کد خبر: ۱۱۳۱۹۴
زمان انتشار: ۰۱:۰۱     ۲۴ بهمن ۱۳۹۱
گروه‌های عارف‌نما، هر چند در قالب عرفان و مسائل متافیزیکی و معنویت‌گرایی، در پی اثبات خود بودند اما نمی‌توان انکار کرد که توجیه و تطهیر حکومت جائر با توجه به این مبنای عرفانی، کاملاً مذموم است.

پایگاه 598: برگ برگ تاریخ سرشار از نمونه‌هایی شگفت‌آور و دست‌مایه عبرت امروزیان است. همواره در تاریخ بوده‌اند گروه‌ها و انجمن‌هایی که با سکوت و یا تأیید ضمنی و همراهی معنوی و مادی، حکومت‌های باطل را تقویت و با چهره‌ای به ظاهر عرفانی و موّجه، دستان آغشته به خون ستمگران را تطهیر می‌کردند. این نوشتار به نقش سیاسی گروه‌های عرفانی از صدر اسلام تاکنون و به عنوان شاخص این انجمن‌ها به بررسی فعالیت خوارج، مرجئه و حجتیه پرداخته است.

نگاهی‌گذرابه‌نقش‌گروه‌های‌عارف‌نما درتوجیه‌حکومت‌های‌طاغوتی

همواره گروهی با تمسک به برخی پدیده‌های مقدس، زمینه‌هایی را برای انحراف مسیر حق پدید می‌آورند. از جمله این گروه‌ها، عارف‌نمایان هستند که با تشبث به عرفان، خود را زاهد، عابد، مؤمن و بندة برگزیده دانسته و با ترویج افکار صوفی‌مآبانه خویش، توجیه‌گر ظلم، فساد، تبعیض و منکرات دیگر می‌شوند. این عارف‌نمایان که مدعی اموری عرفانی، ماورایی و متافیزیکی هستند، با استناد به آنچه «قدرت عرفانی» و «معنوی» خود می‌نامند، ضمن سوء استفاده از احساسات مردم و توجه آنان به دین و معنویت، خواه ناخواه توجیه‌گر حکومت‌های جائر می‌شدند.

تاریخ اسلام، پر است از کج‌اندیشی‌های کژ روان ناآگاه که زمینه‌ساز مشروعیت‌بخشی به ستمگران متحجر می‌شدند. مرجئه و خوارج، نمونه‌ای روشن از این گروه‌ها بودند که با تمسک به افکاری پوسیده، با ادعای عرفان‌گرایی و معنویت پناهی، ستیز با حکومتی عدل‌محور همچون حکومت پنج سالة علی ابن ابی‌طالب را سر لوحة عمل خود قرار دادند.

هر چند در ظاهر حکومت جور معاویه را نیز برنمی‌تابیدند، اما هر چه بود، مخالفت سرسختانه و عاقبت شهادت مظلومانه مولا علی(ع) توسط گروه متقلب خوارج، زمینه حکومت معاویه را فراهم نمود و این‌گونه بود که به حکومت عدل علوی و ولوی پایان داده شد و تا زمان ظهور امام دوازدهم(ع) امکان برقراری حکومتی عادلانه از سوی عترت محمد بن عبدالله(ص) هیچ‌گاه پدید نیامده‌است.

در دوران کنونی نیز گروه‌هایی مانند انجمن حجتیه نقش پیاده نظام حکومت‌های جائر – اگرچه ناخواسته – را ایفا کردند؛ چه آن‌که با افکار و ایده‌های پریشان خود، بر توجیه ادامه حکومت ظلم و رژیم باطل اصرار می‌ورزیدند. در این نوشتار، ابتدا به دو فرقة خوارج و مرجئه می‌پردازیم و سپس محور اصلی بحث را که همان بررسی نقش انجمن حجتیه در توجیه حکومت طاغوت است، مورد کاوش قرار خواهیم داد.

الف) خوارج

در اثنای جنگ صفین که سال‌های 36 و 37 ق. میان امام‌علی(ع) و معاویه درگرفت، اختلافی در سپاه امام‌علی(ع) رخ داد که مبدأ پیدایش فرقه‌ای به نام خوارج شد. در آغاز به نظر می‌رسید که خوارج، فرقه‌ای سیاسی – نظامی هستند، اما در ادامه به یک فرقة اعتقادی – مذهبی تبدیل شدند. دلیل تحول مزبور این بود که آن‌ها کوشیدند تا کار خویش را توجیه دینی کنند.

براساس همین توجیه، گروهی که خود را عارف، عابد، زاهد و مؤمن می‌دانستند، حکومت عدل علی ابن ابی‌طالب را با دلایلی بی‌اساس از قبیل پذیرش یا عدم پذیرش حکمیت، اختلاف در تعیین فرد برگزیده شده برای حکمیت، اختلاف در عمل به پیمان و یا نقض آن، اختلاف در گناه بودن پذیرش حکمیت افراد یا جایز بودن آن، اختلاف در این‌که مرتکب کبیره، کافر است یا خیر و.... غیر مقبول دانسته، با آن به مبارزه پرداختند.

گرچه نمی‌توان نقش مستقیم خوارج را در تشکیل حکومت‌های اموی و بعد از آن عباسی ثابت کرد،‌ اما می‌توان ردّپای این عارف‌نمایان بدطینت را در شکل‌گیری حکومت‌های جور و توجیه آن کاملاً احساس نمود؛ چه آن‌که باید تشکیل دیکتاتوری معاویه و تقویت آن را قبل از هر چیز معلول نادانی‌های این گروه منحرف دانست. در مقابل خوارج، گروهی دیگر سر بر آورد که به ظاهر، ریشة اختلافش با خوارج در کافر بودن یا نبودن مرتکبین کبیره بود، اما در باطن رگه‌هایی از تفکرات التقاطی اسلامی را می‌توان در آن مشاهده نمود. این گروه، بعدها «مرجئه» نام گرفتند. البته خوارج نیز به راه خود ادامه داد و با شکل‌گیری فرقه‌هایی از دل آن، مانند محکمةالاولی،‌ نجدیه، صفریه و اباضیه، توجیه‌گر حاکمان جور شد.

ب) مرجئه

کلمه ارجا به دو معنا به کار رفته است: تأخیر انداختن، و امید دادن. دلیل اطلاق این نام به معنای نخست به‌گروهی خاص این است که آن‌ها رتبة‌عمل را مؤخر از رتبة ایمان و خارج از آن می‌دانستند و اطلاق آن به معنای دوم به این دلیل بود که آن‌ها به گناهکاران، امید بخشیده شدن می‌دادند؛ چون معصیت را برای ایمان مضر نمی‌دانستند. این فرقه به چندین فرقه و مذهب اطلاق شده که برخی جنبه سیاسی و بعضی جنبه کلامی دارند.

نخستین گروهی که مرجئه نامیده شدند، در قرن اول هجری پدید آمدند. اینان، در جریان شورش علیه عثمان سر برآوردند و معتقد بودند که قضاوت دربارة حق و باطل بودن عثمان و علی(ع) را باید تا روز قیامت به تأخیر انداخت.1 این اعتقاد آن‌ها در مقابل این اعتقاد خوارج نخستین است که علی(ع) و عثمان را کافر می‌دانستند. گروه دیگر از مرجئه،‌ در اصل، گروهی سیاسی بودند که به تبعیت از حاکم وقت – اگرچه معاویه و یزید - اعتقاد داشتند.

نوبختی، عالم و نویسندة شهیر شیعی، در این باره می‌گوید: پس از شهادت امام‌علی(ع) جز اندکی از شیعیان آن حضرت، دیگر همراهان وی به معاویه پیوستند. ایشان قومی بودند که از حاکمان وقت پیروی می‌کردند، عقیدة مهم این طایفه آن بود که همه اهل قبله را که در ظاهر به اسلام اقرار می‌کردند، مؤمن و مسلمان می‌دانستند و امید آمرزش و بخشایش آن‌ها را داشتند.2 این گروه – همان گونه که گفته شد – خواهان قطع خونریزی فرقه‌های گوناگون و گردن نهادن به حکومت طاغوت زمان یعنی امویان بودند.

با وجود این که این دو گروه از مرجئه، دربارة امام‌علی(ع) قضاوتی نمی‌کردند،‌ در زمان‌های بعد دست کم برخی از مرجئه به موضع ضدیت با امام‌علی(ع) کشیده شدند. پس از پیدایش چنین عقاید سیاسی و فرقه‌های حامی آن‌ها،‌ عده‌ای به منظور توجیه دینی ارجاء سیاسی، به دنبال یافتن مبانی کلامی و اعتقادی برای آن برآمدند و چنین شد که ارجاء کلامی و مرجئه مذهبی متولد شد. این گروه بر آن شدند که رتبه اعمال، متأخر از رتبة ایمان است و گناهان کبیره به ایمان انسان آسیبی نمی‌رساند؛ در نتیجه به همه گناهکاران حتی غاصبان خلافت رسول‌الله(ص) امید آمرزش می‌دادند.

البته غیر از دو فرقة‌ عارف‌نمای خوارج و مرجئه می‌توان به فرقه‌هایی از قبیل قدریه، جبریه، جهمیه، معتزله، اهل‌الحدیث، اشاعره، ماترپدیه، دروزیه، نُصیریه، شیخیه و... هم اشاره نمود. اما سخن این‌جاست که این فرقه‌های عارف‌نما، فرقه‌هایی کلامی به شمار می‌آمدند و نقش چندانی در سیاست و یا توجیه حکومت‌های جائر ایفا نکردند.

البته در این میان باید به یک فرقة عارف‌نمای شیطان‌مسلک به نام وهابیت اشاره کرد که با دستاویز قرار دادن ترویج مذهب حنابله و تخریب آثار گرانقدر شیعی، موجبات تسلط حکومت جائر آل سعود را در عربستان فراهم آورد و تا امروز نیز آثار شوم این تفکر، حداقل در مناطق شیعه‌نشین، بسیار مشهود است. هر چه بود، فرقه‌های مزبور پیش از این که فرقه‌ای سیاسی با رویکردی سیاسی باشند، فرقه‌ای کلامی بودند که در لفافه مباحث کلامی به تحلیل مسائل می‌پرداختند؛ از این رو باید گفت: این فرقه‌ها حتی در قالب مباحث کلامی، ایده‌های سیاسی خود را جامة عمل می‌پوشاندند و این‌گونه بود که توجیه‌گر و صد البته مؤید حکومت‌های جور شدند.

ج) انجمن حجتیه، از شکل‌گیری تا انحطاط

شکل‌گیری:

با فعالیت گسترده فرقة بهائیت در سال‌های پس از دهة 20 و نفوذ روزافزون این فرقة ضاله، بسیاری از مذهبیون درصدد مقابله با گسترش و ترویج بهاییت برآمدند. در این میان؛ روحانیان با استفاده از سنگر وعظ و منبر، سعی می‌کردند تا ترفند عناصر بهایی را خنثی سازند. برگزاری این‌‌گونه جلسات بر عهدة هیأت‌های مذهبی بود. این هیأت‌ها در مشهد بسیار فعال‌تر از شهرهای دیگر بودند. از مهم‌ترین جمعیت‌ها و انجمن‌هایی که در این شهر مذهبی پا به عرصة ظهور گذاشت، هیأت‌های مؤتلفه اسلامی بود.

این هیأت‌ها که مرکب از شش جمعیت و انجمن بودند، به موازات گسترش نفوذ بهاییان، بر آن شدند تا چند نفر را مأمور تحقیق و پژوهش دربارة آن‌ها کنند تا ضمن آگاهی از عملکرد این فرقه، تمهیدات لازم را برای تربیت کادری زبده از جوانان، برای مقابله فکری با بهاییان فراهم آورد. به همین سبب، شیخ محمود حلبی و سیدعباس علوی،‌ مأمور این کار شدند.

اما سیدعباس علوی پس از مدتی همنشینی با اعضای فرقة مذکور، به تدریج دین و ایمان خود را از دست داد و در شمار معتقدان و مدتی بعد در زمرة مبلّغان بهائیت درآمد. این مسأله باعث شد که مذهبیون، خطر گسترش فرقة مذکور را جدی بگیرند و به اقدامات عمیق‌تری در این خصوص دست زنند.3 شیخ محمود حلبی از روحانیان سیاسی‌ای بود که در جریان جنبش ملی نفت، سخنرانی‌های بسیار آتشین در تهییج مردم و در حمایت از آیت ا... کاشانی ایراد می‌کرد؛ اما بعد از کودتای 28 مرداد، سیاست را رها کرد.4

او با مشاهده بروز اختلاف میان رهبران نهضت ملی شدن صنعت نفت، انگیزة خود را از دست داد و آن تب آتشین فروکش کرد؛ برخی نیروهای مذهبی نیز از ادامة‌ فعالیت‌های سیاسی ناامید شدند و به تدریج زمینه‌ای مناسب برای بروز ایده‌های غیر سیاسی و پرداختن به مسایل صرفاً مذهبی و دینی در بین عده‌ای از فعالان پدیدار شد. آنان به این اعتقاد رسیدند که می‌بایست، عرصة سیاست را به سیاستمداران بخشید و هر چه سریع‌تر خود را از این مرحله نجات داد و بایستی تنها به امور دینی پرداخت و دل را به آداب و رسوم و مناسک و مراسم مذهبی خشنود ساخت تا زمینه برای ظهور امام‌زمان‌(عج) فراهم شود.

این تفکر به تدریج طرفدارانی برای خود پیدا کرد و بسیاری از عناصر فعال پیشین با پیروی از این بینش، در ترویج تفکر جدایی دین از سیاست کوشیدند. این نوع نگرش، در فعالیت‌های انجمن تبلیغات اسلامی نیز دیده می‌شد. اعضای این تشکل بر جنبه‌های غیر سیاسی عملکرد خود تأکید می‌ورزیدند. در چنین فضایی، شیخ محمود حلبی خود را از عرصة سیاست کنار کشید. وی با این که در فهرست کاندیداهای مجلس هفدهم شورای ملی قرار داشت و خانة او محل رفت و آمد نیروهای منتسب به جبهة ملی بود، پس از بروز اختلاف در بین سران نهضت، در آخرین روز اسفند 1330 زادگاه خود را ترک و به تهران مهاجرت کرد و در خیابان لرزاده و میدان حسن‌آباد، محفلی را با عنوان انجمن ضد بهاییت تشکیل داد که بعدها در سال 1336 نام «انجمن حجتیه مهدویه»‌را به خود گرفت.5

د) انجمن حجتیه و سیاست

رویکرد این انجمن و رهبران فکری آن به مقوله سیاست و بویژه حکومت، حائز نکات مهمی است که هر چند در این مجال نمی‌توان ابعادی کامل از آن را ذکر کرد، ولی ذکر شمه‌ای از شاکلة فکری این انجمن در مقولة فوق الذکر و به ویژه نوع برخورد آن‌ها با انقلاب اسلامی، خالی از لطف نیست:

1.موضع‌گیری در جریان نهضت 15 خرداد

پس از شکل‌گیری قیام 15 خرداد 1342، رهبر انجمن حجتیه، به جای همراهی با ملت ایران و رهبر این نهضت، امام خمینی را مورد مؤاخذه قرار می‌دهد و ایشان را مسؤول ریختن خون جوانان در 15 خرداد می‌داند! و با تعبیری بسیار تند، این حرکت اسلامی را محکوم می‌کند! به طور کلی رویکرد این انجمن، بر مبنای عدم مبارزه با شاه و سکوت در برابر این رژیم استوار بود و این مهم، از سوی شخصی به نام مهندس «طیب» که از مسؤولان سابق انجمن بود، مطرح شده است:

«... از ابتدای این نهضت و از گذشته‌های دور، آقای حلبی با ناباوری با آن برخورد می‌کرد و معتقد بود که نمی‌شود با رژیم تا دندان مسلح شاه مبارزه کرد و عقیده داشت کسانی که به این راه کشیده می‌شوند خونشان را هدر می‌دهند و کسانی که افراد را به این راه می‌کشانند مسؤول این خون‌ها هستند و معتقد بود که کار صحیح، فعالیت‌های فرهنگی و ایدئولوژیک است نه مبارزه علیه رژیم...»6 و به این ترتیب، گامی مبهم و در عین حال خطا در تأیید حکومت طاغوت زمان – اگرچه غیر مستقیم – در آن زمان برداشته شد.

2.موضع‌گیری در آستانة پیروزی انقلاب

با اوج‌گیری انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام‌خمینی(ره)، انجمن حجتیه، حتی از صدور اعلامیه‌ای در جهت دفاع از این حرکت عظیم ملی و دینی دریغ نمود. با این همه، علیرغم خودداری برخی رهبران عمدة این انجمن از هرگونه پشتیبانی نهضت اسلامی، بدنة اصلی این تشکیلات به انقلاب اسلامی پیوسته بود؛ اما مخالفت رهبر این انجمن با هرگونه انقلاب و نهضتی بر ضد رژیم محمدرضا پهلوی همچنان ادامه داشت.

مهندس طیب در این باره خاطر نشان می‌کند:‌ «در جریان مبارزه و انقلاب، خود آقای طبی قضاوتشان این بود که این انقلاب، چون رژیم مسلح است و ارتش دارد و مردم سازمان ندارند و سلاح ندارند، به پیروزی نمی‌رسد.»7 انجمن، به تبع خط فکری و سیاسی خود، به شدت در مخالفت و مانع‌سازی و کنترل روند انقلاب می‌کوشید. برای نمونه، با روی کار آمدن دولت شریف امامی در اوج اضمحلال رژیم پهلوی، تعدادی از انجمن‌ها به جای همراهی با امام و مردم، به مشروعیت سازی برای این دولت روی آوردند و در اقدامی سؤال برانگیز گفتند:

«این [شریف امامی] آخوندزاده است، آیت ا... زاده است، این از بیت سلطان العلماهاست، دیگر کارها درست می‌شود، حالا چه می‌گویید».8 مخالفت انجمن‌ها با انقلاب، البته به زعم رهبران آن معلول روایتی بود که هر قیامی پیش از قیام امام‌زمان‌(عج) را شکست خورده پیش‌بینی می‌کرد. آنان به استناد این روایت، استدلال می‌کردند که «قیام ملت ایران بر ضد شاه نیز به شکست خواهد انجامید و با آن همکاری و همگامی نمی‌توان داشت.» از این رو، آنان سر سوزنی به این نهضت اعتقاد نداشتند. ذکر دو شاهد مثال، خود مؤید همین مدعاست.

اول آن‌که حدود سال 1345 در جلسه‌ای که در آن، شیخ محمود حلبی، جمعی از علما و از جمله شهید دکتر محمد مفتح حضور داشتند، و از اختناق و ممانعت از سخنرانی‌های مذهبی انتقاد و گله می‌کردند، حلبی برآشفت و اظهار داشت: «... بد می‌کنید، برخلاف مصالح مملکت صحبت می‌کنید، دستگیرتان می‌کنند؛ ولی ما کمیسیون‌ها وکنفرانس‌های عظیم تشکیل می‌دهیم و هیچ کس مزاحم ما نمی‌شود.»9

شاهد مثال بعدی، سخنی دیگر از رهبر این انجمن است. وی در دوران اختناق سال 1356 گفته بود: «عده‌ای از راه خطبه‌های جهادیه علی(ع) جوانان را به بی‌نظمی و خرابکاری و فتوا دادن به این که ترور عناصر رژیم حلال است، تحریص و تحریک می‌کنند.»10 و به این گونه، گامی دیگر در راه تأیید و توجیه رژیم طاغوت از سوی رهبر این انجمن برداشته شد.

3. موضع‌گیری در پیروزی انقلاب

با پیروزی انقلاب، انجمنی‌ها تضعیف شدند و کلیت تشکیلات آن‌ها دچار سردرگمی شد که چگونه با انقلاب برخورد کنند؟! وقتی آنان به موضع انفعال افتادند، نیروهای تربیت شده این انجمن در سطوح مختلف، به سه دسته تقسیم شدند: دستة نخست به انقلاب پیوستند، دسته دوم بی‌اعتنا ماندند؛ اما دسته سوم با انتقاد از انقلاب به صف مخالفان – از نوع دینداری – پیوستند.انجمن چند ماه پیش از انقلاب، در شهریور 1357 مواضع خود را در ارتباط با سیاست تغییر داده و شروع به همراهی با انقلاب کرد.

اما پس از انقلاب، برخی رهبران انقلابی، انجمن را یک عنصر خطرناک معرفی کردند و برای جلوگیری از نفوذ آن در مراکز، تبلیغات وسیعی آغاز شد. این اعتراض‌ها که اغلب در پوشش دفاع از انقلاب صورت می‌گرفت، به مرور به حذف شمار زیادی از چهره‌های باسابقه انجامید. طبعاً برخی سوابق برخوردهای منفی رهبران انجمن با جریان انقلاب به صورت یک تجربه برای موضع‌گیری علیه آنان مورد استفاده قرار گرفت.

برای نمونه، امام‌خمینی(ره) که روزگاری آقای حلبی را تأیید می‌کردند، در سال‌های پیش از انقلاب به تدریج به حرکت انجمن بدبین شده، حمایت خود را قطع کردند. آقای محمدعلی گرامی که اخبار داخلی ایران را برای نجف ارسال می‌کرد، نامه‌ای در این باره به امام نوشت که پاسخ امام این بود: «از وقتی که مطلع شدم، دیگر تأیید نکرده‌ام.»11

4. موضع‌گیری در برابر جنگ تحمیلی

انجمن حجتیه، پس از پیروزی انقلاب، می‌کوشید خود را حامی انقلاب معرفی کند و در همین راستا، همواره مدعی حضور فعال در عرصة جنگ بود و برای اثبات این مدعا، اقدام به انتشار ویژه‌نامه‌ای به مناسبت هفتة جنگ کرد. این ویژه‌نامه که به «مرزبانان»‌ موسوم بود، در مهرماه 1360 منتشر شد. اما با این همه نباید فراموش کرد که رهبران این انجمن، انتقادهایی جدی دربارة جنگ از جمله؛ شبهه‌‌ناک بودن جنگیدن دو ملت مسلمان در کنار یکدیگر را مطرح می‌کردند.12

ج) تعطیلی انجمن

انجمن حجتیه پس از گذراندن مراحل گوناگون، سرانجام در پنجم مرداد 1362 برابر با دوازدهم شوال سال 1403 پس از اشاره به بیانات امام درباره عملکرد مغایر با اهداف نظام جمهوری اسلامی، تعطیلی فعالیت خود را اعلام کرد.13 به این ترتیب، انجمنی که نطفة‌ آغازینش در جهت مبارزه با یک حزب سیاسی مولود انگلیس یعنی بهاییت شکل پذیرفته بود، به تعطیلی کشیده شد و البته این تعطیلی بیش از همه، معلول نگاه سیاست‌گریز رهبران انجمن بود که خواه ناخواه زمینه‌های مشروعیت بخشی به حکومت طاغوت زمان را فراهم می‌کرد. البته، توجیه لزوم وجود حکومت و دولت طاغوت در دوران غیبت، معلول برخی ابعاد فکری و عقیدتی پیروان این انجمن بود که بازکاوی اجمالی ابعاد این افکار، ضروری به نظر می‌رسد:

ابعاد فکری انجمن، در توجیه حکومت‌های جائر

1.فراگیری ظلم و ستم:

انجمن با این توجیه که یکی از شرایط ظهور امام‌زمان‌(عج)، فراگیری ظلم و ستم در تمام دنیاست، هرگونه مبارزه علیه حکومت‌های طاغوت را مردود می‌دانست. رهبران این نحله فکری، نشانه‌های ظهور ولی‌عصر(عج) را موارد ذیل می‌دانستند:

1. در اثر شیوع گناه و فحشا، انسان بدترین خلق خدا در روی زمین شده و خداوند آن‌ها را به سه بلا دچار می‌کند: «جور سلطان، قحطی زمان، ستم حکام»؛

2. مردم از هم بیزار و همدیگررا مورد لعن قرار داده، به روی هم آب دهان می‌اندازند و شهادت به کفر یکدیگر می‌دهند؛

3.گرانی، قحطی، زلزله‌های پیاپی، قتل و غارت، شیوع گناه و فساد....14

بدین ترتیب وجود ظلم، فساد، تبعیض و منکرات دیگر، امری پذیرفتنی از سوی این انجمن، در جامعه به شمار می‌آمد؛ زیرا این قبیل منکرات سبب ظهور امام زمان می‌شد، و چه بهتر که جامعه‌ای سرشار از فساد و تباهی باشد! براساس همین تفکر بود که انجمن حجتیه، به نوعی وجود حکومت‌های طاغوتی در جامعه را بی‌اشکال می‌دانست!

2. نفی هرگونه مبارزه:

نفی مبارزه با جور، در واقع محصول تفکر «فراگیری ظلم و فساد» بود. در نظر انجمن، ستیز و نبرد انسان منتظر، در روزگار غیبت کم‌تر آشکار و رودررو است؛ زیرا باید امکانات و تجهیزات را برای آن جنگ بزرگ نگهدارد. پس در کمین دشمن می‌نشیند و رزم تدافعی و پارتیزانی می‌کند تا کم‌تر زیان ببیند و بیش‌ترین آسیب را به خصم وارد آورد و این یک پیکار فرسایشی است. پس به استتار و اختفا و از آن بالاتر، بردباری و شکیبایی نیاز دارد.

به اعتقاد این انجمن، «هر مبارزه‌ای نیروها را تلف می‌کند و بهانه‌ای برای به هدر دادن نیروها است. ملت شیعه باید بیش از هر چیز و پیش از هر کار به فراهم ساختن این جنگاوران پاک و دلاور همت گمارد و برای تربیت آنان تلاش و کوشش نماید و به هیچ بهانه‌ نباید نیروی آنان را هدر دهد و تلف کند. از آن سو دشمنان و بدخواهان درصددند تا به هزار و یک دسیسه، قدرت شیعه را نابود سازند و این گروه مبارز را از هم بپاشند. در این میان جز پنهان‌کاری و دشمن‌فریبی، یعنی تقیه، چاره‌ای نیست».15

سوء برداشت انجمن از موضوع مهمی به نام «تقیه» موجب می‌شد تا آنان به بهانه لزوم رعایت تقیه در اسلام، هرگونه مبارزه‌ای را در عصر غیبت ممنوع شمارند. البته آنان در توجیه عدم مبارزه، به دلایل دیگری نیز استناد می‌کردند. یکی از این دلایل، به زعم آنان، مسأله حدیث و روایت بود. انجمن، به ویژه به حدیثی که از امام صادق(ع) نقل شده بود، بیش از احادیث دیگر تمسک می‌جستند. حضرت(ع) در روایتی، فرموده بودند: «تا زمان ظهور امام قائم ما فرا نرسد، خروج نکرده و نخواهد کرد احدی از ما برای دفاع در برابر ظلم و جور آن‌ها و اقامة حق، جز آن‌که به قتل و شهادت مبتلا شود و هرکه قیام کند جز آن‌که بر غم و اندوه ما و شیعیان ما بیفزاید، کاری از پیش نبرد.»

رهبران انجمن از این حدیث شریف این‌گونه استنباط می‌کردند که قیام و مبارزه، مورد رضایت اهل‌بیت(ع) وامام قائم (عج) نیست و به شکست می‌انجامد. در راستای همین تفکر بود که آنان بر همة دعوت‌های خدای متعال در قرآن کریم و اهل‌بیت‌عصمت(ع) برای دفع ستم و پیکار با جریان باطل، چشم پوشیدند و به روایاتی منقول و مجعول که میزان وثوق و صحت و سقم آن معلوم نیست یا در شرایطی خاص بیان شده است، تمسک جستند که تشکیل حکومت و اصلاحات و بسط بساط عدل در جهت انسداد باب مهدویت است؛ زیرا اوست که برای برچیدن ظلم و فساد و تباهی قیام می‌کند و باید ستم و معصیت به اوج خود برسد تا زمینة‌ قیام فراهم شود و این مطلب دقیقاً توجیه همه ستمگری‌ها و جنایت‌هاست.

از دیگر دلایلی که انجمن برای توجیه نفی مبارزه بر ضد حکومت‌های طاغوتی به آن تمسک جسته بود، بحث تقلید و مرجعیت بود. آنان با این توجیه که ما مقلّد فلانی هستیم و ایشان به مبارزه حکم ندادند، خواه ناخواه به مشروعیت بخشی رژیم پهلوی کمک می‌نمودند. آن‌ها با انتساب این ادعا به مرجعیت شیعه، زمینه‌های شکل‌گیری افکار انزواگرایانه و تحجرگرا را گسترش می‌دادند.

امام روح ا... خمینی که در آن زمان به نجف اشرف تبعید شده بود، در بهمن 1348 و در پی تدریس اصول ولایت فقیه، انتساب این اتهام‌های ناروا به مراجع شیعه را محکوم و خاطرنشان کرد: «... اسلام را به مردم معرفی کنید تا نسل جوان تصور نکند که آخوندها در گوشة نجف یا قم دارند احکام حیض و نفاس می‌خوانند و کاری به سیاست ندارند و باید سیاست از دیانت جدا باشد.

این را که باید دیانت از سیاست جدا باشد و علمای اسلام در امور اجتماعی و سیاسی دخالت نکنند،‌ استعمارگران گفته و شایع کرده‌اند....»16 موضع رسمی انجمن حجتیه مبنی بر عدم مبارزه با رژیم شاه، که حتی به عنوان جزئی از اساسنامه آن نیز انتخاب شد، نه‌تنها مردم را به عدم مبارزه تشویق می‌کرد، بلکه نوعی توجیه و البته تأیید – هرچند غیر مستقیم – حکومت طاغوت زمان به حساب می‌آمد.

3. اعتقاد نداشتن به تشکیل حکومت اسلامی پیش از ظهور

از جمله ابعاد فکری و سیاسی انجمن در توجیه حکومت طاغوت،‌ بی‌اعتقادی رهبران آن به تشکیل حکومت اسلامی پیش از ظهور بود. به اعتقاد انجمن، باید منتظر بود تا حضرت خودشان تشریف بیاورند و امور را اصلاح کنند. آن‌ها، اقدام به تشکیل هر حکومت اسلامی در دوران غیبت را به معنای قائل شدن اتمام رسالت برای امام‌زمان‌(عج) و بر افراشتن پرچم ضلالت و دجالی می‌پندارند و معتقد هستند تشکیل هر حکومت اسلامی در غیاب حضرت حجت به شکست می‌انجامد.

شیخ محمود حلبی، رهبر انجمن، در تشریح دلایل این موضع می‌گوید: «الان هم می‌گوییم حکومت اسلامی خوب است، شما آن مصداق حاکم اسلامی را نشان بدهید، اونی که معصوم از خطا باشد نشان بدهید، اونی که معصوم از گناه باشد نشان بدهید، اونی که هوا و هوس و حب ریاست و شهرت و غضب و تمایلات نفسانی به هیچ وجه در او اثر نکند نشان بدهید، او بیاید توی میدون جلو بیفتد، ملت می‌افتد به خاک پایش می‌شوند.

آن وقت من هم واجب است منبر را ول کنم، منبر بازی است، هفت تیر به کمرم ببندم بروم جلو، آن رهبر جلو باشد.»17 دید انجمن این بود که بعد از غیبت امام‌زمان‌(عج)‌، حکومت اسلامی فقط با حضور امام‌زمان‌(عج)‌ تشکیل می‌شود و قبل از ظهور آن حضرت، حکومت دینی مشروعیت ندارد و ما وظیفه داریم منتظر آمدن آن حضرت باشیم و خودمان را آماده کنیم.18

سخن پایانی

گروه‌های عارف‌نما، هر چند در قالب عرفان و مسائل متافیزیکی و معنویت‌گرایی، در پی اثبات خود بودند اما نمی‌توان انکار کرد که توجیه و تطهیر حکومت جائر با توجه به این مبنای عرفانی، کاملاً مذموم است.از خوارج و مرجئه تا انجمن حجتیه و... وهمة آنانی که در لفافه عارف ‌نمایی شعار انزوا و ترک دنیا را سر داده و دین را به‌سان پوسته‌ای اضافی تصور می‌کنند، نمی‌توان انتظار دینداری، ظلم‌ستیزی، فساد‌گریزی، و عدم جمود و تحجر داشت. اما بی‌گمان از همة آنانی که دل در گرو اسلام ناب محمدی(ص) دارند، انتظار است مراقب دام‌های شیاطین باشند تا گرفتار عارف‌نمایی و تفکرات فریبکارانه این شیاطین نشوند.

پی‌نوشت‌ها

1. ر.ک: احمد امین، فجر الاسلام، ص 279.

2. نوبختی، فرق الشیعه، ص 6.

3. عماد الدین باقی، در شناخت حزب قاعدین زمان، ص 30.

4. روح ا... حسینیان، بیست سال تکاپوی اسلام شیعی در ایران، ص 468.

5. سیدضیاء الدین علیانسب و سلمان علوی نیک، جریان‌شناسی انجمن حجتیه، ص 16.

6. همان، ص 24.

7. همان، ص 26.

8. عماد الدین باقی، پیشین، ص 60.

9. همان، ص 82.

10. همان.

11. صحیفه امام، ج 2، ص 300.

12. سیدضیاء الدین علیا نسب و... ، پیشین، صص 44 – 42.

13. همان، صص 45 – 44.

14. در شناخت حزب قاعدین زمان، ص 139.

15. جریان‌شناسی انجمن حجتیه، ص 57.

16. ولایت فقیه، ص 16.

17. در شناخت حزب قاعدین زمان، ص 122.

18. جریان شناسی انجمن حجتیه، ص 87.

علی‌اکبر عالمیان

منبع: ماهنامه فرهنگ پویا شماره6

نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها