کد خبر: ۱۱۱۴۵
زمان انتشار: ۱۱:۰۱     ۲۷ فروردين ۱۳۹۰
نوشتاری از حجت الاسلام و المسلمین بهداروند:
سينماى دينى ضرورتاً روايت‏گر رخدادهاى تاريخ اديان و سرگذشت پيامبران و معصومين نيست. سينماى دينى داراى مشخصات تكنيكى يكسان و دقيق و ضرورتاً داراى موتيف‏هاى خاص ژانرهاى سينمايى نيست. شايد آنچه بيش از هر چيز نشان‏گر سينماى دينى باشد، بينش فيلم‏ساز و تأثيرى است كه فيلم بر مخاطبين باقى مى‏گذارد. آنچه به نظر مهم مى‏رسد شيوه بيان و نحوه نگريستن به موضوع است نه صرف موضوع.

مقدمه

 

هنر يكى از جلوه‏هاى فرهنگ هر قوم است. طرز تفكر، آداب و رسوم، اخلاق و عادات، همه در جلوه‏هاى مختلف هنر منعكس مى‏گردد. به‏گونه‏اى كه يكى از راه‏هاى كشف ويژگى‏هاى قومى هر عصرى را، مطالعه آثار هنرى آن عصر مى‏دانند. بدين لحاظ، مى‏توان گفت، اثر هنرى، اثرى فردى ساخته يك هنرمند خاص نيست، بلكه در جاى‏جاى آن مى‏توان رد پاى تفكر هزاران مردم بومى را ديد كه براى شكل‏گيرى و رسوخ آن تفكر در هنر تلاش كرده‏اند و تمامى اين تلاش‏ها در قدرت گيرندگى يك هنرمند به تصوير درآمده است. زيرساخت مفاهيم در تصوير هنر، حتى به بيان فلسفه زندگى، قبول باورهاى عاميانه نيز كشيده شده است. در اين نوشتار در صدد تبيين مقوله سينما در عرصه هنر دينى هستيم كه پرداختن به آن از موضوعات مهم در عرصه رابطه دين و هنر و سينما است.

 

ويژگى‏هاى هنر دينى

 

هنر با جنبه عاطفى زندگى پيوندى عميق دارد و اين جنبه با معنويت درونى بشر، ارتباط عميق‏ترى يافته است. اما گوشه‏اى از هنر اتصال يافته با اين مفاهيم، تحت عنوان هنر دينى، مدتى است خود را نشان داده است. اين نوع هنر، داراى چند ويژگى محسوس است:

 

1. با فطرت اصيل انسان‏ها توافق (براساس شناخت دينى) دارد.

2. اجراى اين هنر به توازن و تعادل فرد و جامعه مدد مى‏رساند؛ نه آن كه خود موجد تشويش و هيجانى كاذب گردد.

3. به علت آن كه اين هنر، سعى دارد به ترسيم آنچه كه بايد بپردازد، لذا با آرمان‏هاى معنوى پيوند داشته و پيام ارزشى خاصى را حمل مى‏نمايد. لذا، آرمان‏گرايى يكى از خصوصيات خاصه آن است.

4. به علت آن كه مفاهيم زندگى در قالب‏هاى خاصى مطرح مى‏نمايد. لذا شيوه و مفاهيم مطروحه را در حد و مرزى مشخص به تصوير مى‏كشد و كانال‏هاى خاصى را براى عرضه هنر بر مى‏گزيند. اين امر نه تنها در نهايت به حصر هنر منجر نمى‏گردد. بلكه پرواز جنبه عاطفى به سوى معنويت گستره بيشترى مى‏يابد.

براى وصول به هنر دينى، لااقل بايد تعاريفى پايه و استوار از هنر و دين داشته باشيم. آن‏وقت، در همان قدم اول، متوجه مى‏شويم كه آيا اصولاً اثرى اگر هنر باشد به پسوند «دينى» محتاج هست يا نه؟ و آيا اصولاً همين «پسوند» كردن دين، خودش، تحقير دين نيست؟ زيرا هنر، بيان زيبا و متعالى احساس، عاطفه و انديشه انسانى است.

اين، يكى از جامع‏ترين و مقبوليت يافته‏ترين تعاريف هنر است كه از ديد بسيارى با عمده مكتب‏هاى فلسفى - سياسى - اجتماعى هم پذيرفته شده است. عطف به اين تعريف، آيا هنرى وجود دارد كه دين را در درون خود نداشته باشد؟ آيا مى‏توان ادّعا نمود، منشاء هنر، دين با احساس دينى انسان نبوده است؟ يا چيزى غير از يك احتياج مادى خالص، انسان را به شعر گفتن، نقاشى كردن، پيكره ساختن و موسيقى ساختن و انديشه است؟ پاسخ‏هاى اين پرسش‏ها، بديهى، و پيشاپيش داده شده است. هنر، مقوله‏اى است با ريشه‏هاى دينى، و اين ريشه‏ها، همچنان در آب است. بنابراين، هنر غير دينى - به معناى فلسفى مسئله - وجود ندارد.

هنر دينى قطعاً تابع اخلاقيات است اما نمايش و تبليغ اخلاق‏گرايى ضرورتاً محدوده سينماى دينى نيست. بر اين اساس هر تعريفى كه سينماى دينى را محدود كند، آن را مخدوش ساخته است. سينماى دينى در واقع مجموعه جريان‏هايى است كه يك حركت و تأثير تعالى‏بخش را در انديشه و روح انسان پديد آورد. اين جريان‏ها لزوماً در محدوده قالب‏هايى خاص و از پيش تعيين‏شده قرار نمى‏گيرند، چرا كه تعيين اين قالب‏ها را بر خلاقيت و تفكر مى‏بندد و سينما را از قلمرو هنر خارج مى‏كنند. هر فيلم‏ساز به تناسب دانش، فرهنگ و خلاقيت خود قالبى مناسب بر مى‏گزيند و اين جوهره نهفته در فيلم است كه مى‏تواند ابعاد اين قابل را به ما بنماياند. اما مسلماً در ميان فرم‏ها و قالب‏هاى متفاوت مى‏توان بهترين‏ها را برگزيد و با تلفيق آن با انديشه خلاق به شيواترين نوع بيان و شكيل‏ترين قالب رسيد.

 

نقش و جايگاه سينما

 

سينما، يكى از دست‏آوردهاى پيشرفته بشر است؛ بشرى كه از گذشته در دامن انبيا و اديان الهى، رشد يافته و بزرگ شده است. صرف‏نظر از اين كه بخواهيم نقش دانشمندان دينى پيشين خودمان را در اختراع اوليه وسايلى از قبيل بزرگ و متحرك كردن اشيا بررسى كنيم، و يا نيّت و خير و سوء به وجود آورندگان سينماى امروزين غرب را تحليل كنيم كه بدانيم سينما را براى استراحت، غفلت، يا هدايت و رفعت انسان اختراع كرده‏اند و يا با فلسفه‏بافى‏ها و برداشت‏هاى افراطى و تفريطى نقادان سينما زده در تحريم و تكريم و نسبت‏سنجى ذات سينما به آلودگى و يا تعهد و ايدئولوژى نظرى بيفكنيم، عقل سليم و اسلامى ما حكم مى‏كند كه بايد قدرت و شرايط به كارگيرى سينما براى حيات طيّبه و آرمان‏هاى دنيايى و آخرتى جوامع انسانى را از منظر حكومت اسلامى كسب كنيم و به دست آوريم. ما پيش از آن كه نياز به كنكاش در آناليز كردن تاريخ و فلسفه سينما داشته باشيم - و ناگزير خود را به وادى حيرتى كه نقادان و تاريخ‏نگاران سينمايى به زعم، ذوق و تفسير شخصى خود به آن گرفتار آمده‏اند، بيفكنيم - بايد به حكمت اين هنر آميخته با صنعت كه خود را در يكصد سال اخير، چنين استوار و با عظمت برپا نگه داشته و ژن اصلى پيدايش صدها و بلكه هزاران شغل ابزارسازى و وسيله صنعتى و تصويرى، از قبيل تلويزيون، ويدئو، ماهواره و يا كارگردانى، فيلم‏بردارى و بازيگرى و نويسندگى و... شده است، پى ببريم.

دانستن تاريخ سينما براى ما به همان اندازه‏اى داراى فايده است كه دانستن تاريخ پيدايش و تكامل الكتريسته! مگر ما مجازيم كه استفاده از برق را موكول به دانستن تاريخ و فلسفه آن كنيم؟

آنچه در شناخت هنر و صنعت سينما براى ما حائز اهميت است، همانا كاربرد و به كارگيرى صحيح سينما، با توجه به نيازهاى فرهنگى و هنرى جهان اسلام است. اگر خشت اول اين بنا، كج گذاشته شود، عواقبى در بر خواهد داشت كه مضارش، صدها برابر منافعش خواهد بود.

اصولاً با پديده‏هايى چون سينما، جز انسان‏هاى ساخته شده، متخلق و مسلط بر انديشه و تفكر، نمى‏توانند ايستادگى كنند و از آن در راه اعلاى اعتقادات و اخلاقيات بهره بگيرند. بلايى كه نصيب كشورهايى چون ما در استفاده ناصحيح از سينما شده است، از رهگذر همين بى‏احتياطى‏ها و يا تهور نابجا و ناشى از امكان دست‏اندازى به سكه‏ها و ريال‏هاى دولتى و بيت‏المال، توسط آدم‏هاى بزرگ‏نما، ولى عقب‏افتاده و يا كودكان بى‏تجربه اين حرفه سينما بوده است. آنچه هم كه در تاريخ از چگونگى ورود دوربين و سينما به مملكت ما در دست است، حكايت از اين دارد كه سينما ره‏آورد سفرهاى تفريحى سلاطين و وسيله يادگارى آن خوش‏گذرانان از سفر فرنگ‏شان است.

 

محدوده و قلمرو سينماى دينى

 

محدوده سينماى دينى چيست و سينما چگونه مى‏تواند مجلاى تجليات حق‏تعالى باشد؟ محدوده سينماى دينى اين است كه ديندار بتواند يك فيلم را ببيند. حقيقتاً اين است كه سينما تجلى مى‏كند و آشكار مى‏كند و ظاهر مى‏كند، هيچ اشكالى هم ندارد، ولى حقيقت را متجلى بكند، نور خدا را متجلى بكند، نه فقط فوتونها را. وگرنه فوتونها واقعاً وحشتناك و غم‏انگيز و گريه‏آور است كه ما اين‏جور وارد مقوله دين بشويم، يعنى خيال كنيم كه واقعاً كار دينى كردن اين است كه بياييم بعضى از موضوعات را دستمايه كنيم و نمى‏دانم جبهه و جنگ و رزمنده و جانباز و چه و چه و چه و خيالبافى كنيم، بافندگى كنيم و بسازيم اين به معنى دقيق كلمه يعنى پرت بودن و هپروتى بودن و دور بودن از همه چيز.

 

مراد از سينماى دين

 

آيا سينماى دينى اختصاص به يك دين يا مكتب خاص دارد يا عبارت از يك تجربه ارتباط درست با خداوند است؟ اين سؤال هنوز جواب داده نشده و اين كه اگر ما برسون يا دراير را مطرح مى‏كنيم، نه به اين دليل است كه موضوعاتى كه آنها مطرح مى‏كنند مى‏تواند براى ما موضوعات نهايى باشد، بلكه آنها تجربياتى كرده‏اند و ما اين تجربيات را بايد ببينيم و بايد بدانيم كه آيا مى‏توانيم از سكوى اين تجربيات پرش كنيم يا اين سكو، سكوى پرش ما نيست. هيچ دگمى وجود ندارد، كه ما وقتى كارهاى آنها را مطرح مى‏كنيم حتماً بپذيريم يا حتماً رد كنيم، بلكه دانستن و آگاهى از اين تجربيات به ما كمك مى‏كند كه ما فعليت وجود خودمان را دريابيم و بدانيم كه ما در چه پايگاهى هستيم و چگونه بايد عمل كنيم و اين كه ما چشم خودمان را بر اين كارها ببنديم كاريست خطرناك و كاريست كه ما را از فرهنگ جهانى عقب مى‏اندازد.

 

ضرورت موضوع تحقيق

 

سينماى دينى چه وجوهى دارد و ارتباط با سينما چه وجوهى؟ آيا سينما، در موضوعات و با انتخاب موضوعات و داستان‏هاى دينى، مى‏تواند دينى باشد، يا مى‏تواند و بايد در ساختار خود دينى باشد، و هر موضوعى را دينى كند؟ آيا سبكى و شيوه‏اى در سينما مى‏تواند دينى باشد و سبك و شيوه‏اى غير دينى، همچنان كه نوع سينماى پليسى است و نوع سينماى وسترن و نوع سينماى سياه و... نوع سينماى دينى مى‏توان داشت؟ آيا يك فيلم اخلاقى، به مرز دين و دين‏باورى و ايمان مى‏رسد؟ مرز بين اخلاق شخصى و اخلاقيات، اخلاق اجتماعى و عرف و اخلاق دينى، كجاست؟ و هر كدام از اين مقولات در سينما چه ساخت و زبانى مى‏طلبد؟ آيا اصولاً مى‏توان در باب سينماى دينى سخن گفت؟ يا تنها مى‏توان ارتباط دين و سينما را مشخص كرد؟ آيا اصلاً سخن گفتن در سينماى دينى در اينجا، به مثابه تأييد سينماى غير دينى است؟ يا مى‏بايد گفت همه مقولات يك جامعه دينى، دينى است و لاجرم، سينماى او نيز به خودى خود، دينى است.

رويكرد به تعيين مشخصه‏هاى سينماى دينى، با تعريف آن معضلات، اعتراف به غير دينى نوعى كوچك و مهجور از سينما قلمداد مى‏كند و نيز اين كه هنگامى از دين سخن مى‏رود، مشخصاً كدام دين؟ آيا ايمان به خداوند و من اسلم وجه لله، و رسيدن به اين مقام مورد نظر است؟ يا آيين يك دين و مذهب مشخص نشان دهنده ايمان دينى و مشخصه رستگارى است؟ آيا يك فيلم دينى، مبلّغ دين مشخص است؟ يا اصلاً سينماى دينى، سينماى تبليغى است؛ همچون بسيارى از فيلم‏هاى به ظاهر دينى ساخته ماشين صنعتى هاليوود. يا سينماى دينى اعتراف درون است و يك راز و نياز نامحدود؟

آيا فيلم‏هايى چون ده فرمان، محمد رسول‏اللَّه، ترز، سن فرانسيس داسيز، اُردت، همه در زمره سينماى دينى‏اند؟ يا لازم است بر برخى از آنها قلم كشيد و حتى بر برخى استغفار كرد؟ و چه بسيار پرسش‏هاى ديگر... .

 

محورهاى موضوع تحقيق

 

1. بايد تعريفى از دين به دست آيد، وسيع‏تر اين كه، تنها آيين و مناسك و وظايف انسان است نسبت به خداوند و در قبال آن، نسبت به جهان، و اسلام دينى است جامع كه وحى در آن نه امر تاريخى، كه ازلى و ابدى است. از اين رو، همواره دينى است تازه كه به همه نيازهاى فطرى بشرى پاسخ مى‏دهد. هم از اين رو، شامل كليه وجوه زندگى بشرى مى‏شود كه اين وجوه با توجه به حضور خداوند، قدسى و اخلاقى مى‏شود. با اين ديد، در جهان هيچ امرى غير قدسى نيست. بلكه جهان كه خلقت خداوند است، همه قدسى است. انسان در چنين فضايى، لاجرم مى‏بايد نسبت به خداوند متعهد باشد. اما تا تعبد از سر اخلاص نباشد، اين تعهد، متحقق نخواهد شد و به دليل تعبد است كه دين آزاد كننده است، نه محصور كننده. وقتى تو تنها اياك نعبد باشى، ديگر بنده و مردن هيچ‏كس و هيچ‏چيز نخواهى بود و آزادى به مفهوم اصيل آن، متحقق مى‏شود.

2. سينماى مرتبط به دين و سينماى دينى، تنها مى‏تواند توسط سينماگرى پديد آيد كه خود مرد دين باشد. متدين بودن در اجراى آيين‏هاى دينى، خلاصه نمى‏شود، كه نتيجه اجراى اين آيين‏ها، انضباط دينى است كه همان بودن در فضاى دينى است. و اين فضا كه در واقع فضاى حضور خداوند است، اجازه نمى‏دهد كه هيچ‏گونه منكرى صورت گيرد. مرد دينى در اين فضاى حضور خداوند است كه رفتارى اصولى مى‏بيند و اين رفتار در او فطرى است. از اين رو به خودى خود در اوست و سويى به عمل منكر نيست. اين‏چنين فردى، اگر فيلمى بسازد، از هر موضوعى، فيلم او دينى است؛ خواه فيلم در باب قصه‏هاى دينى باشد، خواه قصه او در باب امور روزمره مردمى.

3. مفاهيم دينى از امور فطرى بشرى است و به قولى، خود ناخودآگاه قومى محسوب مى‏شود و عناصر مذهبى، صورت نوعيه ازلى است. از اين رو، سينمايى كه مربوط به امور دينى و اخلاقيات مرتبط به دين باشد، به خودى خود از براى مردم جاذب خواهد بود. مى‏توان گفت، عام‏ترين بينندگان، مخاطبان سينماى دينى‏اند. چرا كه سينماى دينى، مستقيماً با صورت ازلى ذهنى مردم همه جانبه ارتباط مى‏يابد و اين صور را باززايى و بيدار مى‏كند. اگر سينمايى به صورت فطرى و طبيعى با مفاهيم دينى مواجه شود و دور از تبليغ مستقيم با مقاصد سياسى و تحريفات رايج در فيلم‏هاى تجارى به ظاهر دينى باشد، با گسترده‏ترين قشرهاى جوامع بشرى، مى‏تواند ارتباط برقرار كند.

4. سينماى دينى، تنها به قصه‏هاى دينى از انبيا و اوليا يا نشان دادن مناسك دينى، مشروط نمى‏شود. كه دين، جامع امور بشرى است و اين جهان و آن جهان را شامل مى‏شود. بنابراين، سينماى دينى نيز همه امور انسان از واقعيات زندگى و جامعه را شامل شده، در پرتو آن تعالى همه امور و موجودات طرح مى‏شود.

5. سينماى قبل از انقلاب ما، وجه دينى نبوده است. اكنون نيز، هنوز به سينماى دينى نرسيده‏ايم و حتى در جهان نيز هنوز سينماى دينى به وجود نيامده است. اما گفته‏اند كه خداوند محيط بر همه چيز است و دين محيط بر كليه امور بشرى است. پس نمى‏توان انتظار داشت كه يك فيلم، كليه وجوه دينى را شامل شود. بل، هر فيلم مى‏تواند وجهى از دين و رفتار و زندگى فطرى انسان را نشان دهد. اگر فيلمى با پرداخت به مناسك عظيم دينى، به امر دين مى‏پردازد، فيلم ديگرى با پرداختن به وجوهى از اخلاق فطرى بشرى، در واقع، دين فطرى را مطرح مى‏كند. و مجموعه اين فيلم‏هاست كه فضاى دينى و سينماى دينى را به وجود مى‏آورد.

6. سليقه‏ها و تعبيرات مشخص در مميزى سينماى ايران، يكى از موانع اساسى در تحقق سينماى دينى است و باعث تزلزل اعتماد به نفس سينماگران متدين از براى رجوع به مباحث دينى مى‏شود. چه آنان نمى‏دانند، آيا مى‏توانند احساس و خلاقيت خود را در امور دينى بيان كنند، يا مى‏بايد تابع دستورات و بايد، نبايدهاى دايم متغير مميزى و نظرات دوره‏اى سياست‏گذاران سينما باشند. از اين رو، نزديك‏شدن به حيطه سينماى دينى را امرى خطير و دست و پا گير مى‏يابند. بسيارى از فيلم‏سازان ديندار و صاحب قريحه، ترجيح مى‏دهند تا در حيطه‏هاى ديگر، خلاقيت خود را بيازمايند، و نيز لازم است، امكانات تكنيك در سينماى ما گسترش يابد، تا تخيل در سينماى دينى، بتواند حقيقت دين را عينيت دهد، و سينماى دينى قادر شود كه موضوعات خاصه دينى را بپردازد و نشان دهد، آن چنان كه از براى مخاطبان امروزه جهان صنعتى، باورپذير و مؤثر باشد.

7. مى‏بايد با تمديد و تجديد هم‏انديشى‏هايى، اشكالات و موازين سينماى دينى از نظر فقه اسلامى مشخص شود و روابط جاريه زندگى و اجتماعى بر اساس آن، به نحوى باشد كه بتوان در امور خانواده و زندگى روزمره، نمود و نمايشى باورپذير و صادق و نيز مبتنى بر اخلاق اسلامى داشت.

8. هنوز بسيارى از مسائل در تحقق سينماى دينى، ناگفته مانده است؛ از جمله محدوده‏هاى دخالت دولت و اقتصاد دولتى در عرصه سينما و تعريف جامع و مانع از جايگاه بخش خصوصى در اين حيطه.

 

نسبت‏سنجى انديشه دينى و سينما

 

بنابراين رابطه دين با سينما، مانند رابطه دين با هر چيز ديگرى است كه در ذات خود مباح است. زيرا به اعتقاد ما، سينما چه به عنوان صنعت و چه به عنوان هنر، با آن كه موطنش غرب است و ظاهراً با فرهنگ نفسانى و صورت‏گراى، سنخيت بسيار بيشترى دارد تا با فرهنگ عقلانى و معنوى دين.

با اين حال، مى‏توان گفت كه اين صنعت و يا هنر، به لحاظ ذات و ماهيت غربى است. اگر آن را ذاتاً غربى بدانيم، در آن صورت، خواهيم گفت كه اين «غرب» قابليت فانى شدن در شرق و دين «صورت»، قابليت فنا در معنا و اين »نفس«، امكان خدمت به عقل را دارد و چگونه نداشته باشد، در حالى كه همين نفس كه مى‏تواند امّاره بالسوء و به شدّت مذموم باشد، با تبعيت از عقل و تأدّب به آداب دين، مطمئنه و ممدوح و حتى متبوع عقل مى‏شود.

بنابراين، نفس تصويرى بودن سينما، نبايد ما را بر آن دارد كه پنداريم ميان سينما و معنويت تعارضى آشتى‏ناپذير وجود دارد. زيرا كه اين تصوير مى‏تواند تماماً و مطلقاً در خدمت معنا و مظهر و مجلاى عقل و انديشه باشد. مسئله بسيار مهم، اين است كه هرگز نبايد از ابزار دانستن تصوير براى انتقال معنا هراسى داشت و پنداشت كه تصوير خود فى‏نفسه و منفك از معنا، داراى اصالت است. زيرا كه اين نوع اصالت دادن به تصوير، چيزى جز نابود كردن تصور نيست كه اين نوع اثبات هنر، در واقع، جز نفى هنر نيست، همان‏گونه كه اصالت دادن به انسان منفك از خداوند و اثبات او در برابر خداوند، چيزى جز نابود كردن و نفى انسان نيست.

اين كه ما تاكنون نتوانسته‏ايم آن‏طور كه شايسته است، سينما را در خدمت دين قرار دهيم، دليل بر اين نيست كه سينما داراى ذاتى است كه از دينى شدن ابا دارد، يا به اين علت است كه طبق نظر برخى از محققين غربى فلسفه هنر، هر هنرى نمى‏تواند هنر دينى باشد و هنرهاى دينى، تنها آن‏دسته از هنرها هستند كه از آغاز در ظل و ذيل دين پديد آمده و علاوه بر معنا و محتوا به لحاظ ساختار و قالب نيز متأثر از دين بوده‏اند. بر مبناى ديدگاه اين محققين كه متأسفانه برخى از هوشمندان ما را نيز تحت تأثير قرار داده، هنرهاى جديد به ويژه سينما و تلويزيون كه از آغاز در ظل و ذيل تمدن صنعتى و فرهنگ مادى و غير دينى پديد آمده‏اند، اساساً نمى‏توانند هنرهاى دينى باشند و در نهايت، تنها مى‏توان برخى ظواهر و اعراض آنها را با حفظ ذات و جوهر غير دينى‏شان، رنگ دينى زد. نقطه كاستى اين ديدگاه، اين است كه تصور مى‏كند دين همان است كه در سابقه بوده و بعد از غلبه صنعت و ماشين و دنياى به اصطلاح جديد، دين افول كرده است و ديگر نيز قرار نيست مجدداً، طلوع كند. حال، اگر اين ديدگاه مخدوش است و قطعى و حتمى است كه آفتاب دين بار ديگر طلوع كند و زمين و زمان را به نور خداوند روشن سازد، ديگر چه جاى ترديد وجود دارد كه آيا تكنولوژى و فن مى‏تواند در خدمت دين قرار گيرد يا خير، آيا سينما و تلويزيون مى‏توانند دينى شوند يا خير. اگر قرار است ما، سينما و تلويزيون را ظرف‏هايى ندانيم كه مى‏توانند پذيراى مظروف حق باشند، به طريق اولى، بايد معتقد باشيم كه دنياى صنعتى و ماشينى موجود، امكان ندارد كه تحت سيطره دين قرار گيرد.

برخى بر اين اعتقادند كه اين سخن كه غرب يك كل به هم پيوسته است و نمى‏توان برخى از عناصر آن را اخذ و برخى ديگر را رد نمود و اخذ هر قسمت مساوى با اخذ كل است، فاقد مبنايى علمى و شرعى است. زيرا حقيقت اين است كه دنياى كنونى، آميزه‏اى از حق و باطل و درست و نادرست است كه بايد با ميزان وحى و نيّت، حق‏ها و درست‏ها را اخذ و باطل‏ها و نادرست‏ها را طرد نمود. نقطه افتراق سينما - آن‏گونه كه تاكنون از اين پديده استفاده شده - با دين، اين نيست كه مفاهيم دينى را تنها مى‏توان شفاهى يا كتبى انتقال داد و سينما زبان تصوير است؛ بلكه در اين نكته است كه سينماگران، غالباً حرفى براى گفتن نداشته‏اند و با اصل پنداشتن سينما كه نوعى وسيله سخن گفتن است، احساس مى‏كرده‏اند كه بايد حرف بزنند، لكن اين كه چه بگويند، مهم نيست، بلكه مهم اين است كه بتوانند با زبان فيلم و تصوير، خوب حرف بزنند.

 

سينماى دينى از توهم تا واقعيت

 

در نقد اين نگرش بايد دانست كه تجدّد و مدرنيته تجزيه‏بردار نيست. چرا كه تجدّد غير از جنبه‏هاى كمّى و ملموس مانند سد، جاده، خيابان، برق، ماهواره، صنعت و... حتى غير از ساختارهاى دموكراتيك، روح عميق‏ترى نيز دارد و آن توسعه انسانى و تحول انسانى است كه در مغرب‏زمين اتفاق افتاده است و لذا توصيه مى‏شود كه بايستى توسعه را از آنجا آغاز كرد والا مانند ساختن برج از طبقه پنج است. مگر مى‏توان تجدّد را بدون لايه‏هاى باطنى و عميق آن وارد كرد؟! اصولاً غرض از اين بحث كه مى‏گويند توسعه سياسى مقدم است همين مطلب است. يعنى توصيه مى‏كنند كه بايستى از لايه‏هاى باطنى شروع كرد و آن توسعه انسانى است. بنابراين نمى‏توان تجدّد را تجزيه كرد و هرگز دينى شدن هم نيست بنابراين اسلامى كردن مدرنيته هم يك تخيلى بيش نيست. اگر مدرنيته در الگوى صنعت و تعريفى كه از رفاه طبيعى انسان مى‏كند پذيرفته شود، در همه حوزه‏ها بايستى پذيرفته شود. لذا چون مدرنيته، اسلامى شدن نيست، از زير تا بم قابل قبول نيست و پيشنهاد آنها هم «تمدن اسلامى» است. به همين جهت به شدت با مدرنيزاسيون و اصلاح قرائت دينى - يعنى اين كه دين به نفع مدرنيته قرائت شود و به تعبير ديگر دين تخريب شود - مخالفت مى‏كند هرچند براى آن منطقى درست شود مانند تأويل حسّى (هرمنوتيك) يا تئورى قبض و بسط با ديناميزم قرآن و مانند آنها كه اينها به معناى تأويل دين به نفع عينيت است و همان منطق تحريف قرآن و معارف دينى است نه تفسير معارف دينى.

 

در اينجا به برخى از ديدگاه‏ها در اين زمينه رجوع مى‏كنيم.

1. اگر ما سينماى دينى را انكار كنيم، اين ساده‏انديشى است. اما از يك طرف هم اگر بگوييم كه سينماى دينى حقيقى وجود دارد، اين هم باز ساده‏انديشى هست. بشر وضع خاصى دارد. از روزگارى كه سينما پا به عرصه وجود گذاشته، تجربياتى در پرداختن به مضامين مختلف از جمله مضمون دينى به دست آورده است. ژانرهايى هم هست كه مى‏شود دسته‏بندى كرد. كاتوليك‏ها يك نوع گرايش به سينماى تاريخى، اخلاقى يا سينماى شرعى داشتند. پروتستان‏ها بيشتر به جنبه‏هاى روانى و روحى مضامين دينى توجه داشتند - به اقتضاى خود حالت پروتستانيزم و كاتوليكيسم. ارتودكس‏ها چندان حضور جدى نداشتند. البته، آن گرايش‏هاى افراطى و تفريطى ارتودوكس‏ها در بعضى از سينماگران روسى يا اروپاى شرقى آشكار است. به ويژه در شروع سينماى دينى يا سينمايى كه با مضامين دينى است. بخش عظيمى هم از سينما، مثلاً سينماى بونوئل. بعضى از آثار پازولينى چه‏بسا كه مضمون به ظاهر دينى دارند، اما جوهراً و ماهيتاً، اثرى از تعالى دينى در اين آثار نيست.

سينماى دينى چيست؟ و سينماى آينده، سينماى دينى آينده، چه خواهد بود؟ آيا اين امكان براى ما فراهم هست؟ به نظر مى‏رسد چنين چيزى ممكن نيست. اگر يك رجوع تاريخى به آغاز دوره‏هاى تاريخ هنر بكنيم خواهيم ديد كه معمولاً پرسش‏هاى فلسفى و پرسش‏هاى نظرى در باب اثر هنرى، بعد از پيدايش آثار هنرى مطرح شده است. مانند تأخر دستور زبان در زبان. هيچ‏وقت دستور زبان وضع نشد كه براساس آن مردم سخن بگويند. اول سخنانى گفته شد، بعد زمانى كه احساس كردند، اين زبان از حالت عادى خودش خارج مى‏شود، منتقدان زبان، در واقع نحويان و صرفيان و كسانى كه مى‏خواستند زبان در محل خودش به نحو صحيح اعمال بشود و شارح مراد هم باشد و منظور گوينده هم آشكار بشود، در دورانى كه زبان دچار بحران شد به ميدان آمدند. در اروپا و امريكا سمينارهايى در باب سينماى دينى بوده. چيزى كه هست در باب سينماى دينى موجود، سينمايى است كه به هر حال از يك طرف، يك جريان تاريخى - روانى مثل سينماى گريفيث، سيسيل ب. دوميل و هيوستون و ديگران كه يك نوع تجربه در واقع كاتوليكى، شبه‏كاتوليكيست و يك طرف هم سينماى پروتستان است كه به مسائل روانى وجدانيات مى‏پردازد. اما وقتى كه بخواهيم وارد عرصه تفكر دينى و سينماى دينى بشويم، اينجا با مشكلات اساسى برخورد مى‏كنيم؛ هم از نظر تكنيك، هم از نظر مضمون. اولاً بزرگ‏ترين مشكل سينما اين است كه در زمانى پا به عرصه وجود گذاشته كه اصلاً اثرى از دين اصيل و حقيقى وجود نداشته و در جهان يك نوع در واقع، تعهدات شرعى - اخلاقى وجود داشته و عده‏اى هم خلوت‏نشين و زاهد وارسته كه بعضاً به ميدان هم آمده و حضور پيدا كرده و تصرف هم كرده‏اند در اين جهان؛ از جمله در انقلاب اسلامى به بعد و عصر احياى دين، بر اين اساس، سينماى صدساله‏اى كه بخشى در آن با موضوعات و مضامين دينى است، در همين عصر غيبت آخرالزمان تجربه شده. قطعاً در اين نگرش سينماى هيوستون و سينماى تاركوفسكى را دينى نخواهند بود. از يك طرف، دينى‏اند؛ منتها دينى كه تاركوفسكى دارد يعنى، دين شخصى، دين حجابى، دينى كه در واقع عين پرده است؛ نه اين كه پرده كنار رفته باشد انسان ملكوت را ببيند. از نظر تكنولوژى هم، سينما هنوز نرسيده كه بتواند حقايق دينى را آشكار بكند و از نظر مضمونى هم هنوز از انسان تجربه تفكر دينى را ندارد. البته، راه مسدود نيست. ما با ديوار حجابى رو به رو هستيم، اما مى‏شود اين ديوار را شكست و فرو ريخت و به يك جاى ممكنى رسيد. اين امر ممكنى هست مخصوصاً در دين اسلام كه نسخ نشده. همه اديان جهان نسخ شده‏اند غير از دين اسلام و آينده هم از آن اسلام خواهد بود.

اما در حوزه اسلام تجربه سينمايى و تجربه هنرى به نحوى كه به وراى پرده برود، حتى در دوران هزار و چهارصد ساله اسلامى هم، چيزى كه غربى‏ها تحت عنوان هنر اسلامى نام نهاده‏اند و با هزار مشكل رو به رو بوده و هست، صورت نگرفته است. باز در اين هنر حجابى، نه اين كه اسلام به كل نباشد، بلكه جزيى و شأنى و ساحتى از اسلام و از هنر هزار و چهارصد ساله اسلامى، ظهور پيدا كرده است. همين‏طور در اين سينماى صد ساله دينى هم، باز دين تحقق پيدا كرده، اما كدام دين؟ دين لوتر، دين پويايى ژوزعيت، دين يانسن؟ در واقع، برسون يك نوع رجوع به بعضى از آراى سان‏آگوستينوست حكيم بزرگ مسيحى داشته و بقيه... بر گمان و ديگران.

بنابراين سينماى دينى سينماى ديگرى است؛ كه اولاً عالم دينى‏اش، عالم سينماى موجود اروپا و امريكا نيست كه اغلب آثار موجود در ايران هم يك گرنه‏بردارى از همان سينما، يعنى سينماى روايى است و مى‏تواند همان برداشتى از سينماى روايى اخلاقى و يك گرايش به سينماى كاتوليك يا پروتستان باشد و تحولات روحى بعضى از افراد هم كه گرايش به سينماى در واقع عرفانى غرب دارد و هويت بومى هم در آن كمتر لحاظ مى‏شود. چرا؟ زيرا كسانى كه فيلم مى‏سازند، كمتر با فرهنگ گذشته ارتباط جدى و عميق دارند و اين ارتباط جدى و عميق با همت اين سينماگران و فيلم‏سازان ممكن هست.

ما اكنون طلب و تمنا و يك نوع انتظار و سير و سلوكى هستيم كه جهان استعداد تجربه سينماى دينى را پيدا نمايد و انسان بتواند با اين سينما، حيات خودش را معناى دينى ببخشد، زندگى خودش را دينى بكند و از اين عالم ناسوتى كنده بشود. ولى اين فعلاً در جهان ما، در حال حاضر، بسيار محال و غريب نشان داده مى‏شود.در همه شؤون زندگى، اغلب ما شاهد آن هستيم كه دين غريبه است. در سينما هم همين‏طور هستند. قريب به اتفاق، مشغول خواب و خور و فعاليت‏هاى روزمره و معيشتى‏اند و كسى كه درد دين و طلب و تمناى دينى نداشته و ندارد، چگونه مى‏تواند واقعاً اهل عرفان و سير و سلوك عرفانى و اهل معرفت باشد؟ اصلاً يك كار سترگى مى‏خواهد، يك سير و سلوك سخت و فوق‏العاده، يك نوع رياضتى مضاعف نسبت به همه رياضت‏كشان دوران اسلامى گذشته و مسيحيت اروپا و جهان و به طور كلى، تمام راهبان و تمام زاهدان و تمام كسانى كه يك سير و سلوك سختى را طى كردند تا راهى را بپيمايند.

سينمايى كه بتواند غيب را به عالم شهادت بياورد، سينماى دينى است؛ نه تجسس‏هاى روانى درون شخص، نه روايت‏هاى صورى تاريخى، آن‏چنان كه تا به حال تجربه شده. و استثنايى در عالم نمى‏تواند يك تحول بنيادى تلقى بشود، سينماى دينى، هنر دينى، بدون لطف الهى، بدون اراده الهى، امكان ندارد در عالم تحقق پيدا كند. اما شرط اين استعداد، مورد خطاب قرار گرفتن انسان است. و تاريخ در همين نسبت ميان انسان و خدا، نسبت ميان انسان و ملكوت، تحقق پيدا كرده. حتى در زمانى كه ملكوت انكار شده، اين ملكوت بوده كه كار خودش را داشته مى‏كرده - منشأ اثر از ملكوت است؛ حتى در عصر غيبت. حتى كسانى كه انكار مى‏كنند، اين قهر الهى است كه آنها را به راه مى‏اندازد كه به اين مقام برسند، كه به مقام انكار برسند، اما استعداد انكار هم بايد در خود انسان به وجود بيايد. به عكس اين استعداد، اثبات هم بايد در خود انسان پيدا بشود و بتواند يك سينماى دينى جدى را در اين دنيايى كه دين غريب است، در اين دنيايى كه گوش شنوا، گوش باطن شنوا و گوش حتى ظاهر شنوا كم هست، به وجود آورد. اين نياز به يك تكان‏هاى الهى دارد و يك همت فوق‏العاده عجيب كه انسان از خودش نشان بدهد و بتواند جهان را و اين غول‏هاى عظيم را كه اگر اينها فرو بريزند تمام اطرافشان را هم ويران خواهند كرد، دگرگون كند. اين طور نيست كه غول‏ها بميرند، هيچ صدمه‏اى به ديگران نزنند. افتادنشان، را هم ويران شدن بخش عظيمى از جهان، اما به هر حال در جهان كنونى، ماده پيدايى يك هنر دينى و سينماى دينى موعود، فراهم است. از نظر تخيل تكنولوژى، ابزار تكنولوژيك و طلب و تمنا و يك نوع سير و سلوك براى رسيدن به جهان‏هاى دينى، اكنون به تدريج فرا روى ما، انكشاف حاصل مى‏كند و ما بايد دلمان را به سوى اين انكشافات كه بعد از يك دوره استتار بوده، باز كنيم و بگشاييم تا بتوانيم به اين جهان‏ها قدم بگذاريم. گاهى اوقات درهايى باز مى‏شوند، اما عده كمى وارد اين دروازه‏ها، دروازه‏هاى ملكوت مى‏شوند. در هشت سال جنگ، درهاى بهشت باز شده بود، اما عده اندكى وارد اين دروازه‏ها شدند، وارد اين بهشت شدند. چيزى كه مى‏شود يك شبه، راه صد ساله يك عارف بزرگى مثل مولانا را پيمود و ازش گذشت و راه انبيا را حتى طى كرد و از انبيا هم گذشت، اما بسيارى بودند كه جدى نمى‏گرفتند.

2. وقتى سينماى دينى مى‏گوييم، در اصطلاح، بين ما شايع است كه سينمايى كه در آن مباحث يا موضوعات يا مسائل و مشكلاتى كه در دين است، مطرح مى‏شود. بنابراين، سينماى دينى، سينمايى است كه موضوعش صراحتاً و آشكارا در مورد دين است. ممكن است انبيا، بزرگان دين، تاريخ دين و حتى مسائل بى‏واسطه و مستقيمى كه در دين مطرح است، باشند، پس، اين سينما دينى است.

 

سينماى دينى در غرب

 

در غرب تقسيم‏بندى ديگرى است كه سينماى دينى، سينمايى است كه درش معنويت است، ممكن است موضوع يا سوژه آن فيلم در ظاهر، هيچ سنخيتى با دين نداشته باشد؛ ولى معنى يا پيام به اصطلاح امروزى در آن فيلم انتقال پيدا مى‏كند و به تصوير كشيده مى‏شود؛ آن معنى، معناى دينى است. اين تقسيم‏بندى‏ها را مى‏شود مفصل‏تر كرد و بعد همه هم مشكل‏ساز مى‏شوند. براى اين كه وقتى ما به تاريخ سينما در غرب نگاه مى‏كنيم، اگر منظورمان از سينماى دينى اين است كه در آن موضوعات دينى مطرح مى‏شوند، بنابراين، تاريخ سينماى غرب را، مى‏شود گفت سينماى دينى است و از گريفيث يا سيسيل ب. دوميل از سال 1916 يا 1913، ما تاريخ سينماى دينى در غرب داريم و فيلم‏هايى هم مثل شاه شاهان، يا ده فرمان و غيره، همه سينماى دينى‏اند. ولى آنان كه تا حدودى با سينما آشنا هستند و اطلاع دارند، مى‏دانند كه سيسيل ب. دوميل، واقعاً نيتش اين نبود كه يك سينماى دينى برپا كند، بلكه مسائل مختلفى باعث شد او توجه به قصه‏هاى دينى و قصص انبيا كند و اساس سينماى هاليود هم بر آن مبنا، تقريباً شكل گرفت.

3. سينماى دينى، يعنى به تماشا درآوردن ناديدنى‏ها و مرئى كردن نامرئى‏ها. اين به همان اندازه محال است كه ايمان. و به همان اندازه دشوار است كه ايمان. و ايمان نزد مؤمن، سهل‏ترين امر است و نزد فيلسوف، محال است. چرا كه »برخلاف آمد عادت« است. و سينماى دينى »برخلاف آمد عادت« سينماست؛ بايد باشد. چرا كه زمان، مكان و جهان سينماى امروز، زمان، مكان و جهان بى‏خداست. زبان سينماى رايج كه با آن فيلم ساخته مى‏شود، زبان انسان بى‏خداست و عادت سينماى رايج نماياندن جهانى بى‏خداست. به همين دليل است كه هرگاه خواسته باشيم پا به قلمرو حضرت حق نهيم، نخست بايد تمام عادت سينمايى خود را به يك‏باره فراموش كرده، به زبانى ديگر سخن گوييم.

4. نمى‏توان سينما را از تمدن غربى جدا ساخت. سينما همان است كه تمدن غربى است. يك اين همانى بين سينما و تمدن غرب وجود دارد كه باعث مى‏شود هرچه بر سر تمدن غرب برود، بر سر سينما نيز بيايد. زيرا سمت و جهت آن، به تعبير فلسفى، تقدير تمدن غرب و سينما، يكى است و طرح سينماى شرقى، ايرانى، ملى، دينى، اسلامى و... در عرض سينماى غرب، خود عين غرب‏زدگى مضاعف است. يك سينما بيشتر وجود ندارد و آن هم سينماى غرب است كه تقديرش همانند تقدير غرب، جهانگيرى و استيلاجويى است. كافى است تا سخن فرانسيس بيكن را به خاطر بياوريم كه گفت: دانايى، توانايى است. زيرا ما در تمدن عصر جديد، علم پيدا مى‏كنيم تا بتوانيم مسلط شويم. در حالى كه علم در دوره‏هاى تاريخى قبلى اين‏گونه نبود. بلكه فرضاً نسبت به طبيعت، علم پيدا مى‏كردند تا بتوانند خودشان را با آن هماهنگ سازند، نه اين كه همانند دوره تاريخى كنونى، بر آن مسلط شوند و آن را دگرگون سازند و آسيب‏هاى جدى بدان وارد كنند. اين نتيجه اُبژه شدن طبيعت است. سينما نيز اين‏گونه است و خواهان استيلاجويى بر تماشاگرانش است.

براى آن كه جهت تمدن غربى (Telos) را دريابيم، مى‏بايد به بنيان‏هاى اين تمدن پرداخت كه مهم‏ترينشان، انشقاق‏نظر و عمل (تئوريا، پراكسيس) يا به تعبير ديگر، سوژه و اُبژه در سرآغاز فلسفى يونانى كه سرآغاز تاريخ فلسفه (متافيزيك) در تمدن غرب است. با دكارت و آغاز عصر جديد تمدن غربى، بشر خواهان شناسايى چيزى شد تا بر آن استيلا يابد، نه اين كه با آن هم‏سخن شود، بلكه بشناسد تا بر آن سلطه و تملك پيدا كند. همين خصوصيت، تمدن غربى را جهانگير ساخته است كه هيچ فرهنگ و تمدنى را در عرض خود نمى‏پذيرد. تاريخ جنگ‏هاى استعمارى غربيان عليه ديگر تمدن‏هاى ماقبل خود، گواه آن است، اما سينماى چنين تمدن مهاجمى، عليه چيست؟ سنّت. همچنان كه انديشه مدرنيته تمدن مهاجمى، هر آنچه قبل از خودش را به نام سنّت و تحجر نابود كرد، سينما نيز به هر جايى كه رفت بر بنيان‏هاى سنتى آنجا حمله‏ور شد.

 

باورها و انديشه‏ها در مورد سينماى دينى

 

1. عده‏اى بر اين باورند كه سينماى دينى تاكنون وجود نداشته و از اين پس بايد به ضرورت پيدايش آن پرداخت.

2. عده‏اى ديگر بر اين باورند كه هنر متعالى هنر دينى است... يا هر فيلم محصول جمهورى اسلامى فيلمى دينى است.

3. عده ديگرى صرفاً به تصوير كشيدن عالم غيب را شاخصه سينماى دينى تلقى مى‏كنند.

تعريف سينماى دينى

 

سينماى دينى يك «ژانر» با يك تعريف كليشه‏اى و دقيق و مدون نيست. سينماى دينى تعلق به زمان، كشور و فيلم‏ساز خاصى ندارد. سينماى دينى ضرورتاً روايت‏گر رخدادهاى تاريخ اديان و سرگذشت پيامبران و معصومين نيست. سينماى دينى داراى مشخصات تكنيكى يكسان و دقيق و ضرورتاً داراى موتيف‏هاى خاص ژانرهاى سينمايى نيست. شايد آنچه بيش از هر چيز نشان‏گر سينماى دينى باشد، بينش فيلم‏ساز و تأثيرى است كه فيلم بر مخاطبين باقى مى‏گذارد. اين تأثير مى‏تواند از به تصوير كشيدن عالم غيب يا ارتباطات انسانى در جهان مادى نشأت گيرد. آنچه به نظر مهم مى‏رسد شيوه بيان و نحوه نگريستن به موضوع است نه صرف موضوع. بنابراين سينماى دينى مى‏تواند مجموعه‏اى از فيلم‏هاى متفاوت تاريخ سينماى جهان باشد، همان‏گونه كه هنر دينى تاريخ چند هزار ساله اديان و مذاهب را در پشت سر دارد.

سؤال ديگر اين است كه فيلم‏ساز دينى چه خصوصياتى بايد داشته باشد؟ آيا لزوماً سازنده يك اثر هم بايد ويژگى‏هاى خاص خودش را داشته باشد؟

در پاسخ بايد گفت انسان ديندار كيست؟ چرا مى‏خواهيم تكليف شاقى را روى دوش يك سينماگر مسلمان يا يك اهل دين سينماگر بگذاريم؟ نبايد تكليف فوق‏العاده‏اى را روى دوش يك هنرمند بگذاريم و او را بترسانيم و... آنچه كه اسلام از يك مسلمان خواسته است همان چيزى است كه از يك نقاش، يك خواننده، يك آهنگر، يك معلم، يك روحانى مى‏خواهد يعنى دين داراى يك عموميتى است كه هر فرد مسلمان بايد واجد آن باشد، يعنى دين بايد جلوه‏اى در گفتار، شنيدار، ديدار و در كردار و اخلاق انسان مسلمان داشته باشد. متأسفانه تفسيرهاى متفاوت و ناهماهنگ و ناهمگونى پيرامون دين و ديندارى مى‏شود كه بعضاً افراد سست‏عقيده را از دين مى‏ترساند و احياناً موجب فرار آنها از دين مى‏شود. همه عزت، اقتدار و شوكت انقلاب اسلامى در اين است كه بتواند معنى دين و ديندارى و جامعه دينى و فرد ديندار را از آنچه كه در تاريخ بعد از پيامبر اسلام به صورت افراطى و تفريطى طرح گرديده به زمان ظهور و بعثت حضرت ختمى مرتبت برگرداند. همه رسالت انقلاب اسلامى اين است كه شرايطى را در جامعه فراهم كند كه مردم به سوى يكسان‏سازى ظاهر و باطنشان حركت كنند. ما نبايد معنايى از دين را ترويج كنيم كه موجب دورويى و دوگانگى مردم در زندگيشان بشود. با دست‏يابى به تعريف عام و جامع دين و احترام گذاشتن به صداقت به عنوان، يكى از شروط لازم ديندارى، مى‏توان عرصه و ساحت سينما را در تصرف انسان‏هاى صديق و متدين در آوريم و آن اخلاق و كردار و منش دينى، خود به خود در آثار فكرى و سينماى سينماگر مسلمان جلوه خواهد داشت و راه دست‏يابى به حقيقت سينماى دينى همين است. سينما قدرتى دارد كه حد نهايى‏اش به مست كردن مخاطب مى‏رسد. اين مستى مى‏تواند يك مستى و غور كردن در حقيقت باشد و مى‏تواند يك مستى و غور در باطل. طبيعتاً آنچه كه ما در پى آن هستيم و آن شهيد در پى آن بود، پيدا كردن نسبت اين مستى با حقيقت است نا به باطل.

 

 

پي نوشت ها:

1) برگرفته از كتاب پيام‏آوران عصر ما نوشته ويليام هابن، ترجمه عبدالعلى دستغيب.

2) مارتين هايدگر، پرسش از تكنولوژى، ترجمه شاپور اعتمادى، فصلنامه ارغنون، سال اول، ش 1، بهار 1373، ص 5.

3) همان، ص 18.

4) همان، ص 19.

 

نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:۱
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
ارسال نظرات
ناشناس
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
۱۳:۵۸ - ۲۷ فروردين ۱۳۹۰
۰
۰
باز هم دروغ پراکنی رسانه های حامی مشایی
http://ammariyon.ir/fa/pages/?cid=9252
پاسخ
جدیدترین اخبار پربازدید ها