ستون سر مقاله امروز روزنامه کیهان،به
یاداوری روزهای قبل از انتخابات رياست جمهوري دهم و ائتلاف مدعيان اصلاحات
در حمايت از ميرحسين موسوي،با مقاله ای از حسين شريعتمداري و عنوان«كوك كن ساعت خويش ! »اختصاص یافت:
چندماه
قبل از انتخابات رياست جمهوري دهم و در آن هنگام كه تقريبا تمامي گروه ها،
احزاب و جريانات ضدانقلاب از داخل و خارج كشور با مدعيان اصلاحات ائتلاف
كرده و به حمايت از ميرحسين موسوي برخاسته بودند، طي يادداشتي در كيهان
آورده بوديم كه آنچه روي تابلوي بيروني اين ائتلاف نوشته شده و آشكارا
اعلام مي شود نمي تواند هدف واقعي و مقصود اصلي ائتلاف مورد اشاره باشد،
چرا كه گروه ها و جريانات ائتلاف كننده در بسياري از مواضع و سوابق ثبت شده
خود با يكديگر تفاوت هاي جدي و بعضا متضاد دارند.
گروه هايي نظير
منافقين، سلطنت طلب ها، بهايي ها، ماركسيست ها، نهضتي ها، ملي گراها و
مدعيان اصلاحات اگرچه گردهم آمده و پرچم حضور فعال در انتخابات رياست
جمهوري دهم و حمايت از نامزدي ميرحسين موسوي را روي دست گرفته بودند ولي
برخي از آنها- بيشتر آنها- اساسا اعتقادي به اسلام، انقلاب و نظام اسلامي
نداشتند، بنابراين بديهي بود كه ادعاي فعاليت انتخاباتي براي نامزد مدعيان
اصلاحات، آنهم در چارچوب قانون اساسي و قوانين جمهوري اسلامي ايران از جانب
آنها نمي توانست پذيرفتني باشد.
آن روزها براي كشف مقصود و هدف
واقعي اينگونه ائتلاف ها به فرمولي اشاره كرده و نوشته بوديم، «وقتي چند
گروه و جريان نامتجانس كه مواضع و عملكردي متفاوت و متضاد دارند، در يك
ائتلاف شركت مي كنند. براي پي بردن به هدف واقعي اين ائتلاف بايد از مواضع
آنها مخرج مشترك گرفته و نقطه اي را كه تمامي آنها در آن اشتراك نظر دارند،
به دست آورد.
اين نقطه مي تواند هدف واقعي اينگونه ائتلاف ها
باشد». نقطه مشترك ائتلاف ياد شده همانگونه كه در فتنه آمريكايي-اسرائيلي
88 به اثبات رسيد، «براندازي نظام» با مديريت ابتدا، پنهان و به تدريج نيمه
آشكار و سپس آشكار مثلث آمريكا،انگليس و اسرائيل بود. بعدها، «ريچارد
هاوس» مسئول شوراي روابط خارجي آمريكا از آن ائتلاف با عنوان «ائتلاف
سفيد»!
ياد كرد و بعد از حماسه 9 دي ابراز ناخشنودي كرد كه فتنه
گران پله هاي به ترتيب طراحي شده را طي نكرده و زودتر از آنچه پيش بيني شده
بود فلش حركت خود را به سوي رهبر انقلاب- پروژه «مهندسي معكوس»فرانتس
فوكوياما- و موجوديت و مشروعيت نظام نشانه رفتند!
امروز اما، در پي
آنيم كه به كاربرد «وارونه» همان فرمول اشاره كنيم و از اين زاويه به
ارزيابي فعاليت هاي انتخاباتي زودهنگامي كه در عرصه سياسي كشور جريان دارد
بنشينيم. توضيح آن كه ائتلاف مورد اشاره در فتنه آمريكايي- اسرائيلي 88 مي
تواند به گونه اي متفاوت و با صورت مسئله اي متضاد نسبت به ائتلاف قبلي
برنامه ريزي شده و به كار گرفته شود. در حالت قبلي گروه ها و جريانات
ناهمگن روي يك نقطه با يكديگر ائتلاف مي كردند و همخواني و همراهي خود را
پنهان نمي كردند.
اما در حالت وارونه، دو يا چند گروه و جريان
سياسي، عليه يكديگر موضع مي گيرند و در ميدان سياست به تخاصم و مقابله با
هم صف مي كشند. اين دو يا چند جريان اگرچه به ظاهر با يكديگر در تنازع و
درگيري هستند ولي در پشت صحنه دست هايي به هم گره خورده دارند و برخلاف
تظاهر به درگيري و مقابله با يكديگر، هدف مشتركي را دنبال مي كنند. در حالت
قبلي، براي كشف هدف واقعي از ائتلاف گروه هاي ناهمخوان بايستي از مواضع و
عملكرد آنها مخرج مشترك گرفته مي شد. اما در حالت اخير دو يا چند جريان كه
به ظاهر ناهمخوان هستند، در پشت صحنه با يكديگر گره خورده و همدست شده اند.
اين ترفند را چگونه مي توان كشف كرد؟!
در اين باره ابتدا بايد گفت
بهره گيري از ترفند ياد شده در عرصه هاي سياسي- چه امروزه و چه در گذشته
هاي دور- سابقه اي طولاني دارد و از اين روي براي كشف و خنثي سازي آن نيز،
راه كارها و فرمول هايي ارائه شده است كه از آن ميان، كارآمدترين فرمول
براي پي بردن به ماهيت واقعي اينگونه درگيري هاي ساختگي- بخوانيد جنگ
زرگري- رديابي فلش حمله هريك از اين دو جريان به ظاهر متضاد است.
به
بيان ديگر، هرگاه مشاهده شد دو جريان ظاهراً متفاوت كه مدعي درگيري با
يكديگر هستند، درباره اصلي ترين مسائل سياسي كشور مواضع مشتركي دارند ابتدا
بايستي در واقعي بودن درگيري آنها ترديد كرد و سپس با پي گيري فلش حركت
آنها، چنانچه اين فلش ها به سوي اهداف مشتركي نشانه روي شده باشند، مي توان
به اين اطمينان رسيد كه درگيري آنها ظاهري و از نوع «جنگ زرگري» است.
امروزه
با نگاهي- هرچند گذرا- به عرصه سياسي كشور و تبليغات زودرس انتخاباتي كه
همه روزه شتاب و گستره بيشتري پيدا مي كند، دو جريان به ظاهر متفاوت «حلقه
انحرافي» و «اصحاب فتنه» را مي توان ديد كه هرچند مدعي دشمني و درگيري با
يكديگر هستند ولي مراجعه به فلش حركت آنها نشان مي دهد كه در نهايت يك هدف
مشترك را دنبال مي كنند و از اين روي مي توان و بايد درگيري اين دو جريان
را ساختگي تلقي كرد و از افتادن در دامي كه پيش روي گفتمان اصولگرايي
گسترده اند، برحذر بود.
هر دو جريان به گونه اي آشكار و بي پرده به
گفتمان اصولگرايي حمله مي كنند. گفتماني كه ترجمه ديگري از اعتقاد به اصول و
آموزه هاي اسلامي و انقلابي است و تمامي پيشرفت هاي حيرت انگيز علمي،
عمراني و تكنولوژيك جمهوري اسلامي ايران و اقتدار مثال زدني آن را در پي
داشته است و امروزه انقلاب هاي اسلامي در منطقه و تحولات ضد استكباري در
جهان را پرچمداري مي كند.
جريان فتنه و حلقه انحرافي هريك به زباني
ظاهرا متفاوت ولي در نهايت مشترك و همسو از سكولاريزم- جدايي دين از سياست-
حمايت مي كنند. اصحاب فتنه به صراحت از ناكارآمدي حكومت ديني و ضرورت
بايگاني شدن دين سخن مي گفتند كه شرح وطن فروشي ها و جنايات آنها بارها
آمده است و نيازي به تكرار ندارد و حلقه انحرافي نيز با پيش كشيدن «مكتب
ايراني»! به جاي «مكتب اسلام» و اعلام پايان دوران اسلامگرايي! و... در
همان بستر حركت كرده است.
هر دو گروه فتنه گران و حلقه انحرافي در
مقابل قدرت هاي استكباري، مواضع سازشكارانه دارند و بارها نشان داده اند كه
از قرباني كردن منافع ملي در پاي اين حركت سازشكارانه امتناعي ندارند. هر
دو جريان از قدرتي كه نظام در اختيار آنان قرار داده است و از ثروت ملي كه
به اقتضاي مسئوليت و در قالب امانت در دست دارند- جريان فتنه در دوران
اصلاحات و سازندگي و حلقه انحرافي در دوران كنوني- به عنوان «رانت» براي
اهداف سياسي و غيرمردمي خود بهره گرفته و مي گيرند.
هريك از دو
جريان ياد شده وقتي پاي مفسدان اقتصادي و غارتگران بيت المال به ميان مي
آيد، به گونه اي از آن حمايت مي كنند! حلقه انحرافي فساد كلان و اثبات شده
اقتصادي را «هوچي گري» معرفي مي كند و جريان فتنه، مفسدان اقتصادي را
«كارآفرين»! و «شايسته تقدير»! مي داند.
در عرصه فرهنگي نيز
همخواني اين دو جريان به وضوح و بدون نياز به بررسي و كاوش هاي پيچيده،
قابل ديدن است و... فهرست همخواني اين دو جريان به ظاهر متفاوت كه اين
روزها در پوشش يك جنگ زرگري عليه يكديگر قداره مي كشند نيز به درازا مي
انجامد كه به فرصتي ديگر مي گذاريم.
اكنون بايد ديد و پرسيد، دو
جريان فتنه و حلقه انحرافي چه اختلاف و تفاوتي با يكديگر دارند كه به تخاصم
در برابر هم ايستاده اند؟! و اگر هر دو جريان در يك باشگاه كباده مي كشند،
چرا به اختلاف و درگيري با هم تظاهر مي كنند و از اين جنگ زرگري چه مقصودي
دارند؟!
پاسخ اين سؤال اگرچه به شرح بيشتري نياز دارد كه در محدوده اين
وجيزه محدود نمي گنجد ولي در يك كلمه و به عنوان جان كلام مي توان گفت؛
مشغول كردن اصولگرايان به مسائل فرعي و به بازي گرفتن آنان در ميدان دشمن،
اصلي ترين مقصودي است كه دنبال مي كنند.
هر دو جريان به خوبي مي
دانند كه انتخابات رياست جمهوري يازدهم در ميدان و بستر گفتمان اصولگرايي
با پايگاه مردمي عظيم و گسترده آن رقم مي خورد و به يقين حماسه بي نظير
ديگري مانند 22 بهمن امسال و يا 9 دي سال 88 در پيش است. حماسه اي كه در
آن، باز هم مانند هميشه، نگاه و معيارهاي برگرفته از آموزه هاي اسلامي و
انقلابي با قطب نماي رهبري، حرف اول و آخر را مي زند.
از اين روي
هر دو جريان مورد اشاره دقيقا گفتمان اصولگرايي را نشانه رفته اند و از دو
سو به آن مي تازند. جريان فتنه كه از گفتمان اصولگرايي ضربه سخت و خردكننده
اي دريافت كرده است با استناد به مواضع و عملكرد حلقه انحرافي، تلاش مي
كند اين مواضع منحرف و آسيب رسان را به حساب «گفتمان اصولگرايي» و نه «حلقه
انحرافي» بنويسد و حلقه انحرافي از سوي ديگر، با مواضع و عملكرد بيرون از
بستر اصولگرايي، براي توهم پراكني جريان فتنه زمينه سازي كرده و سوژه فراهم
مي كند.
و حال آن كه اصحاب فتنه 88 و مديران بيروني آنها، ضربه
شكننده را از گفتمان اصولگرايي دريافت كرده اند كه حماسه بي نظير 9 دي
نمادي از تجلي آن بود و حلقه انحرافي با عبور از آموزه هاي اصولگرايي به
مواضع و عملكرد فتنه پسند روي آورده است.
و اما، در اين ميان،
اصولگرايان مسئوليت ويژه اي برعهده دارند و انتظار آن است كه از يكسو ماهيت
اصلي دو جريان ياد شده را زير نظر داشته باشند و از سوي ديگر بي اعتنا به
جنگ زرگري آنها، حركت اصولگرايانه خود را دنبال كنند زيرا به گواهي شواهد و
قرائن بسيار كه 22 بهمن امسال از جمله آنهاست، در انتخابات خرداد 92 نيز
سحر روحبخشي دميده خواهد شد از اين روي نبايد به صداي خروس هايي كه بي محل
مي خوانند و آدرس غلط مي دهند، فريفته شد.
كوك كن ساعت خويش!... اعتنايي به خروس سحري نيست دگر !...
صبح امروز شروين طاهري، یادداشتی با موضوع« به عشق یاران دمشق ؛سوریه ایستاد ایران اوج گرفت»در روزنامه وطن امروز به چاپ رساند:
در
این یکی دو سال، افتخار همنشینی با دوستانی تازه از پیشروترین قلمروی
فرهنگی جهان عرب را داشتهام. از آنجا که «تیتر» این نوشته امکان هر نوع
چیستانگویی را از نویسنده میگیرد، پس دلیلی ندارد از شمای مخاطب بپرسم که
«حدس میزنید این دوستان از کدام کشور عربی باشند؟»
پاسخ چیستان
طرح نشده بالا اما برداشتی است که من و دیگر بچههای ایرانی همراهم، از
همکاری و همنشینی با بچههای سوری که وصفشان رفت داشتهایم. آنها که چند
صباحی است برای تحصیلات عالیه میهمان ما هستند و مایی که چه بسا قرنهاست
با عشق، میهمان دمشقیم و زائر زینبیه.
اگر به بچههای عراقی و
لبنانی و یمنی و البته دیگر دوستان خلیجی و حجازی و حتی مصری، بر نمیخورد،
باید بگویم که اتفاقنظر جمعی ما، روی سختکوشی، غنای فرهنگی و سطح فکر
بالای دوستان سوری نامبرده است و با توجه به جمیع تفاوتهای قومی و زبانی و
مذهبی میان ملل عرب و عجم، مردم سوریه را نزدیکترین ملت به ملت ایران
شناختهایم.
مساله فقط این نیست که دولتهای 2 کشور روابط نزدیکی
دارند، هر 2 ملت به یک اندازه از اسرائیل متنفرند یا حتی اینکه بیشترین
جمعیت شیعیان (البته پس از عراق) در سوریه زندگی میکنند یا آنها هم مثل ما
پراید سوار میشوند؛ شباهت ایرانی و سوری، از قیاس ملت ما با تکتک ملل
همسایه یا هممنطقهمان و حتی چه بسا ملل پارسیزبان، استنباط میشود.
تهران
و دمشق طی ربع قرن اخیر، 2 سرپل ترقیخواهی و عدالت اجتماعی در خاورمیانه
استعمارزده بودهاند و این به انتخاب هر 2 ملت نیز بازمیگردد.
همین
میشود که فجایع 2 سال اخیر سوریه، قلب کسی را که به شباهتهای ایرانی و
سوری واقف باشد، بیشتر به درد میآورد. مثل وقتی که دوستم «شاهر» ـ که
اتفاقا از خانوادهای مخالف بشار اسد برخاسته ـ از جنایتهای وهابیهای
گرگصفت در حلب و حومه دمشق و لازقیه تحت محاصره سخن میگوید، سلفیهایی که
نه شیعه سرشان میشود، نه سنی و نه بدیهیترین اصول انسانی.
یا
وقتی که از دستههای بزرگ زنان و کودکان میگوید که صرفنظر از شیعه یا سنی
یا کرد بودنشان و صرفاً به خاطر اینکه اصالتاً سوری هستند توسط
القاعدهایها و طالبانیها و دیگر مزدوران آدمکش عربستان و قطر و ترکیه به
گروگان گرفته میشوند اما نه آنطور که بیبیسی فارسی میگوید برای آزادی
و صلح و حتی زیر فشار گذاشتن بشار، بلکه برای پول بیشتر و البته تفریح
بیشتر.
بله سر بریدن و تجاوز به زنان و کودکان و پریشان کردن مغز
مردمان و سوزاندن آنها، بهترین تفریحی است که دستپرودههای مکتب ضدانسانی
وهابیت در زندگی جستوجو میکنند. هرکسي كه بداند سوریها چقدر شبیه ما
هستند و هرکسي كه بداند امروز حقیقتاً در سوریه چه میگذرد، بلافاصله متوجه
آن روی دیگر سکه ترور و نسلکشی در شام میشود. آیا سوریه بوته آزمایشی
برای اهداف غایی آمریکا و اسرائیل درباره ایران نیست؟
اگر فکر میکنید نویسنده این مطلب به بیراهه رفته، فقط لحظهای خبر زیر را به نقل از سایت تحلیلی اسرائیلی «تیک دبکا» بخوانید:
«مخالفان رژیم سوریه در جنگ شکست خوردهاند و بحران سوریه موجب افزایش قدرت ایران در خاورمیانه شده است!»
حال
کافی است تحلیل کارشناس اسرائیلی را برعکس کنید تا پی به هدف غایی
صهیونیستها و شرکای غربی و عربی و عثمانیشان برای انداختن گرگها به جان
ملت مترقی سوریه و باز هم تاکید میکنم مترقیترین ملت عرب، ببرید.
تحلیل مزبور در واقع نقض غرض یک تحلیل اولیه به این شکل محسوب میشود:
«اگر مخالفان رژیم سوریه در جنگ پیروز میشدند، بحران سوریه باعث کاهش قدرت ایران در خاورمیانه میشد!»
پس
آنها حقیقتا پی به شباهتی که سعی در اثبات آن داشتیم بردهاند و ارتباطی
منطقی میان ثبات در سوریه و قدرت ایران یا برعکس ناآرامی در شام و افول
پارت برقرار کردهاند. بخوانید ادامه تحلیل این سایت صهیونیستی را: «ایران،
سیدحسن نصرالله دبیر کل حزبالله لبنان به همراه روسیه، معرکه جنگ در
سوریه را بردند.
یکی از دستاوردهای مهم محور ایران، حفظ ارتباط
استراتژیک میان تهران – دمشق است، به طوری که ایران توانست با حمایت از
سوریه برابر دیگر کشورهای عربی، دامنه تاثیر شیعه را در منطقه خلیجفارس
گسترش دهد و دستاوردی تاریخی و مهم را برای خود رقم بزند». برای آنکه به
درک بهتری از ارتباطی که نویسنده اسرائیلی میان ایران و سوریه برقرار کرده
برسیم، کافی است جمله معروف سفیر روسیه در دمشق را یادآوری کنیم که میگفت:
«سوریه دروازه تمدن خاورمیانه است و اگر غرب از این دروازه بگذرد، از سایر
دروازهها نیز خواهد گذشت».
مفهوم این جمله وقتی بهتر فهمیده
میشود که دریابیم غرب با در اختیار داشتن افسار شیخنشینها و
شاهنشینهای خاورمیانه به اضافه اسرائیل و ترکیه و به رغم اشغال عراق و
افغانستان، باز هم نتوانست سلطه خود بر خاورمیانه را نهادینه کند و همین شد
که به عقب بازگشت و سرزمین شام، دروازه خاورمیانه را هدف گرفت که البته
این تیرش هم به سنگ خورد.
صبح امروز ستون یادداشت روز روزنامه خراسان به مقاله ای از سيدمحمد اسلامي در خصوص اعدام 2 فلسطيني در اردوگاه فلسطينيها در دمشق،اختصاص یافت:
«اعدام در «يرموک» و جعل محور مقاومت»
روز
گذشته خبر اعدام 2 فلسطيني در اردوگاه فلسطينيها در دمشق، بار ديگر اين
پرسش را ايجاد کرد که به راستي ماهيت درگيري ها در سوريه چيست؟ اين اعدام
درحالي رخ داد که 3 روز پيش از آن شيخ حمد بن خليفه آل ثاني، امير قطر در
سخنراني خود در افتتاحيه کنفرانس "ائتلاف تمدن ها" در وين با انتقاد از
جامعه بين الملل، از کشورهاي جهان خواسته بود به مسئوليت هاي خود عمل کنند و
"در کنار مردم سوريه و فلسطين بايستند". آيا آن چنان که کشورهايي چون قطر و
ترکيه مي گويند، مردم فلسطين و سوريه دچار ظلم مشابهي شده اند؟
يرموک کجاست؟!
ديروز
"چه کساني" و "در کجا" چه کردند؟ به گزارش خبرگزاري فرانسه گروه مسلح
موسوم به "جبهه النصره" 2 آواره فلسطيني را به اتهام ارتباط با دولت سوريه،
در اردوگاه اليرموک به دار آويخت. انور رجا، سخنگوي جبهه آزادي بخش ملي
فلسطين با تاييد اين خبر اعلام کرد: «جبهه النصره عامل اصلي اين جنايات
است.» فلسطيني ها اردوگاه يرموک (مخيّم اليرموک) را که در 8 کيلومتري مرکز
دمشق واقع شده، سال 1957 تاسيس کرده اند.
يرموک در 56 سال گذشته
اندک اندک بخشي از دمشق، پايتخت سوريه شده است. به گزارش آژانس امداد و کار
پناهندگان فلسطيني سازمان ملل(UNRWA)، اين اردوگاه محل زندگي بيش از 100
هزار فلسطيني است که برخي از آن ها "تحصيلات عاليه" دارند و به عنوان پزشک و
مهندس مشغول به کار هستند. افرادي که تبعا در سال هاي زندگي در سوريه به
اين موفقيت ها دست يافته اند.
جبهه النصره چيست؟
جبهه
النصره در ژانويه 2012 اعلام موجوديت کرد. ابومحمد جولاني، رئيس اين گروه
در يک پيام صوتي اعلام کرده است که او و همراهانش "از يک ميدان جهادي ديگر"
به اين کشور آمده اند تا به مردم شرق مديترانه در برابر بشار اسد کمک
کنند. الجولاني در 24 ژانويه با امتناع از پذيرفتن کمک کشورهاي غربي، "جهاد
عليه بشار اسد" را اعلام کرد.
جبهه النصره 5 ماه پس از تاسيس در
20 ژوئن گذشته با انتشار بيانيه اي خود را اين چنين توصيف کرد: «جبهه اي
مقدس که بهترين مجاهدين را از گوشه و کنار زمين در يک گروه واحد در شرق
مديترانه گرد هم آورده است تا بشار اسد منفور و سربازانش را از بين ببرد و
"حکومت ا..." را در شرق مديترانه ايجاد کند. اما نه فقط يک تغيير ظاهري در
افراد و اسامي مانند آن چه در يمن، مصر، تونس و ليبي رخ داد بلکه هدف جبهه
از جهاد، اين است که سيستم حکومتي را تغيير بدهد و عدالت، آزادي و برابري
را در کشور برقرار کند، همان گونه اي که خداوند دستور داد، نه آن گونه که
غرب ترويج مي کند.»
نمونه جعلي محور مقاومت
البته
اين واقعيت وجود دارد که فلسطيني هاي ميهمان خاک سوريه درباره دولت سوريه
اختلاف نظر دارند. اردوگاه آوارگان فلسطيني "يرموک" پيش از اين نيز خبرساز
شده بود. چند ماه پيش در درگيري هاي گروه مسلح و ارتش سوريه، مخالفان دولت
سوريه مدعي شدند که ارتش سوريه اين اردوگاه را هدف بمباران هوايي خود قرار
داده است. آن زمان دمشق پاسخ داد قصد داشته گروه هاي مسلح را از اين
اردوگاه خارج کند و پس از آن نيز تامين امنيت اردوگاه را به فلسطيني ها
واگذار کرد.
با اين حال بلوک مخالفان داخلي و خارجي دولت سوريه و
شبکه هاي رسانه اي آن ها مانند الجزيره و العربيه در انعکاس اين خبر تلاش
کردند بگويند سوريه در حمايت از مردم فلسطين صادق نيست و در وقت مقتضي حاضر
است آن ها را هم قرباني قدرت طلبي خود کند. اما عقب نشيني ارتش سوريه و
همچنين اعدام فلسطيني ها در واقعه دوم يرموک نشان مي دهد اين مخالفان دولت
سوريه هستند که مي خواهند از موضوع فلسطين در بحران سوريه سوء استفاده
کنند. گروه هايي که ادعاي "جهاد براي اسلام" را دارند، اما از اعدام مظلوم
ترين افراد امت اسلام به جرم حمايت از دولت سوريه ابايي ندارند.
جالب
اين که کشورهاي حامي اين گروه هاي مسلح از جمله قطر و ترکيه همزمان ادعاي
حمايت از مردم فلسطين را هم دارند. ادعايي که در واقع تلاش براي ايجاد نسخه
هاي جعلي اسلام گرايي سياسي و "مقاومت" است. اظهارات امير قطر و نخست وزير
ترکيه در اجلاس ائتلاف تمدن ها در وين نمونه هاي بارز تلاش براي "جعل محور
مقاومت" است. افرادي که هنگام سخنوري و شعار دادن ادعاي حمايت از مردم
فلسطين دارند، اما در افزايش حجم مبادلات اقتصادي با رژيم صهيونيستي با هم
رقابت مي کنند.
از "يرموک" در سوريه تا "يرموک" در عراق
البته
روز گذشته فقط اردوگاه "يرموک" در دمشق خبرساز نشد. ديروز همزمان خبرگزاري
فرانسه در گزارشي درباره انفجارهايي در بغداد خبر داد که 10 نفر که 3 زن و
کودک در ميان آن ها بودند، در اثر اين انفجارهاي تروريستي به بيمارستان
"اليرموک" بغداد منتقل شدند. عمليات تروريستي انتحاري در بين الحرمين را هم
بايد به خبرهاي ناگوار ديروز بيفزاييم.
خبرهايي که در همه آن ها
مي توان ديپلماسي خونين برخي کشورهاي جهان و منطقه در بازي گرفتن از گروه
هاي مسلحي را که سلاح هايي پر دارند اما انديشه هايي تهي، مشاهده کرد و
نشان مي دهد گروه هاي تکفيري مشابهي امنيت مردم عراق و سوريه را تهديد مي
کنند. عراقي که با روي کار آمدن دولت جديد انتظار برخي براي پيوستن به
"محور سازش با اسرائيل" را برآورده نکرده است.
استاد حوزه و دانشگاه( مصطفی درایتی)در مقاله ای برای روزنامه آرمان در خصوص حضور جریان اصلاحات در دور بعدی انتخابات ریاست جمهوری ،این طور نوشت:
اصلاحطلبان و شرایط جامعه
جریان
اصلاحات برای ورود به انتخابات پیشرو با توجه به اصول فکری و
جهتگیریهای مطلوب خود باید از روشهای تعاملی که در راستای تفکرات
انتخاباتی خودش باشد، استفاده کند. البته جریان رقیب موافق این رویکرد نیست
زیرا فضایی مطلوب این جریان است که با مشی و روش اصلاحطلبی همسو نیست.
زمانی حقانیت اصلاحطلبان اثبات میشود که رفتارشان با رفتار جریان رقیب
متفاوت باشد.
حتی اگر آنها شکست بخورند، این برای آنها شکست محسوب
نمیشود چراکه شکست زمانی است که برای موفقیت از روشهای اخلاقی استفاده
نشود. اصلاحطلبان باید از تمام امتیازات و امکانات حداکثر استفاده را
داشته باشند تا باعث انسجام هم در جبهه اصلاحات و هم در جبهه رقیب شوند.
با
توجه به اصول اخلاقی اصلاحطلبان باید گفت آنها از حضور در رقابتی که رقیب
خودش را تضعیف کرده است، ابا دارند. آنها امیدوارند رقیب، سرحال، قدر و با
تمام توان در عرصه باشد و آن موقع است که معلوم میشود عیار اصلاحات چقدر
است و آن زمان است که میتوان آنها را واقعا سنجید.
پس حضور
پرقدرت اصلاحطلبها نهتنها متضمن انسجام خود این جریان است بلکه متضمن
انسجام رقیب نیز هست. شأن جایگاه ریاست جمهوری بهقدری است که هر کسی نباید
فکر کند لیاقت این جایگاه را دارد. دیدار با رهبری بیتردید چه درباره
انتخابات باشد و چه نباشد، خیلی مفید و نفس این دیدارها مثبت و راهگشاست.
این
دیدارها باعث تبادلنظر میشود و باید این دیدارها را مبارک تلقی کرد و
ضرورتی هم ندارد که حتما مربوط به انتخابات باشد. این دیدارها بیشک باعث
معقولتر شدن فضای سیاسی کشور میشود. مقام معظم رهبری قطعا از اخبار روز
کشور آگاهی کامل دارند ولی باید اصلاحطلبان از این جلسات برای انتقال
تحلیلهای خود به ایشان استفاده کنند. جریان اصلاحات میگوید این تصور که
شرایط فعلی مطلوب یک جریان سیاسی است، نادرست است و آن را مفید نمیداند.
شکستن
این مرزها اگر هماکنون برای برخی جریانات تاثیر کوتاهمدت مثبت داشته
باشد ولی در بلندمدت تاثیرات خوبی به همراه نخواهد داشت و این از مواردی
است که اصلاحطلبان باید بر ابراز آن اصرار داشته باشند. شاید شرایط فعلی
اصلاحطلبان مناسب نباشد اما این حق آنهاست که برای پیگیری مطالباتشان تلاش
کنند.
در ادامه مقاله سيدشريف حسيني (عضو كميسيون صنايع )،که در روزنامه تهران امروز با عنوان «قيمتها بايد در عمل كاهش پيدا كند»به چاپ رسید را می خوانید:
طي
روزهاي اخير فعل و انفعالاتي در درون دولت براي مهار قيمتها صورت گرفته
كه آخرين آن نشست شنبه شب ستاد تنظيم بازار به رياست رئيسجمهور بود كه
ظاهرا 15 مصوبه براي تنظيم بازار را هم در پي داشته است. مقدمتا بايد گفت
هر اقدامي كه به آرامسازي بازارها منجر شود مورد استقبال است و نمايندگان
مجلس هم انتظاري غير ازاين از دولت ندارند.
اما از اين مرحله كه
بگذريم پاي حساب و كتاب و نتيجه عملي طرحها و دستورات براي مهار قيمتها
به ميان ميآيد. به عبارت ديگر نشست و برخاست مقامات دولتي و صدور دستور
براي كنترل بازار خوب است منتهي به شرط اينكه در عمل هم اين اتفاق رخ بدهد و
قيمتها واقعا پايين بيايد. تاكنون دولت در مرحله عمل موفقيت چنداني
نداشته است و متاسفانه سالجاري در شرايطي به انتها رسيده است كه يكي از
بالاترين تورمهاي سالانه طي چند دهه گذشته به ثبت رسيده است.
ثبت
چنين ركوردي از تورم نشانه ناموفق بودن برنامه دولت براي غلبه بر گراني و
افزايش قيمتهاست. در اين ميان بايد نگاهي ويژه هم به وضعيت خودروسازان
داشت. چرا كه افزايش قيمتها در اين بخش به حدي بود كه خودبهخود نگاهها
را به سوي خود جلب كرد و به عنوان مثال يك پرايد تا مرز 20 ميليون تومان
افزايش قيمت پيدا كرد.
اين در حالي است كه دو و نيم برابر شدن قیمت
خودرو پرايد ظرف چند ماه اصلا منطقي نيست و نشانهاي از معيوب بودن
سياستهاي دولت است كه ظاهرا خود دولت هم اين عيب را پذيرفته و به همين
دليل در نشست شنبه شب ستاد تنظيم بازار بخش مهمي از جلسه به موضوع
خودروسازان اختصاص يافت و نهايتا قرار شد قيمت خودرو مورد بازنگري قرار
بگيرد.
در اينجا بايد اين نكته را يادآور شد كه مجلس چند ماه پيش و
به منظور رفع مشكل نقدينگي خودروسازان طرحی را تصويب كرد که طبق آن مبلغ
دو هزارميليارد تومان در اختيار آنان قرار گيرد ليكن به دليل سنگاندازي و
بوروكراسي و كاغذ بازيهاي بيدليل مسئولان دولتي اين امر محقق نشد و پس از
اينكه بازار خودرو دچار افزايش شديد قيمت شد حال دولت تصميم گرفته مصوبه
مجلس را به نوعي احيا كرده و به بخش خودروسازي نقدينگي تزريق كند تا از
مشكل مالي رهايي يابند.
اگر اين اتفاق همان زمان يعني ماههاي
گذشته انجام شده بود شاهد افسارگسيختگي قيمتها در بازارخودرو نبوديم. به
عبارتي ضرورت تزريق اين حجم ازتسهيلات به خودروسازان امروز نمايان شده است.
بنابراين بايد نتيجهگيري كرد دولت و مسئولان دولتي با عدم برنامهريزي و
مديريت غير صحيح و نا مناسب بخصوص در سالجاري باعث به وجود آمدن چنين
آشفتگي و تلاطمی در اقتصاد كشور شدند. حال بايد منتظر ماند و ديد كه آيا
دولت از اشتباهات گذشته خود درس گرفته و بازارها را به سوي آرامش هدايت
ميكند يا اينكه مصوبات دولت در حد شعار باقي مانده و موجي ديگر از تلاطم
قيمتي شكل ميگيرد.
رفتار دوگانه رجب طيب اردوغان( نخست وزير تركيه) در قبال رژيم صهيونيستي؛روزنامه سیاست روز را بران داشت تا در تحلیل این موضوع مقاله ای با این عنوان منتشر کند :
«تناقض رفتاري اردوغان»
رجب
طيب اردوغان نخست وزير تركيه در روزهاي اخير مواضع تندي در قبال رژيم
صهيونيستي اتخاذ كرده و اين رژيم را عامل جنايت و كشتار معرفي كرده است.
اين مواضع كه يادآور حمايت هاي وي از فلسطين پس از جنگ ۲۲ روزه بويژه
مقابله با پرز رئيس صهيونيستها در اجلاس داووس است در حالي با اعتراض شديد
صهيونيستها و غربيها همراه شد كه رفتارهاي اردوغان در دو سال اخير در
قبال منطقه ابهاماتي را در صداقت مواضع ضد صهيونيستي وي ايجاد كرده است.
به
اذعان بسياري از رسانه ها و سياستمداران تركيهاي، رفتارهاي دو سال اخير
تركيه در قبال عراق و سوريه و سكوتش در برابر تحولات بحرين و عربستان برابر
با اجراي خواستههاي صهيونيستها است بگونهاي كه اردوغان عملا در برابر
جبهه مقاومت قرار گرفته كه دشمن اصلي صهيونيستها مي باشد. با توجه به اين
شرايط اين سوال مطرح است كه ريشه گرايش اردوغان به ضديت با صهيونيستها در
مقطع كنوني چيست و چه اهدافي را دنبال ميكند؟
در پاسخ به اين پرسش
برخي ناظران بر شرايط داخلي تركيه و چالشهاي اردوغان تاكيد دارند. مردم
تركيه به شدت از همراهي كشورشان با غرب از جمله استقرار موشكهاي پاتريوت و
سيستم موشكي ناتو در كشورشان خشمگين ميباشند كه نتيجه آن نيز تظاهرات
گسترده ضد دولتي در هفتههاي اخير است.
مردم تاكيد دارند كه اين
سيستم ها براي حمايت از رژيم صهيونيستي مي باشد. اين سناريو مطرح است كه
اردوغان با رويكرد به تهديد صهيونيستها به دنبال انحراف افكار عمومي از
شرايط داخلي و نيز ابطال كردن ديدگاه استقرار پاتريوتها براي حمايت از
صهيونيستها است. به عبارتي ديگر وي به دنبال فريب افكار عمومي داخل تركيه
است.
در حوزه منطقه اي نيز تركيه در سوريه و عراق دستاورد چنداني
نداشته در حالي كه تلاش دارد تا دخالتهاي خود را حمايت از مردم معرفي
نمايد. اين سناريو مطرح است كه اردوغان با رويكرد جديد به صهيونيستها به
دنبال ترويج اين ادعا باشد كه براي حمايت از ملتها گام بر ميدارد و در
اين راه هيچ تفاوتي ميان صهيونيستها و نظامهايي مانند عراق و سوريه قائل
نميباشد.
نكته مهم آنكه آمريكا به دنبال احياي روند سازش در منطقه
است كه با متحدان منطقهاي صورت ميگيرد. اكنون اردوغان با تكرار ادعاي
مقابله با صهيونيست ها تلاش دارد تا از كورس رقابت با كشورهاي عربي عقب
نماند و از سوي ديگر احتمالا به عنوان ميانجي مذاكرات به اصطلاح صلح
خاورميانه ايفاي نقش نمايد تا در نهايت موقعيتي جديد در منطقه كسب نمايد.
در
جمع بندي كلي از آنچه ذكر شد ميتوان گفت كه مواضع اخير اردوغان در قبال
صهيونيستها بيش از هر چيز برگرفته از چالشهاي داخلي و خارجي تركيه است در
حالي مواضع وي عليه سوريه و عراق ابهامات بسياري را در صداقت رفتاري وي
ايجاد كرده است بگونهاي كه حتي مردم تركيه نيزچندان همراهي با وي نداشته و
به نوعي در باب صداقت رفتاري اردوغان ابراز ترديد دارند.