهده بگیرد. این نکته همان تفاوت بسیار مهمیست که بین مادران گذشته با مادران امروز وجود دارد و ریشه در هویتیست که برای دختر امروزی ساخته شده است.
لازم است در همینجا به "باربیگرایی" هم اشارهی مختصری داشته باشیم. وقتی در هویت دختر امروزی اینگونه بنا نهاده شده که یک دختر زیبا، دختریست که از نظر فیزیولوژی اندامی مثل باربی داشته باشد –باربی عروسک معروفیست که نماد زیبایی اندام خانمها تلقی شده و بدن بسیار لاغری دارد – این دختر لاغر چگونه میتواند از نظر جسمی قادر به پرورش سه یا چهار فرزند باشد؟
همهی اینها نشان میدهد که هنوز نخبگان ما نتوانستهاند به یک جمعبندی صحیحی از تجمیع نقش خانوادگی و اجتماعی زن در دنیای امروز برسند و این دستیافتهی خود را در قالبهای مختلف، هویتسازی کنند. معلوم است که در این شرایط، دخترِ دنبالِ هویت، به الگوهایی میرسد که هیچ تناسبی با شرایط اجتماعی ما نخواهد داشت.