کد خبر: ۱۱۱۱۸۲
زمان انتشار: ۱۸:۵۸     ۱۴ بهمن ۱۳۹۱
بهار سینمای انقلاب اسلامی، در حالی جشن سی و یک سالگی خود را می­گیرد که به مژده ها و بشارتهای مسئولان سینمایی کشور چشم دوخته ایم که خبر از حال خوب سینما در سال نو می دهند و با این خوشحالی به تماشای محصولات بهار سینمایی در روزهای سالگرد جشن پیروزی انقلاب می نشینیم.

به گزارش بولتن نیوز، قرعه روز اول به فیلم " قاعده تصادف" رسید، با آنچه در نشریات سینمایی خوانده بودم که ممکن است جایزه منتقدان را به خود اختصاص دهد، به تماشای فیلم نشستم. بهنام بهزادی 5 سال پس از اولین فیلمش " تنها دوبار زندگی می­کنیم"، قصه یک گروه تئاتر را نشان می دهد که برای اجرا باید به خارج از کشور بروند و یکی از اعضا نمی­تواند خانواده­اش را راضی کند.

بهزادی که خودش فیلمنامه قاعده تصادف را نوشته است در یادداشتی که در فیلم نگار آمده است می گوید" برای قاعده تصادف اما از همیشه بیشتر به تحقیق متکی بودم، برای شناخت نسل جدید باید به ساحت آنها راه پیدا می­کردم و آنها را بیشتر و بهتر می­شناختم." بهزادی در ادامه از انجام پژوهشهای کیفی و نیز جست و جوهای هدفمند و کاملی در اینترنت برای نگارش فیلمنامه­اش خبر می دهد، محصولی که از فیلم می بینیم اما به نظر می­آید علی رغم ویژگیهای خوبی فرمی همچون پرداخت خوب و شخصیت پردازیهای نسبتا مناسب از نظر محتوا آموزه ها و برداشتهایی دارد که به برخی از آنها اشاره می­شود:

اول) آنچه در قاعده تصادف می­بینیم نتیجه­ی اهمال­های مسئولان حوزه تعلیم و تربیت (مدرسه ، دانشگاه و ...) و نیز مسئولان حوزه فرهنگ و هنر است. اهمالی که در تربیت گروهی از یک نسل جامعه رخ داده است، گروهی که نهاد خانواده نیز نتوانسته است کمبودهای نهادهای متولی آموزش و فرهنگ را جبران کند و نتیجه آن شده که روابط آزاد بین دختر و پسر یک امر عادی تلقی شده و با پیش فرض گرفتن این امر دیگر امور زندگی جای خود را پیدا می کنند،حال آنکه اگر با دیدگاهی فوق­روشنفکرنمایانه نیز به موضوع نگاه کرد، باز هم به آسیبهای روحی و روانی این فضاها بر نسل جوان نمی­توان چشم بست و نمی توان از آن فقط به عنوان تفاوت نسلی عادی یاد کرد، بدین معنا که کاتالیزورهایی این تفاوت نسلی را به یک تفاوت عمیق بدل کرده اند ، کاتالیزورهایی همچون شبکه های ماهواره ای ؛ سایتهای اینترنتی ضد فرهنگی و ... . آنچه قاعده تصادف بنا دارد به مخاطب نشان دهد تنها یک تفاوت نسلی معمولی است ولی به آقای بهزادی که مدعی کار پژوهشی در خلق اثرش هست باید گفت که نقش کاتالیزورها را در ایجاد یک تفاوت نسلی متفاوت نمی توان نادیده گرفت.

دوم) با گذر از دغدغه فوق ( که البته به راحتی نمی توان از آن گذشت) بیشتر به سراغ فیلم می رویم، آیا بهزادی به دنبال آن است که بگوید بابای قصه گناهکار اصلی است؟ چون از نسلی گذشته است که حرفهای دخترش را نمی فهمد. با این دیدگاه مخاطب جوان فیلم ما نیز با خود خواهد گفت: خوب، دیدید، ما بی تقصیریم. آنها ( پدر و مادرها) ما را نمی فهمند. آیا برداشت این مفهوم هدف فیلمنامه نویس است؟ بیایید این فرض را درست انگاریم که بزرگترها مقصرند، پس ما به دنبال اصلاح رفتار بزرگترها هستیم. خوب آیا آنها مخاطب فیلم ما هستند؟ چند درصد از پدر و مادر های هم نسل پدر فیلم به تماشای فیلم در سینما خواهند نشست که با فرض رفتار اشتباه ایشان، به اصلاح رفتار خود دست زنند؟ و اگر بزرگترها مخاطب ما نیستند( که اکثرشان نیستند) ما به جوان مخاطب خود چه می­خواهیم بگوییم؟ که تو کارت درست است و پدر و مادر باید رفتار خود را اصلاح کنند؟

سوم) چهره ­ی پدر بد قصه ما یک چهره نسبتا مذهبی است ( می توانید این نکته را با مقایسه چهره او با چهره عموی قصه دریابید) عمو که محاسنی بر چهره ندارد ، انسانی آرام است که همواره اعتقاد دارد برادرش باید مهربانتر برخورد کند و به او می گوید با اعضای گروه تئاتر به خوبی رفتار نکرده است، اما پدر که محاسنی نیز بر صورت دارد آنقدر عصبانی هست که در پارکینگ محل کارش با دخترش درگیری فیزیکی پیدا می­کند. تا کجا باید قصه تکراری آدم بدهای مذهبی سینمای ایران ادامه پیدا کند؟ این چهره ها و رفتارها چه چیزی به مخاطب القا خواهد کرد؟

چهارم) در این فیلم راه سعادت و خوشبختی نسل جوان نیز معرفی می­شود، اکثر اعضای گروه به خانواده های خود درباره سفر دروغ گفته­اند، از سفر زیارتی تا سفر علمی دانشگاهی. شهرزاد که به پدرش راستش را گفته دچار مشکل شده است که این راست­گویی او باعث مواخذه او در گروه نیز می­شود.

پنجم) آیا باید به شرم در سینما عادت کنیم؟ در روزهایی که سینما به دنبال آشتی کنان با خانواده­های ایرانی است، آیا فیلم بهزادی و دیگر فیلمهای مانند او که با ادای کلمات و اصطلاحات زشت و ناپسند خود کمک شایانی به ادامه این قهر می­کنند، باید توسط مسئولان نظارتی ارشاد با تساهل و تسامح روبرو شوند. خانواده­هایی را می شناسیم که دیگر حاضر نیستند به سراغ سینما بیایند چرا که دوست ندارند شرم و سر به زیر انداختن دختر،پدر، مادر و برادر و همسر شان را نظاره­گر باشند.

ششم و ...) به سخره گرفتن خانواده های اعضای گروه که از شهرستان بیشترشان آمده اند، رفتن برای همیشه از ایرانِ نوازنده گروه بدون آوردن دلیل مشخص و یا معرفی پدر خوب قصه (به تشخیص اعضای گروه) که همیشه در شبکه اجتماعی فلان است و ... از دیگر مواردی است که در قاعده تصادف می­توان دید.

در پایان به یاد نظریه مسئولیت اجتماعی و نیز دیالوگ معروف " سینما آدم تربیت می­کند" فقط از مسئولان سینمایی کشور و نیز عوامل فیلم می­پرسیم که : فیلمهایی مانند قاعده تصادف می خواهند نسل جوان ما را تربیت کنند یا . . .

نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها