به گزارش 598، به نقل از خبرگزاری فارس، محمدمهدی تقوی طی یادداشتی نوشت: در حلقههایی که وابستگان رژیم طاغوت پس از انقلاب اسلامی در مغربزمین تشکیل دادند، حلقهای که با عنوان «مشروطه سلطنتی» و به ریاست داریوش همایون پا گرفت، آوازه و شهرتی بیشتر دارد. تاریخ نام او را در ردیف چهرههای رازآلود نشانده است.
لازم نیست برای آشکار شدن چهره سیاسی او منتظر اعلان نام کلوبهای فراماسونری باشیم، او فراتر از یک ماسون ایفای نقش میکرد. گاهی در نقش یک فعال سیاسی ظاهر میشد و به کنگرهها و همایشهای احزاب میرفت و مانیفست مبارزه آنها را تدوین یا ویرایش میکرد، در برههای در کسوت یک روشنفکر و دگراندیش در استودیوهای خبری ظاهر میشد و با ادبیات جامعهشناسانه به آسیبشناسی معضلات جامعه و نسل جوان ایرانی میپرداخت، زمانی به هیات یک روزنامهنگار و نویسنده درمیآمد و کتاب مینوشت و گاه سرمقالهها و ستونهای روزنامههای آن سوی مرز را تغذیه میکرد و با نویسندگان محفلنشین حتی به چالش قلمی میپرداخت.
داریوش همایون، کسی است که قلم و تصمیمش یکی از جرقههای بزرگ انقلاب اسلامی را شعلهور کرد؛ او سنت ستیز با روحانیت را پایهگذاری کرد و تا آخرین روزهای عمر ننگین 82سالهاش بر این سنت باقی ماند. این تضاد و ستیز با مذهب و روحانیت در سرشت فکری همه اعضای خاندان سلطنتی جاری بود اما باید گفت هیچکدام به اندازه داریوش همایون یا همان «احمد رشیدیمطلق» در این عرصه قلمفرسایی نکردند.
همزمان با رشیدی مطلق، دهها چهره بازمانده از آن دوران در پاریس، لندن، لسآنجلس و... سکنی گزیدند اما چرا هیچکدام موقعیت همایون را پیدا نمیکنند؟ تصور عمومی از این گروه از فراریان رژیم سابق، بازنشستگان سیاسی است که تنها هنرشان خاطرهگویی و خاطرهنویسی است اما داریوش همایون در همه این سالها در رسانههای اپوزیسیون آن سوی مرز نام خویش را حفظ میکند.
در مقطع پس از انقلاب اسلامی، همایون از ابزارهایی بهره جست که در عصر ما به آن «جنگ نرم» میگویند. وی یکی از سیاستگذاران این رشته از اسلوب مبارزه علیه جمهوری اسلامی بود.
در حیات سیاسی همایون، مطبوعات و رسانهداری نقش ویژهای دارد. در میان حلقه شاگردان و همکاران رشیدیمطلق، مسعود بهنود آشناترین چهره است؛ فردی که همواره بویژه در دهه اخیر کوشید تصویر یک استاد و اسطوره را از وزیر سانسور شاه بسازد.
به این عبارت بهنود توجه کنید: «داریوش همایون یکی از نخستین اندیشمندان سیاسی ایران است که از صحنه روزنامهنگاری برای بسط اندیشه خود بهره گرفت.» بهنود، او را صاحب نثر سالم و پویا میخواند و مدعی میشود از بهترین مقالهنویسان ایران بود و از جسورترین متفکران. اما استاد بهنود حتی اگر به برخی از این هنرها آراسته بود، ماموریت اصلیاش کنترل و به اصطلاح هدایت رسانهها بود.
حضور همایون در وزارت اطلاعات و جهانگردی با اتفاقات تازه در رابطه حکومت با رسانهها همراه شد. او زمانی رشته هدایت رسانهها را در دست میگیرد که قیام ملت مسلمان ایران اوج میگرفت. انتخاب همایون گامی است که رژیم برای نزدیک شدن به تحریریه روزنامهها برمیدارد.
طبق گفته بزرگان تاریخ مطبوعات، برای نخستینبار در این دوره یک تیم «روزنامهنگاران مامور» شکل میگیرد. این طرح را همایون در کابینه امیرعباس هویدا، نخستوزیر بهایی، نهایی میکند. شاید از این نظر بتوان وی را مبدع «مدیریت زنجیرهای رسانهها» در ایران نام نهاد. 30 سال بعد مردان اطلاعاتی دولت اصلاحطلب از این طرح وی نهایت بهره را جستند.
همایون زمانی به تشکیل ستادها و سازماندهی رسانهها مبادرت میکند که فضای افکار عمومی از کنترل حکومت خارج میشد و برای نخستینبار است که از منبر و مسجد به عنوان یک رسانه تعبیر میشود. او در نقش یک استراتژیست و طراح تصمیم میگیرد از ابزارها و بنیادهای فرهنگی تحت اختیار نظام برای ستیز با روحانیت بهره گیرد.
در این مرحله رشیدیمطلق بهزعم خویش راه توقف ماشین نهضت را در بدنامسازی رهبر آن میبیند و برای نخستینبار با اعمال نفوذ در رسانهها، مطالبی را علیه مراجع تقلید، روحانیون و منتقدان رژیم به صورت سازمانیافته به چاپ میرساند.
اجزا و ترکیب مقاله نشان از طراحی یک «فتنه» داشت. عنوان و محتوای مطلب در پی آن بود که 2 اتهام سنگین و تازه رژیم حاکم را متوجه جنبش اسلامی اصیل و خودجوش ملت ایران کند؛ اتهام یکم: اتهام وابستگی به کمونیسم که آن روز رژیم شاه هر حرکتی که منافع غرب را به خطر میانداخت، بر آن برچسب سرخ بودن میزد و اتهام دوم که برگرفته از اندیشههای ضدروحانیت خود همایون بود، گرایش جامعه به سمت دین را معادل کهنهپرستی معرفی میکرد.
در این مقاله وهنآلود، حضرت آیتاللهالعظمی امام خمینی قدس سرهالشریف بزرگمرجع شیعیان جهان مورد شدیدترین و موهنترین حملات قرار گرفته بودند. بهای این حرکت اهانتآمیز برای رژیم بسیار سنگین بود. توفان اعتراض برخاسته از مقاله به حیات کابینه به اصطلاح تکنوکراتها به رهبری جمشید آموزگار پایان داد. سنت ضدیت با دین که رشیدیمطلق با آن مقاله پایهگذاری کرد، چنان دلآزار بود که گریبان وی را حتی در سالهای دوری از ایران رها نکرد. همایون یک عضو ساده در جمع پرشمار اپوزیسیون نبود.
همایون با تجربهای که اندوخته بود، برنامههای میزگرد و مصاحبههای سیاسی در چندین کانال رادیویی و کانالهای ماهوارهای را طراحی کرد. او در ماموریت خویش در تقابل با حکومت ایران یک لحظه از مخالفت با نظام مقدس جمهوری اسلامی دست برنداشت تا جایی که در حوادث پس از انتخابات دهم ریاستجمهوری در سال 1388 بشدت با سران اپوزیسیون داخلی و سران فتنه همراهی کرد.
* رشیدیمطلق و فتنه 88
نزدیکی و پیوند داریوش همایون یا همان رشیدیمطلق ـ فردی که منفورترین چهره نزد نیروهای انقلابی و مذهبی بویژه علاقهمندان به مراجع معظم تقلید شناخته میشود ـ با اصلاحطلبان از نکاتی است که نمیتوان بهسادگی از کنار آن گذشت.
پس از ظهور جریان سبز، همایون فصل جدیدی در فعالیت سیاسی خویش میگشاید. وی پس از انتخابات سال 88، در اتاق فکر اپوزیسیون حضور یافته و طرحها، تئوریهای دفاع از سبزها و ترویج این حرکت را ارائه میکند: «برای مقابله با انقلاب اسلامی از شیوه خود انقلاب استفاده شود و آن اینکه در ساعات خاصی در شب شعار تکبیر سر داده شود. اکنون این شعار از زبان داخلیها به عنوان راهکار ارائه میشود.»
وی در زمره کسانی بود که ائتلاف خارج از کشور را به سمت حمایت از جریان سبز کشاند. همایون این ائتلاف را به اتفاق عدهای از کهنهکاران سیاست تحت عنوان «جمهوریخواهان» ایجاد کرد. این اتحاد با این فرض تشکیل شد که همه تجدیدنظرطلبان در داخل و تمام ضدانقلاب خارجنشین را به یکدیگر متصل کند.
به این ترتیب بود که گروههای لیبرال، چپ و کمونیست کارگری حول هدف مشترکی به نام سقوط نظام ایران گرد آمدند. اوج همسویی همایون با اصحاب فتنه در چند نقطه نمایان شد. اول زمانی که ارگانهای رسمی منسوب به اصلاحطلبان آمریکایی بویژه سایت جرس که تریبون شورای هماهنگی سران فتنه(مرکب از مهاجرانی، کدیور، سروش، بازرگان و گنجی) است، مبادرت به درج کامل نقطهنظرات و مصاحبههای رشیدی مطلق کردند که در آنها وی رسما نقشه راه براندازی نظام دینی و حذف روحانیت و مذهب از سیاست را ارائه میکرد.
دومین مرحله زمانی بود که حضور گسترده اصلاحطلبان دیروز در مجلس یادبود همایون این پیام نمادین را داشت که تجدیدنظرطلبان یک همسویی فکری با رشیدیمطلق میدیدند.
بارزترین وجه در تلاش داریوش همایون این است که همانند سران فتنه در داخل سعی میکند از اغتشاشهای خیابانی، جنبشی اجتماعی بسازد و از معدودی جوان لات و اوباش به اصطلاح هسته یک نیروی ضد رژیم و مبارز را سازمان دهد! استراتژیای که او ارائه میکند، نسخه دوم از بیانیههای موسوی و کروبی است: «انتخابات همیشه امکانی است در رژیم اسلامی، برای اینکه مردم از فرصتهایی استفاده کنند و شاید باز این فرصتها پیش آید ولی جبهههای مبارزه بسیار است و با افزایش دشواریهای رژیم بیشتر هم خواهد شد و امکان استفاده از آنها هم بیشتر خواهد شد.»
او در صف اول تئوریپردازان فتنه میایستد تا یک بار دیگر رویاهای خویش را در قالب این اغتشاشات بیان کند. مفهومسازی و تولید ادبیات برای اغتشاشگران و اراذل از هنرهای وی است که به نمایش میگذارد، وی مدعی است: «این حرکت ریشه در خودآگاهی دارد. این حرکت برای دگرگون کردن فرهنگ سیاسی ایران و اصولا برای دگرگون کردن ذهنیت سیاسی ایرانیان است.»
بسیاری از واژههایی که گروههای فتنهجو در ادبیات خویش به کار میبندند، برگرفته از مصاحبههای وی است، مثل این عبارت که شماری از هواداران فتنه میگفتند: ما بیشماریم. همایون به نیروهای بریده انگیزه میدهد: «کوشندگان جنبش سبز که عده بیشماری هستند، حرکت به سمت ژرفای مساله را آغاز کردند.
مساله فقط تقلب در انتخابات نیست، مساله خیلی ریشهدارتر از تقلب انتخاباتی است.» اوج حمایت نویسنده مقاله توهینآمیز علیه حضرت امام و روحانیت، در مصاحبهاش با سایت ضدانقلابی «تهران ریویو» نمایان شد؛ آنجا که وی ضمن دفاع از دستاندرکاران فتنه سبز در داخل(نظیر موسوی، کروبی و خاتمی) تاکید کرد: «جنبش سبز توانست سران خود را که از درون رژیم بودند، تغییر دهد و بسازد.
جنبش سبز در جناح به اصطلاح اصلاحطلب نفوذ کرد که توانست آن آبروریزیها را برای رژیم راه بیندازد. البته به سران جنبش، رهبران نمیگویند، بلکه میگویند راهبران. حتی خود آنها هم میگویند ما رهبر جنبش نیستیم. من اشکال اساسی در رفتار و گفتار سران جنبش در داخل ایران نمیبینم. وقتی از بیرون به اینها نگاه میکنم، میبینم آنها نسبت به بسیاری از کسانی که در بیرون ادعای رهبری دارند یا دیگران سعی میکنند از آنها رهبر جنبش بسازند، انحرافات بسیار کمتری دارند.»
نکته جالب اینجاست که پس از اینکه فتنه 88 فروکش میکند و سران اغتشاش به شکست خویش اعتراف میکنند، این ژنونشین برای سبزها همچنان پیام مقاومت میفرستد و مدعی است شکست در این حرکت راه ندارد و این حرکت در سطح فرهنگی و اجتماعی جریان دارد.
او البته در عین حال اذعان میکند: «فرصتطلبیها و سودجوییها از این حرکت شروع شده و عدهای به فکر استفاده کردن از موقعیت افتادهاند.» اما از مقدمات تحلیل خودش نتیجهگیری معکوس میکند و میگوید: «این سخنانی که در بیرون از ناکارآیی سران جنبش سبز پخش میشود، توسط این عده است که به دنبال سودجوییهای خود هستند.»
ابعاد سیاسی حرکت داریوش همایون زمانی نمایانتر میشود که او به صورت خاص برای مثلث سران فتنه جبهه دفاعی میگشاید. او برابر موج سهمگین اعتراضی میایستد که پس از شکست حرکت در محافل خارج کشور علیه موسوی، کروبی و خاتمی به راه افتاده بود. وزیر اطلاعات شاه از همه ابزارها و امکانات رسانهای بهره میگیرد تا نفس تازهای در گروه سران از نفس افتاده فتنه دمیده شود.
وی زمانی که سرزنشها نسبت به موسوی و کروبی بالا میگیرد، تمامقد به دفاع از آنها برخاسته و میگوید: «سران جنبش سبز چه کار میتوانند بکنند؟ باید خود را در جایگاه آنان بگذاریم و با شرایط درون ایران به مساله نگاه کنیم.»
در سایت خودش در پاسخ به کسانی که سخنان او را در دفاع از سران فتنه به چالش کشیدهاند، اظهار خوشحالی میکند که موسوی هر روز سخنان تندتری میگوید و در دستگاه حکومتی یاران تازهای برای جنبش سبز میجوید: «من با هیچکدام از اینها مخالفتی نمیتوانم داشته باشم.
اینکه سران جنبش سبز بخشی از همین حکومت هستند برای من هم نشانهای از پایندگی است. در نگاه من کسی که از فرزند محبوب خمینی بودن به سخنگویی جنبش سبز دگرگشت یافته به مراتب با ارزشتر است تا دگرگشتها و موضعگیریهایی که قلم بیش از این در وصفشان نمیچرخد.»
جالب اینجاست که او چرخشهای موسوی و کروبی را نیز توجیه میکند. در یکی از مصاحبههایش با «دویچهوله» ابتدا به تحسین و توصیف آنها میپردازد و میگوید: «نقش موسوی و کروبی نقش بسیار موثری بوده و موثرتر هم میشود؛ برای اینکه اینها زبان جنبشند، برای اینکه در جاهایی که جنبش نمیتواند خودش را ابراز کند مثل تظاهرات خیابانی، سخنان و مصاحبهها یا دعوت آنان از مردم بسیار موثر است و نقش مثبتی دارد.»
وی به قدری به فتنه امیدوار و از آن ذوقزده شده بود که در گفتو گو با دویچهوله آلمان در پاسخ به سوال خبرنگار که میپرسد: «آقای همایون! آیا طی 15-14ماه گذشته، هرگز مچبند سبز بستهاید؟» میگوید: «خیر! من زیاد اهل سمبلها نیستم؛ البته بهجای مچبند، من گاهگاهی کراوات سبز بستهام.»
داریوش همایون در چند رشته از نوشتهها و مصاحبههای خود به تایید و حمایت از مواضع اکبر هاشمیرفسنجانی میپردازد، از جمله در مقالهای که در سایت گروه مشروطهخواهان درج میکند، نامه سرگشاده و بیادبانه رفسنجانی به رهبر حکیم انقلاب را یک «نقطه عطف» میخواند.
جالب اینجاست که آقای رفسنجانی در یکی از موضعگیریهای جنجالی خویش سعی کرده بود روحانیت و مراجع را از ظهور یک رشیدیمطلق جدید بیم دهد، وی مدعی شده بود: «من خطر بازسازی جریان احمد رشیدیمطلق که موج اهانت به روحانیت و مرجعیت را به راهاندازد، جدی میبینم.» اما این هشدارهای او درست زمانی رسانهای شد که رشیدیمطلق با حضور در استودیوی شبکههای اروپایی آشکارا به تحسین و ستایش هاشمی و اقدامات او علیه رهبر حکیم انقلاب پرداخته و حمایت وی از جریان فتنه را یک نقطه عطف در ضربهپذیری نظام اسلامی خوانده بود.
وی در مصاحبه با سایت ضدانقلابی «تلاشآنلاین» نیز عبارت تجلیلگونهای از رفسنجانی میآورد: «نسبنامه جنبش سبز از 22 خرداد آغاز نمیشود. از همان 3-2 سال نخست پیروزی انقلاب، نخستین نشانههای راه یافتن گفتمان لیبرال ـ دمکراسی در نوشتههای بیرون پدیدار شد و در دوران ریاست جمهوری رفسنجانی در مجلات سنگینتری که پیاپی انتشار یافتند، بیرون رفتن از گفتمان انقلاب اسلامی را میشد به طور منظم دید».