کد خبر: ۱۱۶۴۴۶
زمان انتشار: ۱۰:۴۵     ۰۹ اسفند ۱۳۹۱
او حنجره‌اش را وقف فریاد شهیدان کرده است و دائم دارد به جامعه تلنگر می‌زند، تذکر می‌دهد و یادآوری می‌کند که ما آرمان شهدا را فراموش نکنیم و در مسیر روشن شهدا طی طریق کنیم و دچار دنیازدگی نشویم.

به گزارش خبرنگار ادبیات انقلاب اسلامی؛ بخش دوم از صحبت های شیرین رضا اسماعیلی در مصاحبه با فارس، درباره فرید اصفهانی و آثارش را با حذف سوالات می خوانید.

 

روح عارف‌ پیشگی در کارهای «فرید»

روح عارف‌ پیشگی در کارهای « فرید» غالب است. همه شاعران عارف ما در  شعر این رویکرد را داشته اند . شاعران بزرگی چون سنایی ، عطار ، مولانا ، جامی ، حافظ ، صائب ، بیدل و ... در ذهن و زبان این شاعران عالم خاک، عالم ابتلاست . یعنی انسان در این عالم باید با ریاضت معنوی و روحانی ، ریشه اش را از خاک بیرون بکشد و به دنبال رهایی از زندان تعلقات دنیوی و رسیدن به مقام « تجرد » باشد ، چنان که صائب می گوید :

کجاست عالم تجرید تا برون آیم

ازین خرابه که یک بام و صد هوا دارد !

حافظ نیز در جای جای دیوان غزلیاتش به این نکته اشاره می کند که انسان « مرغ باغ ملکوت » است و عالم آب و گل جای چنین گوهر بی بدیلی نیست :

طایر گلشن قدسم، چه دهم شرح فراق

که در این دامگه حادثه چون افتادم ؟

یا :

دلم از وحشت زندان سکندر بگرفت

رخت بر بندم و تا ملک سلیمان بروم

یا :

چنین قفس نه سزای چو من خوش الحانی ست

روم به گلشن رضوان که مرغ آن چمنم

جان کلام آن که رسیدن به مقام « وارستگی و تجرد » در سیر و سلوک عرفانی ، مقام بسیار بلندی است .

 

آثاری از فرید که کمتر به آن پرداخته شده

می خواهم به چند اثر درخشان دیگر «فرید» هم اشاره کنم که دوستان دیگر در مصاحبه‌هایشان به این شعرها کمتر اشاره کرده اند . ‌فرید عزیز علاوه بر این شعرها که شما به آنها اشاره کردید ، دو سه تا کار درخشان دیگر هم دارد که حیف است به آنها اشاره نشود . این بزرگوار در حوزه شعر انقلاب یک غزل بسیار برجسته و درخشان دارد که دلم می خواهد در این فرصت آن را برای شما زمزمه کنم :     

فجر سر بر زد و تشویش ظلام آخر شد

صبح خندید و سیه کاری شام آخر شد

شورش اشک غم و وسوسه دلتنگی

با شکر خند می و گردش جام آخر شد

شب قدری که در آن روح خدا کرد نزول

کار صد حادثه با سلم و سلام آخر شد

فصل آشفته دلی ، موسم خونین جگری

همه در سایه تدبیر امام آخر شد

آفت سستی و تشویش غم و کار نفاق

شکر لله که به توحید کلام آخر شد

علم جلوه برافراشت چو قانون خدا

عمر آن ظلمت بی‌نظم و نظام آخر شد

بود نقصانی اگر کوکبه ایمان را

با شب افروزی این ماه تمام آخر شد

سایه وسوسه ظلمت و ترفند فساد

با شکوفایی خورشید قیام آخر شد

این غزل در کتاب « ترینه » که نشر « تکا» آن را چاپ کرده است و گزیده اشعار فرید می‌باشد با عنوان « علم جلوه »آمده است . این غزل به نظر من یکی از درخشان‌ترین غزل‌های انقلاب است .

این عزیز در حوزه شعر انقلاب و در رابطه با جانبازان یک غزل بسیار زیبا دارد که این غزل هم مغفول مانده است که من فقط چند بیتی از آن را می‌خوانم. چون اکثر کارهای فرید طولانی است . به خاطر همین حکم « غزل – قصیده » برای غزل‌های فرید مناسب ‌تر است :

در حریم عشق بازی دست و پا گم کرده‌ام

عاشقم خود را به بوی آشنا گم کرد‌ه‌ام

در شب میلاد جانبازی به رسم اشتیاق

لحظه‌ی دیدار جانان دست و پا گم کرده‌ام

پای بر جا همچون کوهم بر سر پیمان خویش

پای را هر چند در این راستا گم کرده‌ام

در رگم خون شهادت پای می‌کوبد هنوز

پای را هر چند در رقص بلا گم کرده‌ام

قصه‌ام از کوچه‌های روز هم روشن‌تر است

گرچه می‌گوید منافق راه را گم کرده‌ام

از علمدار رشید عاشقان آموختم

دست و پایی گر به عشق کربلا گم کرده‌ام

این غزل طولانی است و همان طور که عرض کردم غزل- قصیده است . ولی همین چند بیت می‌تواند شاهد خوبی باشد بر این ادعا که غزل محکم و فاخری است . فرید در این غزل درخشان به خوبی توانسته است سیمای درخشان جانبازان انقلاب را به تصویر بکشد .

آثار درخشان و تاثیر گذار از فرید زیاد سراغ داریم که اگر بخواهیم همه آنها را بخوانیم و تحلیل کنیم ، مجالی فراخ تر از این مصاحبه می طلبد . ولی واقعا جا دارد که یک روز یک به یک این آثار خوانده شود و روی آنها بحث و صحبت شود.

 

چهره ای که فرید در شعرهای سپید از خود به جا می گذارد

نکته دیگری که در یادداشت ها و مصاحبه های دوستان کمتر به آن اشاره شده است، این است که هر چند توانمندی های فرید در غزل بیشتر از سایر قالب هاست، ولی سیمای شاعر در شعرهای سپیدش عریان تر و واقعی تراست. چهره ای که فرید در شعرهای سپیدش از خود به تماشا می گذارد، با روح شاعرانه اش و سلوک معنوی اش سازگاری بیشتری دارد. فرید در این شعرها خودش را از چنبره « بازی با کلمات » و «بزک کردن کلمات» بیرون کشیده و سیرت واقعی خودش را به عنوان یک انسان متعهد، رسالت مدار و آرمان گرا به تماشا گذاشته است.

او در این شعرها به دنبال این نیست که با صنعت گری ، زبان ورزی و زبان آوری ، شاعری و توانمندی های ادبی اش را به رخ دیگران بکشد . این شعرها مانیفست « دردهای انسانی » شاعرند . سیمای زلال و انسانی شاعر و دغدغه های او را در این شعرها بهتر می توان به تماشا نشست. فرید در شعرهای سپیدش از صراحت لهجه بیشتری برخوردار است.

 

صراحت لهجه؛ ویژگی‌ بارز فرید در برابر اصحاب فتنه

یکی از ویژگی‌های بارز فرید همانطور که شما می‌دانید صراحت لهجه اوست . صراحت لهجه ای که دیگران ندارند . این صراحت لهجه هم در شخصیت او متجلی ست و هم در اشعارش . وقتی ما شعرهای این شاعر انقلابی را می‌خوانیم، می‌بینیم که معاندان انقلاب و کسانی که جز رفیقان نیمه راه انقلاب بودند را با زبانی تند و گزنده مورد ملامت و سرزنش قرار می دهد. کسانی که بعدها به خاطر بی بصیرتی از راه باز ماندند و به اصحاب فتنه پیوستند. در شخصیت واقعی فربد هم این صراحت لهجه وگزندگی را می‌بینیم. فرید وقتی از چیزی ناراحت می‌شود و یا مسئله‌ای برای او ناخوشایند است، سعی نمی‌کند که آن را در لفافه‌ای از ابهام و ایهام نگه دارد و خیلی صادقانه و با صراحت لهجه آن مسئله را عنوان می‌کند. هر چند که می‌داند طرف مقابل ممکن است آزرده خاطر شود و کدورتی را به دل بگیرد. این صراحت لهجه ویژگی شخصیتی و ذاتی فرید است که در شعرهای سپیدش این ویژگی بارزتر است. من فرازی از یک شعر سپید او را می‌خوانم که نشان دهنده این ویژگی اوست :

انتظار،‌ گفتم انتظار

انتظار این شکم درشت‌ها

این گروه‌ نابکار

از ظهور و از حضور آن بزرگ نازنین

چنین حکایتی ست

فکر می‌کنند او ستاره غذاست

یا کفیل اشتهاست

این شکم درشت های زن پرست و تن پرست

این پلشت‌های اهرمن پرست

عاشقان ! ز دور دست هم

دستکی بر آتشک نداشتند

بلکه بر هلاک ما ز پشت سر

دشنه بوده اند،

چون حرامیان به خون ما

تشنه بوده اند

من شنیده‌ام به گوش خویش بارها و بارها

از زبان این الاغ‌ها و طوطیان کوک کرده در فرنگ و در فرارگاه غرب

این سه جمله پلشت را :

آب‌تان نبود،

نان‌تان نبود

انقلابتان دگر چه بود ؟!

گرچه در جواب شان شکفته‌ام چو لاله‌ها و

گفته‌ام ، باز هم پیاله‌ها

راستی پیاله‌ها

ساقی سؤالتان کجاست؟

حال تان چه می‌کند؟

روزتان بخیر و خواب نیمروزتان

باز هم که شاد خورده‌اید

باد و باده را زیاد خورده‌اید

مهر اتحاد هم که خورده‌اید

آی زخم‌های آب دیده ! باورم چه می‌کنید؟

دود و دم در این میان چه می‌کند؟

باد و باده خورده‌اید و باد کرده‌اید و

خواب باد دیده‌اید ...

این یک شعر نیمایی طولانی ست . فقط به عنوان نمونه قسمتی از آن را خواندم . می‌خواستم بگویم که این صراحت لهجه و آن چهره درونی و سیرت فرید را می‌توان در شعرهای نیمایی و سپید او به روشنی و بدون هیچ نقابی رصد کرد و دید که در غزل‌هایش این چهره‌ کمتر عیان شده است . در واقع فرید در غزل‌هایش خود را پشت نقابی از آرایه‌های ادبی و صنایع لفظی و معنوی پنهان کرده است که شاید خب بیشتر هدفش بوده است که غزل‌ بگوید . هر چند که در غزل‌هایش هم ابلاغ پیام برای او مهم است .

 

شهادت؛ یکی از کلید واژه‌های شعر فرید

در تمام غزل‌های فرید مثلا شهادت یکی از کلید واژه‌های شعر اوست . فرید خودش را از جنس شهادت می‌داند ، و حنجره‌اش را وقف فریاد شهیدان کرده است . او دائم دارد به جامعه تلنگر می‌زند ، تذکر می‌دهد و یادآوری می‌کند که ما آرمان شهدا را فراموش نکنیم و در مسیر روشن شهدا طی طریق کنیم و دچار دنیا زدگی نشویم .

 

در معرض نسیم وحی

فرید اصفهانی به شهادت شعرهایش ، شاعری وارسته است . او شاعری را عرصه پرواز روح می داند و برای شاعران اصیل شانی پیامبر گونه قائل است . او نیز همچون دیگر شاعران عارف بر این باور است که شاعران به مانند پیامبران الهی ، در معرض نسیم « وحی » قرار می گیرند ، هم چنان که عطار گفته است :

شعر و شرع و عرش از هم خاستند

تا دو عالم ، زین سه حرف آراستند

علامه اقبال لاهوری نیز برای شاعران رسالتی پیامبر گونه قائل است و می گوید :

شعر را مقصود اگر آدم گری ست

شاعری هم مسند پیغمبری ست

 

ادامه دارد...

نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها