از
16 نفر ظرفیتی که برای وانت سیمرغ در نظر گرفته شده بود، 8 سهیمه را به
ایرانی ها و بقیه را به خبرنگاران خارجی اختصاص دادیم. چون من می دانستم
خبرنگاران خارجی زیادی خواهند آمد. برای ارتباط بین فرودگاه، مسیر و بهشت
زهرا نمایندگان مخابرات تعدادی بی سیم تهیه کردند. بوسیله بی سیم با دکتر
ابراهیم یزدی که درون هواپیما بود تماس گرفتم و به او سهمیه خبرنگاران
خارجی ( فیلمبردار، صدابردار و عکاس ) را اطلاع دادم. گفتم انتخاب اشخاص
دیگر با خودتان است، می خواهید قرعه کشی کنید یا هرکار دیگر که صلاح می
دانید.
برای خبرنگاران (عکاس ، فیلمبردای و صدابردار) مستقر در
فرودگاه بیش از 600 کارت صادر کرده بودیم، البته این فقط آمار خبرنگاران
کارت دار است؛ علاوه بر آن شماری زیادی هم به صورت آزاد آمده بودند. پس از
برگزاری مراسم در فرودگاه ، امام به سوی بهشت زهرا حرکت کرد. من با ماشین
خودم که شورولت ایران بود. پیشاپیش ماشین امام می آمدم. برادر دکتر چمران
هم با سواری بنزش عقب تر از ماشین امام حرکت می کرد. نرسیده به میدان آزادی
به خاطره ازدحام بیش از حد جمعیت، موتور ماشین من سوخت! ماشینم زیر فشار
جمعیت له شده بود! فکر می کنم ماشین آقای چمران هم چند صد متر جلوتر از کار
افتاد. به این ترتیب من از همراهی با کاروان امام باز ماندم. اصلاً
نفهمیدم آنها کی به بهشت زهرا رسیدند.
***شما دیگر به بهشت زهرا نرفتید؟نه،
بعد از ظهر که خیابان ها خلوت تر شد به مدرسه رفاه رفتم. حاج آقا دم غروب
به مدرسه رفاه تشریف آوردند. آمدند اتاقی که در طبقه سوم برای ایشان در نظر
گرفته شده بود را دیدند و گفتند مایل به اقامت در این اتاق نیستند! امام
مایل بودند با مردم ارتباط نزدیکتری داشته باشند و آن اتاق چنین امکانی را
نداشت. از طرفی ما هم به زحمت آن اتاق را برای فیلمبرداری مهیا کرده بودیم و
در صورت تغیر مکان، برنامه ریزی هایمان بهم می خورد. موضوع را با حاج مهدی
عراقی که نزدیکترین فرد به امام محسوب می شد در میان گذاشتیم. او گفت:
ایشان تصمیشان را گرفته اند و نمی شود منصرفشان کرد. شما اگر می توانی بیا
آنجایی که امام پسندیده است را آماده کن. من رفتم و مکان مورد نظر را در
مدرسه علوی که نزدیک مدرسه رفاه واقع شده بود دیدم. اتاقی بود درطبقه اول
آن مدرسه که پنجره اش رو به حیاط باز می شد و برای ملاقت های مردمی امام
خیلی مناسبت به نظر می رسید. حسن دیگر این مدرسه آن بود که یک تالار
اجتماعات بزرگ داشت که برای برگزاری جلسات مطبوعاتی با جمعیتی حدود 200-300
نفر مناسب بود.
از همکارانم خواستم تجهیزاتمان را به مدرسه علوی
منتقل کنند. وقتی وسایل را آوردند دیگر غروب شد و ادامه کار مقارن بود با
ساعات حکومت نظامی؛ در این ساعات هرگونه تردد ممنوع بود. نمی دانستیم در
این وضعیت بقیه وسایل را چطور بیاوریم؛ هرچند که بین دو مدرسه فاصله زیادی
نبود ولی به هر حال حکومت نظامی بود و ممکن بود اینکار با خطراتی همراه
باشد. مشکلمان را با حاج مهدی (عراقی) گفتم، گفت: نگران نباش! برای انتقال
وسایل به چند نفر نیاز داری؟ گفتم ما 3-4 نفر هستیم، 4-5 نفر هم کمک می
خواهم، به ابتکار آقای عراقی وسایل درون یک فولوکس واگن گذاشته شد. 7-8
نفرهم با سلاح سرد با ما همراه شدند تا از ما محافظت کنند. به این شکل ما
توانستیم تجهیزاتمان را از مدرسه رفاه مدرس علوی منتقل کنیم.
در
آنجا اتاق ملاقات امام را برای فیلمبرداری آماده کردیم. پس از آن باید سالن
اجتماعات را آماده می کردیم؛ زیرا قرار بود در آنجا جلسات خبری و مطبوعاتی
متعددی برگزار شود. چند روز بعد کنفرانس خبر امام خمینی – که ضمن آن آقای
بازرگان را به عنوان نخست وزیر دولت موقت معرفی کردند – در همین سالن
برگزار شد.
شما
در نظر بگیرید ما دو شب است که نخوابیدیم ما سالنی با گنجایش 300 نفر را
باید برای برگزاری جلسات خبری آماده کنیم. از نورپردازی گرفته، تا تنظیم
صدا (سعید حکیم جوادی کار صدا برداری را انجام می داد) و اموری انچنینی را
باید انجام می دادیم. حدود ساعت 4 صبح از فرط خستگی رو به بیهوشی بودیم! در
همان لحظات دیدیم امام وضو گرفت و به طرف ما آمد؛ گفت: خسته نباشید؛ چکار
می کنید؟ گفتیم سالن را آماده می کنیم. من پرسیدم: آقا صندلی شما را کجا
بگذاریم؟ هم ارتفاع مردم بگذاریم یا بالاتر روی سن بگذاریم؟ گفت: بیشتر
خبرنگارها خارجی اند یا ایرانی؟ گفتم : بیشتر خارجی اند، گفت صندلی را بالا
بگذارید . چنین برخورد هایی به ما روحیه می داد و خیلی لذتبخش بود.
از
فردای آنروز سالن اجتماعات مورد استفاده قرار گرفت. به تدریج همکارانم
امکانات و تجهیزاتی را از تلویزیون بیرون آوردند و بوسیله آن یک تلویزیون
مدار بسته، راه اندازی کردند، ما در مدرسه رفاه دو دوربین یکی اکلر و یک
RCA ( دوربین ویدئوی شبه پرتال!) داشتیم. امام هر روز در دو نوبت برای
عواملی که در مدرسه بودند یا کسانی که به مدرسه دسترسی داشتند سخنرانی
کوتاهی ایراد می کرد. بعد از راه اندازی یک تلویزیون مدار بسته، مردم در
راهرو ها و اطراف مدرسه هم می توانستند سخنرانی های امام را ببینند و
بشنود.
***ممکن است از جلسه خبری روز 16 بهمن بیشتر بگویید؟در
آنروز نمی دانستیم که قرار است نخست وزیر معرفی شود. تنها چیزی که می
دانستیم این بود که امام می خواهند سخنرانی کنند . ایشان هر روز در دو نوبت
نیم ساعته برای ماصحبت می کردند اما حالا می خواستند رسمی تر و مفصل تر در
حضور خبرنگاران خارجی و جمعیتی که در تالار اجتماعات مدرسه جمع شده بودند،
صحبت کنند.
وقتی فهمیدیم می خواهند نخست ویر معرفی کنند، حیرت زده
شدیم! چطور می شود در حالی که در مملکت یک نخست وزیر حضور دارد، نخست وزیر
دیگری منصوب شود! یکی از گوینده های پخش تلویزیون – آقای علی حسینی – زنگ
زد و سفارش کرد که برایش یک جای خوب نگهدارم. گفتم باشد. از پخش «تولید»،
«خبر» و ... هم افرادی آمده بودند. ما 15-20 تا از صندلی ها را در جایی
مناسب برای همکاران خودمان نگه داشتیم و بقیه را به خبرنگاران خارجی اختصاص
دادیم.
صبح زود از وقتی که هوا روشن شد خبرنگاران آمدند. قرار شده
بود به همراه آقای مصطفی هاشمی طبا و دو سه نفر دیگر دوربین ها و ظبط صوت
ها را بازبینی کنیم، اما نه تعداد دوربین ها و ضبط ها را می دانستیم و نه
با شیوه اینگونه بازرسی ها آشنا بودیم. ما تجهیزات 20-30 نفر اول را
بازبینی و کنترل کردیم اما چون ازدحام زیاد بود نتوانستیم به اینکار ادامه
دهیم و بقیه بدون بازبینی داخل سالن شدند.
تا به خود بیاییم تمام
جاهایی که برای همکارانمان در تلویزیون گرفته بودیم پر شد . فقط توانستم
با خواهش و تمنا یک جا را برای علی حسینی – که به او قول داد بودم – خالی
کنم . درست موقع سخنرانی اما گفتند پشت در یکنفر با شما کار دارد ، می گوید
از تلویزیون آمده ! رفتم دیدم حسینی آمده است. گفتم حسینی حالا چرا ؟
گفت
می خواستم لباس و سرو وضعم مرتب باشد! به هر زحمتی که بود چند نفر او را
روی دست و کولشان از وسط جمعیت متراکم به قسمت جلوی سالن آورند. در اثر
شلوغی, لباسها و سر و وضع حسینی که آنهمه برایش وقت صرف کرده بود، آشفته و
نامرتب شده بود... با تدابیری که آقای حکیم جوادی (مسئول صدای سالن بکار
برد، خبرنگاران از حیث صدا مشکلی نداشتند. آنروز خبرنگاران یک به یک
سئوالتشان را مطرح کردند و پاسخ گرفتند.
کانال انقلاب چطور راه اندازی شد؟یکی
از همان روزها آقایی بنام مهندس عباس افراشته که از کارکنان تلویزیون
کرمانشاه بود، به مدرسه رفاه آمد و خبر داد که فرستنده ای کوچک را از یک
دستگاه تلویزیونی در کرمانشاه باز کرده و با خود به مدرسه رفاه آورده است!
او پیشنهاد کرد با این فرستنده یک شبکه تلویزیونی راه اندازی کنیم. من گفتم
فکر بدی نیست. اما خطراتی هم دارد.
من یادم بود که همان سالها،
میتران با رادیویی که ثبت جهانی نشده بود (احتمالاً رادیویی فلسطینی)
مصاحبه کرده بود در فرانسه می خواستند او را به این جرم که با فرستنده ای
غیر قانونی مصاحبه کرده است محاکمه کنند. به حاج مهدی (عراقی) گفتم اگر ما
این فرستنده را کار بگذاریم کارمان خیلی راحت تر می شود ولی این را هم در
نظر داشته باشید. که طبق عرف جهانی و قوانین بین الملل می توانند اینجا را
بمباران کنند چون به هر حال فرستنده ای غیر قانونی است. حاج مهدی گفت در
این مورد دیگر من نمی توانم تصمییم بگیرم بهتر است برویم پیش حاج آقا؛ ما
رفتیم و مسئله را به امام گفتیم. امام چند لحظه تأمل کردند و سپس گفتند
امیدتان به خدا باشد، بروید کارتان را انجام بدهید. گفتم یعنی برویم
فرستنده را نصب کنیم؟ گفتند: بله نصب کنید.
حالا ما فقط یک فرستنده
در اختیار داریم، حال آنکه برای راه اندازی آن به آنتن، کابل و لوازم جانبی
دیگر احتیاج است. بواسطه شورای مؤسس با آقای فلاح و دیگر کارکنان و
مهندسان فنی هماهنگ شد تا لوازم مورد نیاز برای نصب فرستنده تهیه و به
مدرسه رفاه منتقل شود. با کوشش جمعی از کارکنان اعتصابی تلویزیون سرانجام
فرستنده نصب شد. هرچند برد آن کوتاه بود اما در روزهای انقلاب نقش مهمی
ایفا کرد. بخصوص در روز 21 بهمن.
ممکن است درباره امکانات فنی کانال انقلاب برای پخش فیلم ها و گزارشها توضیح دهید؟عمده
امکانات کانال انقلاب یک دوربین ویدئو بود که ضبطش هم یوماتیک بود. سه نفر
باید تجهیزات ضبط آنرا بلند می کردند! در طول روز بچه ها می رفتند در سطح
شهر با همین دوربین یوماتیک با مردم مصاحبه می کردند. یک عده هم با نگاتیو
فیلم می گرفتند که آن فیلم ها باید می رفت لابراتور تا چاپ شود. پخش این
فیلمها برای ما مسیر نبود. زیرا تله سینما و نودال و امکانات فنی می خواست .
ولی آنچه که از نظر فنی در کانال انقلاب امکان پخش شدن داشت همین فیلم های
ویدئو بود. این فیلم ها پخش می شد گاهی هم در فواصل پخش آنها گوینده صحبت
می کرد.
گوینده چه کسی یا کسانی بودند؟بر
سر اینکه چه کسی مقابل دوربین صحبت کند دو نفر از افرادی که در مدرسه رفاه
حضور داشتند درگیری پیش آمد. به حاج احمد آقا گفتم بگذارید ابتدا یک کپشن
بگذاریم تا یک نفر را خودتان برای گویندگی انتخاب کنید.
موضوع کپشن چه بود؟گفته می شد این «کانال انقلاب» است و بعد از آن شماری از فیلمهای مربوط به امام و انقلاب پخش می شد.
سرانجام چه کسی برای گویندگی انتخاب شد؟آقا ابراهیم پیراینده
درباره چگونگی پخش پیام امام در روز 21 بهمن بگوئید روز
21 بهمن ساعت 3 بعد از ظهر خبر رسید که تا ساعتی بعد حکومت نظامی اجرا می
شود. آقای خمینی که احتمال وقوع کودتا را می دادند، که مردم به این حکومت
نظامی توجه نکنند و در خیابان ها بمانند. لازم بود پیام ایشان هرچه سریعتر
به گوش مردم برسد. در آن ساعتها دوربین ما نبود. بچه ها در خیابان نیروی
هوایی مشغول تصویربرداری از درگیری های آن منطقه بودند . یک نفر را با
موتور فرستادیم تا دوربین را بیاورد دوربین را مستقر کردیم، خود امام پیام
را خواندند، یادم می آید که دو بار هم خواندند. ما آنرا ضبط و در فاصله یک
ربع به یک ربع پخش کردیم. فکر می کنم بزرگترین کار کانال انقلاب همین بود.
کانال انقلاب تا چه تاریخی دایر بود و برنامه پخش می کرد؟کار کانال انقلاب فکر می کنم تا 25 بهمن ادامه داشت.
آیا در طول اعتصاب ، میان آقای قطبی- مدیر عامل سابق تلویزیون – و کارکنان اعتصابی اربتاطی وجود نداشت؟در
طول اعتصاب من تلفنی با آقای قطبی تماس داشتم. یکی از ایراد هایی که از من
می گرفتند همین ارتباط بود دلیل اصلی تماس من با آقای قطبی، پی گیری یکی
از بندهای بیانیه شورای مؤسس بود. این بند خواستار آزادی کارکنان زندانی
رادیو تلویزیون بود. من پی در پی با آقای قطبی تماس می گرفتم و می پرسیدم
پس چه شد؟ او می گفت: بزودی آزاد می شوند. ما به گفته های قطبی اعتماد
داشتیم از او پرسیدم: آقای قطبی! چه باید کرد؟ گفت من نمی دانم, خودتان
باید کی کاری بکنید. آنچه که فکر می کنید درست و به نفع ایران است انجام
دهید.
آخرین بار که او را دیدم بعد از پیروزی انقلاب بود. از او
پرسیدم: آقای قطبی چه اتفاقی دارد رخ می دهد؟ گفت عظیم! آتیش مشتعل شده
است، تنها کاری که می توانیم بکنیم این است دعا کنیم هرچه خاشاک و زباله در
مملکت داریم بسوزاند تا فقط چیزهایی پاک باقی بماند. این آخرین جمله ای
بود که من از او شنیدم و بعد از آن دیگر ندیدمش.