به گزارش598،به نقل از خبرگزاری فارس، شهید مزاری از مبارزان و رهروان راه امام خمینی بود که در سال 1355 به علت داشتن اعلامیه ها و بیانات امام خمینی در دفاع از حکومت اسلامی، توسط مأموران ساواک هنگام ورود به ایران در مرز عراق بازداشت شد و مدتی را در بند دو زندان اوین زندانی بود.
اسدالله بادامچیان از اعضای حزب موتلفه اسلامی که در آن دوران با شهید عبدالعلی مزاری در زندان اوین هم بند بوده است خاطرات شنیدنی را از این دوران نقل کرده است که با هم میخوانیم:
آشنایی با شهید عبدالعلی مزاری در زندان اوین
آشنایی من با شهید مزاری در سال 1355 در زندان اوین «شکنجه گاه طاغوت» شروع شد. در بند دو زندان اوین با این طلبه جوان آشنا شدم. او در اتاقی بود که شهید حجت الاسلام والمسلمین حقانی(از شهدای هفتم تیر) در آن بود. و من چون با شهید حقانی ارتباط صمیمانه داشتم، در رفت و آمد به اتاق متوجه شهید مزاری شدم و ویژگیهای وی مرا جذب او نمود. در اولین دیدار که از او پرسیدم کیست؟ و چرا به زندان افتاده است؟ شرح داد که از هزارههای افغانستان است و درحوزه علمیه مشهد درس خوانده است.
شرکت شهید مزاری در درسهای حضرت آیت الله خامنهای
پرسیدم چرا دستگیرت کردهاند؟ با لبخندی آرام جواب داد چند کتاب مضله!! داشتهام.
در اولین دیدارهای زندان معمولا دو طرف به هم اطمینان ندارند. اما احساسها به هر دوی ما اطمینان نسبی داده بود. در دیدارهای بعد، احساس صداقت از او کردم. و به او علاقمند شدم. به ویژه که فهمیدم در درسهای حضرت آیت الله خامنهای در مشهد حاضر شده و از منبرهای ایشان بهرهمند شده است و نظریات ایشان به شدت در او اثر گذاشته است.
دیدار شهید مزاری با امام خمینی(ره) در عراق
او البته درباره دیدارش با امام خمینی(ره) و سفر به عراق هیچ نگفت. شاید مایل نبود، در زندان این موضوع شایع گردد.
وی در سال 1351 به ایران آمده بود. به عشق تحصیل در حوزههای علمیه و عالم دینی شدن، در مشهد کمی درس خوانده بود و بیش از اینکه درسها او را جذب کند، خیزش اسلامی و روحیه انقلابی حوزه و فضلای مبارز که بر اثر نهضت امام پدید آمده بود او را مجذوب نمود و به علت همین آگاهی به قم سفر کرده بود و در آنجا تا سال 54 درس خوانده بود و سپس به عشق زیارت عتبات و شوق دیدار امام خمینی (ره) به عراق رفته بود.
چهار ماه در عراق بود. امام خمینی (ره) او را متحول ساخته، از همان جا احساس رسالت انقلابی برای افغانستان کرده بود. با کتاب «حکومت اسلامی» امام و چند کتاب دیگر از مرز عراق به ایران آمده بود که دستگیر شد و به اوین که شکنجه گاه مخوف شاه بود آورده شده بود. او را هم شکنجه داده بودند.
با اینکه تبعه کشور افغانستان بود و طاغوت با شاه افغانستان روابط خوبی داشت. میخواستند ارتباطات او را با امام و مبارزین بدانند، اما با مقاومت جدی او هیچ اعترافی از او بدست نیاورده بودند.
بناچار پس از چهار ماه زندان، وی را تحت الحفظ به مرز برده، به افغانستان فرستادند که در ایران نماند.
در زندان شرح مفصلی از وضعیت عقب ماندگی مردم افغانستان و حکومت وابسته و مشکلات مردم و در عین حال از شجاعت و مقاومت ملت افغانستان برایم داد و نسبت به وضعیت شیعیان نیز با لحنی تلخ صحبت کرد.
در حیاط بند دو اوین به او گفتم تنها راه نجات ملت افغانستان ایجاد نهضتی اسلامی است و اگر این حرکت ایجاد شود آگاهی و جهاد و شوق مبارزه مردم را از رخوت و غفلت آزاد می سازد. گفت: رهبری در آنجا نیست. بعد با تاسفی تلخ گفت، شما در ایران امام را دارید و مراجع و علمای شما در مبارزه هستند، اما در افغانستان رهبری نیست و اکثریت علما هم تحرک لازم را ندارند.
گفتم امام مال ما که نیست. مال همه جهان اسلام است. به ویژه شیعیان و شما میتوانید با استفاده از این فرصت کار را مردم را آگاه و بیدار کنید.
او در زندان به شدت از منافیقن بدش میآمد. میگفت اینها افکار کمونیستی دارند و شما نمیدانید که کمونیستها چطور افکار منحرف خود را به جوانان تحمیل میکنند.
لذا با ما که بر اثر نقل فتوا از کمونیستها جدا شده بودیم، ارتباط خوبی داشت. به شهید رجایی خیلی علاقمند شده بود. و لذا شهید مزاری با آنها هم صمیمی شده بود. با شهید حقانی هم که تنها روحانی بند بود روابطی دوستانه و گاه مباحثه دینی داشت.
ما را قبل از آزادی او از آن بند بردند و لذا مدتها او را ندیدم. البته نمیدانستم آزاد شده است. وقتی که در نیمه دوم سال 1356 آزاد شدم، نتوانستم خبری از او بدست بیاورم. زیرا معلوم شد که در زندانهای آن روز دیده نشده است. اما خاطره او برایم باقی مانده بود، مخصوصا اطلاعات خوبی از افغانستان از او شنیدم.
شهید مزاری در مدرسه رفاه تهران
پس از پیروزی انقلاب، در مدرسه رفاه او را دیدم. سریع و چابک از مرز گذشته و خود را به مدرسه رفاه رسانده بود. قدری خاطرات گفتیم. افغانستان به دست کمونیستها افتاده بود و آنها او را که پس از بازگشت به افغانستان به فعالیت فرهنگی آشکار و سیاسی پنهان پرداخته بود، تحت تعقیب قرار داده بودند.
او هم گریخته بود به عراق و سپس سوریه و بعد پاکستان و سپس از مرز به طور پنهانی وارد افغانستان شده و حالا با پیروز انقلاب به ایران آمده بود.
او حالا صحبت از یک مبارزه طولانی میکرد و امیدوار تر از دوران زندان بود. از علمای افغانستان سخن گفت که فعال شدهاند و حوادث دو سال 56- 57 ایران خیلی بر مردم متدین افغانستان اثر گذاشته بود.
این بار شهید مزاری اعتماد بنفس خوبی داشت و خود را برای اداره بخشی از مبارزه کاملا توانا مییافت و این نکته بسیار قابل توجهی بود.
پایه گذاری سازمان نصر توسط شهید مزاری
وی به افغانستان رفت و در سال 58 دو باره به ایران آمد و پایه گذاری سازمان نصر، در همین اوان انجام شد و الحق این خدمت بزرگی به نهضت اسلامی افغانستان بود.
متاسفانه پس از تشکیل سازمان نصر عدهای دیگر هم به فکر تشکیل سازمانهای با اسامی دیگر بر آمدند و به جای اینکه همه نیروها را متمرکز کنند و علیه اعداء الله و دشمنان اشغالگر با وحدت کامل بجنگند با دیدهای قومیتی، یا رقابتی، یا مقام خواهی و البته برخی هم با انگیزهایی انحرافی، گروههای تازه ای تاسیس کردند و اختلاف پدید آمد.
خوشحالی شهید مزاری از تشکیل حزب وحدت اسلامی
پس از چند سال در سال 1368 پس از ماهها بحث و جدل، گروهها بالاخره در بامیان، میثاق 20 مادهای وحدت امضا شد و «حزب وحدت اسلامی افغانستان» رسما تشکیل گردید و شهید مزاری به عنوان دبیرکل انتخاب شد. آن روز از شادترین لحظات عمر ما بود که چنین وحدتی دارد پدید میآید.
چهره شاد شهید مزاری را از این وحدت هرگز از یاد نمیبرم. شهید مزاری عنصری خدوم، علاقمند به نجات افغانستان و سعادتمندی این ملت بود. او در طول سالها در پی جمع آوری آلاف و الوف نبود. ساده زیستی و زندگی در کنار همرزمان را تا آخرین لحظات عمر به شایستگی حفظ کرد.
اسارت و شهادت مزاری
او وقتی که کابل در معرض خطر بود و غرب کابل مورد تهاجم بود، به بقیه که به او توصیه میکردند زودتر خارج شود و خود را برای مبارزه نگه دارد، با آرامش کامل گفت: «من تا آخرین لحظات در کنار مردم مظلوم غرب کابل خواهم ماند و در آخر سرنوشتم یا اسارت است و یا شهادت.»
این جملات مال انسانهای شجاع، جان برکف گرفته است. سیاستمداران حرفهای، محافظه کاران حسابگر، دنیا دوستان، مقام طلبان، اهل این برنامهها نیستند.
جالب این جا است که شهید مزاری هم اسیر شد و هم شهید. گروه طالبان او را با نامردی به اسارت بردند. رفتار زشتی کردند که ننگ تاریخی و ابدی برای آنهاست و خداوند چه زیبا کارهای دارد.
تشییع با شکوه
مردم افغانستان پس از شهادت او در 22 اسفند 1373 تشییع شایستهای از پیکر پاک او کردند. صدها کلیومتر بر سر دست مردمان رفتن و 14 روز بر بستری از اشک و اندوه مردمی طی طریق کردن و مجالس متعدد و حضور نماینده ریاست جمهوری اسلامی ایران در مراسم چهلم او همگی حکایت از موقعیت مردمی وی دارد.
قضاوت نهایی به عهده خداوند است و قضاوت جهانی به عهده تاریخ که در آینده بیشتر در باره مزاری در تاریخ افغانستان سخن خواهد گفت.