کد خبر: ۱۱۵۹۶
زمان انتشار: ۱۵:۴۳     ۰۵ ارديبهشت ۱۳۹۰
چون از انصراف مجلس و رئيس جمهوري مأيوس بودند به امام خميني روي آوردند و همه عناصر مؤثر در توطئه به كار افتادند و با حضور مكرر نزد امام(ره) و مدح موسوي چنين وانمود كردند كه جوانان جبهه جنگ با صدام طرفدار موسوي هستند و انتخاب نشدن وي صدمه محسوسي به جبهه خواهد زد و اين همان نقطه حساسي بود كه امام نسبت به آن فوق العاده حساسيت داشتند و اطرافيان هم اين را بخوبي ميدانستند؛ درست همان وضعي كه بعد درباره جام زهر دادن به امام تكرار شد و...

بولتن نیوز: آیت الله سید محمد خامنه ای که پس از پیروزی انقلاب در مجلس خبرگان قانون اساسی فعالیت می کرد برگ هایی از تاریخ را برایمان ورق زد که تاکنون در هیچ اثر مکتوبی نخوانده بودیم. وی تاریخ شفاهی بود که از روند تصویب قانون اساسی، قانون اصل ولایت فقیه، استرداد شاه و بسیاری از مسایل دیگر پرده برداشت و سخن گفت.

وی که از اعضای شورای تدوین قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران به فرمان امام خمینی (ره) در سال 57 بود و هم اکنون به عنوان یک فیلسوف و مجتهد عهده دار ریاست بنیاد حکمت اسلامی صدرا است، در گفتگویی مشروح با همشهری ماه به تاریخچه تدوین قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران و جریانات اوایل پیروزی انقلاب اسلامی اشاره کرد و از برخی جریانات پرده برداشت. متن تلخیص شده این مصاحبه به شرح ذیل است:


مبارزان انقلابی

خیلی زود شروع کردم حتی قبل از امام (ره). زمینه سازی کردیم و بعد که امام (ره) کارش را آغاز کرد من جز 10 نفر اول بودم. البته این مطالبی که به شما می‌گویم در هیچ جا هنوز به چاپ نرسیده است اما برای خود من روشن است که ما پای این مبارزات بودیم تا رسیدن به انقلاب من کسی بودم که قبل از انقلاب گفتم این انقلاب پیروز می شود در صورتی که هیچ علامتی نبود.

قبل از سال 57 یعنی در حول و حوش سال 54 موسسه تحقیقاتی حقوق اسلام را با 30 نفر از طلاب و سرمایه‌گذارهای بازار راه‌اندازی کردیم و قرار شد در آن قوانین آینده را برای کشور آماده کنیم و این نخستین گام ما برای پیروزی انقلاب بود. بعد از آن در سخت ترین مقطع وکیل دادگستری شدم و ناظر جریان مبارزات و سخت گیرها و دیدن خیلی پرونده‌ها سبب شد حس کنم این انقلاب پیروز است و اینچنین بود که وارد عرصه شدم.

هفته اول انقلاب مدرسه رفاه دست من بود با تمام تشکیلات. بعد دادسرای انقلاب و بعد مجلس خبرگان. البته در مجلس خبرگان احزاب و دسته جات از من خواستند که وارد عرضه شوم و من حس کردم عرصه کار است و شروع به فعالیت کردم.

 

وضعیت مجلس و تصویب قانون اساسی

باید تاکید کنم در سطوح بین‌المللی هرکس مدعی قانون اساسی بهتر است حاضرم به مناظره بروم. قانون اساسی ایران بهترین قانون اساسی دنیاست.

وقتی وارد مجلس شدم خیلی شلوغ بود این شلوغی هم از این جهت بود که همه احزاب بودند از نهضت آزادی بگیرید تا باقی دسته‌ها و همه هم با هم درگیر بودند. احساس مسئولیت کردم و پای کار ایستادم. در حال حاضر هم صورت مذاکرات مجلس نشان می‌دهد در آن زمان کجاها حرف زدم دقیقا اگر نگاه کنید هر کجا احساس وظیفه کردم وارد میدان شدم . در مجلس دوم اما مسایل و دعواها خانوادگی شد. در هر دو دوره مجلس به طور معمول بسیار بد اداره می‌شد آیین‌نامه ها خوب عمل نمی شد. اواخر مجلس دوم بود که احساس کردم که دیگر کاری در  مجلس نداریم، همه دارند سر نخود و کشمش دعوا می کنند. ملت هم آگاهی لازم را پیدا کرده بودند و بسیاری از جوان‌ها که بسیار با فهم بودند نیز وارد میدان شده بودند و من عملا کنار کشیدیم و مجلس های بعد هم شد جای افراد با خطوط سیاسی ناهنجار و ضد هنجار.

 

روحانیت در زمان خطر باید وارد عرصه شود

زمانی باید یک روحانی وارد سیاست شود که احساس خطر کند،‌ زمانی که چهار تا جوان می‌توانند خطر را دفع کنند و برای خودشان مشکلی پیش نیاید و خطری در پیش نیست چه نیازی به حضور من و امثال من است؟ من به هر قیمتی وارد صحنه نمی شوم هر وقت احساس کنم جوان‌ترها بر زمین افتادند من به جلو می‌آیم آن زمان وظیفه من است. ما کار پشتیبانی می‌کنیم. در یک سطحی اقتضا می‌کرد که شبانه روز کار کنیم و در میدان باشیم ، بودیم . من در آن مقطع شب‌ها خیلی کم می‌خوابیدم و از صبح بعد از نماز مشغول کار های مربوط به مجلس بودم. به پرونده‌های مختلف در کمیسیون‌های مختلف می‌پرداختم و بعد جلوی پادگان روبروی مجلس ورزش می‌کردم و وقتی بر می‌گشتم به عنوان رئیس کمیسیون مشغول کار می‌شدم و تازه ساعت هشت نماینده های با چشم های نیمه باز می امدند و من آن زمان تمام کارها را کرده بودم و در مجلس می نشستم و بعد از آن در کمیسیون مشغول فعالیت می شدم و تازه شب طرح و لوایح را مطالعه می کردم.

به طور مثال دقیقا به یاد دارم که برای نوشتن پیش نویس طرح آزاد سازی گروگان های آمریکایی در قرارداد الجزایر بین ایران و آمریکا را من نوشتم. سید محمود کاشانی گفت حاج آقا شما خودت تنهایی بنویس این قرارداد را. من هم در آن زمان جایی نداشتم رفتم در پستو جایی که برای رختخواب های اضافه بود از رختخواب ها به عنوان میز استفاده کردم و هشت صفحه قرارداد را که در حال حاضر در صورت مذاکرات مجلس هم است نوشتم. فقط یک اصلاحیه داشت که سفارتخانه به جاسوس خانه تبدیل شد.

در آن زمان امام (ره) بود و ما به اعتماد امام جلو آمدیم و در حال حاضر هم مقام رهبری آگاه و ناظر داریم که می تواند دستور دهد و عمل شود و با وجود او نیازی به این نیست شمشمیر بکشم. در جامعه سیاست؛ مجلسی ها از پس مجلسی ها و دولتی ها از پس دولتی ها بر می   بالای سر همه این ها رهبر هست و ضرورت نیست ما به میدان بیاییم. شما نگاه کنید هرکس در ایران به سربازی می‌رود سرباز وظیفه است اگر جنگ شود به میدان می‌آید اما به طور معمول و عادی کاری ندارند و به عنوان یار ذخیره هستند. در سیاست هم همین است ما ذخیره هستیم. سیاست به عنوان وظیقه دینی هیچ وقت تمام نمی‌شود اگر انسان 95 ساله هم باشد باید عصازنان و خم با عصا دشمن را تهدید کند ولو اینکه شهید شود.

 

امام خمینی، پدیده عجیب تاریخ

در حال حاضر دوره اول انقلاب را در کشور های دیگر چون مصر، تونس ،‌لیبی و دیگر جاها می‌بینیم. امام (ره) در آن زمان به عنوان شخص نبود. امام خمینی (ره) پدیده عجیب و غریبی در تاریخ است که سال‌ها بعد همه به اهمیت آن پی بردند که یک نفر همه مشکلات را پیش بینی و حل کرد. امام (ره) خیلی زرنگ بود، اول کار انقلاب را پیروز کرد و این شگرد سیاسی برای کسی که تجربه در این کار ندارد، بسیار ارزشمند است بعد حکومت نظامی را نقد، حکومت را طرد کرد. شاه را غیر قانونی دانست و اعلام کرد میزان رای مردم است.

او در آن سال در شرایط سخت و مشکلات بسیار زیاد گفت: بیایید ببینید مردم چه می‌خواهند. مردم با بیش از 98 درصد به جمهوری اسلامی رای دادند و این سندی برای کشورهایی شد که ادعای دموکراسی داشتند. امام (ره) باز هم در آن شرایط معتقد بود باید تکلیف مملکت را روشن کنیم و از ما خواست قانون اساسی را بنویسیم در صورتی که این شرایط در هیچ کشوری مرسوم نبود. در این شرایط تلاش‌های آمریکا و صهیونیست‌ها ادامه داشت و قرار نبود که همیشه بمب بیاندازند آنها نفراتی داشتند به اسم علی، تقی، اصغر و غیره که در مجلس، خارج از آن،‌در دولت و همه مکان‌ها بودند و امام (ره) در آن سال هر چه کشید از اطرافیان بود. آنها خط غلط می‌دادند و به زور، خواهش و التماس نظر می‌دادند و گاهی هم موفق می‌شدند.

 

امام با شورای انقلاب مخالف بود

 امام (ره) با تشکیل این شورا مخالف بود من هم به شدت مخالف بودم به خاطر همین در سال 58 به امام (ره) نامه نوشتم. ‌نوشتم، شورای انقلاب عین حکومت بازرگان است. در آن به استناد آیه‌ای از قرآن برای دولت موقت و خطاب به امام (ره) نوشتم "یریدون علو فی الارض و فسادا" و اگر جلو آنها را نگیرید هر اتفاقی وبال مردم را بگیرید به گردن شماست.

از دست دولت موقت بسیار ناراحت بودم. این دولت به من حکم داد و رئیس ساواک شدم به طوری که اطلاعات و امنیت دست من بود. می گفتند: خامنه‌ای آخوند نیست عین خود ما است اما من بعد از مدتی از دست دکتر یزدی قهر کردم و نامه‌ای به امام نوشتم.

 

دزدی اسناد ساواک توسط دولت موقت

مچ آنها (دولت موقت) را در لحظه خیانت گرفتم. داشتند اسناد ساواک را می‌دزدیدند که من رسیدم . تو صحنه عبدالعلی بازرگان هم بود. من هم به دم درب گفتند از فردا هیچ کدام را راه نداد. دو روز بعد یزدی آمد و به من گفت: آقای خامنه‌ای باید با شما صحبت کنم من هم گفتن حرفی برای گفتن ندارم و بالاخره با دعوا قهر کردم و دیگر نرفتم و بعد از این اتفاق به امام نامه نوشتم.

ببینید بازرگان شخصا ضعف دارد. من داستان‌هایی دارم که نشان می‌دهد عبدالعی بازرگان از نظر اجرایی، عقیدتی تنها یک تئوریسین و استاد دانشگاه بود و اطلاعاتی در این زمینه داشت. او عین کسی بود که رانندگی را از روی کتاب یاد گرفتند، دستش در کار نبود و دکتر یزدی به معنای واقعی رئیس دولت بود.

من اولین و آخرین نفری بودم بازرگان از او شکایت کرد. آن هم سر حرفهایی که در روزنامه کیهان درباره دولت موقت فکر کنم سال 59 یا 60 زدم. بازرگان شکایت کرد و دفاع کردم و در دفاعیه گفتم مرده نمی‌تواند حرف بزند و شکایت کند. چون دولت موقت مرده پس مرده نمی‌تواند شکایت کند و من تبرئه شدم.

 

پیش نویس قانون اساسی

اصل پایه قانون اساسی که در حال حاضر همه می‌گویند دکتر حسن حبیبی نوشته را ما با یک عده حقوقدان نوشتیم او ننوشته است. امام (ره) در آن زمان در فرانسه بود ما پیش نویس را تهیه کردیم و فرستادیم مجلس. بعد هم گفتند حدود دو ماه فرصت دارید برای رای دادن. به ما هم نگفتند. مجلس خبرگان وزارت کشور این نهاد را مجلس بررسی پیش نویس قانون اساسی نامگذاری کرد. یعنی حق ندارید خارج از این را تصویب کنید، اصل ولایت فقیه و شورای نگهبان هم در آن نبود. یکجوری برخورد کردند که اگر می‌خواهید رای بدهید اگر هم نمی‌خواهید رای ندهید و بنشینید. در این وضعیت هم یک آیین‌نامه درست کردند که به طور کلی دست را می‌بست و عملا هیچ کاری نمی‌توانستیم انجام دهیم و حتی نمی توانستیم حرف هم بزنیم. در آن زمانی یکی از کارهای مفیدی که من انجام دادم اعتراض به آیین‌نامه بود.

مرحوم بهشتی گفت: خودمان نوشتیم پس درست است. مرحوم آیت الله منتظری به دفاع از من بلند شد و در آن لحظه بود که مجلس هوشیار شد که با این آیین‌نامه دارد کلاه سرمان می‌رود.  گفتم: اگر ما اختیار داریم باید طرز اداره آن هم با خودمان باشد و خودمان چگونگی آن را تعیین کنیم. دولت نباید دخالت کند. امام (ره) متوجه شد اینها دارند با حول کردن آنچه خودشان می‌خواهند را در کاسه ما می‌گذارند. پس به این نتیجه رسیدیم که اینگونه نمی‌شود. این مجلس خبرگان قانون اساسی است که با حدود 70 آدم خبره که 50 نفر آنها روحانی هستند تشکیل شده است . روحانیانی که هیچ در این زمینه‌ها کار نکرده بودند و تنها هوش ایمانی به آنها کمک می‌کرد.

 

شهید آیت هوشیار بود

 مرحوم آیت بسیار آدم هوشیار بود، اصل ولایت فقیه را ایشان باعث شد. البته در کنار وی همه جوان‌ها هم بودند. مرحوم هاشمی‌نژاد، آیت الله،‌ آیت الله العظمی شیرازی. البته باهنر خیلی آرام بود، اصلا صدا نداشت. در یک جلسه برای بررسی بنی صدر حرف می‌زد آیت الله مکارم شیرازی دفاع کرد که بسیار دفاع خوبی بود و خطر نبود اصل ولایت فقیه از بیخ گوش ما گذشت.

گروه نهضت آزادی همیشه مراقب من بودند، همیشه حواسشان به این بود که من یک جاهایی باشم و یک جایی نباشم در دوره‌ای که قرار شد هرکس کمیسیون خود را اعلام کند من کمیسیون مربوط به دولت و قوه مجریه را نام نویسی کردم زیرا در آنجا بحث اصل ولایت فقیه مطرح می‌شد، مرحوم باهنر مصئول تقسیم‌بندی شد و گفت: به جز آقای خامنه‌ای بقیه اعضا در همانجایی که ثبت نام کردند مشغول به فعالیت می‌شوند و فقط آقای خامنه‌ای به دلیل رشته‌اشان به کمیسیون قضایی می‌روند و این مسئله نشان داد که اینها ولایت داشتند بر من.

10 روز  به صورت اجباری باید در کمیسیون اعلام شده توقف می‌کردیم و بعد از 10 روز آزاد بودیم در کمیسیون‌های دیگر شرکت کنیم.

من روز یازدهم رفتم کمیسیون دولت و دقیقا بحث بر سر ولایت فقیه بود. عزت الله سحابی نایب رئیس کمیسیون و مرحوم طالقانی رئیس بود. اما عملا کمیسیون دست سحابی بود. در این کمیسیون به جز این افراد آیت الله حائری، سلطانی، دکتر شیبانی، ربانی، مرحوم طاهری گرگانی و  مراغه ای هم بود و البته بنی صدر نبود. او کمیسیون اقتصادی بود.

خلاصه عزت الله سحابی علیرغم رفاقت و همکاری نگاهی به من کردند و ناراحت شدند، بعد که جلسه تشکیل شد من سر جای مرحوم طالقانی نشسته بودم و سحابی رو به مرحوم طالقانی گفت: اعضا مشخص هستند از خارج کسی نباید بیایید . او نمی‌دانست من برای همین آمدم . مرحوم طالقانی‌ هم که رفیق من بود گفت: مهم نیست آقای خامنه‌ای رفیق ماست و بحث شروع شد و مبحث ولایت فقیه مطرح شد.

نهضت آزادی می‌گفت شورای نگهبان هست و ما آن را قبول داریم. این‌ها هم نگهبان قانون اساسی هستند و کافیست. اینها می‌خواستند یک چیز درست کنند که قم باشد و درب خانه همیشه بسته باشد و این‌ها تنها تایید کارهایشان را از آنها بگیرند. اما نمی‌دانستند روحانی زور باطنی دارد و با نور الهی که از زمان مشروطه جمع شده بود تصمیم اینها را وتو می‌کنند.

در زمان استراحت آمدم بیرون و این جوان‌ها را صدا کردم و به آنها گفتم که آقا اینها دارند برای ما آش می‌پزند و نمی‌خواهند بگذارند ولایت فقیه باشد.

 

جمهوری اسلامی هیچ گاه از بین نمی‌رود

فتنه سال 88 یک حمله قوی به یک مرد قوی بود. در این فتنه قدرت نظام حساب نشده بود. شما در حال حاضر در دنیا نگاه کنید این چه چیزی است  که قدرتهای بین‌المللی را فلج کرده است. رئیس جمهور آنها آدمی نیستند. پشت سر این کشورها یک صهیونیست بین المللی است که در پس آن هم آمریکا و دولت‌های اروپا و ناتو  قرار دارند که  همه تفنگ به دست هستند اما نمی دانند چه کنند. چون میزان رای مردم است. یک حکومت مثل ایران هیچ گاه از بین نمی‌رود. زیرا رهبر، رئیس جمهور و دولت می‌گویند مردم چه می‌خواهند. مردم هم اسلام می‌خواهد. چرا اسلام می ‌خواهند چون اسلام کرامت انسانی را حفظ کرده و به انسان آزادی داده است به شخصیت افراد احترام می‌گذارد، با فقر مخالف است همه چیزهایی که دل یک آدم و وجدان سالم می‌تواند بفهمد را اسلام دارد به او می‌دهد.

و این مسایل از نظر مبنایی پایه دارد و جای بحث ندارد. انسان دیگر چه می‌خواهد. همین الان اگر در انگلستان بگویید حکومت اسلامی این است مردم به اسلام روی می‌اورند. در جامعه این حمله که خیلی حساب شده و قوی بود از سوی یک رهبری که محاسباتش محاسبات غربی است نمی‌تواند جلو رود و به همین دلیل و با این استدلالات است که مصر جمال عبد الناصر می شود سادات. قذافی مثبت و دیوانه می‌شود منفی. این دیوانه ضد صهیونیست می‌شود دیوانه طرفدار صهیونست و مردم را هم می‌کشد.

اما رهبری درست مبتنی بر اسلام و جامعه ای که اسلام را می‌شناسد و آن را می‌خواهد هچگاه تمام نمی‌شود. مردمی هم که آمدند فریب خورده بودند، رای داده بودند و خوب اشتباه کرده بودند. قبلا هم خیلی اشتباه کردند. مردم ما مردم خیلی خوبی هستند ولی یک مقداری کارشان دیر وقت و  دقیقه 90 است. از امروز باید بدانیم رئیس جمهور آینده را چه کسی انتخاب می‌کنیم. البته یک عده می‌دانند و و یک عده هم نمی‌دانند. شب انتخاب تلفن می‌زنند حسن آقا ، حسین آقا به کی رای می‌دهید . سه چهار نفر می گفتند به فلانی می‌رود رای می‌دهد و بعد که از آنها می‌پرسید چرا به این رای دادید و می گویند اشتباه کردند.

مهمترین مساله برای نگهداری یک مملکت آگاهی مردم است و رسانه مسئول این کار است و اگر آگاهی ندهد یا معکوس بدهد خیانت کرده است. باید رسانه مردم را همیشه آگاه نگاه دارد.

 

ماجرای استرداد شاه به ایران

شما می‌دانستید برای استرداد شاه فعالیت می‌شد؟ ما برای این کار فعالیت می‌کردیم. قطب‌زاده تنها با وکیل فرانسوی خائنش می آمد و می‌رفت. در جریان کار هم نبود . تازه در این میان مخالف هم بود اما به دلیل شرایط موجود مجبور بود این کار را هم انجام دهند.

آقای دکتر محمود کاشانی به من گفتند که کمیسیونی از طرف دولت در این رابطه راه اندازی شده است و شما بیایید مسئولیت آن را بپذیرید.

امام (ره) موافق بودند و مردم هم می‌خواستند این اتفاق صورت گیرد و به نوعی یک مطالبه مردمی بود اما کار تخصصی و حقوقی سنگینی بود و احساسی هم نبود. ما رفتیم منابع را جمع کردیم و یک عده حقوقدان را هم در کنار خودمان قرار دادیم و شروع به کار کردیم. محمود کاشانی، دکتر مدنی کرمانی، دو نفر استاد حقوق جزا از دانشکده حقوق بودند اسمشان یادم نیست. یک نفر از دیوان کشور هم بود.

بعد از مجلس خبرگان اوایل دی ماه 58. مرحوم بهشتی بعد از مجلس خبرگان همان محل را محل دفترشان گذاشتند و همان جا که رئیس می‌نشست ایشان نشستند . به ایشان گفتم یک اتاقی به ما بدهید و لوازم و ابزاری . ایشان هم به ما دادند و ما هم از این اساتید دعوت کردیم و مدتی این پیگیری‌ها ادامه داشت و مکاتباتی انجام شد تا جایی که آمریکا  مجبور شد شاه را به پاناما فرستاد و به طور کلی و به قول معروف کارها در هوا ماند.

در آن زمان قطب‌زاده یک وکیل فرانسوی هم داشت تا این وکیل فرانسوی آمد و رفت من اعلام کردم این نعل وارونه می زند و با آنهاست در صورتی که پول زیادی هم می‌گرفت قطب زاده یک جلسه آمد و گفت: آقای خامنه ای، این ها را نمی شناسم به اعتماد شما آمده‌ام. من هم گفتم دست و پاشو می‌بندیم و می‌آوریم. اما شاه به پاناما رفت و تمام کارهای ما در هوا ماند. اگر در آمریکا می‌ماند باید به ایران می‌امد.

 

سید علی تنها می‌گفت: به من بگویید برای انقلاب چکار کنم

اگر دنبال عنصرها می‌گردید، چند تا عنصر اصلی وجود دارد که مهمترین آن صداقت است. ایشان در جمع انقلابی که بودند از همه صداقتشان بیشتر بود و است و در این بین کوچک و بزرگ هم فرق نمی‌کند.

در آن برحه زمانی خیلی‌ها دنبال مقام بودند اما سید علی تنها می‌گفت: به من بگویید برای انقلاب چکار کنم؟ میزها را تمیز کنم. روزی زمین بشینم. مملکت را اداره کنم. فرقی برایشان نمی‌کرد. اگر تاریخ بدانید یادتان می‌آید ایشان حاضر نشد رئیس مجلس بشود. معاون چمران شد. در اوایل انقلاب در مدرسه رفاه کارهای تبلیغاتی می‌کرد. هیچ وقت نمی‌گفت: این کار را  نمی‌کنم.

در حزبی که داشتند همه با هم رفیق بودند. هر کجا گفتند بنشین او نشست. ریاست مجلس را حزب داد ولی قبول نکرد. گفتند رئیس جمهور گفت با من چه تناسبی دارد. آنها برای گرفتن این پست هولش دادند. در دوه دوم اگر به تصاویر خوب نگاه کنید می‌بینید ایشان خنده‌اشان گرفته بود. عین این کسانی که نقش های مصنوعی بازی می‌کنند. حالا شما ببنید چه فرقی می‌کند با کسی که سر می‌کشند برای قدرت. سر رهبری هم همینطور هم بود و این نشانه صداقت است.

 دوم دارا بودن استعدادهای خدایی که به درد کار مردم می‌خورد. عین یک راننده که باید باهوش باشد اگر راننده بنا باشد تا خطری دید بلرزد و یادش برود ترمز کند و به جای ترمز گاز بدهد نمی‌شود. عناصر و استعدادهای خدایی در ایشان وجود دارد از لحاظ جنبه های علمی عالی هستند و باید قبول کنیم که هر عمامه به سری با سواد نیست. کار ایشان در بیان و خطبه درست است. تواضع هم در برخورد با دیگران دارند و فکر می‌کنم دیگر چیزی نمی‌ماند.

خوب یادم می‌آید یک فردی در مجلس نماینده بود با همه قهر و بداخلاقی می‌کرد و کلا رفتار بسیار بدی داشت. زمان ریاست جمهوری چند نوبت از ایشان وقت خواستند ایشان وقت نداد. تا رهبر شد دوباره این فرد وقت خواست ایشان گفتند: بگو بیاید، من حالا پدر این ها هستم. در این زمان بود که ایشان تمام مسایل گذشته را فراموش کردند حالا شما بگویید چند نفر این روحیه را دارند. و این مسائلی بود که من به عنوان یک شخص همکار بیان کردم همین.

 

مدیریت بحران یک هنر است

[مدیریت] اجرایی برمی‌گردد به استعدادهای شخص. به قول معروف گاهی می‌گویند فلانی مدیریت بحران دارد. یعنی کشتی به تلاطم می‌افتد این خودش را نشان می‌دهد این یک استعداده. یک نفر است که درب را می‌بندد،‌می‌گوید به من بیچاره چکار دارید. مهندس بازرگان به من این را گفت. یک شب ساعت 11 شب آن زمان که من مسئول اطلاعات بودم با آقای سید جوادی پیشش رفتیم و من درباره چگونگی ورود اسلحه با وی صحبت کردم و پیشنهادهای کاری را به او دادم. داد زد:‌همه می‌آیند سر من می‌ریزند،  هیچ کاری نمیشود کرد. منم گفتم:‌ول کن برو آقا.

مرحوم رجایی هم اینطور بود. هر وقت کاری را به او می‌گفتیم می‌گفت:‌همه می‌ریزند سر من. این ها روحیه کار نداشتند خسته می‌شدند از کار. امام (ره) هیچ وقت خسته نمی‌شد، می‌گفت کار بیاورید مسئله بیاورید حل کنم.

مدیریت بحران هنر هم است اینکه در جاده صاف حرکت کنید و در آب آرام شنا کنید هنر و مهارت نیست. سید علی این خصوصیات را دارد.

 

ماجرای روز جهانی فلسفه

در آنجا یک حرکت مقطعی صورت گرفت. مثل یک لگد زدن. یعنی یک فرصتی پیش آمد که آنها لگدی بزدند یعنی یونسکو که بانی این مسئله بود گفت: پس گرفتیم. ارزش ایران یک ارزش جهانی نیست که بشود یک جشن جهانی را در آن جا گرفت. ما حرف مان را پس گرفتیم. خوشبختانه وضعیت ما یک جوری است که هر کس هر جوری خلاف ما بگوید، مردم می‌گویند باز شروع کردند. یعنی می‌فهمند یک مرض خاصی است و یک گروه خاصی دنبال تخریب ایران هستند. این هم حرکتی از آن حرکات خاص بود.

ببینید در بخش اقتصادی از این ترفندها می‌شود بکار برد. مثلا اگر 10 دلار هم در بانک‌های آنها داشتیم می‌توانستند بگویند،‌ نمی‌دهیم. کسی می‌خواهد یک سفری برود می‌گویند ورود ممنوع است. خوب این تحرکات کاملا مقطعی است.

ما باید همیشه منتظر این قضایا باشیم و مثل همیشه این درجه خوشبینی خود را نسبت به غرب منظورم آمریکا و چند دولت مخصوص مانند انگلیس و دگیر کشورها کم کنیم. البته همین صهیونیست‌ها بودند که رفتند آمریکا و در حال حاضر مرکز اصلی آنها این کشور است البته گاهی هم سر از دیگر کشورها هم درمی‌اورند، کشورهایی مانند ژاپن، کره‌جنوبی.

ما باید حواسمان جمع باشد در جامعه چه کسی که اسلحه به دست می گیرد و خلاف مصالح ملت حرکت می‌کند، چه جوانی که به خیابان می‌اید و شعار می‌دهد چه کسی که می‌خواهد رای بدهد نمی‌داند به چه کسی بدهد به کسی رای می‌دهد به فردی که طرفدارغربی‌ها است.

هیچ کس دوستدار اینها در غرب نیست. خوب من غرب شناس هستم و خوب آنها را می شناسم و می‌دانم باید با آنها به مانند خودشان رفتار کرد.

 

حکومت های غرب مانند اختاپوس هستند

غرب به لحاظ مردمشان هرچه که هستند بی تقصیرند. اما به لحاظ حکومت‌هایشان مانند یک شبکه هستند دقیقا به مانند یک اختاپوس که چند تا دست دارد. اینها از تو آستین آنها در می‌ایند،‌ این بدبخت‌ها منظورم همین سرسپرده‌های آنها هم بی تقصیرند. پشت اینها شبکه های پشت پرده وجود دارد. در انگلیس بعد از سقوط  تاچر به صورت یک دست که سوسمارهای بزرگ شدن نشان داده شد. اینها امثال تاچر را هم می‌خورند و برایشان مهم نیست. این تحریمات با صهیونیست بین الملل هماهنگ است. گاهی فقط نامشان تغییر می‌کند. گاهی، هفت خواهران،‌ اسلحه سازی و یا تولیدات دیگر است. هر کسی صاحب این‌ها است جز دسته این‌ها است.

ای کاش ما می‌توانستیم تغییرات در تعلیمات صهیونیست‌ها را بیان کنیم. کاش می‌شد پروتکل‌ها را بیاوریم وسط و موارد آنها را بیان کنیم. اینها معتقد هستند "بشر ماییم، این موجودات زیبا نما که شما می بینید حیوانند، این‌ها را خداوند آفریده که شما استفاده کنید اگر هم نخواستید از بین ببرید." این که دسته دسته می‌کشند از همین تفکر نشات می‌گیرد. شما بیایید یک ملتی که مسلمان است و 30 سال این غربی‌ها را چزانده است را تاب نمی‌اورند.

این‌ها به جوانی که سبز بسته چقدر می‌توانند محبت داشته باشند؟ فرض کنید جوان که می‌اید در خیابان من خودم را در کنار آن بگذارم و همان کار را انجام دهم. بعد می‌بینم که من چرا باید این کار را انجام دهم. اینکار چه نفعی برای ما دارد. بعد می‌بینم نه برای من و نه برای نسل‌های بعد از من هیچ نتیجه‌ای ندارد. نتیجه این می‌شود که این ملت باید به صورت ید واحد در مقابل دشمن خارجی بیاستد و نباید این‌کارها را انجام دهد. رای می‌خواهد بدهد باید رای درست بدهد و کسی را انتخاب کند که بتواند حقوق، شخصیت و عزت آن را حفظ کند با این وضع هم هیچ مشکلی پیش نمی آید.

 

تاریخ تکرار می شود

شما اگر همین الان به من بگویید چایی ضرر دارد، من هم شما را وادار می‌کنم که بپذیرید چایی ضرر ندارد اما وقتی خانه می‌روم دو تا چایی کمتر می‌خوردم. پس ببینید حرف کار خود را می‌کند. آموزش غیر مستقیم بسیار موثر است و خطر بزرگی دارد.

لزوم یک رابطه دائمی با جوانها و آگاه‌سازی آنها راهکار این مسئله است. مانند واکسن زدن می‌ماند. با این کار جامعه را واکسینه می‌کنیم. باید به آنها تاریخ و ماجراهای گذشته را به عنوان عبرت انتقال دهیم. باید برایشان مثال بزنیم مانند این مساله که در زمان ما مسایل صدر اسلام مطرح می‌شد. تاریخ تکرار می‌شود ما خوارج، یاقی و تاقی داریم .

البته اینکه در مملکت هیچ اتفاقی هم نیفتد نمی‌شود. مدیریت باید قوی‌تر باشد. این هم یک ضرورت است مدیریت ما ناقص است. دولت، قوه مقننه و قوه قضاییه، قوای ما خوب کار نمی‌کنند. در بخش فرهنگی مشکل داریم. بنده در این سن و سال نباید بیایم این کارها را انجام بدهم. تازه هیچ کس هم نمی‌گوید بارک الله.

 

صدا و سیما مثل حلوافروشی می ماند

رسانه عمده ما صدا و سیماست و من کارش را قبول ندارم. اگر یک مغازه‌ای یا رستوران غذاپزی 99 درصد غذاهایش لذیذ و مفید باشد و یکی از آنها مسموم باشد درب آن را می بندید. صدا و سیما هم تا 100 درصد سالم نشود باید درب آن را بست.

البته این تلویزیون برنامه خوب هم دارد اما صدا و سیما درست مثل حلوا فروشی می ماند که حلوای سالم هم دارد اما در کنار آن حلوای پر از میکروب هم دارد. در حال حاضر نگاه کنید ببینید من فردی هستم که با ورزش، هنر و دیگر موارد آشنا هستم و می‌بینیم این مسایلی که پخش می‌شود خارج از دون است. در این رسانه فیلم نداریم، یکبار یک فیلم سطح پایین را آنقدر تعریف کرد که همه را شوکه کرد. ما حتی در سطح دنیا هم فیلم خوب نداریم. حالا می‌گویند فلان فیلم خوب است پس شما ببینید بد آن چه می‌شود که این خوبش است.

 

جوان ما در مدرسه نمی‌داند برای چه زندگی می‌کند

مثلا آموزش و پرورش چطور در مدارس درس می‌دهند. در بخش های مختلف در آموزش‌های ما نیمی از مردم ما زن هستند. از دختر 10 سال تا زن 60 ساله که در جامعه نقش دارند. خوراک فرهنگی برای آنها نداریم. اسلام برای ما یک مسئله خاص است. زن ایرانی باید دنیا را تکان دهد. در فیلم‌هایی که نهضت‌ها نشان می‌دهند در بحرین کوچولو زن‌ها صف مقدم هستند و این همه از آثار تشیع است. در مصر روز اول زن نبود بعد آرام آرام به میدان آمدند. متاسفانه جوان ما در مدرسه نمی‌داند برای چه زندگی می‌کند و تمامی این مسائیل در آموزش و پروزشة دانشگاه و دیگر موارد خلاصه می‌شود. من در دانشگاه‌ بودم و تمام این دوره‌ها را دیدم. در کوی دانشگاه خوابیدم و همه این مسایل را درک می‌کنم.

بنده از قدیم ارتباط با جوان‌ها داشتم . باید فرق جوان‌ها را با یکدیگر دید. من در زمان انقلاب در مدرسه نهضت آزادی کمال و کارآموز درس می‌دادم و مسئول پذیرش من هم مرحوم باهنر و بهشتی شدند. آنها آنجا درس می‌دادند اما گفتند ما گرفتاریم و حالا نوبت شماست و من می‌رفتم آنجا و در کنار جوان‌ها بودند.

در آن محیط بچه‌ها پرپر می‌زدند کسی به سئوالاتشان جواب بدهد یا مشکلشان را حل کند. دانش‌آموزی پیش من آمد و اعتراف کرد که سیگار می‌کشد و خانوادگی مشروب می‌خورند و ما با حرف‌هایمان از آنها جوان‌های انقلابی ساختیم که توانستند بر روی خانواده‌ خود هم تاثیر بگذارند.

یکی از ضرورت های جامعه این است که با جوان حرف زده شود. در همین رسانه تلویزیون که من به هیچ عنوان نمی‌پسندم در برخی از مواقع حرف‌های خوبی از روحانی و غیر روحانی در آن زده می‌شود ولی آیا کفایت می‌کند یا نه؟ شبکه سه دائما فوتبال نشان می‌دهد معلوم است در این شرایط جوان به حرف های یک پیرمرد گوش نمی‌کند ذائقه‌اشان نمی‌کشد و مزه آن را نچشیده است.

یک زمانی در سال 60 در رادیو برنامه خانواده داشتم ،‌ یک افرادی می گفتند که این برنامه را گوش می‌کنیم که آدم تعجب می کرد. خانم‌ها که به طور کلی مشتری این برنامه بودند. در آن زمان یک نفر با من تماس گرفت گفت: اگر یکسال جلوتر این برنامه پخش می‌شد من طلاق نمی‌گرفتم.

 

ماجراي شكل­گيري 99 نفر در مجلس دوم

چون دوره اول نخست وزيري ميرحسين موسوي سراسر با مصالح ملي و مذهبي برخورد داشت و ناهماهنگي آن با رئيس جمهوري و خط مستقيم مجلس و روحانيت مشهود و مسلم شد، پس از انتخاب مجدد رئيس جمهور اين موضوع مسلم بود كه نه رئيس جمهوري مايل به انتخاب مجدد موسوي براي نخست وزيري است و نه قشر اصلي مجلس و نه اكثريت ملت و قراين نشان ميداد كه امام(ره) هم با وي موافقت ندارند. بنابرين دورنماي سياست هم نشان نميداد كه شخص مذكور مجدداً از طرف رئيس جمهوري معرفي شود و مجلس به آن رأي بدهد، از اينرو همه عوامل طرفدار سياستهاي مخرّب وي بكار افتادند كه ميرحسين موسوي دوباره به قدرت برسد.

چون از انصراف مجلس و رئيس جمهوري مأيوس بودند به امام خميني روي آوردند و همه عناصر مؤثر در توطئه به كار افتادند و با حضور مكرر نزد امام(ره) و مدح موسوي چنين وانمود كردند كه جوانان جبهه جنگ با صدام طرفدار موسوي هستند و انتخاب نشدن وي صدمه محسوسي به جبهه خواهد زد و اين همان نقطه حساسي بود كه امام نسبت به آن فوق العاده حساسيت داشتند و اطرافيان هم اين را بخوبي ميدانستند؛ درست همان وضعي كه بعد درباره جام زهر دادن به امام تكرار شد و يكي دو نفر مؤثر جنگ چنين به عرض امام رسانده بودند كه جبهه امكان دفاع بيشتر ندارد و امام ناگزير به سختي و به تلخي براي حفظ نظام و جان جوانان جام زهر را نوشيدند و با متاركه جنگ موافقت كردند. ولي بعد كه خلاف گفته امناي خائن برايشان ثابت شد جبران آن ممكن نبود و امام نتوانست حكم خود را پس بگيرد. از اينرو نه به صورت حكم شرعي يا قانوني بلكه به صورت نقل قول از ايشان توسط يك نفر اعلام شد كه امام(ره) به مجلس پيام داده­اند كه ميرحسين را انتخاب كنند.

اين موضوع در ميان نمايندگان غلغله­يي راه انداخت و روح و وجدان عده­يي از مجلس در فشار قرار گرفت كه آيا به تجربه و علم خود عمل كنند يا به ميل امام؟ من يكي از افرادي بودم كه به شدت در فشار روحي بودم، از طرفي نمي خواستم خاطر امام آزرده شود و از طرف ديگر وظيفه شرعي و قانوني خود مي دانستم كه به ميرحسين رأي ندهم و تا صبح روز رأي­گيري در همين ترديد بودم و براي بسياري از نمايندگان كه با من مشورت ميك ردند جوابي نداشتم و اين حالت اكثريت مجلس بود كه خيرخواه بودند و با ميرحسين عقد مودت نداشتند.

نتيجه اين شد كه سرانجام 99 نفر به ميرحسين موسوي رأي نداند و بقيه كه عده­يي طرفدار ميرحسين و عده­يي در شك و ترديد بودند به وي رأي دادند و او نخست وزير شد. پس شكل گيري 99 نفر در واقع اتفاقي بود و بر اساس نوعي جبهه­گيري و يا فراكسيون و مانند آن نبود و اكثر اين 99 نفر از رأي و اقدام ديگري خبر نداشتند ولي وجدانشان راحت بود كه كار درستي انجام داده­اند و مشكل آخرتي ندارند.

سال 1388 ميوه تلاش حدود سي ساله صهيونيسم و بين الملل و آمريكا و انگليس بود. دشمنان وقتي از دولت موقت و بني صدر و واقعه طبس و نوژه و صدام مأيوس شدند، تمام نيروي خود را روي دولت و اطرافيان ميرحسين موسوي متمركز كردند؛ اطرافياني كه عده­يي از آنها امروز در زندان هستند يا بودند.

جبهه مقابل اين توطئه نيمه پنهان، مجلس بود كه متأسفانه اكثر هيئت رئيسه و عده­يي از اوباش مجلس بنمايندگي از دولت بدترين رفتار را با اين عده داشتند. پس از مجلس دوم، عده­يي از اين افراد به دولت رفتند و به محكم و استوار كردن زير ساخت (فونداسيون) يك براندازي از درون نظام پرداختند و اين كار در ابعاد فرهنگي، اقتصادي و پولي، ديپلماسي و سياسي و تبليغاتي و رسانه­يي و حتي جمع آوري و سازماندهي اوباش و اراذل شهر تهران و برخي مراكز استانها انجام شد.

شما در ادوار پيش از آقاي احمدي نژاد ميبينيد كه چگونه از هر طرف فعاليتها به سود دشمن بود و دشمنان خارجي با سكوت و يا كلام خود رندانه از دولت و دولتمردان حمايت ميكردند.

وقايع براندازي، اقدام رسمي و جزمي دشمنان براي بهره­گيري از سرمايه­گزاريهاي سي ساله خود بود و چون به فرمول انقلابهاي رنگين اطمينان داشتند بدون ترس از شكست به ميدان آمدند و با دست انتقام الهي روبرو شدند.

درباره رأيي كه به ميرحسين موسوي و برخي رؤساي دولت نداده­ام هيچگاه پشيمان نشدم بلكه به مرور زمان به صحت كار خود هم در موضوع 99 نفر و هم در واقعه خائنانه پذيرائي و پالوده خوري افراد غير مسئول ايران با مك فارلين ـ معاون رئيس جمهور آمريكا ـ و سؤالي كه هشت نفر از نمايندگان از دولت كرديم، يقين و اطمينان پيدا كرده ­ام.

نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها