طرح پیشنهاد مذاکره مستقیم بین ایران و ایالات متحده توسط «جو بایدن»، معاون اول رئیسجمهوری آمریکا و سپس رد قاطع این پیشنهاد از سوی عالیترین مقام نظام جمهوری اسلامی ایران، این روزها در رسانههای بینالمللی سر و صدای زیادی برپا کرده است.
در این میان تحلیلهای متعددی نیز از این مساله در رسانههای مختلف داخلی و خارجی ارائه شده است که هریک از نگاهی خاص به این مساله پرداخته است. نکته مهم در این میان این است که آنچه در این پیشنهاد متفاوت به نظر میرسید، «مذاکره مستقیم» بود وگرنه در چارچوب 1+5، ایالات متحده عملا چندین بار با ایران مذاکره داشته است. اما سوال آن است که چرا بایدن و دولت آمریکا احساس میکنند که مذاکرات مزبور قادر به حل مناقشه هستهای نبوده و باید مذاکرات را در چارچوبی دیگر یعنی چارچوب دوجانبه دنبال کرد؟
* رویکرد کلان ایالات متحده در قبال مساله هستهای ایران
«آلن هارت» خبرنگار سابق بیبیسی در امور خاورمیانه اذعان دارد که تقابل واشنگتن با تهران بر سر برنامه هستهای ایران، اصولا یک تقابل نیابتی است. کاخ سفید و کنگره آمریکا در خصوص فعالیتهای هستهای ایران به نیابت از تلآویو در برابر جمهوری اسلامی قرار دارند و این در حالیست که خود به صلحآمیز بودن برنامه هستهای ایران واقفاند. حتی بسیاری از تحلیلگران معتقدند که عامل اصلی ناکامی مذاکرات ایران و 1+5، نفوذ غیرمستقیم اسرائیل در این مذاکرات است.
یکی از واقعیاتی که اثباتکننده این نگاه آقای هارت به مساله است، شیوه عملکرد کنگره آمریکاست. کنگره آمریکا بهخاطر حضور تعداد زیادی نماینده جمهوریخواه نومحافظهکار، نسبت به کاخ سفید بیشتر تحت تاثیر لابیهای یهودی (صهیونیستی) است و به همین نسبت رویکردهای ضدایرانی آن نیز بیشتر است.
بهعبارت دیگر، اسرائیل به عنوان متغیری مستقل، کاملا بر سیاست خارجی واشنگتن در قبال ایران اثر دارد و این امر قابل انکار نیست. رفتار ایالات متحده در قبال برنامه هستهای ایران، متغیری وابسته به سیاستهای رژیم صهیونیستی است. با این وصف، برای روشن شدن دقیق ابعاد پیشنهاد مذاکره مستقیم ایالات متحده به ایران، باید سیاستهای تلآویو در قبال برنامه هستهای ایران، مورد واکاوی و مداقه قرار گیرند.
* تلآویو و اولویتی بهنام حفظ هژمونی هستهای
سیاست خارجی اسرائیل در قبال کشورهای خاورمیانه تا حدود زیادی از نورئالیسم تهاجمی (آفندباور) تبعیت میکند. این بهعکس سیاست خارجی رژیم مزبور در قبال غرب است که عموما از الگوهای نولیبرالی برآمده است.
در این سیاست خارجی آفندباور، جنگ ابزاری مشروع بوده و تجاوزگری به منزله ضمانت بقا شناخته میشود. طی همین چند سال اخیر، تجاوزهای مکرر رژیم صهیونیستی به لبنان و نوار غزه و از سوی دیگر کشورهایی چون سودان و سوریه، همه با یک انگیزه انجام میشوند: «بقا».
صهیونیستها بهخوبی میدانند که رژیمشان فاقد ریشههای تاریخی بقا است و چیزی بهنام «ملت اسرائیل» دارای ریشههای عمیق تاریخی نیست، حتی اگر تلاش کنند که برای آن ریشههای 3000 ساله بتراشند. واقعیت آن است که یک ملت در گذار تاریخ قابل تغییر هست اما نابودشدنی نیست و این در حالی است که هیچ اثری از آنچه «ملت یهود» خوانده میشود، دستکم در هزار سال اخیر در خاورمیانه بهچشم نمیخورد.
ریشههای تاسیس اسرائیل بهجای آنکه به تاریخ برگردد، به اعلامیه «لرد بالفور»، وزیر امور خارجه بریتانیا در جنگ اول جهانی بازمیگردد که وعده داد کشورش برای یهودیان در فلسطین یک وطن تاسیس خواهد کرد. به باور برخی، آژانس بینالمللی یهود که از نفرت عمیق مسیحیان اروپایی از یهودیان کاملا آگاه بود، سران اروپایی را قانع کرده بود که با تاسیس یک وطن برای آنان در اراضی تصرف شده عثمانی، خواهند توانست از شر یهودیان خلاص شوند.
بدیهیست که یک ملت با جمعآوری مهاجران از این سو و آن سوی جهان قابل تشکیل نیست. ملت نیاز به ریشههای تاریخی و حتی «رنجهای مشترک تاریخی» دارد که منجر به ایجاد حس همبستگی است.
واضح است که چنین رژیمی که فاقد ریشههای اصلی برای بقاست، وقتی در محاصره ملتهایی قرار میگیرد که اساسا با اصل وجود آن مخالفاند، تنها راه بقا را در حفظ برتری نظامی میداند و دچار پارانویای شدید نسبت به هر تحرکی در منطقه میشود.
نورئالیسم تهاجمی اسرائیل اینچنین شکل گرفته است. اسرائیل برای حفظ بقای خود «کنترل حریف» را طبق تعالیم «مرشایمری»، دستور اصلی سیاست خارجی خود میداند. صدالبته طبق همین تعالیم، حفظ برتری مطلق نظامی که برابر است با برتری مطلق هستهای، ضروری است.
آنچه برای اسرائیل در خصوص برنامه هستهای ایران مهم مینماید این است که هژمونی هستهای این رژیم در خاورمیانه بههیچوجه به چالش کشیده نشود. قابلیت غنیسازی اورانیوم توسط ایران برای اسرائیلیها یعنی خدشهدار شدن این هژمونی. برای صهیونیستها فرقی ندارد که ایران سلاح هستهای تولید کند یا نه بلکه مهم این است که چنین قابلیتی را نه ایران و نه هیچ یک از کشورهای خاورمیانه نداشته باشند. حتی سلاحهای هستهای پاکستان نیز برای اسرائیل یک تهدید تلقی میشود و این در حالی است که اسلامآباد متحد کلاسیک بلوک غرب در جنوب آسیاست.
اسرائیل نهتنها نگران قابلیت غنیسازی ایران است بلکه نگران آن است که همچشمی بین کشورهای عربی و ایران، منجر شود این کشورها نیز بهدنبال چنین قابلیتی باشند.
بنابراین، هژمونی هستهای برای اسرائیل برابر است با بقا و هرگونه خدشه در آن به معنای خدشه در بقای اسرائیل است.
یکی از اموری که اسرائیل را بهشدت نگران میکند، عدم توانایی این رژیم در «ضربه دوم هستهای» است. سران تلآویو میدانند که در هر نبرد هستهای اگر ضربه اول را بخورند، به جهت نداشتن عمق استراتژیک، توان زدن ضربه دوم را ندارند، لذا از وجود ساقط میشوند. بههمین جهت بقای اسرائیل در گروی عاری بودن تمام منطقه از قابلیت هستهای است، مگر فلسطین اشغالی.
به این لحاظ، اگر کشوری قابلیت ساخت سلاح هستهای را در کوتاهمدت داشته باشد، اسرائیل حتی قادر به زدن ضربه هستهای اول به این کشور هم نیست چرا که در ضربه دوم و تلافیجویانه، اثری از «وطن جعلی یهودیان» باقی نخواهد ماند.
واکاوی فوق نشان میدهد که رژیم صهیونیستی مخالف هرگونه توان غنیسازی اورانیوم در ایران است، یعنی همان توانی که معاهده منع گسترش تسلیحات اتمی آن را حق بلامنازع تمام اعضا دانسته است. همین دیدگاه یقینا بر هرگونه مذاکره هستهای مستقیم بین ایران و ایالات متحده اثر خواهد گذاشت. اگرچه مواضع اوباما از مواضع نتانیاهو متعادلتر است اما اوباما با مانعی بهنام کنگره مواجه است که در مواضع خود با نتانیاهو تفاوتی مشاهده نمیکند.
* بایدن در چه فضایی پیشنهاد مذاکره را داده است؟
سیاست خارجی اوباما / بایدن در قبال ایران، سیاست مذاکره همراه با فشار بوده است. ادامه فشارهای روزافزون بر ایران از یکسو و دم زدن مستمر از مذاکره از سوی دیگر، دستور کار اصلی کاخ سفید را در قبال کشورمان تشکیل میدهد.
بدیهیست که مذاکرات مدنظر در چنین شرایطی، مذاکرات «امتیازگیرنده» خواهد بود. «خلاصه مقصود ایالات متحده این است که ایران در روندی گام به گام، از داشتن چرخه سوخت هستهای صرفنظر کند تا تحریمهای سنگین غرب علیه این کشور برداشته شود.» توقف غنیسازی 20 درصدی تنها گام اول است.
یکی از مسائلی که اوباما / بایدن را به موفقیت این رویکرد امیدوار کرده، ضعفهای مدیریت اقتصادی درون کشور طی ماههای گذشته است. ایالات متحده امیدوار است که جنگ فرسایشی اقتصادی در کنار ناتوانیهای مدیریتی سرانجام ایران را مجبور به مصالحه کند.
نباید تردید کرد که ایالات متحده در مذاکرات دوجانبه مدنظر آقای بایدن، بهدنبال آن است که به این هدف سریعتر دست پیدا کند. بایدن از سوی دیگر با طرح این پیشنهاد خواسته است توان داخلی ایران را نیز محک بزند. سوال پس پرده ذهن او در هنگام طرح این پیشنهاد این بوده که آیا ایرانیها با تحریمها آنقدر فرسوده شدهاند که بخواهند هرچه زودتر تن به مصالحه دهند؟ پاسخ قاطع رهبر انقلاب اسلامی به این پیشنهاد، در واقع پاسخی محکم به این سوال پس پرده ذهن آقای بایدن و همکارانش بود.
* در چه شرایطی میتوان به مذاکره با آمریکا فکر کرد؟
حداقل چیزی که باید قبل از تصمیمگیری برای هرگونه مذاکره دوجانبه با آمریکا در زمینه هسته ای محقق شود، «بهرسمیت شناخته شدن حق غنیسازی اورانیوم ایران در چارچوب 1+5 است.» آمریکاییها اگر در چارچوب یک ائتلاف بینالمللی نظیر 1+5 مجبور به پذیرش حق غنیسازی ایران شوند، برایشان دشوار خواهد بود که در شرایط گفتگوهای دوجانبه، به سیاست مرشایمری صهیونیستها عدول کنند.
تا پیش از بهرسمیت شناخته شدن این حق، حتی تعطیلسازی غنیسازی 20 درصدی هم اشتباه بهنظر میرسد. غنیسازی 20 درصدی یک برگه مهم در مذاکرات هستهای است که تنها زمانی میتوان از آن گذشت که حقوق اساسی ایران طبق انپیتی بهرسمیت شناخته شده باشد.
البته بهرسمیت شناختن این حق، کف انتظارات ایران برای تحقق شرایط مذاکره دوجانبه در حوزه هسته ای است. نظام اسلامی ایران برای مذاکره با آمریکا یقینا شرایط دیگری را هم مدنظر خواهد داشت که باید در جای خود مورد بررسی واقع شوند.
برای واشنگتن شکستن تابوی مذاکرهناپذیری ایران یک موفقیت بزرگ است و اگر دموکراتها بتوانند این تابو را بشکنند شاید دستکم تا هشت سال بعد نیز حضور خود را در کاخ سفید تضمین کنند. بنابراین اگر میخواهند بهچنین موفقیتی دست پیدا کنند، باید هزینههای سنگین آن را هم بپردازند. بهرسمیت شناختن حقوق حقه هستهای ملت ایران تنها نخستین گام است.
در شرایط فعلی، مذاکره مستقیم با ایالات متحده نهتنها به نفع ایران نیست، بلکه کاملا در راستای پازل چیده شده توسط آمریکاییهاست. نباید فراموش کرد که بهعکس جمهوریخواهان عموما عربدهکش، دموکراتها سیاستمدارانی بسیار زبردست هستند که تعامل با آنها بعضا بهغایت سخت است. بنابراین در پس هر پیشنهادی باید لایههای ناشناختهای را جستجو کرد که سیاستمداران دموکرات، طراحی کردهاند.
یادداشت از: علیرضا کریمی