به گزارش رجانيوز، پنجشنبه گذشته حاج سعيد قاسمي بهمناسبت سالگرد شهيد سيد مرتضي آويني و شهيد امير سپهبد صياد شيرازي بر مزار اين شهيدان گرانقدر سخنراني كرد.
قاسمي در سخنان خود به برخي ويژگيهاي اخلاقي اين شهيدان و ريشههاي فتنه پرداخت و با يادآوري تحولات منطقه از اينكه يك جريان كه در دولت نيز نفوذ كرده است، ميكوشد ريشههاي اين تحولات را غير اسلامي معرفي كنند و تحركاتي مانند دعوت از عبدالله اردني و ترويج مكتب ايراني در بحبوحه بيداري اسلامي را آغاز كردهاند، بهشدت انتقاد كرد.
متن كامل اين سخنراني در ادامه آمده است:
السلام علیک یا روح الله ایها العبد الصالح، المطیع لله و لرسوله و السلام علی جمیع شهداءنا. طبتم و طابت الارض التی فیها دفنتم. فیالیتني کنت معکم فأفوز فوزا عظیما و سلام بر خاصه شهدای این مناسبت آقا سید مرتضی آوینی، امیر سپهبد صیاد شیرازی و مهندس سعيد یزدان پرست.
باز هم درود و سلام بی کران خودمان را به ارواح جمیع شهدای نهضت بیداری جهان اسلام خاصه در بحرین می فرستیم که این روزها در نبرد با اشقي الاشقیا امريكا، یهود و آل سعود هستند و یاری همه شما را ميطلبند؛ باز هم برای شادی روحشان صلواتی را بفرستید.
قبل از هر چیز دست همه شما را می بوسم، شما مردم خوب، با مرام و با صفا که با عشق در اینجا حضور پیدا کردید و نمونه ندارید. کجای دنیا را سراغ دارید که قريب 20 سال از شهادت یکی از علمدارانشان گذشته باشد و اینگونه هر جا که مراسم می گیرند، حضور پيدا كنند. فقط شما تهرانی ها هم که به صیاد شیرازی و آقا مرتضی و یزدان پرست نزدیک تر بودید، اينطور نيستيد، بلکه در یزد دو برابر جمعیت شما آمد، یا در قزوین و آذربایجان هم همین طور. همه دنیا در کار شما مردم مانده است که چه آدم های عجیب و غریبی هستید، آن جایی که باید در میدان بیایید و خودتان را نشان بدهید، علیرغم همه گرفتاری ها، فشارها و طعنه هایی که از هزاران گلوله آر پی جی بدتر است، باز هم تا این ساعت حضور مييابيد.
قرآن فرمود "و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا"، مپندارید آنهایی که در راه رضای خدا کشته شدند، با او معامله کردند و او خونشان را خرید، مرده اند، بلکه زنده اند.
هر چقدر جنگ نرم بیشتر می شود، ما جمع زیادی را بهويژه از ميان خواص از دست می دهیم، ریزش زياد داشتیم، هر چند نمی خواستیم این گونه شود، ولی این اتفاق افتاد. چه کسی فکر می کرد که در این مملکت و در بین خواص، کفیل خانواده شهدا آن قدر اشتباه کند که امروزه مورد مضحکه عام و خاص شود. کسی که از دست امام حکم گرفته بود، یکدفعه این گونه در معارضه با نظام قرار بگیرد و برای ایجاد تغییرات این گونه احمق شود. متأسفانه!
چه کسی فکر می کرد نخست وزیر زمان جنگ برای تغییر در نظام از محمود عباس پول بگیرد، چه کسی فکر می کرد آن هایی که عمامه و لباس بر تن داشتند، برای تغییر در نظام با جورج سورس یهودی جلسه بگذارند.
آقا مرتضی! تو خودت شاهد هستی، من این را نمی گویم این را همان آقایی می گوید که خودت دوستش داشتی و برای ایشان نوشتی که سر ما و فرمان شما و این را همان دو هفته بعد از اینکه حضرت آقا به ولایت این نظام رسید، نوشتی. به محض اینکه تعدادي از همان رفقایش، برخي از همان خزعبلاتی را که این روزها می گویند كه "هیچ کس امام نمی شود" گفتند، همان جا ترمز را کشید. برای حضرت آقا نامه نوشت که اگر چه که بسیار افسوس خوردیم و باور نمی کردیم که روزی امام در کنارمان نباشد و در زیر چتری غیر از حضرت روح الله زندگی کنیم، اما امروز بسیار خوشحالیم که خلف صالح ایشان، پرچم را در دست دارد و در ابتدای نامه نوشت که آقا جان، سر ما و فرمان شما.
با اين حال، ما در این نبرد، یک مشکلی داریم، یک مقدار که سن امثال ما گذشته و با این جماعت زندگی کردیم و بهويژه بنده سراپا تقصیر، وقتی حرفه ای می شوی، خیلی خطرناک است. حرفه ای که می شوی و این حرف ها را که چند جا می زنی، بعد دیگر عادی می شود، عین یک معلم که می آید فرمول ها را می نویسد، ولی این ها را برای شما می گویم. این ها را برای دختر و پسری می گویم که تا سالیان قبل وقتی این حرف ها را می زدیم، می گفتند یک چیزهایی می گویند، ولی وقتی فتنه 88 اتفاق افتاد، آنجا تازه فهمیديم که آقا مرتضي؛ روشنفکر واقعی ما این روزها را می خواند، یعنی 20 سال دیگر را می دید که این جملات را انگار برای امروز نوشت. دختر و پسرم، در این جا هستی و خودت هم نمی دانی که برای چه آمدی، چون تو را آوردهاند! حاج مرتضی، این روزها را می خواند که نبرد آخرالزمانی ما با امريكایی ها نیست، امريكایی ها مانند گرگ، وظیفه ذاتی خودشان را انجام می دهند و امام در گوش این نسل گفته که اگر امريكا "لا اله الا الله" هم بگوید، ما قبول نداریم، آن ها می خواهند ما را گول بزنند! جمله ای که هم بچه من می فهمد و هم استراتژیستمنهایی که خیلی ادعایشان می شد كه در اتاق فکر نظام هستند و دیدیم که نگاههایشان در فتنه های اخیر به کدام سمت متمایل بود.
تکلیف امريكایی ها و اسراییلی ها مشخص است. فتنه از کجا شروع می شود و چه کسانی داخل معرکه می آیند؟ الله اکبر! این شهید بزرگوار این چنین عنوان می کند که "آخرین مقاتله ما به مثابه سپاه عدالت نه با دموکراسی غربی بلکه با اسلام امريكایی است! اسلام امريكایی از خود امريكا دیرپاتر است، اگر چه این یکی نیز عمرش به هزار ماه باشد به یک شب قدر فروخواهد ریخت و حق پرستان و مسضعفان وارثان زمین خواهند شد."
اما آقا مرتضی، شما قطعا چنین روزهایی را ميديديد كه گفتيد ما وارد صحنه نبرد سختی خواهیم شد که به مراتب از کربلای 5 و والفجر8 سخت تر است، در زیر آتشی قرار خواهیم گرفت که این آتش ها در خانه ها و اداره ها می آید و دیدید که چقدر سخت بود. سه شیفت کار کردی و بچه را به دست دانشگاه آزاد سپردی به حساب اینکه علوم انسانی و قرآنی به او یاد می دهند، بعد مجبور شدی که تا ساعت 2 صبح بروی او را از کف خیابان جمع کني.
آقا مرتضي! فرمول های زیادی را به ما یاد دادید، اگر چه فراموش کرديم و با شما فاصله گرفتيم؛ "کار برای رضای خدا باشد"؛ حسب ظاهر یک جمله و کلمه است. وقتی سید مرتضی شهید شد، حضرت آقا گفت: وقتی تيم روايت فتح پیش من آمدند، متوجه نشدم که علمدارشان این است. امروز اگر قرار باشد که تو فرمانده باشی و جماعتی را نزد آقا ببری، فرمانده می گوید هیچ کس حرف نزند، من خدمت آقا گزارش کار بدهم. ولی آقا مرتضی، رفت یک گوشه کناری نشست و بعد از اینکه شهید شد، آقا فرمود که من تازه فهمیدم که علم روایت در دستان او بوده است.
این 100 قسمت روايت فتح كه از تلویزیون پخش شود، كسي نديد در جایی نوشته باشد که فیلمبردار یا کارگردان سید مرتضی آوینی است. آخر چه کسی می تواند قبول کند که چنین مسئولیت خطیری را در جبهه نبرد و در زیر آتش گلوله قبول کند ولی اسمش را در پایان ننویسد؟ برای رضای خدا خاکی بودند.
از شهید صیاد شیرازی پرسیدند که "صادقانه ترین و خالصانه ترین زمان خدمتت چه زمانی بود،" یادتان هست که در مشاجره ای که با بنی صدر ملعون داشت و تازه هم سرهنگ شده بود، بنی صدر برای اینکه کاری کرده باشد، درجه اش را گرفت و چند وقت در زمان جنگ بدون مسولیت بود. وي این مدت را جزو صادقانه ترین زمان خدمتی خود می داند. الان امروز در این مملکت از هر کسی که درجه اش را بگیرند و هر میز مسئولیتی را از هر کدام از ما بگیرند، چه کار می کنیم؟ یا می رویم سریع نامه می نویسیم و با رادیو امريكا مصاحبه می کنیم، یا جبهه تشکیل می دهیم و می رویم و می گوییم که من چه بودم و فلان... اما او می گوید خالصانه ترین و عاشقانه ترین مقطع خدمتی برای من، زمانی بود که از من خلع درجه کردند و مسئولیت هم نداشتم. جنس این ها فرق می کند.
اصلا وضو داشتن حاج سعید یزدان پرست خودش نشانه هایی دارد. این ها همیشه وضو می گرفتند برای اینکه برای نماز اول وقت آماده باشند و در این قصه ها عجب سری است. هروقت این ها را نگاه می کنی، می بینی که آستین ها را بالا زده اند و حواسشان به ماه و خورشید است که کی وقت نماز است.
ما که نمی دانیم چگونه می توان شهید شد. حتي چندین سال بعد از این جنگ چگونه می توان این حسرت را نگاه داشت. رمز و رازش را نیز به ما یاد نمی دهند. این ها را به تعبیر سید مرتضی وقتی خونی ریخته می شود، می فهمیم که داستان چیست و قطعا باید در همین چیزهایی که گم شده است، جستجو كنيم. اخلاق همان چیز گم شده در جامعه است. اخلاق بین پسر و پدر، استاد و شاگرد، پدر و مادر، در رانندگی و... همان چیزی که رسول اسلام سفارش کرد: انی بعثت لاتمم مکارم الاخلاق من برانگیخته شدم برای اینکه اخلاق شما را کامل کنم.
از همه این ها بپرسید که اخلاق صیاد در آن مقطعی که با ایشان زندگی کردید، چگونه بوده است؟ سلام می کرد، خاکی بود، برای کسی کلاس نمی گذاشت. اما، امروز یک مسئولیت کوچک كه به یکی می دهند، خدا را بندگی نمی کند. همین که در قطار اذان می گفتند، امیر صیاد شیرازی می ایستاد و شعار الله اکبر می داد. در حلال و حرام دقت داشتند. این موضوع را چند روز پیش در جای دیگری بیان کردم. ما فارغ التحصیل دانشكده معماری علم و صنعت هستیم، دانشجویی در آنجا شیرینی فارغ التحصیلی آورده بود، دیدم که همه بر سر شیرینی هجمه آوردند، ولی سعید يزدانپرست نخورد، گفتم آقا سعید چرا برنداشتی. گفت من این دانشجو و خانواده اش را می شناسم، مالشان نامشروع است. به اندازه یک کیک خامه ای هم حساسيت داشتند، نه اينكه تریلی تریلی تیرآهن و مسئولیت های گوناگون و این شرکت ها و NGO هایی که تا همین الان پول نفت را می خورند و آن وقت بچه هایشان در کف خیابان دنبال آشوب هستند و تا همین الان پنجه های ضعیف عدالت، نتوانسته گردن آقازاده هایشان را زمین بزند.
سعید یزدان پرست، در شب و زمانی که کمتر کسی در خیابان ها هست، در سر چهارراه پشت چراغ قرمز می ایستد و زمانی که به او می گویی حرکت کن، می گوید عبور از چراغ قرمز، نقض حکم ولایت است. سقف پرواز این ها کجاست و در چه حال و هوایی هستند؟ برای همین است که بالای قبرش نوشته اند که هنر آن است که بمیری قبل از آنکه بمیراندنت و آنانكه چنين مردند مبدأ و منشأ حياتند، حاسبوا قبل ان تحاسبوا و موتوا قبل ان موتوا.
آقا چقدر باید حواس آدم جمع باشد من که خودم و زن و بچه ام را را رها کردم و اصلا نمی توانم جمع و جور کنم، خودم با این ها، چقدر فاصله گرفتم. چقدر با حاج داوود کریمی و چقدر با معصومی و دهقان فاصله گرفته ام؟
خیلی ها را دیدیم که در این هشت ماهی که فتنه طول کشید، خود را باختند. حسب ظاهر داستان انتخابات بود، بسیاری از آن هایی که نمک پرورده جریان فتنه بودند، سکوت اختیار کردند. جمعیت نمی تواند تصمیم بگیرد و می آید دنبال فرماندهان زمان جنگشان و برخي از آن ها هم یک سری مطالب پرت می گویند. آمدند حتي در تلویزیون گفتند: امداد الهی در جبهه نبود، ما علمی می جنگیدیم. اگر علمی می جنگیدی پس چرا امام برای این بزرگوار و برای همه ما گفت خرمشهر را خدا آزاد کرد.
یادتان رفته (در خاطراتش هم گفت) که در مرحله دوم عملیات بُریدید و همه رفتید خدمت امام گفتید که تمام شدیم و فکرمان هم به جایی نمی رسد که الان کجا هستیم، ایستگاه نود هستیم، ایستگاه حسینیه! چقدر نیرو داریم تا خرمشهر را آزاد کنیم و به شما هم قول داده بودیم تا خرمشهر را آزاد کنیم ولی چند مرحله دیگر باید بجنگیم تا به خرمشهر که 60 کیلومتر دیگر با آن فاصله داریم، برسيم و آزادش کنیم. ای امام یک پیام بده. علی صیاد شیرازی در خاطراتش می گوید که حضرت روح الله یک جمله را بیان می کنند كه "آقا جان به این مسایل کار نداشته باشید، شما هر آنچه را که لازم است تدبیر کنید و ما بقی را به خودش واگذار کنید."
تو چرا یادت رفته که آمدی در رادیو و تلویزیون و گفتی که امداد الهي نداشتیم، تو چرا یادت رفت که از تو پرسیدند جریان بنی صدر چه بود، گفتی که مدل فکریاش برای ریاست جمهوری، این گونه بود. آيا بعدا مدرکش را، محسن وزوایی در نیاورد و بردند نزد حضرت امام که بنی صدر با کد S.D.Lord 1 در زمانی که دانشجو بوده است، به عضویت شبکه های جاسوسی در آمده است. تو چرا وقتي نظرات را راجع به فتنه پرسيدند، گفتي فتنه ای وجود ندارد، بلكه تقابل دو جریان سیاسی است.
مردم به این جماعت رو آوردند، ولی دیدند که این ها هم قاطی کرده اند لذا هشت ماه طول کشید، تا ظهر عاشورا که وقتی فریادهای نجس "مرگ بر اصل ولایت فقیه" سر داده شد، و هر آنچه را که می خواستند مانند کف و سوت زدند، مردم در بعد ازظهر عاشورا دیدند که داستان، داستان ریاست جمهوری نیست این ها دنبال اصل نظام هستند، لذا در 9 دی در خیابان ها اتفاق بزرگي افتاد، شما دختری را با وضعي از حجاب می دیديد که عکس حضرت آقا در دستش است که در روز عادی مستوجب حکم امر به معروف و نهی از منکر است، خدایا عکس آقا در دست این بچه چه می کند؟ اما او می فهمد که چه می گذرد. این ها در پلاکارد نوشته بودند که آقای موسوی ما غلط كرديم که به تو رای دادیم.
اما دختر و پسرم، علت اینکه تخم فتنه تا به حال ریشه کن نشده، این است که بیش از 15، 16 سال در دانشگاهها و جزایر امن ديگري عدهاي طراحي كردند تا فتنه را بهپا کنند، در مراکز قضایی و دولت و دانشگاهها و صدا و سیما هنوز افرادی هستند که بخواهند آتش فتنه را روشن نگاه دارند، حواستان باید جمع باشد. اصلا فتنه را گذاشته اند برای اینکه بتوانیم، سره را از ناسره تشخیص دهیم.
ای جانباز عزیز كه قرار بود، در آن مقطع شهید شوی اما بنا به خیلی از دلایل که من از آن قضایا فرار کردم و قرار بود با امام به کربلا بروم و اتفاقاتی بیفتد که نشد و برای این روزها ماندم، که دوباره آزمایش شوم، شهيد نشدي، برای اینکه سید برای شما دومرتبه نوشته صحرای بلا به وسعت تاریخ است و کار به یک یا لیتنا کنا معکم ختم نمی شود، فکر نکن یک زیارت عاشورا بخوانی، همه چیز حل می شود.
"اگر مرد میدان صداقت هستی، نیک در خود بنگر که تو نیز با مرگ آن طور که این گونه هست، مواجه می شوی و یا اگر خیری هست که هیچ، تو نیز از قبله داران دایره طواف هستی وگرنه دیگر به جای آنکه با زبان زیارت عاشورا بخوانی در خیل اصحاب آخرالزمانی حسین علیه السلام با دل به زیارت عاشورا برو. ضحاک بن عبدالله را که می شناسید عصر عاشورا از جبهه حق گریخت، بعد از آنکه صبح تا شام را در رکاب امام شمشیر زده بود، از میدان جنگ گریخت. خوف فرزند شک است و شک زاییده شرک و این هرسه یعنی، خوف و شک و شرک راهزنان طریق حق هستند، که اگر با مرگ انس نگیرید، خوف راه تو را خواهد بست و امام را در صحرای بلا رها خواهی کرد."
الله اکبر چه کسانی رها کردند، پارسال همین جا صحبت کردم و پایین آمدم آقا مجيد سیب سرخی كه خدا رحمتش کند که آخر سال قبل داغ جدیدی بر دل ما گذاشت، اينجا بود. در تمام فتنه وقتی مسجد لولاگر را آتش زدند، سراسیمه حضور داشت، چون برای این قصه جنگیده بود، یک پاش اینجا بود که با منافقین داخلی بجنگد، يك پايش در بوسنی جنگ كه اهل تسنن را در قلب اروپا می کشتند، شب ها برای نوشتن متن ها تا ساعت دو صبح وضو ميگرفت و بعد این کاغذها را برمی داشت، می آورد براي بچهها می خواند.
اما در مورد مسائل منطقه؛ کیست که باور نکند این فتنه زیر سر امريكایی ها و آل سعود است. چه تحلیل غلطی است که برخي از دولتمردان ما در این قصه و در این موج بیداری اسلامی دارند. حضرت آقا فرمودند موج بیداری اسلامی است که ریشه در گرسنگی و ریشه در مسایل اجتماعی دارد، وقتی آن فرد، لخت می شود و روی سینه اش نوشته است الله اکبر و یک تکه نان دستش هست، آيا پیام ندارد؟ منتظرید که چه اتفاقی بیفتد؟ آقایان دولتمرد که در قصه این تحولات سکوت اختیار کردید و برخی نیز دم می زنید که ما نمی دانیم که چه کسانی هستند و رهبرانشان چه کسانی هستند و احتمالا امريكایی ها هستند، آيا منتظر هستید که انقلابی مانند ایران اتفاق بیفتد؟ مگر دیگر می گذارند که کسی در قد و قواره صد پله پایین تر از امام خمینی رهبری را بر عهده بگیرد و بعد کادر داشته باشد و با ایدئولوژی و اعتقادات کامل و شیعه باشند و تفکرات مبنایی و مردم با صفایی مانند شما همه پشت سر رهبرشان باشند؟ مگر می گذارند که چنین اتفاقی بیفتد؟
اما بعد از سه دهه، فنر را هر چقدر می خواستند فشرده نگه دارند، سرآخر انفجار رخ داد و شما ایستادهاید و می گویید که اگر ما برویم در پشت سر آن ها چه می شود؟ اگر مثلا به سعودی بگوییم که امسال حج عمره نمی آییم و یا حج تمتع را یک سال قطع کنیم، چه می شود؟
این یک جمله را هم بگویم در همین داستان خباثت آل سعود و کشتاری که در بحرین در حال وقوع است، این تصاویر، همان تصاویری است که بیش از 500 کشته در حج خونین از ما در کنار حرم امن الهی قرار گرفتند و امام فرمود كه "اگر از صدام با همه جنایت هایی که کرده است، بگذریم، از آل سعود نخواهیم گذشت و انشاءالله انتقاممان را از آل سعود خواهیم گرفت." چه زماني می خواهی این جملات را براي یک بار هم كه شده، باز خوانی کنی؟ اما حتي جرأت نمی کنند به عنوان تاریخ بگویند که در چنین روزی شهدای خونین کفن از زن و مرد و جانباز در کنار حرم امن الهی به شهادت رسیدند و برایشان مراسم بگیرند. چرا؟ چون، جریانهاي سیاسی است! ما که تعلقی به جریانهاي سیاسی نداریم، چه کنیم؟ مثلا به محض اینکه داغ هستیم بریزیم بیرون و بگوییم مرگ بر آل سعود و یا تبت یدا ابی لهب بعد هر وقت خواستیم مماشات كنيم، برویم و عبدالله را بغل کنیم؟ مرگ بر این جریانهاي سیاسی که یک روز باید با جنایتکاران دست بدهی و روبوسی کنی و یک روز در ایام عید و دقیقا در شرایطی که گرماگرم خون و خونریزی است، از عبدالله اردنی دعوت کني. یک عمر است که ما پشت این جریانهاي عدالت خواهانه می آییم. چرا یک مرتبه دقیقه نود و یک سال اينگونه ميشود، علیرغم ارادتی که به شما داریم، چه کسانی می خواهند شما را خراب کنند و یک دفعه از وسط این معرکه از عبدالله اردنی دعوت می کنند؟ در موضوع دعوت از عبدالله اردنی قبل از اینکه جناح مخالف بخواهد اعتراض کند و یا مواردي مانند شرکت در مراسم نوروز در امريكا ما باید مخالفت کنیم.
ما دیگر اجازه نمی دهیم پس از انتخاباتی که مردم به شما رأی دادند و فریاد زدند که "الشعب یرید اسقاط حکومت هاشمی و خاتمی"، دو مرتبه مکتب نوروزبازی و مکتب دیگری بالا بیاید. دعوت از عبدالله اردنی ننه انگلیسی؟! ما متأسفیم که دوباره بر روی این زخم تأکید می شود. زخم هر بچه جانبازی را کنار بزنی، این ها را می بینی. ما در مقابل این انحطاط فکری می ایستیم، قبول می کنیم که می خواهید آرای دیگران، آرای خاکستری را بهدست بیاورید اما به چه قیمت، به قیمت آسفالت کردن حزب الله؟
آيا خاتمی جرأت می کرد این را دعوت کند، با چه مرامی افتخار می کنید که عبدالله اردنی را دعوت می کنید. حرف هم که می زنیم، می گویند داستانش فرق می کند. با این بیداری اسلامی که شیپور می زنند، آيا عبدالله اردني يك دفعه حزب اللهی شش آتشه شد؟ بگویید که ما هم بفهمیم.
فکر می کنم سید مرتضی آوینی که در حج خونین حضور داشت، این را برای اینجا نوشت و در آن تیر و تیرکش و درگیری ها که جانبازها کشته می شدند، مانند همین جنسی که در بحرین کشته می شوند، به خاطر این بود که این سعودی ها در آن زمان توسط یهودی ها و فرماندهی آلمانی آموزش داده می شدند. اگر امروز اخبار را دنبال می کردید، می دیدید که باز هم آلمان ها دارند این ها را آموزش می دهند. شش ماه قبل آوردند این سعودی های بیشرف آل یهود را آموزش دادند و کشتار كردند و دومرتبه همین ها را به کار گرفتند.
سید گفت در همین شرایط ندایی آمد که اگر
آمادگی داری، یک یا الله بگو تا تو را ببریم، گفتم خدايا اینجا که جای
کشته شدن نیست، من دوست دارم در جبهه شهید شوم. یکی دو مرتبه این حال و
هوا آمد که اگر آماده ای یک یا الله بگو تا تو را ببریم. بعد از اینکه
کشته ها را بردیم، با خودم گفتم که خدایا عجب شرایط طلاییاي را از دست
دادم، شهید شدن کنار حرم امن الهی عجب توفیقی! شاید این جمله را آن جا
نوشت كه "راستی برای مرگ آماده ای که اگر ملک الموت فرارسد و تو را به
عالم باقی فراخواند، هر چند به جهان باقی آماده ای، دیدم که نه! شهوت
زیستن مرا به خاک بسته است و چنگ در خاک زده است و ریشه دوانده است و می
دانستم که شهدا را پیش از آنکه مرگشان فرا رسد، دعوت می کنند و آنان لبیک
می گویند و تا این چنین نشود، راستی برای مرگ آماده ای!"