کد خبر: ۱۱۲۰۸۷
زمان انتشار: ۱۹:۳۷     ۱۷ بهمن ۱۳۹۱
افسانه دختری است که اهل شیطنت های اغواگرانه و صاحب خانه آن ها آقا شریف "محمدرضا شریفی نیا" که از پدر این خانواده مقدار زیادی سفته در دست دارد، در پی کامجوئی از این دختر جوان است.
598 به نقل از باشگاه خبرنگاران، افسانه "النار شاکردوست" دختر جوانی است که پدرش را از دست داده و همراه مادر معلول و برادر نوجوانش در یکی از اتاق های اجاره ای یک خانه قدیمی زندگی می کند افسانه دختری است که اهل شیطنت های اغواگرانه و صاحب خانه آن ها آقا شریف "محمدرضا شریفی نیا" که از پدر این خانواده مقدار زیادی سفته در دست دارد، در پی کامجوئی از این دختر جوان است.افسانه روزی به دفتر شریف در شمال شهر می رود و با تظاهر نرم شدن و راضی شدن و بعد از اینکه به شکل نماشی حال او خراب شد و شریف برای کمک به بیرون از اتاق رفت تمام سفته ها را می‌رباید اما دوربین مداربسته تصویرش را گرفته و پلیس در پی افسانه باعث می شود تا او هنگام فرار وارد خانه یک فرد روحانی عارف مسلک به اسم حاج یوسف (اکبر عبدی) شود، افسانه مجبور می شود یکی دو روز در خانه حاج یوسف بماند اما در نهایت به دام  ماموران افتاده و با قول همراهی با شریف از او رضایت می‌گیرد.







از طرفی برادر نوجوان افسانه جلوی چشم خواهرش با اتومبیلی در خیابان برخورد می کند و راهی بیمارستان می شود، حاج یوسف هم سراغ اهالی محل رفته و پول وجوهراتی را که برای سال ها روضه خوانی دریافت نکرده از آن ها می‌گیرد تا برای درمان برادر افسانه به او بدهد در پیوند با همین قضیه شایعات پشت حاج یوسف بالا می گیرد و آقا شریف هم شدیداً به آن دامن می زند کار به جایی می رسد که تمام مردم محل از حاج یوسف رویگردان شده و دسته جمعی سر وقت منزل افسانه می روند تا او را از محل بیرون کنند، اما افسانه با یک سخرانی کوتاه همه را از اشتباهشان آگاه می‌کند انگار متن بیانیه مفصل را بین دیالوگ های این فیلم خرد کرده اند و فیملساز آنقدر از زبان شخصیت های اثرش پرحرفی می کند که سر هر مخاطبی درد میگیرد اما رسوایی با این همه حرافی چه می‌خواست بگوید؟





ممکن است با دیدن فیلم های ده نمکی این شائبه به ذهن برسد که او بین قضای واقع گرایانه و تیپیکال مردد و معلق مانده اما آنچه دراثر او می‌بینیم بیشتر از اینکه غلو باشد، جوگیر شدن است غلو یعنی اینکه آنچه را واقعیت دارد برای این که بیشتر به چشم بیاید به صورت مبالغه‌آمیز نشان دهیم.اما رفتار شخصيت‌هاي فيلم ده نمكي،‌ رفتار آدمهايي است كه دچار احساساتي‌گري  غلیظ بر اثر شعار زدگی شده اند، نه واقعیتی که برجسته نمائی شده باشد به پاکوبیدن مجید سوزوکی در میدان مین توجه کنید یا قمه کشیدن او برای تانک و.. این ها واقعیات غلو شده نیست بلکه جوگیر شدن فیلمساز است که در شخصیت آدم های فیلمش تجلی کرده و  البته فقط رفتار آدم های خوب قصه های او چنین نیستند بلکه حتی آدم بدها هم در جهت خودشان همین طور هیجان زده عمل می‌کنند در سه گانه اخراجی ها تمام رفتارها این چنین بود و در رسوائی هم دقیقاً همین طور است مثلا به پایان بندی فیلم توجه کنید.





حاج یوسف بعد از بد نام شدن وقتی به مسجد رفت تمام نمازگزاران، محل را ترک کردند.. به همین دلیل در پایان فیلم وقتی صدای اذان می‌آید او داخل مسجد نمی رود و همان دم در شروع به خواندن نماز می کند همین هنگام جمعیتی بالغ بر تعداد آدم های بیست مسجد و حسینیه در همان کوچه پشت سر حاج یوسف می ایستند و به او اقتدا می کنند.
در پیوند با این جوگیری که در مورد و احساس و رفتار همه شخصیت ها هست، مردم را توده ای از غبار بی شکل می بینیم که همیشه پیرو بادهای مخالف و موافق هستند و معمولا در حال اشتباه این  همان توهینی است که فیلم "یک خانواده محترم" هم به مردم ایران کرد، منتها در این جا خیلی صریح تر و رکیک تر انجام شد این فیلمساز از مردم منتفر است.
"رسوایی" به ما می‌گوید که مردم همیشه قیم می‌خواهند چون خودشان عالم و آگاه نیستند که باید چه کنند اما قیم باید چه کسی باشد؟ یک انسان عارف مسلک چه نوع عارفی؟ عرفانی که فیلم در جستجوی آن است از نوع الهیات نگاتیو مسیحی نیست که در مکتب امثال هگل می بینیم یا موارد ایرانی آن از ملاصدرا گرفته تا علامه طباطبایی بلکه عرفان افرادی است نظیر رجبعلی خیاط و پیر پالان دوز یا اسماعیل دولابی.





ملاصدرا به شاگردانی احتیاج دارد که لااقل ملاهادی سزاواری باشند اما عرفان نمائی عوام گرا متکی به خام باوری سطحی ترین افراد اجتماع است بنابر همین قضیه است که ده نمکی، کسی که مردم را توده ای از افراد فرض می کند خودش سراغ سینمای عام آمده.


اما آخرین نکته را ذیل بحث درباره کارگردانی عنوان خواهم کرد در کارگردانی کار چند کارت پستال دیدیم و لاغر! از زبان بصری سینما برای انتقال معنا به هیچ وجه استفاده نشده بود و به جای آن پرحرفی زائد الوصفی دیدیم که به آن  اشاره شد و چون کارت پستال ها دچار هیچ گونه ممنوعیت وممیزی نبودند کار تا بدانجا پیش رفت که حضور یک بازیگر زن جوان با غلیظ ترین آرایش تاریخ سینمای بعد از انقلاب، در قاب لنز تله و فیلتر پروست، حیوانی ترین غریضه من مخاطب را برای تماشای فیلم به گروگان بگیرد دقت کنید، لنز تله است فیلتر هم  پروست و نرم کننده، تمام رنگ های قاب هم به جز قرمز حذف شده اند و ما تصویر درشتی از صورت یک زن جوان را داریم... این یعنی تبلیغ عرفان؟
نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها