سعید ساداتی: «جیب بُرِ خیابان جنوبی» دومین ساخته سیاوش اسعدی کارگردان جوان سینمای ایران است که با کسب امتیازهای لازم به بخش مسابقه سی و یکمین جشنواره فیلم فجر راه پیدا کرده است.
به گزارش بولتن نیوز؛ داستان فیلم از دختری شروع می شود که در فضای مترو با شناسایی سوژه مورد نظر اقدام به جیب بُری می کند و با هم دستی نوجوانی که با او همراه است؛ موضوع فیلم را به مخاطب معرفی می نماید. سکانس اول به صورت بک گراند در ذهن مخاطب نقش می بندد و داستان به سمت جوانی می رود که به تازگی از زندان آزاد می شود و به دنبال خواهر خود می گردد.
تلاش های کاوه؛ جوانِ تازه از زندان آزاد شده برای یافتن خواهر نتیجه ای در برندارد تا اینکه وی با دختری که در حال دزدی از یک فروشگاه است آشنا می شود. این دختر جوان که به تازگی و به دلیل مشکلاتی که برایش پیش می آید از محل کار خود که یک فروشگاه لباس های دست دوم (تاناکورا) است اخراج می شود.
آشنایی رعنا با کاوه ؛ اخراج رعنا از محل کارش و دلبستگی ایجاد شده از سوی رعنا به کاوه باعث می شود تا این دو به عنوان همدست و جیب بُر در مترو و اماکن عمومی شهر مشغول به کار شوند.
در مدت کوتاهی کاوه موفق می شود آموزش های لازم را برای دزدی! به رعنا بدهد و کار مشترک این دو خیلی زود در سالن های مترو و اماکن شلوغ شهر آغاز می شود. کاوه که همچنان به دنبال یافتن خواهر خود است مجبور می شود برای پیدا کردن او دست به یک دزدی بزرگتر بزند تا با این کار هم آدرس خواهر خود را از یک مال خر بگیرد و هم پول خوبی بابت دزدیدین ماشین نصیبش شود!
کاوه که با همکار خود رعنا برای دزدی ماشین به منطقه شلوغی از شهر می رود، در حین دزدی شناخته می شوند و از سوی مردم و نوچه های صاحب خودرو مورد تعقیب و گریز قرار می گیرند. این تعقیب و گریز منجر به جدا شدن کاوه و رعنا در حین فرار می شود. اما فردی که در تعقیب رعنا بود در حال فرار با رعنا درگیر شده و در حین درگیری از ساختمان نیمه کاره ای به پایین پرت شده و می میرد.
مرگ جوان تعقیب کننده؛ روحیات رعنا را تحت تاثیر قرار می دهد و تصمیم می گیرد همکاری خود را با کاوه خاتمه دهد اما عشق یک طرفه او به کاوه اجازه این کار را به او نمی دهد و وی را بر سر دوراهی عقل و دل قرار می دهد.
از سوی دیگر کاوه موفق می شود خواهر خود را که این روزها دزدی را کنار گذاشته و به یک دختر خیابانی تبدیل شده است پیدا کند که این اتفاق تاریک ترین نقطه زندگی کاوه لقب می گیرد که با به آتش کشیدن خانه و تمامی اثباب و اثاثیه های خود اوج درد و غم درونش را به مخاطب القا می کند.
داستان با عدم نتیجه گیری خاصی به پایان می سرد و رعنا با حاضر نشدن بر سر قرار روزانه خود با کاوه؛ برتری عقل بر دلش را به تصویر می کشد.
هر چند همایون اسعدی تلاش بسیاری کرده است تا «جیب بُرِ خیابان جنوبی» نمایی از زندگی جوانی باشد که به تازگی از زندان آزاد شده و به یکباره با مشکلات عدیده ای روبرو می شود اما نکاتی قابل تامل در بطن ماجرا نهفته است که به شرح آنها می پردازیم:
اول) هر چند بناست زندان محلی برای تنبیه و عبرت آموزی مجرمین باشد اما نقش اول فیلم نشان می دهد نه تنها یک مجرم پس از زندان متنبّه نشده بلکه به سرعت به دنبال حرفه ای تر شدن در حرفه سابق خود است!
دوم) شاید کارگردان تلاش زیادی کرده است که اوج داستان خود را در قسمت و پلان های انتهایی آن قرار دهد -دقیقا زمانی که کاوه از شلغ جدید خواهر خود با خبر می شود- اما نمی توان براحتی از آموزش شیوه های دزدی و جیب بُری که در سکانس های فیلم به نمایش در می آید گذشت! کاوه به زیبایی اصول و فروع دزدی را به رعنا آموزش می دهد تا بتوانند همکاری بهتری در شغل جدید خود داشته باشند! شیوه های دزدی، سرت عمل، حالت های چشم و صورت در زمان دزدی و ... گوشه ای از آموزشهایی است که ناخواسته از سوی کارگردان به مخاطب و جامعه هدف القا می شود.
سوم) هر چند در نهایت کاوه خواهر خود را پیدا می کند و در می یابد که او شغل جیب بُری را کنار گذاشته و به یک دختری خیابانی تبدیل شده است و کارگردان از این راه سعی دارد زندگی سراسر شوم وی را به تصویر بکشد، اما نمی توان از تاثیرات منفی و سیاهنمایی های صورت گرفته و القا شده به مخاطب در داستان چشم پوشید!
چهارم) از نکات قابل توجه در «جیب بُرِ خیابان جنوبی» پخش اذان در 2 سکانس از فیلم است. سکانس اول سکانسی است که برای اولین بار کاوه و رعنا با یکدیگر صحبت می کنند و آشنایی نامشروع آنها پایه ریزی می شود و سکانس دوم آخرین باری است که آنها یکدیگر را می بینند و رابطه شان به عشقی نافرجام مبدّل می گردد.
صوت اذان بعنوان صدای بک گراند در چنین سکانس هایی ذهن را به سمت و سوی فیلمهای اسلام ستیز می برد که سعی دارد به مخاطب القا کند تمامی این اتفاقات اعم از دزدی، بدبختی، فقر، فحشا، قتل و ... در یک جامعه اسلامی! به وقوع می پیوندد.
هر چند کارگردان سعی داشت در پایان با به تصویر کشیدن سکانسی از بارگاه امامزاده صالح(ع) در میدان تجریش پایتخت، کمی روح معنوی را به فیلم القا کند اما به نظر نمی رسد توانسته باشد به هدف خود برسد!