به گزارش598، به نقل از خبرگزاری فارس، حبیب قلیزاده در نامهای که برای خبرگزاری فارس ارسال کرد، از برگزاری جشن کانون برنامهریزان و دستیاران کارگردان و نوع تقدیر از تعدادی از فیلم اولیها گله کرد.
متن کامل نامه به شرح ذیل است:
دل غیر خدا به هر چه بندی شکست توست
یاد کنیم....یادمان کنند
جمعه 11/12/91 ششمین جشن کانون برنامه ریزان و دستیاران کارگردان سینمای ایران برگزار شد و از کارگردانهای فیلم اولی که عضو انجمن بودند و تهیهکنندگانی که فیلم آنها را تهیه کرده بودند تقدیر شد. کاری شایسته و قابل ستایش.
بانو آناهید آباد و گروه همراه خدا قوت دست مریزاد
اما...
آیا به نظرتان نباید یادی هم می کردید از مرحوم قاسم انصاری...
از همکار تازه در گذشته خودمان که سال ها دستیاری و برنامه ریزی کرده بود...
از قاسم انصاری که پارسال پروانه ساخت اولین فیلم سینمایی خود به نام جزر و مد را گرفت، پیش تولید هم رفت، بازیگرانش را هم انتخاب کرد ولی دست تقدیر به او گفت: آقا قاسم بازم باید دستیاری کنی و فیلمنامه جدال با سرطان را به زور تقدیر به او دادند تا رج بزند و فریم به فریم آن را آنالیز کند و تجربه...
ده روز پیش هم اجبار شد به کلید زدن فیلم مذکور که به اسم «پایان زندگی» تغییر نام پیدا کرد...
حضرت عزائیل هم منشی صحنه شد و کلاکت فیلم پایان زندگی پلان مرگ برداشت (تک برداشت) را برایش به صدا درآورد.
حالا میگویم دوستان ستودنی و زحمتکش ما درکانون که الحق و الانصاف زحمتشان قابل تقدیراست به علت شلوغی سر یادشان نبود... شما پنج عزیزی که تقدیر شدید که به جا، شایسته تقدیر و فرش قرمز بودید و هستید که البته آنهم باید ببخشید به علت مستاجر بودنمان بود.. چون همگان می دانند که ما مدتی ست خانه به دوشیم شما پنج عزیز بزرگوار ای کاش یک نفرتان تندیس خود را تقدیم می کرد به روح قاسم انصاری...
من دیشب از قاسم خجالت کشیدم...
همان گونه که در مراسم بزرگداشت ایشان در مسجد بلال از پسرش خجالت کشیدم...
پسر قاسم دفترچه ای در دست داشت و می گفت: عمو می خوام دوستات و همکارات خاطراتشون رو از بابا قاسم بنویسند. آخه شنیدم شما سینمایی ها خیلی هوای هم رو دارید و پشت هم هستید...
ساعت 16:30 دقیقه مراسم که تمام شد پسر قاسم در حیاط مسجد بلال نشسته بود و به دفترش که فقط هفت نفر خاطره نوشته بودن نگاه می کرد صداش کردم و بهش گفتم عمو میدونی چیه؟ آخه مشکل سینمای ما حل شده و خداروشکر همه سرکارن وگرنه بابا قاسمت خیلی رفیق و همکار با معرفت داره اگه گرفتار نبودند الان دفترت پُر پر بود از خاطره...
این را گفتم و پیاده خیابان ولیعصر را کز کردم پایین و به این فکر میکردم که کی به پسر من چه می خواهد بگوید...
نامه تمام...
حبیب قلی زاده
عضو کانون دستیاران و برنامه ریزان سینمای ایران