کد خبر: ۱۱۳۵۳۱
زمان انتشار: ۱۱:۱۷     ۲۵ بهمن ۱۳۹۱
رضا مرعشی عضو پیشین وزارت امور خارجه آمریکا در بخش امور ایران در مقاله‌ای با اشاره به آغاز دور دوم ریاست جمهوری باراک اوباما و مسئله آينده روابط تهران و واشنگتن مي‌نويسد: آمریکا با لحظه‌ای تعیین‌کننده‌ای در کشمکش‌ها و چالش‌های مداوم خود با ایران روبرو شده است.
598 به نقل از مشرق، "رضا مرعشی"، عضو پیشین وزارت امور خارجه آمریکا در بخش امور ایران در مقاله‌ای با اشاره به آغاز دور دوم ریاست جمهوری باراک اوباما و مسئله آينده روابط تهران و واشنگتن مي‌نويسد: آمریکا با لحظه‌ای تعیین‌کننده‌ای در کشمکش‌ها و چالش‌های مداوم خود با ایران روبرو شده است. خوشبختانه، رؤسای جمهوری که در دور دوم نیز انتخاب می‌شوند دارای اختیارات منحصربفردی برای پیگیری سیاست‌های متفاوت و تعیین کننده هستند - و اوباما فرصت ویژه‌ای برای دگرگون ساختن استراتژی شکست‌‌خورده آمریکا در قبال ایران در اختیار دارد.


"رضا مرعشی"، عضو پیشین وزارت امور خارجه آمریکا در بخش امور ایران

اوباما تاکنون نیز گام‌های ارزشمندی برای بازگرداندن آمریکا به مسیر درست برداشته است: او این کشور را از لبه پرتگاه اقتصادی نجات داده، به جنگی مصیبت‌بار در عراق پایان بخشیده، و برای پایان جنگ در افغانستان مهلتی تعیین کرده است. اما روند بازسازی آمریکا به خودی خود رخ نداده است. از بحران ریاضت اقتصادی پیش رو گرفته تا ادامه جنگ داخلی در سوریه، ابرقدرت بدون رقيب جهان همچنان وظیفه طاقت‌فرسای احیای رهبریش بر کشورهای دیگر را بر دوش دارد.

شاید هیچ مسأله‌ای به اندازه مسأله روابط ایران و آمریکا نشان‌دهنده چالش‌های بغرنج پيش روي اين كشور در سال 2013 نباشد. نشانه‌هایی وجود دارد که اوباما از خطرات این بازی به خوبی آگاه است: همان گونه که در سخنرانی دومین مراسم تحلیف خود بیان داشت "ما شهامت زیادی در حل صلح‌آمیز اختلافاتمان با کشورهای دیگر نشان خواهیم داد- نه چون در برابر خطرات پیش رویمان کم‌تجربه‌ایم، بلكه معتقديم تعامل به شكل پايدارتري بدبيني‌ها و ترس‌هاي موجود در مواجهه با كشورها را از بين خواهد برد."


حل چالش های عمده امنیتی آمریکا در تعامل با ایران

حل مسأله ایران به دلیل دستکم هفت چالش امنیت ملی آمریکا ضروری است: منع گسترش سلاح‌های اتمی، امنیت انرژی، سوریه، افغانستان، عراق، مبارزه با تروریسم و صلح میان اعراب و اسرائیل. وضع موجود به وخیم‌تر شدن هر یک از مشکلات می‌انجامد.

اوباما برای حل بحران در سوریه به تعامل با ایران نیاز دارد

اما چگونه اوباما که برنده جایزه صلح نوبل دریافته است که نزاع دیرینه ایران و آمریکا در دوره ریاست جمهوری وی وخیم‌تر شده و یا به عقیده برخی از کارشناسان تا آستانه جنگی که می‌تواند به جنگ جهانی تبدیل شود پیش رفته است؟

تنها با درک این که چگونه به اینجا رسیدیم، می‌توانیم از انتخاب دوباره اوباما به عنوان کاتالیزوری برای یافتن راه‌حل صلح آمیز تعارض ایران و آمریکا استفاده کنیم.

حافظه تاریخ آکنده از فرصت‌های از دست‌رفته ایران و آمریکاست: جنبه غم‌انگیز این رابطه این است که هر گاه یکی از طرفین آماده صلح بوده، طرف دیگر دست رد به سینه‌اش زده است.

در جریان حل و فصل چالش های میان ایران و آمریکا، روند خطرناک تشدید روزافزون اختلافات جریان داشته است.

ترکیبی از تنفری دیرینه و نوعی بی‌اعتمادی- که همگی عمیقاً میان واشنگتن و تهران جریان دارد- به این دشمنی دامن زده است.


اعتراف به حقانیت خشم و نفرت ایرانیان از آمریکا

کارمند پیشین وزارت خارجه آمریکا با اشاره به سابقه تاریخی دو کشور در برخورد با یکدیگر معتقد است تاریخ برای هر دو طرف بسیار اهمیت دارد و از نشانه‌های دشمنی میان ایران و آمریکا، تئوری‌های توطئه هستند، اما افسانه‌های دور از واقعیت همواره بر شکایت‌های مشروع سایه افکنده‌اند.

به اعتقاد مرعشی سرنگونی دولت نخست وزیر قانونی و منتخب ایران، محمد مصدق، در سال 1953، حمایت دیرینه آمریکا از شاه مستبد ایران، و حمایت آمریکا از عراق در طول جنگ خونین ایران و عراق به شکل گرفتن رویکرد خصمانه ایران در قبال آمریکا کمک کرده است. از آن طرف نیز، بمبگذاری مقر تفنگداران دریایی آمریکا در لبنان در سال 1983، بمباران برج‌های مسکونی الخبر در عربستان سعودی در سال 1996، و ماجرای گروگان‌‌گیری ایران در سال‌های 1979 تا 1981 در سفارت آمریکا در تهران تنها چند نمونه از مواردی است که به رویکرد خصمانه آمریکا در رابطه با ایران دامن زده است.

مرعشی در ادامه با ذکر تجربیات خود در وزارت خارجه آمریکا می‌گوید: که این خاطرات در اذهان تصمیم‌گیرندگان اصلی واشنگتن و تهران ریشه دوانیده است. از تجربه شخصی خود می‌گویم. بخش اعظمی از چهار سالی که در وزارت امور خارجه مشغول بودم، بر روی در دفتر روبرویی من برچسبی در ابعاد 4 در 4 اینچ از 34 سال پیش به چشم می‌خورد که رویش نوشته بود "گروگان‌ها را آزاد کنید". با این که در اثر گذر زمان رنگ و رورفته شده بود، کسی به آن دست نزده بود. درست است که در نگاه بازدیدکنندگان و مقامات خارجی این برچسب تنها یادگاری به‌جای‌مانده از گذشته بود، اما در پس آن حقیقتی پرقدرت نهفته بود.

هر دو طرف این نزاع، اسیر تاریخچه خود هستند و سعی می‌کنند نوعی احساس عمیق قربانی بودن در این ماجرا ایجاد کنند که همچنان فضای سیاسی را مسموم می‌کند. مسائل کنونی را خصومتی بزرگ‌تر و مرسوم که پس از سی سال به این ابعاد رسیده تحت‌الشعاع قرار داده‌اند.


تحریم‌های فلج‌کننده‌ای که نتیجه نداد

جالب آن که، بالاترین سطوح دولت آمریکا به تأثیر منفی تحریم‌ها بر روابط میان آمریکا و ایران اذعان کرده‌اند. وقتی در کنفرانس خبری دسامبر سال 2004 از رئیس جمهور وقت جورج دابلیو بوش درباره سیاست آمریکا در قبال ایران پرسش شد، وی با صداقتی گذرا پاسخ داد: "امیدمان به کشورهای دیگر است، چرا که با تحریم‌ها کاری کرده‌ایم که دیگر خودمان تأثیری بر این حوزه نداریم."

هشت سال گذشت، اما واقعیتی که بوش به آن اشاره کرد همچنان حقیقتی آزاردهنده است. با این حال دولت اوباما به اعمال تحریم‌های جدید علیه ایران ادامه می‌هد. جای شگفتی نیست- روش آمریکا همیشه همین بوده، فارغ از آن که نتیجه چه خواهد شد. سیاست‌گذاران آمریکا کار با ابزار تحریم را خوب بلدند: می‌دانند چگونه بر تعداد آن بیفزایند، تشدیدش کنند، به تصویب کنگره برسانند، و بطور دوجانبه و در سازمان ملل درموردشان مذاکره کنند.


اما در نهایت نتیجه این تحریم‌ها چه بوده؟ تا کنون در عمل ثمره‌ای نداشته‌اند. قرار بود تحریم‌ها آن قدر بر محاسبات استراتژیک ایران تأثیر بگذارند که هزینه‌های ادامه حرکت در مسیر کنونی بر مزایایش سنگینی کند، و در نتیجه ایران برای "تغییر رفتارش" تحت فشار قرار گیرد. اما ایران به جای تسلیم شدن یا تغییر مسیر حرکتش، به توسعه و پیشبرد برنامه هسته‌ایش ادامه می‌دهد.

از آن گذشته، عواقب این قبیل اقدامات تنبیهی دامن افرادی را گرفته که آمریکا در ظاهر خواهان کمک به آن‌هاست. برای نمونه، تحریم‌های بانکی آثار منفی روزافزونی بر مردم بی‌گناه ایران داشته- صادرات اقلامی همچون مواد غذایی و دارویی مسدود شده، و دانشجویان ایرانی که مشغول تحصیل در کشورهای دیگر هستند با دشواری‌های بی‌سابقه‌ای برای تأمین هزینه تحصیلشان روبه‌رو شده‌اند.


دولت اوباما خود را به هر دری می‌زند تا ثابت کند که تحریم‌هایش مؤثر بوده‌اند- اما اگر حقیقت داشت، چه دلیلی برای اعمال تحریم‌ پشت تحریم وجود دارد؟

ایراد اساسی روش تحریم - محور آمریکا این است که موقعیت انزوا و تعارضی حاصل از تحریم‌ها دقیقاً همان موقعیتی است که محافظه‌کاران تندروی ایران در آن شکوفا می‌شوند. بسیاری از تصمیم‌گیران ایران نیز اتکای غرب بر تحریم‌ها را، که بیش از سه دهه بی‌تأثیر بوده، مهر تأییدی می‌دانند بر این واقعیت که آمریکا هیچ گزینه دیگری در قبال ایران ندارد، و همین به این باور تهران که هدف اصلی واشنگتن تغییر حکومت ایران است، و بنابراین مقاومت تنها راه بقا، دامن می‌زند.

درست است که تحریم‌ها نمی‌توانند چاره تمام مشکلات باشد، اما دستکم می‌توانند گزینه‌های ایران را تضعیف کرده و ظاهراً اهرم فشاری در مذاکرات در اختیار آمریکا قرار می‌دهند. اما، عدم تمایل آمریکا تا بدین لحظه نسبت به لغو تحریم‌ها بر سر میز مذاکره، تحریم‌ها را به ابزاری کم‌اثر تبدیل کرده است.


چالش هسته‌ای و مدل ژاپنی رفتار ایران

بحران برنامه هسته‌ای تهران با این که بی‌اعتمادی ریشه‌دار میان آمریکا و ایران را تشدید کرده، تنها یکی از اختلافات میان این دو کشور است. با این حال، این مسأله رأس اولویت‌بندی سیاست‌گذاران آمریکایی است- که اغلب به ضرر مسائل مهم‌تر، همچون وخامت وضعیت حقوق بشر در جمهوری اسلامی، تمام می‌شود. این پرسش به قوت خود باقی است که: چرا؟

دستیابی ایران به بمب هسته‌ای نه قریب‌الوقوع است و نه مسلم. 16 آژانس اطلاعاتی آمریکا با اطمینان کامل اعلام کرده‌اند که ایران از سال 2003 هیچ‌گونه آزمایش مرتبط با سلاح هسته‌ای اجرا نکرده، در حال حاضر برنامه تولید سلاح هسته‌ای ندارد، و تصمیمی سیاسی برای دستیابی به سلاح هسته‌ای اتخاذ نکرده است. به طور نظری، این موقعیت فضای گسترده‌ای برای اقدام سیاسی دراختیار اوباما قرار می‌دهد تا روند دیپلماسی پایداری را برای اطمینان از صلح‌آمیز ماندن برنامه هسته‌ای ایران دنبال کند.

در عمل، اما همواره شاهد رفتاری معکوس از سوی واشنگتن بوده‌ایم- اعمال خودخواسته محدودیت‌های زمانی برای روش دیپلماسی، اقدامات زورگویانه بی‌سابقه، و روزنامه‌نگاری مبالغه‌آمیز و هیجانی درباره دست‌یابی قریب‌الوقوع ایران به سلاح هسته‌ای. علت این اقدامات مخرب روابط دو طرف چیست؟ در حال حاضر، ایران استراتژی متعادلی به نام نهفتگی هسته‌ای در پیش گرفته است: در نظر دارد برنامه‌ای برای‌ تولید انرژی هسته‌ای پایه‌گذاری کند که اگر خطری وجودش را تهدید کرد، بتواند با استفاده از آن در کم‌ترین فرصت سلاح هسته‌ای نیز تولید کند.

به این روش اغلب "گزینه ژاپن" می‌گویند- چرا که ژاپن برای تولید انرژی هسته‌ای سرمایه‌گذاری کلانی کرده، بی آن که سعی کند به مهارت‌های اصلی برای تولید سلاح هسته‌ای دست یابد. مهارت تکنولوژیکی ایران، دسترسی‌اش به اورانیوم و پلوتونیوم و تجربه‌اش در پرتاب ماهواره و موشک، مانند ژاپن، منجر به شکل‌گیری این باور می‌شود که ممکن است اقدام به تولید سلاح هسته‌ای نیز بکند. اما حتی اگر دست به این کار نیز بزند، برای تکمیل یک سلاح هسته‌ای دستکم یک سال کامل زمان لازم است- و چنین اقداماتی بدون شک از چشم اطلاعات آمریکا پنهان نخواهد ماند.


برنامه هسته‌ای ایران برگ برنده ژئواستراتژیک است

این کارمند سابق وزارت خارجه آمریکا و تحلیل‌گر کنونی رسانه‌های آمریکایی می‌نویسد: نهفتگی هسته‌ای ناقض تعهدات بین‌المللی ایران نیست، اما به دلایلی برگ برنده ژئواستراتژیکی برای ایران در منطقه‌ای است که دهه‌هاست آمریکا بر آن حکمفرمایی می‌کند. در مدتی که در وزارت امور خارجه مشغول به کار بودم، تفسیرهای متعدد می‌شنیدم: مسأله هسته‌ای ایران سد راه دموکراسی‌های نوظهور و آینده در منطقه می‌شود، پیمان منع گسترش سلاح‌های هسته‌ای را از بین می‌برد، سبب گرایش همسایگان عرب ایران به سمت تهران می‌شود، و در سرتاسر خاورمیانه موجب گسترش سلاح هسته‌ای می‌شود.


برخی از این نگرانی‌ها درست هستند، و برخی از آن‌ها بی‌پایه و اساس. اما همگی زیرمجموعه نگرانی عمده‌تری در رابطه با برنامه هسته‌ای ایران هستند- که: یک ایران دارای توان هسته‌ای موجب ظهور قدرتی منطقه‌ای می‌شود که از اساس مخالف طرح "صلح آمریکایی" در خاورمیانه است.

و مشکل اصلی این است: ایران وارد چارچوب امنیت منطقه‌ای با شرایط فعلی نمی‌شود، و آمریکا نیز این چارچوب را برای گنجاندن خواسته‌ها و اهداف ایران تغییر نمی‌دهد. در ظاهر، این بازی با حاصل جمع صفر، - یک طرف کاملا برنده و یک طرف کاملا بازنده - لج و لجبازی تهران و واشنگتن را در مسیری قرار داده که در نهایت با هم شاخ به شاخ می‌شوند و به جنگ می‌انجامد، مگر آن که یکی از طرفین کناره‌گیری کند.

تنها روزنه امیدی که مانع از قطعی شدن این سناریو می‌شود این است که تا به امروز روش دیپلماسی در عمل پیاده نشده است. در طول 4 سال ریاست جمهوری اوباما در دور نخست تنها یک جلسه 45 دقیقه بین آمریکا و ایران برگزار شده است. و این یک اقدام دیپلماتیک واقعی به حساب نمی‌آید.

شروع یک روند دیپلماتیک پایدار در رابطه با برنامه هسته‌ای ایران کمکی به حل کشمکش اصلی آمریکا و ایران نمی‌کند. اما دستکم می‌تواند اساسی برای ادامه مذاکرات درباره مسائل مهم دیگر باشد.


شرایط سال 2013 و پس از آن

در فضای حاکم کنونی، هم واشنگتن و هم تهران از سازش خودداری کرده‌اند، و در عوض وارد چرخه خطرناکی از تشدید اختلافات شده‌اند. با این که هر دو طرف تنش‌ها را تشدید می‌کنند، حقیقت این است که هیچ یک از طرفین بر دیگری برتری نیافته است- و هیچ یک نیز فرصتی برای از دست دادن ندارند.

در این لج و لجبازی پرخطر، تصمیم‌گیران آمریکا و ایران دارند فرصت را از دست می‌دهند. هر دو به مرحله‌ای حساس نزدیک می‌شوند، مرحله‌ای که دیگر پس از آن تأخیر در انتخاب میان دو گزینه اقدام نظامی و مصالحه پذیرفتنی نیست. و به احتمال بسیار زیاد، سال 2013 همان مرحله حساس است.

با این تفاسیر این بار چه اقدام متفاوتی می‌توان انجام داد؟ هم واشنگتن و هم تهران باید روند دیپلماتیک نیمه‌کاره چهار سال گذشته را بررسی کنند و رویکرد مورد نظر خود را متناسب با آن برگزینند. چهار درس می‌توان از این دوران گرفت.

نخست، آمریکا و ایران باید رو در رو با هم گفتگو کنند. مذاکرات میان جمهوری اسلامی و اعضای دائم شورای امنیت سازمان ملل به اضافه آلمان (معروف به 1+5) دیگر کافی نیست. این کشمکش ایران و آمریکا با سهامداران متعدد بر سر میز به بن بست خورده است. درست است که ایران دیپلماسی دوجانبه با آمریکا را از اکتبر 2009 رد کرده، اما راه‌های دیگری نیز برای جلب رضایت ایرانیان وجود دارد.

یکی از راه‌های جلب رضایت ایرانیان این است که واشنگتن برنامه خود را برای مذاکرات خصوصی و دوجانبه با ایران گسترش دهد. این تمایل خود را نسبت به صحبت درباره موضوعاتی ورای دشوارترین مسأله روی میز مذاکره- یعنی برنامه هسته‌ایش- و گفتگو درباره مسائل امنیت منطقه مانند سوریه، افغانستان و عراق، و نیز حقوق بشر، ابراز کرده است. اما آمریکا ترجیح داده تمام تمرکزش را تنها معطوف به مسائل هسته‌ای کند، اما تنها به وخیم‌تر شدن بحران‌های مذکور کمک کرده است.

گفتگو درباره این مسائل به منزله پذیرش ارتباط میان آن‌ها نیست. واشنگتن با تفکیک موقعیت این دو مذاکره، می‌تواند به کانال پراهمیت و دوجانبه‌ای دست ‌یابد، بی آن‌که گره مذاکرات هسته‌ای را از این کورتر کند.


آمریکا چاره‌ای جز لغو تحریم‌ها ندارد

دوم، آمریکا باید بپذیرد که چاره‌ای جز لغو برخی از تحریم‌ها نیست. گروه 1+5 نزدیک یک سال تمام است که موضع خود را برای مذاکره رو در روی ایران به طور شفاف بیان کرده است: ایران باید غنی‌سازی اورانیوم خود را به 5 درصد محدود کند، تمام ذخایر اورانیوم بیشتر‌غنی‌شده خود را به یک کشور ثالث بفرستد و تأسیسات غنی‌سازی اورانیوم زیرزمینی خود را تعطیل کند. اما این که ایران در قبال این اقدامات چه امتیازی به دست می‌آورد همچنان در ابهام است. 1+5 اطلاعات روشنی در رابطه با بسته تشویقی‌اش در ازای به دست آوردن این امتیازات ارائه نکرده است.

یک راه‌حل عملی برداشتن تحریم‌ نفتی کنونی از سوی اتحادیه اروپا در ازای اعمال محدودیت برای غنی‌سازی اورانیوم ایران است. با این کار می‌توان فرصت بیشتری برای مذاکره به دست آورد و فضای سیاسی موردنیاز برای روند دیپلماسی را نیز مهیا کرد. سیاستمداران اروپایی اشاره کرده‌اند که برای بررسی جدی گزینه پایان بخشیدن به تحریم‌ها تنها در انتظار علامتی از سوی آمریکا هستند. در صورت موافقت دولت اوباما، بعید است مقاومتی جدی صورت گیرد- اما اتحادیه اروپا پیش از اعلام موافقت آمریکا قدم از قدم برنخواهند داشت.

مرعشی: اوباما چاره‌ای جز لغو تحریم‌ها بر ضد ایران ندارد

سوم، آمریکا باید از اولتیماتوم دادن دست بردارد. پس از چهار سال سیاست‌های اعمال فشار، بسیاری در واشنگتن درس ارزشمندی درباره نوع دیپلماسی در رابطه با ایران آموخته‌اند: فشار آوردن به جمهوری اسلامی برای گرفتن فوری جواب مثبت اغلب به شنیدن جواب منفی می‌انجامد. متأسفانه، برخی هنوز بر رویکرد "می‌خواهی بخواه، نمی‌خواهی نخواه" در نزاع میان ایران و آمریکا پافشاری می‌کنند، که هرگز مؤثر واقع نشده است. آخرین قسمت از این شیوه تفکر این است که به ایران پیشنهاد می‌دهیم که درباره تمام مشکلات عمده با هم مذاکره کنیم- اما اگر به نخستین پیشنهادمان جواب رد دادند، حمله خواهیم کرد.

این‌گونه اولتیماتوم‌ها نوعی پیشگویی کامبخش هستند. با این که آمریکا باید برنامه‌اش برای مذاکره با ایران را گسترده‌تر سازد، نمی‌توان انتظار داشت که چنین روند دیپلماسی با اولین تلاش به نتیجه برسد. اگر ایران نیز اولتیماتوم مشابهی به آمریکا می‌داد، اوباما بی‌درنگ آن را رد می‌کرد و آن را تلاش برای توجیه سرسختی ایران تلقی می‌کرد. تهران- و کل جهان- نیز هر گونه اولتیماتوم از سوی آمریکا را تلاشی برای ایجاد راهی به سوی جنگ تلقی خواهند کرد.

در نهایت، آمریکا باید بداند که این بازی طولانی است. این روند همانند ماراتون است، نه دوی صد متر: خصومت دیرینه‌ای که سی سال قدمت دارد با برگزاری چند جلسه حل و فصل نخواهد شد. تنها درصورتی این روند نتیجه‌بخش خواهد بود که دیپلمات‌ها به جای این که به فکر مسکنی فوری باشند، حوصله کنند و به راه‌حلی پایدار بیاندیشند. دیپلماسی کار ساده‌ای نیست، اما با شروع مذاکرات، هیچ‌کس نمی‌تواند پیش‌بینی کند که گفتگوها به کجا ختم می‌شوند.

طبیعتاً، در بروز یک مشکل هر دو طرف مقصرند. با هیچ روند دیپلماسی می‌توان موفقیت را تضمین کرد، و روشن نیست که اگر آمریکا یک گام به جلو بردارد، آیا ایران نیز یک گام برمی‌دارد یا خیر. تهران نیز باید شفاف‌تر و منعطف‌تر باشد و این حقیقت را بپذیرد که در هر صورت برنامه هسته‌ایش محدودیت‌هایی خواهد داشت.

اما اگر صلح را معیار موفقیت بدانیم، دیپلماسی بیش از جنگ ضامن آن است. اوباما می‌تواند به بهترین شکل از فرصتی که در دور دوم در اختیارش قرار گرفته بهره برد- و اشتباهات رؤسای جمهور پیشین را تکرار نکند- و بپذیرد که برای دلاوری و جنگ‌آوری آمریکایی حد و مرزی وجود دارد، و به قدرت دیپلماسی آمریکایی اطمینان کند.
نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها