بی باک؛ مهدی صاحبی: پیروان مکتب ایرانی، منحرفانی هستند که در لباس و قامت های عوام پسند و فریبکارانه سعی در پررنگ کردن مناسبتها و آداب و رسوم سنتی و ملی کشورمان و در مقابل حذف و کمرنگ کردن ارزشهای دینی و مذهبی دارند. مکتب ایرانی را این روزها در بخش کوچکی از دولت و مجلس شورای اسلامی بوضوخ می توان مشاهده کرد. تا کنون پیرامون مروجان و دلداگان مکتب ایرانی در بخشی از دولت، بسیاری از بزرگان از روی دغدغه دینی و انقلابی سخنرانی کرده و مطالبی نوشته اند و عده ای نیز از این آب گل آلود ماهی های رنگارنگ سیاسی خود را گرفتند _ که در واقع هیچ اعتقادی به مبارزه با مکاتب انحرافی نداشته و ندارند _ اما براستی مکتب ایرانی در مجلس شورای اسلامی توسط چه کسانی ترویج و پیگیری می شود؟
اسلام منهاي روحانيت، تفكرات ماركسيستي، اشاعه تفكرات غربي و اسلام ايراني، تلاش برای کمرنگ کردن مناسبتهای مذهبی با طرح هایی چون حذف تعطیلات مذهبی به بهانه مهیا کردن کشور برای تلاش و رشد بیشتر که البته با تناقضاتی چون تعطیلات بی رویه به بهانه هایی چون آلودگی هوا، مابین تعطیلی و ... همراه بوده است، همگی موضوعاتي می باشند كه ما در طول عمر پرثمر جمهوري اسلامي با آنها روبرو بوديم و هستيم و اگر امروزه عده ای در مجلس شورای اسلامی اقداماتی برای حذف تعطیلات مذهبی انجام می دهند، خواسته یا ناخواسته گرفتار همان انحرافاتی شده اند که روزگاری شهید مطهری در مقابل آنها ایستاده بود و امروزه بزرگانی چون مقام معظم رهبری، علامه مصباح یزدی و مراجع بزرگواری چون حضرت آیات مکارم شیرازی و علوی گرگانی صریحا با این انحرافات مقابله می نمایند.
شهيد مطهري يك سال قبل از پيروزي انقلاب اسلامي در نامهاي به حضرت امام خميني(ره) با اشاره به آفت هاي موجود در راه انقلاب پرداختن به تفكر ايراني را يكي از اين آفتهای این عرصه ارزيابي ميكند.
برخی تصور می کنند که مکتب ایرانی یا مکتب ایران اصطلاحی است که ابتدا در همایش ایرانیان مقیم خارج از کشور (اوایل مردادماه ۱۳۸۹) توسط اسفندیار رحیممشایی تولید و بکار رفت و منتقدان آن نیز علاوه بر بزرگانی چون علامه مصباح یزدی و مراجع عظام تقلید، افرادی چون احمد توکلی و علی مطهری نیز می باشند اما واقعیت امر این است که طرح های انحرافی مکتب ایرانی سبقه آن به قبل از انقلاب بر می گردد که در آن ایام بزرگانی چون شهید مطهری مبارزات زیادی با این نوع تفکرات داشتند و در حال حاضر افرادی چون احمد توکلی نه تنها از منتقدین و مبارزان علیه مکتب ایرانی محسوب نمی باشند بلکه خود آنها خواسته یا ناخواسته همان راهی را می روند که دلدادگان مکتب ایرانی در قبل و بعد انقلاب در صدد پیمودن آن هستند.
یاران توکلی در مجلس طرحی را از سالهای پیش برای حذف تعطیلات مذهبی کلید زده اند که به کمرنگی بزرگداشت این ایام مهم مذهبی در زندگی مردم منجر خواهد شد. این طرح انحرافی هر از چندی برای محک میزان واکنش بزرگان دینی و مردم عاشق اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام) مطرح می شود اما طراحان آن بعد از دیدن حجم واکنشها و اعتراضات گسترده، یا اصل موضوع را تکذیب می کنند یا از توقف آن خبر می دهند اما براستی هدف و انگیزه طراحان حذف تعطیلات مذهبی از آن چه می باشد؟
می گویند در ایران تعطیلات آنقدر زیاد است که همین عامل عدم پیشرفت در برخی عرصه ها گردیده است و برای رفع این مشکل چاره ای جز لغو تعطیلات مذهبی نیست! می گویند ایرانی ها از اسلام تنها تعطیلات مذهبی اش را فرا گرفته اند و ...
همه گفتنی ها را دشمنان و دوستان جاهل با هم می گویند و تکرار می کنند و برایش طنز و لطیفه هم می سازند اما اندکی عقل و محاسبات ابتدایی ریاضی برای کشف حقیقت کافی است.
آیا واقعا تعطیلات در ایران نسبت به کشورهای اروپایی و آمریکایی بیشتر می باشد؟
تعطیلات در اروپا و آمریکا: 52 روز شنبه + 52 روز یکشنبه = 104 روز و این 104 روز تعطیلی را اگر به حدود 20 روز تعطیلات رسمی ملی و مذهبی از قبیل روز استقلال، عید کریسمس، عید سال نو (ژانویه)، عید شکرگزاری و ... اضافه نماییم، مساوی می شود با 124 روز یعنی اروپایی های پیشرفته در صنعت و تکنولوژی، بیش از 28 درصد از روزهای سال را در تعطیلات به سر می برند.
تعطیلات در ایران: 52 روز جمعه + 25 روز تعطیلات رسمی ملی و مذهبی از قبیل عید غدیر، عید قربان، عید نوروز، عاشورا، تاسوعا، عید فطر، 22 بهمن و .... جمعا 74 روز ( البته با فرض اینکه هیچ کدام از تعطیلات رسمی با جمعه مصادف نگردند که در آنصورت تعداد تعطیلات کشورمان از 74 روز در سال هم کمتر می شود ) که با این حساب روزهای تعطیل در ایران چیزی حدود 20 درصد کل روزهای سال می باشد که با این حساب تعطیلات در ایران نسبت به اروپا 8 درصد کمتر می باشد.
آیا ساعات کاری طول روز و هفته در ایران کمتر از سایر کشورهاست؟
در کشورهای اروپایی و آمریکایی مردم فقط 5 روز در هفته روز کاری دارند، آنهم روزی 6 ساعت یعنی در هفته 30 ساعت کار می کنند. ولی در ایران 6 روز در هفته، روز کاری است، آنهم روزی حداقل 8 تا 9 ساعت یعنی هفته ای حدود 48 تا 54 ساعت کار که نزدیک به دو برابر زمان کاری اروپایی ها در هفته می باشد.
مشکل اصلی از کجاست و چاره کار چیست؟
با یک حساب سرانگشتی پرواضح است که تعطیلات در ایران بسیار کمتر از کشورهای اروپایی و آمرکایی می باشد و زمان کاری ایرانی هم در هفته بسیار بیشتر از آنها می باشد اما چرا همچنان عده ای بحث لغو تعطیلات مذهبی را مطرح می کنند؟
به نظر می آید عده ای سعی دارند تا بی برنامگی در امور روزمره و مدیریت ضعیف و ناکارآمد خود را به حساب چند روز تعطیلات مذهبی در کشور بگذارند و طرح حذف تعطیلات روزهایی ویژه ای چون شهادت حضرت زهرا(س)، امام صادق(ع)، امام رضا(ع) و روز تاسوعا را در مجلس پیگیری کنند حال آنکه نه تنها مشکل کشور کمیت بالای تعطیلات نیست بلکه در برخی موارد حجم بالای ساعات کاری برای بعضی از اقشار جامعه مانعی برای پیشرفت و ارامش زندگی آنان محسوب می شود و قطعا بر کفیت کارهای روزمره آنها تاثیر می گذارد.
دیگر اینکه اگر حتی عده ای معتقدند که این حجم تعطیلات مانع رشد و پیشرفت کشور می دانند، چرا قانونی تصویب نمی کنند تا تعطیلات روزهایی غیرمذهبی را حذف کنند؟! این نوع شایعه پراکنی ها و ارائه آمار دروغین درباره حجم تعطیلات در کشور و انگشت گذاشتن بر روی تعطیلات مذهبی برای سامان دادن به تعطیلات، خواسته یا ناخواسته همان چیزی است که دشمنان اسلام و مکتب تشیع خواهان آن هستند و جالب اینکه دیروز وزیر آموزش و پرورش از ارائه پیشنهاد تعطیلی روز ۱۴ فروردین ۹۲ به هیئت دولت، خبر داد!
تلاش برای افزایش تعطیلات غیرمذهبی و بی رویه به بهانه مابین تعطیلی و رفاه حال مردم از سوی برخی دولتی ها و مجلسی ها و پیگیری طرح حذف تعطیلات مذهبی در مجلس شورای اسلامی، سیاست یک بام دو هوایی است که شائبه های فراوانی را در اذهان منتقدین مکتب ایرانی ایجاد می کند.
براستی مجلسی هایی چون احمد توکلی با پیگیری طرح حذف تعطیلات مذهبی و از طرفی تعطیل سازی های بی رویه و بیجا درصدد تحقق چه هدفی هستند و کدام مکتب و جریان را در عمل دنبال می کنند؟
آیا مشکل از دیدگاه این دوستان، زیادی تعطیلات در ایران نسبت به سایر کشورهاست که علاوه بر غلط بودن این ادعا با برخی عملکردهای مسئولین در تعطیل سازی های بیجا همخوانی ندارد یا اینکه مشکل مصداق روزهای تعطیلی و ارزشهای دینی و الهی است؟!
تاکید مقام معظم رهبری بر تعطیلی شهادت حضرت زهرا(س)
سخنان مقام معظم رهبری در جمع فرماندهان و مسؤولان سپاه پاسداران انقلاب اسلامى در ذیل خبر مذکور اقدام نمود که معظم له در تاریخ ۱۳۷۶/۰۶/۲۶ در خصوص تعطیلی شهادت بانوی دو سرا، حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) که به عنوان اولین خاستگاه تعطیلی شهادت بانوی بزرگ اسلام می توان از آن نام برد، می فرمایند: "طبق روایت، روز سهشنبهى هفتهى آینده - سوم جمادىالثّانى - شهادت سیّدهى زنان عالم، فاطمهى زهرا (سلاماللَّه علیها) است.
من از ملت ایران درخواست مىکنم که در آن روز، مغازهها و محل کسبشان را تعطیل کنند و به فاطمهى زهرا (سلاماللَّه علیها) احترام نمایند. به دستگاهها و ادارات دولتى و کارخانجاتى که کارهاى خاصى دارند، چیزى نمىگوییم؛ لیکن کسبه و دکاندارها و بازارها و خیابانها احترام کنند. انشاءاللَّه روز سهشنبه را تعطیل کنید تا بتوانیم از برکات فاطمهى زهرا (سلاماللَّه علیها) بهرهمند بشویم."
آیت الله مکارم شیرازی طرح انحرافی مجلس را غیرعملی و موجب خشم ملت دانست
آیت الله مکارم شیرازی از مراجع معظم تقلید در درس خارج خود پیرامون این طرح انحرافی واکنش نشان داد و به انتقاد شدید از آن پرداخت.
ایشان با بیان اینکه ملت در برابر تفکر خام حذف تعطیلی مناسبتهای مذهبی میایستند، مخالفت شدید خود را با طرح مذکور اعلام فرمودند.
بنابر گزارش پایگاه اطلاع رسانی آیت الله مکارم شیرازی، ایشان به طرح کاهش تعطیلات مذهبی کشور واکنش نشان داده و فرمودند: اخیرا زمزمه هایی در مجلس از ناحیه برخی نمایندگان شروع شده که ایام تعطیل مربوط به امام رضا(ع)، امام صادق(ع) و حضرت زهرا(س) حذف شود و به جای آن بین التعطیل، تعطیل شود.
معظم له بیان داشتند: ما برای نمایندگان محترم مجلس احترام قائلیم اما آنهایی که این فکر خام را می کنند بدانند تمام ملت در برابر آنها خواهند ایستاد و این کار نیز شدنی نیست.
حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی تاکید کردند: آنها آبروی خودشان را نبرند، این اقدام کاری است که به هیچ قیمت عملی نخواهد شد، این افراد پیشنهاداتی می دهند که انسان تعجب می کند.
ایشان اضافه کردند: بهتر است افرادی که به دنبال کاهش تعطیلات هستند سراغ تعطیلات دیگر بروند نه مناسبت های مذهبی که مردم نسبت به آنها حساس هستند.
حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی ابراز داشتند: ما فعلا تذکر دادیم و اگر آنها تعقیب کنند ما وظیفه دیگری داریم.
واکنش حضرت آیت الله علوی گرگانی به انحرافات مجلسی ها
حضرت ایت الله علوی گرگانی در اینباره گفت: "در روزهای مقدس تاسوعای حسینی و روز شهادت امام رضا(ع) که پاسداشت آنها لازم است و جزو تعظیم شعائر دینی محسوب می شود لازم است که حکومت اسلامی به آنها اهتمام ورزد و همانند سابق با تعطیلی آنها زمینه ابراز ارادت عموم مردم به آن ذوات مقدسه را فراهم آورند.
بسیار قبیح است در نظام جمهوری اسلامی که با نام ولایت فقیه یدک کشیده می شود روزهای 13 فروردین که جزو خرافات است و امثال آن تعطیل باشد باشد و روزهای عزای اهل بیت(ع) که افتخار نوکری آنها را داریم تعطیل نباشد و بهتر است نمایندگان محترم مجلس به امور مهم دیگر رسیدگی و تصمیم گیری نمایند."
گفتنی است، در سال گذشته برخی رسانه ها از چنین طرحی از سوی مرکز پژوهش های مجلس که متولی آن احمد توکلی بود خبر دادند که برخی مجلسی ها در اقدامی عجیب آنرا تکذیب کردند اما امسال بار دیگر این طرح در دستور کار مجلس قرار گرفت که خشم مراجع عظام تقلید و دلسوزان نظام را به همراه داشت.
اعلام خطر شهید مطهری از مروجان و رهروان مکتب ایرانی
شهيد مطهري يك سال قبل از پيروزي انقلاب اسلامي در نامهاي به امام خميني(ره) با اشاره به آفتهاي موجود در راه انقلاب پرداختن به تفكر ايراني را يكي از اين آفتها ارزيابي ميكند.
متن نامه شهيد مطهري به حضرت امام(ره) به شرح زير است:
بسم الله الرحمن الرحيم
«السّلام علي مولينا اميرالمؤمنين و امام المتّقين قائد الغرّ المحجّلين و السلام عليکم و رحمة الله و برکاته»
استاد و مقتداي بزرگوارم! حوادث ناگوار پيدرپي براي اسلام از يک طرف، و روشنبينيها و اقدامات مثبت و منفي بهموقع و صحيح آن استاد بزرگوار از طرف ديگر، موجب شده که روز به روز جديتر و باخلوص و صميميت بيشتر آرزو کنم و از خداوند متعال مصلحت نمايم که وجود مبارک آن رهبر عظيم الشأن را براي همه مسلمانان مستدام بدارد، اللّهم آمين. خدا را گواه مي گيرم که کمتر اتفاق مي افتد که در حال يا مقام و موقف دعايي اين وظيفه را فراموش کنم و اميدوارم که مشمول دعوات خيريه شما بوده باشم.
در حدود دو سال پيش از اروپا عريضه اي تقديم داشتم و مايلم بدانم رسيده يا خير. در اينجا جريانهاي پيچيده و گمراه کننده اي وجود دارد که توجه و آگاهي حضرتعالي ضرورت دارد:
اول اينکه شايد به قدر کافي مستحضر باشيد که نفوذ افکار مارکسيستي تا برخي محافل مذهبي و ميان بعضي از دوستاني که انتظار نمي رفت، پيشروي کرده لااقل در حدي که با هرگونه موضعگيري فکري در برابر آنها با استناد اينکه فعلاً صلاح نيست، مبارزه مي شود و حتماً به هر وسيله هست بايد نظر حضرتعالي وسيله بيت محترم به افرادي که واقعاً از اين جهت در اشتباهند ابلاغ شود.
جريان دوم جريان به اصطلاح گروه مسمي به «مجاهدين» است. اينها در ابتدا يک گروه سياسي بودند ولي تدريجاً به صورت يک انشعاب مذهبي دارند درميآيند، درست مانند خوارج که در ابتدا حرکتشان يک حرکت سياسي بود، بعد به صورت يک مذهب با يک سلسله اصول و فروع درآمدند. کوچکترين بدعت اينها اين است که به قول خودشان به «خودکفايي» رسيدهاند و هر مقام روحاني و مرجع ديني را نفي مي کنند. از همين جا مي توان تا آخر خواند. ديگر اينکه در عين اظهار وفاداري به اسلام، کارل مارکس لااقل در حد امام جعفر صادق عليه السّلام نزد اينها مقدس و محترم است. البته اينها آنهايي هستند که بر مسلک سابق خود باقي هستند. آنها که اعلام تغيير موضع کردند تکليفشان روشن است. بنده هم اطلاعاتم درباره آنها مع الواسطه است، ولي افراد متدين و فهيمي که سالها با آنها همزندان بودهاند؛ هستند و من معتقدم حضرتعالي از آنها نهفقط از يک نفر آنها جدا جدا بخواهيد نظريات خود و مشهودات خود را بنويسند و خدمتتان ارسال دارند؛ و عجب اين است که هنوز هستند برخي از دوستان ما و ارادتمندان شما که کارهاي اينها را توجيه و تأويل مي کنند.
مسئله سوم مسئله روحانيت است. من خود از منتقدين روحانيت بوده و هستم اما با اعتراف به مزايايش و با اعتقاد به لزوم حفظ و نگهداريش و در همان حال اصلاحش. ولي جريان غير قابل انکار اين است که تنها موضوعي که گروههاي مختلف از مقامات دولتي گرفته تا کمونيستها و «منافقين خلق» و برخي جمعيتهاي به ظاهر مذهبي مثل شريعتي ها در ان وحدت نظر دارند کوبيدن روحانيت از اساس و برداشتن اين سدها از ميان است، البته هر دسته اي به منظوري؛ يکي به منظور ايجاد يک روحانيت فرمايشي به شکل اهل تسنن که مطيع دولتها باشد، و ديگري به منظور از ميان برداشتن دين، و سوم و چهارم به منظور تصاحب يک قدرت مردمي که دين است و آن را بر وفق مراد تفسير کردن. در اين مقام بايد اظهار تاسف کنم که برخي دوستان ما طلاب جوان و جوانان دانشآموز و دانشجو را بر بغض و کينه روحانيِين به استثناي شخص حضرتعالي پرورش مي دهند و اين براي اسلام و روحانيت عاقبت بسيار وخيمي دارد. خوب است حضرتعالي به بيت محترم دستور فرماييد از اين جهت درباره دوستان و ارادتمندان تحقيق کامل بفرمايند و به کساني که چنين روشي دارند تذکراتي داده شود.
چهارم مسئله شريعتيهاست. در نامه قبل معروض شدم که پس از مذاکره با بعضي ؛ مشترک قرار بر اين شد که بنده ديگر درباره مسائلي که به شخص او مربوط مي شود، از قبيل صداقت داشتن و صداقت نداشتن و از قبيل التزامات عملي سخن نگويم ولي انحرافاتي را که در نوشته هاي او هست به صورت خيرخواهانه و نه خصمانه تذکر دهم؛ و اخيراً مي بينم گروهي که علاقه و عقيده درست به اسلام ندارند و گرايشي انحرافي دارند با دسته بنديهاي وسيعي در صدد اين هستند که از او بتي بسازند که هيچ روحاني جرأت اظهار نظر در گفته هاي او را نداشته باشد. اين برنامه در مراسم چهلم او در مشهد - متأسفانه با حضور دوستان خوب ما- و بيشتر در ماه مبارک رمضان در مسجد قبا اجرا شد تحت عنوان اينکه بعد از سيد جمال و اقبال اين شخص رنسانس اسلامي به وجود آورده و اسلام را نو کرده و خرافات را دور ريخته و همه بايد به افکار او بچسبند؛ ولي با عکس العمل شديد گروهي ديگر مواجه شد و به علاوه هوشياري امام جماعت مسجد که متوجه شد توطئه عليه روحانيت بوده در شب هاي آخر في الجمله اصلاح شد.
عجبا! ميخواهند با انديشه هايي که چکيده افکار ماسينيون مستشار وزارت مستعمرات فرانسه در شمال آفريقا و سرپرست مبلغان مسيحي در مصر و افکار گورويچ يهودي ماترياليست و انديشه هاي ژان پل سارتر اگزيستانسياليست ضد خدا و عقايد دورکهايم جامعهشناس ضدمذهب است، اسلام بسازند، پس و علي السلام السلام.
به خدا اگر روزي مصلحت اقتضا کند که انديشه هاي اين شخص حلاجي شود و ريشه هايش بدست آيد و با انديشه هاي اصيل اسلامي مقايسه شود صدها مطلب بدست مي آيد که ضد اصول اسلامي است و به علاوه بيپايگي آنها روشن مي شود. من هنوز نمي دانم فعلاً چنين وظيفه اي دارم يا ندارم؛ ولي با اينکه مي بينم چنين بتسازي مي شود، فکر مي کنم که تعهدي که درباره اين شخص دارم ديگر ملغي است، در عين حال منتظر اجازه و دستور آن حضرت مي باشم. کوچکترين گناه اين مرد بدنام کردن روحانيت است. او همکاري روحانيت با دستگاه هاي ظلم و زور عليه توده مردم را به صورت يک اصل کلي اجتماعي درآورد، مدعي شد ملک و مالک و ملّا و به تعبير ديگر تيغ و طلا و تسبيح هميشه در کنار هم بوده و يک مقصد داشته اند. اين اصل معروف مارکس را که دين و دولت و سرمايه سه عامل همکار ضد خلقند و سه عامل از خودبيگانگي بشرند به صد زبان پياده کرد، منتها به جاي دين، روحانيت را گذاشت؛ نتيجه اش اين شد که جوان امروز به اهل علم به چشم بدتري از افسران امنيتي نگاه مي کند و خدا مي داند که اگر خداوند از باب «و يمکرون و يمکر الله و الله خير الماکرين» در کمين او نبود او در مأموريت خارجش چه به سر روحانيت و اسلام مي آورد. تبليغاتي در اروپا و آمريکا له او از زهد و ورع و پارسايي تا خدمت به خلق و فداکاري و جهاد در راه خدا و پاکباختگي در راه حق شده است و بسيار روشن است که دستهاي مرموزي در کار بوده و دوستان خوب شما در اروپا و آمريکا اغفال شده اند. من لازم مي دانم که حضرتعالي گاهي برخي افراد بصير را ولو به طور خفا به اروپا و آمريکا بفرستيد، جريانها را از نزديک ببينند و گزارش دهند که به عقيده بعضي از دوستانتان در آنجا پاره اي از حقايق از حضرتعالي کتمان مي شود. گروههاي چهارگانه فوق با من به حساب اينکه تا اندازه اي اهل فکر و نظر و بيان و قلم هستم به شدت مبارزه مي کنند، شايعه برايم مي سازند، جعل و افترا مي بندند به طوري که خود را مصداق آن شعر فارسي مي بينم که محقق اعظم خواجه نصيرالدين طوسي در آخر شرح اشارات به عنوان زبان حال خود آورده است:
به گرداگرد خود چندان که بينم / بلا انگشتـــــري و من نگـــــينم
ولي به لطف و عنايت پروردگار و توجهات اولياي دين هراسي به خود راه نخواهم داد، اين مقدار بَثّ شکوي را جز به مثل حضرتعالي که استاد عاليقدر و به جاي پدرم هستيد نمي کنم. من الآن مرکز ثقل حملات اين گروه هستم، اگر بفرماييد ايستادگي کن ايستادگي مي کنم؛ اگر بفرماييد مصلحت نيست، خود را کنار مي کشم.
بار ديگر تکرار مي کنم من جداً از خداوند متعال طول عمر براي شما مي خواهم و فوق العاده نگرانم که اگر خداي ناخواسته پاي حضرتعالي که تنها شخصيتي هستيد که همه اين گروهها از او حساب مي برند از ميان برود اوضاع فوق العاده ناراحت کننده اي خواهد بود. اي بسا که گروههاي منحرف منتحل، مقاصد شوم و مسلکهاي مختلف . . . روشن و روشنتر بفرماييد و حتي لازم است به بعضي دوستان به طور خصوصي تذکراتي بدهيد. شنيدم به يکي از دوستان مشهد که اخيراً به نجف مشرف شده است تذکرات مفيدي داده ايد و دورادور اطلاع دارم که مؤثر بوده است و در روش ايشان که اخيراً خيلي خطرناک شده بود مؤثر واقع شده و الحمد لله.
خوب است اطلاع داشته باشيد که در ماههاي آخر عمر شريعتي بنده مکرر به وسيله اشخاص مختلف به او پيغام دادم که در نوشته هاي تو مطالبي هست ضد اسلام و لازم است اصلاح شود، من حاضرم در حضور جمعي صاحبنظر يا تنها، به تو ثابت مي کنم، اگر ثابت شد خودت آنها را ولو به نام خودت نه به نام من اصلاح کن و شأن تو بالا هم خواهد رفت و الّا مجبورم از تو صريحاً و مستدل انتقاد کنم و برايت گران تمام خواهد شد. آخرين شخصي که از طرف او نزد من آمد، اظهار داشت که او حاضر است اختيار بدهد به آقاي محمدتقي جعفري و آقاي محمدرضا حکيمي که از آثارش انتقاد کنند و در نهايت امر تو صحّه بگذاري، من گفتم بسيار خوب ولي به شرط اين که کتباً بنويسيد. مقارن با حرکتش به خارج اطلاع پيدا کردم که تنها به آقاي حکيمي نوشته که شما مجازي نوشتههاي مرا نقد کني. در اروپا خبر موثق اين بود که گفته بود تا يک سال کاري نخواهم کرد جز اصلاح نوشته هاي خودم و يکي از دوستان نزديک حضرتعالي نقل کرد که به او گفته بود منتظرم فلاني به اروپا بيايد، راجع به اصلاح کتابهايم با او مشورت کنم، و البته من اين جهت را تحسين کردم و دليل حسن نيت او و سوء نيت اطرافيانش در ايران گرفتم. روي اين حساب مي بايست از نشر آثارش قبل از اصلاح و تجديد نظر لااقل وسيله آقاي حکيمي که کتباً به او اجازه داده است جلوگيري شود؛ ولي افرادي که اخيراً تصميم گرفته اند او را مظهر رنسانس اسلامي قرار دهند و راه براي اظهار نظرهاي خود در اصول و فروع اسلام باز کنند در شعاع وسيعي به نشر و تکثير همه آثار او پرداخته اند. بنده فکر مي کنم اگر صلاح مي دانيد به برخي از ارادتمندان خودتان در اروپا و آمريکا که ضمناً ناشر آثار و افکار او هستند يادآوري فرمائيد که قبل از انجام اصلاحات وسيله آقاي حکيمي يا گروهي که خودتان تعيين مي فرمائيد از نشر آثارش جلوگيري شود و اگر هم صلاح نمي دانيد که در کار او مستقيماً دخالتي فرمائيد راه ديگري بايد انديشيد.
بسيار خوب است و براي شناختن ماهيت اين شخص لازم است که حضرتعالي مجموعه مقالات او را در کيهان که يک سال و نيم پيش چاپ شد شخصاً مطالعه فرمائيد. اين مقالات دو قسمت داست: يک قسمت ضدمارکسيسم است که مقالات خوبي بود درباره مليت ايراني (و مستقلاً ماشين شده و در حقيقت فلسفه اي بود براي مليت ايراني و قطعاً تاکنون احدي از مليت ايراني به اين خوبي و مستند به يک فلسفه امروزپسند دفاع نکرده است. شايسته است نام آن را فلسفه رستاخيز بگذاريم. خلاصه اين مقالات که يک کتاب مي شود، اين بود که ملاک مليت، خون و نژاد که امروز محکوم است نيست، ملاک مليت فرهنگ است و فرهنگ به حکم اينکه زاده تاريخ است نه چيز ديگر، در ملتهاي مختلف، مختلف است؛ مليت هر قوم فرهنگ آن قوم است؛ هر قوم که فرهنگ مستمر نداشته نابود شده است؛ ما ايرانيان فرهنگ دو هزار و پانصد ساله داريم که ملاک شخصيت وجودي ما و من واقعي ما و خويشتن اصلي ماست، در طول تاريخ حوادثي پيش آمد که خواست ما را از خود واقعي ما بيگانه کند ولي ما هر نوبت به خود آمديم و به خود واقعي خود بازگشتيم، آن سه جريان عبارت بود از حمله اسکندر، حمله عرب، حمله مغول، در اين ميان بيش از همه درباره حمله عرب بحث کرده و نهضت شعوبيگري را تقديس کرده است، آنگاه گفته اسلام براي ما ايدئولوژي است و نه فرهنگ؛ اسلام نيامده که فرهنگ ما را عوض و فرهنگ واحدي به وجود آورد، بلکه تعدد فرهنگها را به رسميت مي شناسد همان طوري که تعدد نژادي را يک واقعيت مي داند؛ آيه کريمه «اِنّا خَلَقناکُم مِن ذَکَرٍ وَ اُنثي وَ جَعَلناکُم شُعوباً وَ قَبائِلَ . . .» ناظر به اين است که اختلافات نژادي و اختلافات فرهنگي که اولي ساخته طبيعت است و دومي تاريخ، بايد به جاي خود محفوظ باشد. ادعا کرده است که ايدئولوژي ما روي فرهنگ ما اثر گذاشته و فرهنگ ما روي ايدئولوژي ما، لهذا ايرانيت اسلامي شده است و اسلام ما اسلام ايراني شده است.
با اين بيان عملاً و ضمناً نه صريحاً فرهنگ واحد به نام فرهنگ اسلامي را انکار کرده است و صريحاً شخصيتهايي نظير بوعلي و ابوريحان و خواجه نصيرالدين و ملاصدرا را وابسته به فرهنگ ايراني دانسته است؛ يعني فرهنگ اينها ادامه فرهنگ ايراني است، اين مقالات بسيار خواندني است؛ در انتساب آنها به او شکي نيست، به بعضي ها مثل آقاي خامنه اي و آقاي بهشتي گفته مال من است، ولي مدعي شده که من اينها را چندين سال پيش نوشته ام و اينها را پيدا کرده و چاپ کرده اند؛ در صورتي که دلائل به قدر کافي هست که مقالات، جديد است. به هر حال مطالعه حضرتعالي بسيار مفيد است.
اين روزها سؤال و جوابي ار حضرتعالي مورخه شعبان 97 منتشر شد که اثر بسيار مطلوبي از نظر انحرافات منتحلين داشت و عجب اين است که شايع کرده اند اين سؤال و جواب به وسيله فلاني تهيه شده است. به آنها گفتم: شما با اين اتهام، به آقا اهانت مي کنيد، گويي ايشان از خود رأي ندارند و تابع رأي مثل مني هستند.
خبر عجيب ديگر اين است که اخيرا آزادي غيرمترقبهاي به دسته جات مختلف مخصوصاً دستهجات سياسي داده شده است. البته نسبت به روحانيين به مقياس بسيار کمتري داده شده، ممنوعيت هاي آنها غالباض به حال خود باقي است. اين تبعيض نيز سؤال انگيز است.
خدمت آقازادگان عظام دامت برکاتهم عرض سلام اين بنده را ابلاغ فرماييد.
والسلام عليکم و رحمة الله و نلتمس منک الدّعاء.
نامه تاريخي شهيد مطهري به امام خميني يك سال قبل از انقلاب اسلامي به انحراف جرياناتي اشاره مي كند كه حتي قبل از پيروزي نهضت همواره دغدغه فكري افرادي بوده كه ايدوئولوگ هاي جمهوري اسلامي را ترسيم مي كردند و ما هنوز كماكان پس از گذشت سه دهه از انقلاب اسلامي ايران در مقاطع مختلف تاريخ جمهوري اسلامي با پسماندهاي همين جريانات التقاطي حتی در مجلس و دولت روبهرو هستيم.
جريانات انحرافي این روزها در لباس ها و منصب های مختلف همان راهی را می روند که عده ای در قبل انقلاب مروج آن بودند.
اسلام منهاي روحانيت، تفكرات ماركسيستي، اشاعه تفكرات غربي و اسلام ايراني، تلاش برای کمرنگ کردن مناسبتهای مذهبی با طرح هایی چون حذف تعطیلات مذهبی به بهانه مهیا کردن کشور برای تلاش و رشد بیشتر که البته با تناقضاتی چون تعطیلات بی رویه به بهانه هایی چون آلودگی هوا، مابین تعطیلی، رفاه حال خانواده ها و ... همراه بوده است، همگی موضوعاتي می باشند كه ما در طول عمر پرثمر جمهوري اسلامي با آنها روبهرو بوديم و هستيم و اگر امروزه عده ای در مجلس شورای اسلامی اقداماتی برای حذف تعطیلات مذهبی انجام می دهند، خواسته یا ناخواسته گرفتار همان انحرافاتی شده اند که روزگاری شهید مطهری در مقابل آنها ایستاده بود و امروزه بزرگانی چون مقام معظم رهبری، علامه مصباح یزدی بعنوان مطهری زمان و مراجع بزرگواری چون حضرت آیت مکارم شیرازی و علوی گرگانی صریحا با این انحرافات مقابله می نمایند.