سرویس اندیشه دینی پایگاه 598،
حمیده جلیل پورافشار/ بیداری اسلامی عنوانی است که برای حرکت کلی کشورهای منطقه جنوب غربی آسیا و شمال آفریقا برگزیده شده است. کشورهایی همچون تونس، مصر، یمن، بحرین، عربستان سعودی و ... از جلمه کشورهایی هستند که حرکت های مردمی در آنها به سرانجام یا به نقاط حساسی رسیده است. می توان گفت بیداری اسلامی به طور مشخص در مقابل بیداری عربی یا بهار عربی برگزیده شده است.
در این نوشتار نمی توان به ابعاد متفاوت هر یک از این واژگان پرداخت، اما به روشنی مبانی متفاوتی در اینجا همآوردی می کنند؛ بیداری اسلامی وجه ضداستکباری ، خوداتکایی و استقلال ملی را وجه ممیزه انقلاب های مردمی معرفی می نماید، در حالی که بهار عربی بر عنصر دموکراسی به مثابه وجه تشخص این حرکت ها تأکید دارد.
بنابراین بیداری اسلامی چشم روی دموکراسی خواهی نمی بندد؛ چه اینکه در این گفتمان مردم سالاری دینی پدیده ای موجه و اساساً اجتناب ناپذیر. در واقع صحبت اصلی از اَبَرجهان است. این حرکت به چه اَبَرجهانی تعلق دارند؟ آیا این حرکت ها انقلاب های مدرنی به شمار می آیند که در صدد زمینه سازی برای تعمیق مدرنیته هستند؟ یا اینکه این انقلاب ها بسان انقلاب اسلامی ایران به وام از استاد رضا داوری اردکانی، انقلاب مدرنی هستند علیه مدرنیته؛ حال به درجات متفاوت؟
بیداری اسلامی، انقلاب های منطقه را دنبال انقلاب اسلامی ایران و مکمل آن می داند. اما باید از طرفداران بهار عربی پرسید که آنها چگونه نسبت بین انقلاب ایران و انقلاب خود را صورت بندی می کنند؟ در این سؤال دقیقه ای نهفته است که «اگر در خانه کس است، یک حرف بس است». به عبارت دیگر با قبول ماهیت اسلامی انقلاب ایران نمی تواند وجه اسلامی و ضد مدرن انقلاب های اخیر منطقه را نادیده انگاشت . با این مقدمه کوتاه در این نوشته در صدد بررسی و تحلیل نسبت بیداری اسلامی و اتحاد اقتصادی هستیم. اتحاد اقتصادی گرجه از حثی فنی واجد بار معنایی خاصی است، مراد نویسنده در این متن از اتحاد اقتصادی بیان کلی تری از این مفهوم است؛ کلیتی که بری که از دوگانه سازی های صفر و یک علوم فنی و مِن جمله علم اقتصاد است. البته توجه به مبانی فنی و علمی اتحاد اقتصادی که به طور عمده زیر بخش شاخه تجارت و مالیه بین الملل محسوب می شود، می تواند بصیرت های جالب توجهی را عایدمان سازد.
اتحاد اقتصادی و اتحادیه های اقتصادی متعارف
اتحاد اقتصادی در دو معنای مختلف می توان طرح شود؛ از طرفی در دنیای امروز تا سخن از اتحاد اقتصادی به میان می آید اذهان به سمت اتحادیه های اقتصادی متمایل می شود؛ اتحادیه اقتصادی مابین دو یا چند کشور مختلف در اثر امضای توافقنامه ای اعتباری که ناظر بر قوانین و سیاست های اقتصادی مثل سیاست های پولی این کشورهاست، برقرار می شود. در اثر امضای این توفاقنامه دولت های کشور عضو موظف می شوند تا تعرفه های گمرکی و همچنین یارانه های صادراتی خود را در چهارچوب توافقنامه های فی مابین تنظیم نمایند. توافقنامه های تجاری نیز انواع مختلفی دارند؛ بعضی توافقنامه ها مثل اتحادیه اکو انتظارات حداقلی و مشخصی را تضمین می کنند و عملاً دست دولت ها را برای شکل دهی سیاست های مطبوع خود باز می گذارند.
اما بعضی دیگر از موافقتنامه ها مثل اتحادیه یورو عملاً دست دولت ها حتی در مواقع بحران می بندد؛ برای مثال یونان در حال حاضر به رغم بحران داخلی نمی تواند سیاست مستقلی نسبت به اتحادیه یورو اتخاذ نماید. شایان ذکر است کشورهای ضعیف عضو اتحادیه های پرقدرت و منسجم مثل یورو می پذیرند در ضمن برقراری یک رابطه استثماری به قسمت کوچکی از کیک اقتصادی دست رنج یورو دست یابند. به عبارت دیگر کشورهایی مثل یونان اگرچه با پیوستن با یورو نسبت به حالتی که عضو آن نیستند دارای عایدی کوچکی می شوند، در قابل این پیوستن به یورو، استقلال خود را بر منابع و حاکمیتشان از دست می دهند.
در واقع این کشورها منابع خود را در اخیتار یورو و البته عملاً کشورهای پرتوانی (از حیث قدرت ساماندهی اقتصادی) قرار می دهند که تا در عوض، این کشورها نیز در شبکه تقسیم کار درون اتحادیه جذب و از آن طریق «روزی بخور و نمیری» کسب نمایند. بنابراین می توان به این نتیجه رسید که اتحادیه های اقتصادی متعارف دارای مکانیسم هایی هستند که خود به خود شکاف مابین قوی ضعیف را درون اتحادیه تعمین بخشیده و بدین ترتیب نمی توانند اتحادیه های ایده آل مورد نظر تمدن اسلامی موعود انقلاب های اسلامی خاورمیانه تلقی شوند. به عبارت دیگر تا نظام های اقتصادی درون اتحادیه های اقتصادی کماکان بر منوال سرمایه داری باشند نمی توان و نباید از کپی برداری از آنها برای اتحادیه اقتصادی مطلوب بیداری اسلامی بهره برد؛ چه اینکه در این صورت نمی توان امیدوار بود که وجه اسلامی انقلاب های خاورمیانه هم چنان به عنوان وجهی دایرمدار تلقی شود. از طرفی شکل گیری اتحادیه های متعارف اقتصادی پیش نیازهای مشخصی دارد که از جمله آن می توان به ثابت سیاسی و ماهیت غیر ایدئولوژیک کشورهای عضو وجود حداقل یکی از قدرتهای برتر اقتصادی جهان و منطقه درون اتحادیه و ... اشاره کرد. توجه به این پیش شرط ها خود شاهدی است بر مدعای عدم امکان پذیری الگوبرداری از اتحادیه های متعارف اقتصادی برای منطقه بیداری اسلامی. اما اتحاد اقتصادی مطلوب بیداری اسلامی چیست؟ در ادامه سعی شده است برخی از ویژگی های اصلی این موضوع را مشخص نماییم.
اتحاد اقتصادی و بیداری اسلامی
بیداری اسلامی به تصریح رهبر معظم انقلاب اسلامی امتدادی از طلیعه تمدن نوظهور اسلامی، یعنی انقلاب اسلامی است که از این منظر ایران اسلامی پایه گذار هندسه جدیدی در نظام بین الملل است. بر این اساس نه فقط فرآیندهای غیرحقانی و غیرربانی سیاسی و اجتماعی باید از صحنه روزگار محو شود که انهدام فرآیندهای اقتصادی ظلمانی و استثماری نیز اگر دارای اهمیت بیشتری نباشند. یقیناً اهمیت کمتری ندارند. از این منظر همان طور که ولایت فقیه به مثابه محصول عمر نادره دوران، نوآوری خاصی بود و توانست مدلی دیگر گون از مدیریت و حاکمیت را در امتداد مقوله عمیق و حیاتی ولایت، درون بافت جوامع ارائه دهد، ارائه نظام های اقتصادی نوآورانه ای نیز یابد در دستور کار باشد تا بر اساس آن فرآیندهای کسب معیشت نیز به طور اساسی متحول شود. از این منظر اتحاد اقتصادی در پرتو بیداری اسلامی باید دارای مکانیسم هایی عاری از هرگونه استثمار مستتر درون نظام های سرمایه داری باشد و بر رشد و تعالی عادلانه کشورهای عضو اتحادیه متمرکز باشد.
شایان ذکر است اگر به طور کلی سه حوزه فرهنگ، اقتصاد و سیاست را به مثابه محمل های اصلی تجلی انقلاب اسلامی بدانیم، فقط حوزه سیاست (در داخل به ویژه عرصه سیاست خارجی) آن هم تا حدودی، بر مبنای روش و منشی مستقل، سازمان دهی شد است. به عبارت دیگر انقلاب اسلامی در عرصه هایی چون فرهنگ و اقتصاد نتوانسته است شیوه مستقلی را پی گرفته و بدین ترتیب منویات خود را پیاده نماید؛ به همین دلیل در عرصه فرهنگ و اقتصادی روز به روز همرنگی نظام با سرمایه داری افزون شده است و در حال حاضر در این دو حوزه، جمهوری اسلامی نمی تواند مدعی استقلال باشد. گفتنی است همین نقصان باعث کاهش کارآیی سیاست خارجی (به رغم استقلال موجود در این حوزه) نیز شده است.
بنابراین بدیهی است منظر و افق تشکیل اتحادیه اقتصادی بر مبنای بیداری اسلامی نمی تواند ایده ای عملیاتی تلقی شود. در واقع اگر جمهوری اسلامی طی این سی سال در عرصه فرهنگ و اقتصاد نیز نهادسازی و نظام سازی شایسته ای از جنس ولایت فقیه برپا می کرد؛ بالطبع می توانست در این پیچ عظیم تاریخی نقش برجسته تری ایفا نماید. اما توجه رهبر معظم انقلاب و همچنین نخبگان به حوزه اقتصاد و فرهنگ طی سالیان اخیر و تفطن به ماهیت غیر خنثای علوم انسانی می تواند نویدبخش این باشد که در آینده ای نه چندان دور با نظام سازی و نهادسازی مبتنی بر مبانی انقلاب اسلامی است، نسخه اقتصاد و فرهنگ جمهوری اسلامی در کنار نسخه سیاست قرار گرفته و بدین ترتیب بتوان آینده درخشانی را از جهت اتحاد اقتصادی مابین ملل مسلمان در نظر گرفت.
پی نوشت:
شایان ذکر است که کتاب انقلاب اسلامی و انفتاح تاریخ: بیداری اسلامی در بهار عربی». به قلم دکتر حسین کچویان و انتشارات سوره مهر، منبع خوبی برای مطالعه در این زمینه است.