به گزارش 598 به نقل از خبرگزاری فارس، هفتهنامه «9 دی» در یادداشتی تحلیلی در آخرین شماره خود، به بررسی تناقض رفتاری دوم خردادی ها در مواجهه با هاشمی رفسنجانی در دو دوره زمانی استقرار دولت اصلاحات و بعد از آن پرداخت.
متن یادداشت «9 دی» که با عنوان «بازگشت به عالیجناب!» به رشته تحریر درآمده، به شرح ذیل است:
تاریخ دوباره در حال تکرار شدن است و اصلاحطلبان دست به دامن کسی شدهاند که روزی او را آماج تیرهای خود قرار دادند و حتی او را عالیجناب سرخپوش نامیدند.
«9 دی» پیش از این در یکی از شمارههای خود به تاکتیک توافق شده بین اصلاحطلبان و هاشمی اشاره کرد مبنی بر اینکه تا زمان ثبتنام بازی رسانهای از کاندیداتوری خاتمی خبر میدهد اما هاشمی رفسنجانی ثبتنام خواهد کرد.
در حال حاضر نیز BBC هر روزه با ادعای کاندیداتوری خاتمی یک فاز از این پروژه را آغاز کرده است؛ با این همه، هاشمی رفسنجانی چه کاندیدای انتخابات یازدهم باشد و چه در طراحی و زمینهسازی ورود یکی از عناصر نزدیک به خود نقش آفرینی کند، از کنشگرهای اصلی انتخابات پیش روست؛ در همه انتخاباتهای قبلی هم وی صحنه آرایی های خاص و ویژه خود را داشته است.
آنچه در این میان محل بحث و بررسی است، رفتار به شدت متناقض، چندگانه و پارادوکسیکال جریان دوم خرداد و اصلاحطلبان با هاشمی و مناسبات چندگانه هاشمی با آنهاست؛ اصلاحطلبانی که در زمانی علمداران تخریب سابقه و شخصیت هاشمی بودند و کتابهای تخریبی علیه وی در تیراژهای گسترده چاپ و به کتابخانههای کشور ارسال می کردند، امروز او را منجی خود و نظام می دانند!
انتخابات در کشور ما همواره شگفتانگیز و پدیدهای پر رمز و راز بوده و انتخابات پیش رو نیز چنین است اما نهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری که در سوم تیرماه 1384 برگزار شد، از جهتی مایه حیرت و شگفتی تمام صاحبنظران و تحلیل گران مسائل سیاسی شد و دلیل آن چیزی جز چرخش فوری اصلاحطلبان از حالت تخریب هاشمی به حالت تقدیس وی نبود.
یکی از ابعاد تأمل برانگیز آن انتخابات، رویکرد متملقانه و فرصت طلبانه جریان اصلاح طلب به هاشمی رفسنجانی بود که در آستانه انتخابات جبهه اصلاحات که در جریان انتخابات مجلس ششم، یک رویکرد صد در صد تخریبی را در ارتباط با هاشمی رفسنجانی در پیش گرفته بود، با یک چرخش 180 درجهای از مواضع گذشته خود، به تقدیس وی روی آورد تا شاید با موفقیت هاشمی رفسنجانی در انتخابات ریاست جمهوری، جایگاه سیاسی و اجتماعی خود را که به شدت متزلزل و از دست رفته می دید، برای مدتی دیگر حفظ کند.
در حالی که با توجه به حجم گسترده و عمق اقدامات تخریبی گذشته، انتظار نمی رفت این جریان سیاسی در این فاصله کوتاه، دست به چنین چرخش ناباورانهای بزند اما این اتفاق افتاد و جریان اصلاحات، خواسته یا ناخواسته با این چرخش تاکتیکی، گام موثر دیگری در جهت رفتار منافقانه خود برداشت.
این اتفاق برای هاشمی که در انتخابات نهم از حریف خود شکست خورده و با «رأی نه» مردم مواجه شده بود، یک پیروزی به حساب می آمد؛ چرا که تأیید و تقدیس اصلاحطلبانی که در رقابتهای انتخاباتی مجلس ششم با تمام توان در جهت تخریب او گام برداشته بودند، در انتخابات نهم ریاست جمهوری به معنای اعلام برائت وی از همه آن اتهاماتی بود که اصلاحطلبان نصیبش کرده بودند.
هاشمی هر چند چنین امتیازی را کسب می کرد اما از سویی دیگر دست وحدت هاشمی با تخریبکنندگانش برای رسیدن به قدرت، حکایت از اوج قدرتطلبی هاشمی رفسنجانی داشت.
دوستی دو دشمن خونی در انتخابات نهم ریاست جمهوری به دلیل داشتن دشمنی مشترک یعنی رویکرد انقلابی دولت نهم ادامه یافت و هر روز مستحکمتر شد تا اکنون که در آستانه انتخابات یازدهم ریاست جمهوری قرار داریم، جریان اصلاحات آمریکایی در داخل و خارج از کشور برای بار دیگر در حال شال و کلاه کرده خود در حمایت از هاشمی رفسنجانی هستند.
شاید بخشی از نسل جوان ما حوادث 12 سال قبل را به یاد نداشته باشند اما ما برای عمل به توصیه حضرت امام خمینی (ره) که فرمود: «آنچه برای ما روشن و واضح است شاید برای نسل های آینده مبهم باشد و تاریخ روشنگر نسل های آینده است و امروز قلمهای مسموم در صدد تحریف واقعیات هستند. باید نویسندگان امین این قلم را بشکنند.»، یکبار دیگر آن بخش از تاریخ را برش می زنیم؛ به امید این که شاید هاشمی کمی به اطراف خود بیشتر و بهتر بنگرد.
واضح و بدیهی است که «9 دی» و بسیاری از شخصیتهای انقلابی برخی از انگارهها و دیدگاهها و تهمتهایی نظیر نقش هاشمی در قتل های زنجیرهای را قبول ندارند و این متن یک بازخوانی و تذکر به هاشمی است.
هاشمی مهره مورد نیاز اصلاحطلبان برای رسیدن به قدرت
بدون شک و تردید، حضور و نحوه ورود هاشمی رفسنجانی در رقابتهای انتخاباتی نهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری نیز بر شکل گیری مبارزات جدی انتخاباتی و حضور حداکثری مردم و خلق حماسه 27 خرداد و سوم تیر بسیار مؤثر بود.
این حضور از سویی دیگر، رفتار انتخاباتی احزاب و جریانات سیاسی را نیز تحتتأثیر خود قرار داد؛ البته هیچ حزب، گروه و جریان سیاسی ای نمی تواند حضور مؤثر وی در مبارزات دهه چهل و پنجاه به ویژه روزها و ماههای سرنوشتساز سال 57 و بعد از انقلاب را منکر شود ولی جریان اصلاحطلب در آن روز حتی سوابق انقلابی وی را انکار کرد.
حوادث نهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری و دهمین انتخابات و فتنه سال 88 در نوع خود بی نظیر و عبرتانگیز بود. گذشته از نتایج آن و اهمیتی که پیامدهای این رویداد بزرگ در پی دارد، موضوعِ چرخش های 180 درجه ای احزاب، گروهها و اشخاص موسوم به اصلاحطلب در آستانه انتخابات نهم نسبت به نامزدی آقای هاشمی رفسنجانی را میتوان یکی از بینظیرترین نکات این دو دوره از انتخابات برشمرد.
چرا که بعد از برگزاری هفتمین دوره انتخابات مجلس شورای اسلامی، از آنجا که مدعیان اصلاحات شاهد رویگردانی مردم از شعارها، طرحها و برنامههای خود بودند، به فکر بازسازی سیاسی خود و تعیین استراتژی و راهکارهای مناسب جهت رسیدن به اهدافشان از جمله دست یافتن به مسند ریاست جمهوری افتادند.
در همین حین شاهد یک نوع تلاش برای بازگشت آقای هاشمی از سوی برخی از احزاب اصلاحطلب (کارگزاران سازندگی، خانه کارگر، حزب عدالت و توسعه و ...) بودیم که دیگر احزاب اصلاحطلب نیز در سایه آنها را حمایت می کردند؛ به طوری که این مسأله در سطح مطبوعات اصلاحطلب مورد تبلیغ و تشویق قرار می گرفت. به عبارت دیگر فضا را برای هواداران و افکار عمومی نسبت به حضور آقای هاشمی آماده می کردند.
نکته قابل تأمل این است که همان جریانی که در انتخابات مجلس ششم با تخریب هاشمی موفقیت را کسب کرده بودند؛ در انتخابات نهم ریاست جمهوری در جلسات خصوصی و مصاحبههای عمومی از هاشمی به عنوان بهترین کاندیدا برای ریاست قوه مجریه نام می بردند که این تغییرات، ابهامات زیادی را در افکار عمومی پدید آورد و البته این جریان هنوز هم هاشمی را پلی برای بازگشت به قدرت می داند.
تقابل اصلاح طلبان با هاشمی در انتخابات مجلس ششم
برای اینکه به تحلیلی دقیقتر از نوع رفتار گروه های مختلف اصلاحطلب با آقای هاشمی دست یابیم، مناسب است کمی به عقب برگشته و گذری کوتاه و مختصر بر رفتار اشخاص و گروه های این جریان سیاسی با هاشمی در انتخابات دوره ششم مجلس شورای اسلامی داشته باشیم.
مقطعی که اصلاح طلبان برای دسترسی به کرسی های مجلس به خصوص کرسی ریاست آن نیازمند تخریب چهره هاشمی در افکار عمومی بودند؛ اعضای جبهه منحله مشارکت در حالی از سال 48 به بعد، هاشمی را منجی کشور می خوانند که پیش از این در باره هاشمی طوری دیگری سخن می گفتند.
هاشمی باید پاسخگوی فسادهای شدید دوره اش باشد: عباس عبدی، عضو شورای مرکزی حزب مشارکت با پنهان کردن سهم هم حزبیهای خود در دوران دولت سازندگی تمام مشکلات فرهنگی، اقتصادی کشور را به عهده هاشمی گذاشته و چنین مینویسد:«هاشمی باید نسبت به شرایط فرهنگی، آموزش عالی، فساد اداری، فسادهای مالی شدید، خصوصاً وضعیت فراوان اطلاعات و دیگر مسائل در دوره ریاست جمهوری خویش پاسخگو باشد». (روزنامه پیام آزادی، 30 آذر 78)
فساد دوره هاشمی صدر و ذیل سیستم را پاره کرد: در جای دیگر، یکی از اعضای حزب مشارکت همچون دیگر مدعیان اصلاحطلبی بدون اشاره به نقش و مسئولیت دوستان و هم حزبی هایش در دولت سازندگی و مسئولیتشان در دوران دولت توسعه سیاسی (دولت خاتمی)، درباره عملکرد وزارت اطلاعات و نقش آن در مفاسد اقتصادی، آقای هاشمی را مورد انتقاد قرار می دهد و در روزنامه بیان می نویسد: «هاشمی در دوران ریاست جمهوری اش، سیاستی پیش گرفت که هرکس هرکاری می تواند بکند، انجام دهد. به تمام وزارتخانهها و ادارات گفتند که خودتان تولید درآمد کنید و این یکی از مهمترین ضربههایی بود که در این سال ها به نظام مملکتی وارد شد. هیچ جای دنیا اجازه نمی دهند که وزارت اطلاعات آن وارد روابط اقتصادی بشود؛ به خاطر این که بنیاد اطلاعات را هم به هم میریزد. کسی که در موضع وزارت اطلاعات است و منبع اطلاعاتی دارد، نمیتواند وارد کارها و معادلات اقتصادی خرید و فروش کارخانه بشود. تقریباً تمام جاهای دیگر که بودجه لازم داشتند، مثل وزارت اطلاعات و نیروهای انتظامی، آقای هاشمی یک راهی باز گذاشتند که همه اینها وارد شوند و اسم آن را گذاشته بودند خودکفایی و افتخار هم می کردند. مثلاً وزیر سابق اطلاعات می گفت که ما اصلاً از دولت بودجه ای نمی خواهیم. خوب بودجه نخواستید، نتیجهاش این وضعی است که فساد صدر و ذیل یک سیستم را ممکن است پاره پاره کند». (روزنامه بیان، 1 دی 78)
در دوره هاشمی مخالفانش تحت پیگرد بودند: عباس عبدی در جای دیگر در باره فضای سیاسی حاکم در دوره هاشمی مینویسد: «در دوران هاشمی، کسانی تحت پیگرد قانونی قرار گرفتند. حال چه از نظر سیاسی، چه از نظر اقتصادی که مخالف ایشان بودند و هیچ کس از منسوبین ایشان مورد پیگرد قرار نگرفتند و اگر هم گرفتند، بعد از دوران ریاست جمهوری ایشان بود».
هاشمی یک فاجعه بود : مجتبی بدیعی، دیگر عضو شورای مرکزی حزب مشارکت، آقای هاشمی را عامل تمام گرفتاریها معرفی کرده و چنین اظهار میدارد: «هاشمی کسی نیست که به این سادگی حیات سیاسیاش را از دست بدهد. هاشمی عامل تمامی گرفتاریهای اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی کشور است. هاشمی یک فاجعه است». (روزنامه بیان، 15 دی 78)
نمونه این رفتارها با هاشمی در آستانه انتخابات مجلس ششم از یک طرف و فعالیت اکبر گنجی، عضو غیر رسمی اما فعال جبهه منحله مشارکت که از مدتها قبل در پی حمایت این حزب با انتشار کتاب «عالیجناب سرخپوش» خود به تخریب چهره هاشمی می پرداخت، از طرف دیگر قابل بررسی و دقت نظر است.
هاشمی پشت یارانش را خالی می کرد: گنجی که همواره مورد حمایت حزب مشارکت بود، در خصوص مدیریت آقای هاشمی می نویسد:«در دیداری که اخیراً در قم با برخی از مراجع داشتیم، یکی از آن بزرگان میفرمود: وقتی هاشمی یکی از آقایان را برای عضویت در کابینهاش در تهران دعوت کردند، گفتم با طناب هاشمی به درون چاه نرو که عاقبت خوشی به دنبال ندارد. اتفاقاً پیش بینی ایشان درست از آب درآمد و پس از آن که فشارهای جناح راست افزایش پیدا کرد، هاشمی پشت آن وزیر را خالی کرد و او کابینه را ترک کرد». (سایت شریف نیوز، 16 بهمن 83)
هاشمی عامل رانت خواری و ثروت اندوری: این عضو مورد حمایت جبهه منحله مشارکت در جای دیگر با پنهان کردن نقش هم حزبیها و همکیشان خود در سیاستهای اقتصادی دوران آقای هاشمی، محور تمام نقص های سیاست تعدیل دوران سازندگی را به عهده دخالتهای بی جای هاشمی گذاشته و او را فرد اصلی شکل گیری رانت خواری و ثروت اندوزی معرفی می کند و چنین می نویسد: «کارشناسان اقتصادی، دو کارکرد مهم برای سیاست تعدیل اقتصادی در نظر می گیرند. اول تخصیص بهینه منابع، دوم حذف رانت. این دو کارکرد مهم سیاست تعدیل به دلیل شخصیت هاشمی در ایران به وقوع نپیوست. آقای هاشمی به طور جدی در تخصیص منابع دخالت می کرد و منابع را آن طور که خود می پسندید و تشخیص می داد توزیع می کرد. در دو دهه گذشته بر اثر رانت جویی، طبقه جدیدی در جمهوری اسلامی شکل گرفته است. این طبقه نوکیسه در فرآیند خصوصی سازی با خرید تقریباً بسیاری از منابع ملی به ثروتهای بادآورده دست یافت. در دوران سازندگی حتی به دستگاههای غیراقتصادی و امنیتی اجازه داده شد با فعالیتهای اقتصادی نیازهای مالی خود را تأمین نمایند. در پرتو چنان مجوزی، فسادهای کلان به وجود آمد و خط ترانزیت مواد مخدر با هدف ثروت اندوزی و تخریب غربیان فعال شد» (اکبر گنجی - عالیجناب سرخپوش و عالیجناب خاکستری: ص 189).
سؤال از حامیان امروز هاشمی این است که آیا جریان اصلاحطلبی آن روز برای چنین تحلیل هایی کف و سوت نمی زد؟ آیا اشخاصی که بنابر ادعای این عضو مورد حمایت جبهه مشارکت در پی سیاست های غلط اقتصادی آقای هاشمی از راه رانت خواری و ترانزیت مواد مخدر به ثروت اندوزی دست یافته اند، بعدها در احزاب اصلاحطلب لانه نگزیده و در دولت آقای خاتمی به کاری مشغول نبودند؟ راستی اکبر گنجی بیشتر مورد حمایت چه کسی بود؟ چه کسی مشکلات روزمره مردم را رها کرده بود و تمام دغدغهاش امثال اکبر گنجی شده بود؟
گنجی مورد حمایت تمام قد خاتمی
شاید این بخش از خاطرات روزانه مسئول دفتر محمد خاتمی به این سؤالات پاسخ دهد، آنجا که محمد علی ابطحی در وب سایتش می نویسد: «امروز صبح با پرینت عکس های گنجی و به اتفاق علی آقای خاتمی، محمد صدر، تاج زاده، امین زاده، رضا خاتمی، واله، و خوشرو رفتیم پیش آقای خاتمی. آقای خاتمی هم که عکس ها را دید مثل همه خیلی تحت تاثیر قرار گرفت. توضیح خانم گنجی در مورد تقاضای آزادی مشروط را به اطلاع آقای خاتمی رساندیم. آقای خاتمی هم گفت دیشب که من آن مصاحبه را کردم، از این توضیحات بی اطلاع بودم. نگرانی آقای خاتمی به حدی بود که برای پیگیری این امر انسانی جلسه را رها کرد تا برود تماسهای لازم را بگیرد. با آقای شاهرودی تماس گرفت، حرفهای مفصلی رد و بدل شد. آقای خاتمی حاضر بود که هر نامه ای که لازم است بنویسد تا این مشکل حل شود».
هاشمی عامل قتل های زنجیرهای است!: گنجی که بلندگوی جبهه اصلاحطلبان برای معرفی هاشمی به مردم بود، در کتاب «عالیجناب سرخپوش» که با حمایتهای بی دریغ وزیر ارشاد وقت دولتِ توسعه سیاسی (عطاءالله مهاجرانی) روانه بازار و کتابخانههای سراسر کشور شده، هتاکی را به آنجا رساند که هاشمی را به عنوان چهره ای که دهها قتل در دوران مدیریتش اتفاق افتاد، معرفی کرد.
او در این خصوص می نویسد: «هاشمی که انتقادات برخی از مطبوعات را بر نمی تافت، چگونه اقدامات مهمترین وزارتخانه خود را نادیده می گرفت... ولی همین امر کار دستش داد و منجر به دهها قتل شد». (اکبر گنجی - عالیجناب سرخپوش و عالیجناب خاکستری: ص 55). گنجی در این باره می نویسد: «خشونت ورزان و جنایتکاران عرصه سیاست در دوره هاشمی، بدون دغدغه خاطر و ترس از مکافات دست به جنایات می زدند». (تاریکخانه اشباح، ص 17).
هاشمی مشکلی با خشونتهای دورهاش نداشت: از عجایب روزگار این بود که فعالان دولت سازندگی که تمام تلاش خود را به کار گرفته بودند تا به افکار عمومی بقبولانند که هاشمی «سردار سازندگی» است؛ در انتخابات مجلس ششم نیازمند آن بودند که از چهره او در افکار عمومی «سردار خشونت» بسازند.
با همین توجیه اکبر گنجی که بیشتر در نقش پیاده نظام حزب مشارکت فعالیت می کرد، در راستای این مأموریت می نویسد: «هدف اصلی خشونت در دوران جناب هاشمی، حذف دگراندیشان و روشنفکران از طریق ایجاد رعب و وحشت بود. هاشمی سردار سازندگی ایران بود. مسأله هاشمی بازسازی اقتصادی ایران بود. خشونت و جنایت ضربه چندانی به برنامه هاشمی نمیزد، لذا بسط خشونت به هاشمی ربط نداشت و مشکل او نبود». (تاریکخانه اشباح، ص 16).
هاشمی با دوپینگ جناح راست نماینده شد: گنجی که در نشست مقدماتی کنگره جبهه دوم خرداد به دلیل همین نوشتههایش از او به عنوان «روزنامه نگار متعهد»، «شکننده تابوها» یاد می شد، در یادداشتهای خود از آقای هاشمی چهره ای دیکتاتورمآب و متقلب می ساخت و در این باره نوشت: «مردان بزرگ در پی آن نیستند تا با هر روشی به قدرت دست یابند. آنان اگر بزرگ و دموکرات باشند، به آرای مردم احترام می گذارند. تنها دیکتاتورها در پی آنند تا به روش های غیرقانونی و تقلب قدرت را در دست نگاه دارند. شاید حاجآقا با دوپینگ تقلب جناح راست بالا بیاید اما چه سود از بالا آمدنی که با پایمال کردن حق شهروندان به دست آید؛ مگر نمی شنود همه شهروندان می گویند ما به حاجآقا رأی ندادهایم اما می خواهند به هر نحو ممکن او را به مجلس بفرستند» (اکبر گنجی، عالیجناب سرخپوش و عالیجناب خاکستری: ص 219 و 220).
جریان اصلاحطلب در حالی امروز هاشمی رفسنجانی را تنها عامل وحدت خود می داند که در سال های گذشته وی را نه تنها متقلب، جنایتکار، منبع تمام مفاسد و ... می دانست که علاوه بر تمام این موارد، از آنجا که حضور هاشمی در انتخابات مجلس ششم را مخل به اتحادشان با کارگزاران سازندگی و بالطبع باعث کاهش آرای شان می دید، وی را عامل از هم پاشیدگی اتحاد جبهه اصلاحات نیز برمی شمردند؛ به طور مثال علی شکوری راد عضو برجسته شورای مرکزی حزب مشارکت در این خصوص می گوید: «به نظر ما هاشمی عامل اختلاف بین مجموعه نیروهای دوم خرداد بود و آنچه امروز به عنوان جداشدن نسبی کارگزاران از مجموعه نیروهای جبهه دوم خرداد مطرح است، حاصل حضور آقای هاشمی رفسنجانی است» (روزنامه انتخاب، 8 بهمن 78).
برخی چهرههای برجسته مجمع روحانیون مبارز کمی تلطیفشدهتر از حزب منحله مشارکت در انتخابات مجلس ششم سعی در تخریب چهره آقای هاشمی داشتند که در این قسمت به مواردی از اظهارنظرهای شخصیتهای این گروه خواهیم پرداخت.
هاشمی و ناطق یکی هستند، هر دو مخالف اصلاحاتند: آقای علی اکبر محتشمی از شخصیتهای اصلاحطلب و عضو شورای مرکزی مجمع روحانیون درباره خصوصیات آقای هاشمی چنین اظهار می دارد: «از نظر ما هاشمی رفسنجانی با ناطق نوری تفاوتی ندارد؛ زیرا اتخاذ مواضع غیرشفاف در قبال اصلاحات فرقی با مخالفت ندارد».
مردم به هاشمی خوشبین نیستند: آقای محمد باقر ذاکری عضو شورای مرکزی مجمع روحانیون مبارز همزمان با ایام تبلیغات انتخابات مجلس ششم به طور تلویحی انتقادات به آقای هاشمی را وارد دانسته و اظهار می دارد: «آقای هاشمی رفسنجانی در برابر انتقادات مطرح شده در خصوص عملکرد هشت ساله ایشان، چندان با سعه صدر برخورد نکرد و تمامی این عوامل در مجموع باعث شد که مردم نسبت به ایشان چندان خوشبین نباشند».
هاشمی به دنبال مرتدسازی سیاسی بود: در بیانیههای دفتر تحکیم وحدت نیز در آن دوران، اوج حملات به آقای هاشمی را می توان ملاحظه کرد که البته این حملات از سوی برخی احزاب و مطبوعات اصلاحطلب مورد تشویق قرار می گرفت و از جانب برخی دیگر، سیاست سکوت پیش گرفته شد.
در یکی از بیانیههای این دفتر، آقای هاشمی چنین معرفی می شود: «سعی بلیغ شما در مرتدسازی سیاسی، همه را متعجب ساخته است. موج اتهامات زیر سؤال بردن امام، خدمت به انگستان و آمریکا، تغافل و فریب مردم و معاند بودن منتقدان، چنان شباهت با مواضع خشونتطلبان و افراطیون جناح راست دارد که برخی از مواضع منطقی شما در سال ها پیش در مقابله با جریان بحرانطلب را نیز با تردید روبهرو کرده است. آیا سخنان شما نوعی دمیدن در تنور خشونت و تشدید فضای بحران در آستانه انتخابات نیست؟» (هفته نامه آبان، 16 بهمن 78).
هاشمی موج سوار خوبی است: سازمان نامشروع مجاهدین انقلاب نیز که در حال حاضر نجات خود را در حمایت از هاشمی می بیند، همچون دیگر گروههای اصلاحطلب در آن دوره به تخریب چهره آقای هاشمی می پرداخت و صد البته حاضر نبود از ارتباط مسئولین این سازمان در گذشته با آقای هاشمی و مسئولیتهایشان در دولت سازندگی او سخنی به میان آورد.
به عنوان نمونه محسن آرمین سخنگوی این سازمان منحله در خصوص به میدان آمدن آقای هاشمی در انتخابات مجلس ششم از او به عنوان کسی که حذفکننده جناح اصلاحطلب از عرصه حکومت بوده نام می برد و چنین اظهار می کند: «در مورد ورود آقای هاشمی به صحنه انتخابات، از شاخصههای آقای هاشمی این است که خیلی خوب می تواند سوار موج شود و طبعاً از موج دوم خرداد هم استفاده می کند. آقای هاشمی در 10 سال گذشته در امتحانات متعددی وارد شده و به نظرم می توانسته نمره قابل قبول بگیرد. او از شاگردانی است که در تمام امتحانات به خصوص دوره چهارم مجلس مردود شده است. در مجلس چهارم حمله به جناح اصلاحطلب و قلع و قمع نیروهای این جناح که توسط هاشمی رفسنجانی صورت گرفته، بزرگترین اشتباه سیاسی هاشمی رفسنجانی در دوره چهارم بود؛ چرا که با حذف نیروهای اصلاحطلب و خط امام، یک مجلس تقریباً یک دست راست، توسط آقای هاشمی به وجود آمد که بلافاصله در مقابل خودِ هاشمی ایستاد و افکار و برنامههایش را به او دیکته کرد. اگر ایشان بخواهد مثل گذشته عمل کند و به جناح راست تکیه زند، در اقیانوسی که خودش کشتی نجات جناح راست است، غرق خواهد شد و هم خودش و هم کشتی را از بین میبرد» (روزنامه آفتاب امروز، 18 بهمن 78).
هاشمی از قتل های روشنفکران خبر داشته است: هفتهنامه عصر ما، ارگان نشریه ای سازمان مجاهدین نیز در آن ایام سهم به سزایی در تخریب چهره آقای هاشمی داشت؛ تا آنجا که از وی به عنوان مدیری که نمی تواند از برخی قتل ها بی خبر باشد یاد می کند. در یکی از شمارههای عصر ما در این باره آمده است: «رفتارهای غیرقانونی وزارت اطلاعات فساد و نابسامانی در وزارت اطلاعات به ایجاد قتل ها محدود نمی شود. فعالیتهای اقتصادی غیرقانونی این وزارت در سطح کلان که لطمات جدی به اقتصاد کشور وارد کرده، یکی دیگر از اَعلام و نشانههای مناسبات و رفتارهای غیرقانونی در وزارت اطلاعات بوده که حداقل با توجه به حساسیت آقای هاشمی به سازندگی و مسائل اقتصادی، علی القاعده می بایست با واکنش جدی ایشان مواجه می شد که نشد.
مسلماً بی اطلاعی آقای هاشمی از این مناسبات غیرقانونی و فساد انگیز، از مسئولیت ایشان نخواهد کاست. چگونه است که وقتی بحث از توسعه سیاسی می شود، آقای هاشمی آن را نتیجه عملکرد دوران ریاست جمهوری خود می داند و قایل به هیچ گسستی نمی شوند اما زمانی که بحث از قتل ها به میان می آید، ایشان پرانتزی را در دو طرف ریاست خود ترسیم میکنند و قائل به انقطاع کامل این مقطع از دوران ما قبل و مابعد شده و میفرمایند: افراد دستگیر شده پیش از دوران ایشان گزینش شده و قتل ها پس از دوره ایشان اتفاق افتاده است» (هفته نامه عصر ما، شمار ه 44).
اگر بخواهیم در این نوشتار صرفاً از هریک از شخصیتهای به اصطلاح اصلاحطلب فقط یک جمله که در تخریب چهره آقای هاشمی در دوران اوج طلبی اصلاحات عنوان کرده، ذکر کنیم مثنوی هفتاد من می شود.
ورود هاشمی به انتخابات، لطمه به قواعد دموکراتیک مسابقه است: عبدالکریم سروش می گوید «کسی که (هاشمی رفسنجانی) قدرت خود را از طریق غیر دموکراتیک به دست آورده، ورود او به مسابقه (انتخابات دوره ششم مجلس) تشویش ایجاد می کند؛ لذا بهتر است چنین کسی از حق خود استفاده نکند و به دموکراتیک بودن مسابقه لطمه نزند».
هاشمی فقط به فکر خودش است: قاسم شعلهسعدی می گوید «هاشمی رفسنجانی نشان داده است که حاضر نیست زمان گرفتاری کسانی که به او خدمت کرده اند، قدمی بردارد؛ نمونه آن را می توان از کرباسچی، عبدالله نوری و حتی فائزه هاشمی نام برد. هاشمی رفسنجانی حتی از دختر خود دفاع نکرد. ایشان یا نمیخواهد یا نمیتواند. اگر نمیخواهد که فرد قابل اعتمادی نیست و اگر هم بخواهد و نتواند کمک کند که در این صورت، بسیار ناتوان است».
در دوره هاشمی هر 40 روز یک قتل مشکوک سیاسی داشتهایم!: روزنامه صبح امروز متعلق به سعید حجاریان در سرمقاله خود در تخریب چهره آقای هاشمی چنین می نویسد: «ایشان اظهار می دارد متهمان قتل ها، پیش از دولت ایشان به وزارت اطلاعات آمده و قتلها بعد از دولت ایشان رخ داده است. اما واقعیتها و اطلاعات منعکس شده در جامعه از وضعیت دیگری حکایت می کند. تاکنون بسیار اعلام شده است که به جز قتل های پائیز سال 77، حدود 80 قتل دیگر طی دوران ریاست جمهوری آقای هاشمی روی داده است. به عبارت دیگر، به طور متوسط هر 40 روز، یک قتل مشکوک روی داده است که اسامی برخی از این افراد کم و بیش به گوش ایشان نیز رسیده است.
در مورد این نکته، ایشان سربسته و مبهم سخن گفت؛ در مورد پیگیری این قتل ها ـ که آقای هاشمی نیز به وقوع آن اشاره کرد ـ در دوره ریاست جمهوری ایشان چه اقدام مشخصی صورت گرفته است؟ نتیجه آن اقدامات چه بود؟ چرا با عاملان آن قتلها هیچ برخوردی نشد و آنان همچنان با خیال راحت و بدون نگرانی از مجازات به اقدامات خود ادامه دادند؟» (روزنامه صبح امروز، 2 دی 78).
عمر سیاسی هاشمی تمام شده: محمد قوچانی از نویسندگان مشهور نشریات زنجیره ای اصلاحطلب:«تئوریسین های چپ ـ که معمولاً به لایههای جوانتر و نوگرای آن تعلق دارند ـ طی یک ساله اخیر، بسیار تلاش کردهاند که به لایههای ارتودکس خود بقبولانند که عمر سیاسی هاشمی رفسنجانی به پایان رسیده است. آنها می گفتند هاشمی این استاد برجسته چانه زنی در سطوح فوقانی قدرت، دیگر نمی تواند از هنر دیپلماسی پنهان خود استفاده کند. چون نه تنها محافظهکاران در عمق قدرت نفوذ کرده و رایزنی های او را برنمی تابند، بلکه در گذر جامعه ایران از ساختهای خویشاوندی در قدرت (الیگارشی) و جایگزین سنتهای مردمسالارانه (دموکراتیک) تاریخ مصرف شیوههای ریش سفیدانه به پایان رسیده است».
هاشمی به توسعه سیاسی اعتقادی ندارد: تقی رحمانی از چهرههای ملی ـ مذهبی: «آقای هاشمی از اساس توسعه سیاسی را قبول ندارد. نمی تواند مرد دیپلماسی شفاف شود. دیپلماسی پنهان را کسانی می توانند کنار بزنند که به دیپلماسی شفاف اعتماد داشته باشند».
هتاکان دیروز و ثناگویان امروز
چنانکه در ابتدای مطلب عنوان کردیم، برای بررسی و تحلیل رفتار انتخاباتی اصلاحطلبان در تعامل با هاشمی رفسنجانی نیازمند بررسی عملکرد تخریبی آنان در مجلس ششم و چگونگی آمادهسازی افکار عمومی برای حضور هاشمی در انتخابات نهم ریاست جمهوری توسط همین گروه و پناه گرفتن آنها در کنار هاشمی در فتنه 88 هستیم.
به همین دلیل در ادامه نوشتار قبل از بررسی چرائی و چگونگی این گردش 180 درجه ای مروری اجمالی خواهیم داشت به برخی از گفته های شخصیت های اصلاح طلب قبل از مرحله اول انتخابات ریاست جمهوری نهم.
فاطمه حقیقت جو عضو شورای مرکزی حزب مشارکت در خصوص تغییر استراتژی احزاب دوم خردادی در خصوص هاشمی در آستانه انتخابات ریاست جمهوری می گوید: «هیچ یک از گروههای اصلاحطلب علیه هاشمی کار نخواهند کرد».
شمس الواعظین یکی از روزنامهنگاران برجسته نشریات زنجیرهای اطلاحطلبان، در مصاحبهای که بیشتر به توبهنامه وی شبیه است، اینگونه اظهار می دارد: «اصلاحطلبان برای جبران برخوردی که در انتخابات مجلس ششم داشتند، به تئوری هاشمی روی آورده اند».
وی در مقابل سؤال خبرنگار مبنی بر این که «دوم خردادِ وامدار هاشمی در انتخابات دوم خرداد 76، چرا او را تخریب کرد؟» در جواب می گوید: «این از خطاهای استراتژیک اصلاحطلبان بود». ناگفته نماند که شمس الواعظین از سال ها قبل به این خطای استراتژیک اصلاحطلبان پی برده بود؛ چنانچه در مصاحبه خود در سال 80 در این باره می گوید: «معتقدم که آن استراتژی [تبدیل مخالف به موافق] را باید در آغاز در فضای سیاسی کشور سازمان می دادیم و نیروهای مخالف اصلاحات را جذب اصلاحات می کردیم، به ویژه آن دسته از نیروهایی که از جایگاه بلند و مهمی برخوردار بودند. از جمله آن شخصیتها و آن جایگاه، آقای رفسنجانی بود. جنبش اصلاحات ایران در انتخاب مجلس ششم، به نظر من خطا کرده است که برای کاهش قدرت آقای هاشمی رفسنجانی و حذف او از پروسه اصلاحات، تلاش وافری کرد».
شمس الواعظین در مصاحبه خود با رادیو آمریکا به عنوان حقیقتی که می خواهد برای اولین بار آن را به زبان آورد، اظهار می دارد: «یکی از خطاهای استراتژیک و بزرگ اصلاحطلبان، مقاوت و یا تلاش برای حذف آقای هاشمی رفسنجانی از روند اصلاحات بود. معتقد بودم که اصلاحطلبان از آقای هاشمی رفسنجانی به عنوان کاندیدای نمایندگی تهران حمایت کنند، به همین خاطر من متهم به سازشکاری شدم. من معتقد بودم به لحاظ ضرورت، پاره ای از شخصیتها در پروسه اصلاحات نقش آفرینی کنند تا حداقل به مثابه مانع بر سر راه اصلاحات ظهور نکنند. برای اولین بار حقیقتی را بازگو می کنم: من قائل نبوده و نیستم که روزنامهنگار حرفهای در نقش تعیین تکلیف برای مردم جهت انتخاب نمایندگان و معرفی نامزدها ظاهر شود. به دلیل فقدان احزاب سیاسی منسجم و مقتضیات سیاسی سال 78 با دوستان روزنامه نگار اصلاح طلب برای تهیه لیست انتخاباتی کنار آمدم، ولی هرگز به لحاظ درونی، باور و اعتقادی به آن نداشتم».
صادق زیبا کلام از چهرههای تئوری پرداز دوم خرداد ضمن برشمردن اشتباهات جنبش دانشجویی در این باره می نویسد: «دومین خطای استراتژیک جنبش، برخورد نامناسب با آیتالله هاشمی در آستانه انتخابات مجلس ششم بود که در جهت همسویی با جبهه دوم خرداد انجام شد».
عطاءالله مهاجرانی وزیر سابق ارشاد که در پرتو حمایتهایش کتاب عالیجناب سرخپوش اکبر گنجی بارها تجدید چاپ گردید، با تغییر جهت 180 درجه ای اظهار می دارد: «برخوردی که با آقای هاشمی رفسنجانی از سوی برخی مطبوعات انجام شد، یک اشتباه استراتژیک بود که از سوی همان کسانی که مطالبات را شعله ور کرده اند، صورت گرفت. برخورد با هاشمی رفسنجانی یک اشتباه محدود، مقطعی و تاکتیکی نبود، بلکه به کل جریان اصلاحات در یک مقطعی آسیب زد».
محمد سلامتی دبیر کل سازمان مجاهدین انقلاب نیز با فراموش کردن اهانتهای سخنگوی خویش و ارگان سازمان متبوعش یعنی نشریه عصر ما، از راه نصیحت وارد شده و همگان را این گونه نصیحت می کند: «مخدوش کردن چهرههایی نظیر هاشمی به صلاح کشور نیست».
جالبتر از همه این جملات، سخنان محسن آرمین است؛ فردی که در دوران انتخاب مجلس ششم هاشمی را موج سوار لقب می داد، با یک گردش 180 درجه ای اظهار می دارد: «سازمان در مورد آقای هاشمی موضع ثابتی داشته و از چند ماه قبل اعلام کردیم و گفتیم که از حضور ایشان در عرصه انتخابات ریاست جمهوری استقبال می کنیم و حضور ایشان را موجب تنوع و تکثر کاندیداها و در نتیجه رقابت و مشارکت بیشتر می دانیم. به دلیل این که به طور دائم این موضع را اعلام کردیم، حتی این شُبهه ایجاد شد که احتمالاً کاندیدای سازمان مجاهدین انقلاب، آقای هاشمی رفسنجانی خواهد بود».
جملات بسیاری همچون نمونه های فوق را در کلام و نوشتار شخصیتها و نشریات مختلف به اصطلاح اصلاحطلب می توان یافت اما از این میان، به نقل یک خبر اکتفا می کنیم؛ روزنامه جمهوری اسلامی در 17 اردیبهشت 84 در ایام تبلیغات انتخابات ریاست جمهوری، در یکی از تیترهای صفحه نخست خود از ملاقات مهم هاشمی با یک ستاد انتخاباتی چنین یاد می کند: «دیدار فعالان انتخاباتی ستاد انتخاباتی آقای خاتمی در دوره هشتم با آقای هاشمی رفسنجانی». در ادامه خبر آمده است: «آقای هاشمی رفسنجانی عصر پنج شنبه در دیدار فعالان انتخاباتی ستاد آقای خاتمی در دوره هشتم گفت: دلسوزی و ترجیح منافع ملی و مصالح نظام بر منافع جناحی و گروهی ارزشمندتر است... اداره کشور در این مقطع حساس، نیازمند هماهنگی و انسجام ملی است. با کمال تأسف در حل مشکلات سعی بر هماهنگی نیست، بلکه اهتمام در مچ گیری است».
و البته این همه تنها حکایت از یک موضوع می کند: آنچه برای هاشمی و یش از او برای جریان اصلاحات مهم جلوه می کند، رسیدن به قدرت است!
اصلاحطلبان و چرایی برگشت آنان به سوی هاشمی
انتخابات، محک بسیار خوبی برای تشخیص میزان صداقت احزاب و شخصیت های سیاسی و میدان آزمایش ظرفیت ها و تحمل پذیری کنشگران سیاسی است. در صحنه انتخابات، مردم رصدگران پرقدرتی اند که تشخیص می دهند چه کسانی در برنامه ها و جهتگیری های خود، سیاست خدمت به مردم و کشور را در پیش گرفته اند.
قطعا موثرترین شیوه تبلیغات و جلب آرای مردم استفاده از زبان «خدمت» است. این زبان به ترفندهای سیاسی نیازی ندارد، شفاف و زلال به صحنه می آید و با بهرهگیری از کیمیای صفا و صمیمیت، دل های مردم را شیفته خود می کند و در مقابل قدرت مداران را ناچار به سیاستبازی های سیاه می کشاند. این افراد نفاق خود را این طور توجیه می کنند؛ مثلاً آقای شیرزاد، عضو مرکزی حزب مشارکت در خصوص استراتژی اصلاح طلبان برای انتخابات نهمین دوره ریاست جمهوری اظهار می دارد: «اصلاحطلبان باید برنامه ای چند سطحی داشته باشند تا در هر سطحی از رخدادها، موضعگیری مناسبی را اتخاذ کنند».
روزنامه شرق از نشریات پرقدرت اصلاحطلبان در خصوص نگاه به هاشمی در این راستا چنین می نویسد: «جبهه بندی های موجود نسبت به هاشمی می تواند یک نگاه استراتژیک از سوی اصلاح طلبان باشد»؛ با اعلام چنین مواضعی این سؤال به ذهن خطور می کند که دلیل بازگشت اصلاح طلبان به هاشمی چیست و هاشمی در کدامین لایه از استراتژی بهرهگیری اصلاحطلبان جای داشت و دارد؟ به راستی قرار بود از او برای پیگیری چه اهدافی استفاده شود؟ برای پاسخ به این سوال، بار دیگر به مواضع اصلاح طلبان در برابر گزینه ای به نام هاشمی رجوع می کنیم.
الف- هاشمی، مهره بر هم زننده معادلات اصولگرایان
یکی از استراتژی های جریان اصلاحطلب در انتخاباتهای اخیر، تلاش برای بر هم زدن معادلات اصولگرایان بود که از حضور آقای هاشمی، می توانستند در این راستا استفاده کنند. با همین نگاه از همان ابتدا به ترغیب هاشمی برای حضور در انتخابات نهم کوشیدند، اگر چه بارها به صورت تلویحی یا تصریحی به این سطح از استراتژی خود اعتراف می کردند.
سعید حجاریان، مغز متفکر اصلاح طلبان در این خصوص عنوان می کند: «چنانچه هاشمی وارد عرصه شود، معادلات محافظهکاران را به هم خواهد ریخت».
روزنامه اعتماد از مجموعه نشریات اصلاحطلب در سرمقاله خود نیز به این سطح از استراتژی اصلاح طلبان اشاره کرده و چنین می نویسد: «هاشمی یا موسوی، کدام یک نقشه محافظه کاران را به هم می ریزد... در این میان، جالبترین نکته پیش دستی اصلاح طلبان در گفت و گو با دو کاندیدای بالقوه ریاست جمهوری است... بعد از شکست پیاپی در انتخابات شورای شهر و مجلس شورای اسلامی به نظر می رسد اصلاحطلبان با واقع بینی بیشتری عمل می کنند؛ به طوری که از هم اکنون، جناح محافظهکار را در تنگنا قرار داده اند. با مطرح شدن نام هاشمی در کنار موسوی، ضریب اطمینان اصلاحطلبان بالاتر می رود و این روند اگر ادامه یابد، محافظه کاران را با مشکلات جدی روبهرو می کند».
آفتاب یزد از مجموعه نشریات جبهه دوم خرداد در سرمقاله خود به این سطح استراتژی اصلاحطلبان اشاره کرده و چنین می نویسد: «تکنوازان می آیند؛ هر چند اصولگرایان می کوشند از تکنوازی منع کنند ولی گویا ورود تکنوکراتها (هاشمی رفسنجانی) به عرصه انتخابات قطعی شده است؛ لذا مطمئناً اصولگرایان به نامزد واحد نخواهند رسید».
هنوز هم اصلاح طلبان، هاشمی را عامل اصلی به هم زدن طراحی اصولگرایان در انتخابات یازدهم می دانند.
ب- تلقین وجود اختلاف در جبهه اصولگرایان
چنانچه گفته شد، اصلاحطلبان در سطح اول با ورود آقای هاشمی به دنبال بر هم زدن معادله اصولگرایان بودند. اصلاح طلبان با نوشتن توبه نامه ها آقای هاشمی را تشویق به حضور در عرصه انتخابات می کردند. در راستای تداوم همین استراتژی، در سطح دوم می بایست با ارائه تحلیل ها و اخباری به جامعه، این برهم خوردگی معادله اصولگرایان تلقین می گردید که نشریات زنجیرهای اصلاحطلبان عهدهدار این بخش از استراتژی بودند.
به عنوان نمونه در روزنامه اعتماد جمله ای خبری با این ساختار تلقینی ذکر می شود: «خبر ورود هاشمی و حسن روحانی به عرصه انتخابات، محافظهکاران جوان را بیشتر کلافه کرده است»؛ این ترفند نشریات زنجیرهای تاکنون با درایت اصولگرایان مواجه شده است. لذا نتوانستند از پاسخهای داده شده توسط اصولگرایان برای خود طرفی ببندند، بنابراین برای القای اختلاف خود اقدام به خبرسازی کردند: «در حالی که چهره های شاخص محافظه کاران بنا به مصالحی ترجیح می دهند در خصوص حضور یا عدم حضور هاشمی رفسنجانی در عرصه انتخابات کم ترین اظهار نظر علمی را داشته باشند، موضع گیری ها در این خصوص در سطح رسانه های طیف های مختلف محافظه کاران، روز به روز علنی تر می شود».
جالب توجه این که همان روزنامه در همان شماره با درج یک تحلیل، صد و هشتاد درجه بر خلاف خبر اول اعتراف می کند: «در حالی که نشریات نزدیک به هاشمی تلاش کرده اند مخالفت برخی از اصولگرایان را با وی بزرگنمایی کنند، اظهار نظر بسیاری از چهره های سرشناس جناح محافظه کار نشان می دهد که اصلی ترین گروههای وابسته به آن جناح، هیچ گونه مخالفتی با کاندیداتوری رفسنجانی ندارند».
ج- بقاء و حضور در قدرت
استراتژی سوم و اصلی جریان موسوم به اصلاح طلب در خصوص آقای هاشمی، مسئله بقاء و حضور در قدرت است. اصلاح طلبان به خوبی دریافتهاند که پایگاه اجتماعی خود را از دست داده اند. این گسست، حیات جبهه اصلاحات را در معرض تهدید جدی قرار داده بود. لذا در یک نگاه استراتژیک به دنبال آن هستند که با حضور هاشمی و با استفاده از نظرات وی درباره بکارگیری نیروهای به اصطلاح دوم خردادی در دولت آینده، بقای سیاسی خویش را حفظ کنند.
محسن رهامی دبیر کل انجمن اسلامی مدرسین دانشگاهها در خصوص این سطح از استراتژی اصلاحطلبان نسبت به آقای هاشمی می گوید: «هاشمی را نمی توان نادیده گرفت. تخریب او کار درستی نبود. اگر خاتمی در دوره دوم از توان ایشان استفاده می کرد، اصلاح طلبان موفقیت بیشتری را به دست می آوردند. اگر گروه های اصلاح طلب نتوانند کاندیدایی را معرفی کنند، به سمت هاشمی خواهند رفت».
مهندس سرخو از حزب اسلامی کار نیز برای توجیه بدنه حامیان اصلاح طلبان در خصوص چرایی حمایت از هاشمی چنین عنوان می کند: «حمایت از کاندیداتوری هاشمی رفسنجانی به علت فراجناحی بودن اوست. او از تمام پتانسیل و سرمایه مدیریتی کشور استفاده می کند». نکته ای را که این عضو حزب اسلامی کار در توجه حمایت از آقای هاشمی به آن اشاره می کند، از جمله موارد اختلافی اصولگرایان با نامزدی آقای هاشمی رفسنجانی است.
اصولگرایان اعلام می کردند که فردی می تواند مطالبات حداکثری آنان را نمایندگی کند که انگیزه لازم برای تغییر و تحول مدیران اشرافی و سیاست وَرز را داشته باشد.
سید صابر میر عطایی قائم مقام دبیر کل حزب میهن اسلامی نیز با تصریح بیشتری به این استراتژی اصلاح طلبان در حمایت از آقای هاشمی اشاره می کند و می گوید: «ما در انتخابات از هاشمی حمایت مشروط می کنیم و شروط عبارتند از: ادامه سیاست اصلاحات آقای خاتمی؛ استفاده از نیروهای اصلاحطلب در ساختار دولت؛ ادامه برنامه تعدیل اقتصادی».
محمد صادق محفوظی دبیر کل جامعه اسلامی پژوهشگران نیز با تأکید بر خصائص رفتاری آقای هاشمی در توجیه این استراتژی عنوان می کند: «اصلاح طلبان به خوبی می دانند که آقای هاشمی رفتار متعادلی خواهد داشت ولو با جریانی که در انتخابات مجلس ششم مخالف او بود و او را با رفتارهای نابخردانه آزار داد».
حسین مرعشی از چهرههای جبهه دوم خرداد نیز درباره علت تغییر استراتژی اصلاحطلبان نسبت به هاشمی و حمایت از وی می گوید: «با حضور هاشمی در عرصه انتخابات ریاست جمهوری، همه نفع می برند».
جهانبخش خانجانی مدیر کل روابط عمومی و سخنگوی وزارت کشور خاتمی نیز در خصوص این استراتژی می گوید: «نه تنها ما، مشارکتی ها هم از ریاست جمهوری هاشمی بدشان نمی آید».
خلاصه کلام این که رفتار انتخاباتی اصلاح طلبان در تحمل و تعامل با آقای هاشمی در سال های اخیر، حکایت از یک استراتژی چند سطحی دارد که عبارت است از:
الف- آقای هاشمی می تواند معادلات اصولگرایان را به هم بریزد
ب- از طریق آقای هاشمی می توان در بوق اختلاف بین اصولگرایان دمید و در پشت این عملیات روانی فرافکنی نمود و ذهن جامعه را از توجه به اختلافات شدید اصلاح طلبان به سمت و سوی دیگری سوق داد تا بیشتر تماشاگر بازی آمدن یا نیامدن مهرهها شوند که از هیجان خاصی نیز برخوردار است
ج- از آن جا که بخش وسیعی از جامعه به دلیل عملکرد نامناسب سال های گذشته اصلاح طلبان از آنان روی گردان هستند، می توان در صورت رأی نیاوردن نامزدهای حزبی این جریان، در پس نقاب آقای هاشمی پنهان شد و باز در عرصه قدرت باقی ماند و اهداف قبلی را دنبال کرد.
هتاکان دیروز، ثناگویان امروز شدهاند؛ ای کاش هاشمی رفسنجانی هم توجه کند که اولین کسانی که حیثیت و شخصیت او را به تاراج تهمت بردند امروز با چه انگیزههایی دور او جمع شده اند.