سرویس نقد رسانه پایگاه 598 - پذیرایی ساده به کارگردانی مانی حقیقی، در واقع در پی جدی گرفتن سوال جالب "اگر یکدفعه کلی پول گیرت بیاد، چیکار می کنی؟" ساخته شده است. منتها نه از این جهت که با این پول چکار می کنی، بلکه در واقع "هنگام تعارف این پول، چه عکس العملی نشان می دهی؟". داستان در مورد یک زوج است با نسبتی نامشخص و از جایی نامشخص که با دلیلی نامشخص، 200 کیسه اسکناس هزار تومانی را در منطقه ای کوهستانی می خواهند به افراد مستحق بدهند.
البته نه با نیتی خیرخواهانه، بلکه احیاناً از سر جنون و دیوانه وار و البته دیوانگی ای متفکرانه از جنس دیوانگی شخصیت های منفی بتمن نظیر جوکر. البته آنها برای خود قواعدی هم دارند یا بنا بوده داشته باشند که به چه کسی پول ها را بدهند و به هر کس چقدر بدهند؛ اما این قواعد، تقریباً در هیچ موردی عملی نمی شود. در واقع گویا این افراد، روانپزشکانی هستند که مأمور اند یک آزمایش روانشناختی را از مردمی روستایی و ساده بعمل آورند و آن اینکه ببینند آنها در مواجهه با یک پول هنگفت بادآورده، چه عکس العملی نشان می دهند. گفتنی است نام هیچ یک از شخصیت ها در فیلم گفته نمی شود.
داستان اصلی فیلم (که البته نمی توان آن را درام تلقی کرد، بلکه بیشتر شبیه مستندی از چند آزمایش روانشناختی است) شامل نمایش عکس العمل 11 کاراکتردر مواجهه با تقدیم پولی هنگفت است: سربازی در ایست بازرسی، پیرمردی تنها و کوه نشین، دو بچه روستایی هیزم فروش، صاحب یک قهوه خانه سر راهی، یک جوان خلافکار، یک قاچاقچی که با قاطرش مشروب حمل می کند، یک نگهبان، دو جوان راننده کامیون و نهایتاً مردی که مشغول حفر قبر در زمین یخ زده برای دفن فرزند یک روزه ی مرده اش می باشد که اوج فیلم است. نکته تأمل برانگیز این است که تمام این شخصیت ها، مرد می باشند و تنها زن سریال که آرایش، چهره، اندام و لباسش بعنوان جاذبه جنسی فیلم استفاده شده[2]، همان یک نفر از آن دو زوج است.
تعلیق اصلی فیلم، این است که این دو نفر کیستند و چه نسبتی با هم دارند و این همه پول را از کجا آوردند و برای چه پخش می کنند و برای چی در این منطقه؟ تعلیق های فرعی که می توان اکثر آنها، خصوصاً دوتای آخری را موفق و جذاب تلقی کرد، برخورد متفاوت هر یک از افراد آن منطقه با این وضعیت است که دیدن آنها مفید است. البته نوع خاص تیتراژ فیلم و آهنگ آن، مخاطب را منتظر تماشای فیلمی طنز می کند که البته تقریباً از آن ناکام می ماند.
دو برداشت متضاد از پیام فیلمدر یک نگاه، پیام اصلی نویسنده این است که انسان ها در مواجهه با پول، نه تنها تمام ارزش ها را کنار می گذارند، بلکه حتی حاضرند حقیقت واضح را نادیده بگیرند و کارهای احمقانه بکنند. البته برای آنکه فیلم حالت القای پیام به خود نگیرد، وی یکی از سکانس ها را بر خلاف این پیام طراحی کرده است و فردی را نشان می دهد که حاضر به قبول کردن این پول نیست. اما با زیرکی تمام، او را انسانی احمق که اصلاً از دنیا خبری ندارد طراحی کرده و مخاطب هنگام تماشای او و محل زندگی اش، با خود می گوید که اصلاً این پول، به کاری از این فرد هم می آید؟ اصلاً نیازی دارد که با پول بخواهد برطرف کند؟ یک انسانی که تنها در دخمه ای زندگی می کند و خبر از هیچ چیز ندارد.
اگرچه هر کدام از صحنه ها جای نقل و تحلیل دارند، اما در اینجا فقط به تحلیل مختصری از پیام اصلی آن می پردازیم. این فیلم را می توان از زاویه "فلسه اخلاق" تحلیل کرد و در آنصورت، دیگر نمی توان آن را ضداخلاق یا پوچ گرا نامید، بلکه باید به نوعی مروج اخلاق "پیامدگرا" یا "فایده گرا"[3] دانست. توضیح آنکه در فلسفه اخلاق، سوالی وجود دارد مبنی بر اینکه اگر فایده کار بدی برای عموم جامعه، بیش از ضرر آن بود، آیا باز باید آن را کاری بد دانست؟ مثلاً اگر یک دروغ، بتواند باعث جلوگیری از اتفاقی بد بشود، باز آن دروغ بد است و باید از آن اجتناب کرد یا در اینجا دروغ خوب است؟ همینطور اگر یک کار خوب، ضررش برای عموم مردم، بیش از سودش بود، آیا باز باید آن را کاری خوب تلقی کرد؟ مثلاً اگر صداقت من در دادگاه، باعث کشته شدن بی گناهی شود، باز صداقت آنجا خوب است؟ کسانی که معتقد اند خوب و بد اعمال، به شرایط بستگی دارد، فایده گرا و کسانی که خوب بودن و بد بودن کارها را همیشگی و غیر وابسته به شرایط می دانند، وظیفه گرا نامیده می شوند. وظیفه گرایان معتقد اند دروغ، قتل، دزدی و... همیشه بد اند، ولو سودشان بیش از ضررشان باشد.
شاید در نگاه اول، پیامدگرایی جالبتر به نظر برسد، اما با مشکلات عدیده ای مواجه است؛ از جمله اینکه تشخیص اینکه واقعاً سود این کار برای تمام افرادی که در معرض تأثیراتش هستند بیشتر است یا ضررش، تقریباً ناممکن است. من نه می دانم و نه می توانم تمام پیامدهای یک کار را محاسبه کنم. ثانیاً در این مکتب، اعمالی نظیر کشتن پدر ثروتمند خود و وقف اموالش به کودکان فقیر، آزمایش غیرانسانی روی عده معدودی برای کشف داروی مفید بشریت، حکم اعدام یک بیگناه برای ترساندن گناهکاران و بسیاری از اعمال نپذیرفتنی دیگر، خوب و مطلوب قلمداد می شوند.[4] اگرچه اخلاق وظیفه گرا هم مشکلات دیگری دارد که پرداختن به آن از حوصله این یادداشت خارج است. لیکن باید دانست که مکتب اخلاقی اسلام، تطابق با هیچ یک از این دو مکتب دست ساز بشر که از سر ناچاری و بریدگی از وحی پدید آمده اند، ندارد.
می توان تمام تلاش فیلم و خصوصاً مکالمه های شخصیت اصلی مرد فیلم (همان جرج کلونی ایران!) را دفاع از مکتب فایده گرا دانست. وقتی پولی از آسمان به انسان می رسد که با تأیید چند باره زوج، نه دزدی است و نه حرام، چه اشکالی دارد برای آنکه آن را بدست بیاورم، دروغ کوچکی بگویم، قسم دروغی بخورم که ضررش به هیچ کسی نمی رسد، حرف های احمقانه بزنم، کار احمقانه کوچکی بکنم، به حیوانی ظلم کنم، حتی از انسان های پولداری دزدی کنم یا نهایتاً، به برخی سنت های کوچک دینی عمل نکنم؟ یک دیوانه از من می خواهد کار بد کوچکی که به هیچ کس ضرری نمی رساند (البته شاید باعث یک دل شکستن کوچک شود که قابل جبران است) انجام دهم و در عوض، پول کلانی بدون هیچ شک و شبهه به من هدیه می دهد. مگر احمقم که قبول نکنم؟ وقتی می فهمم یک سنت، نه تنها پایه و اساس محکمی ندارد، بلکه اصلاً خلاف آن مفید تر و معقول تر است، چرا با پافشاری بیهوده بر آن، خود را از پول کلانی محروم کنم؟
پاسخی که می توان به این حرف نویسنده داد، اولاً تمام نقدهایی است که از صد سال پیش تاکنون به مکتب فایده گرا زده شده،[5] ثانیاً اینکه این آزمایش، یعنی آمدن پول بی شک و شبهه از آسمان، مانند آزمایش مسخره "اگر در بیابانی، تشنه لب با فردی مواجه شدید که در ازای آب طلا می خواست" که در اقتصاد جدید مطرح می شود، جز آزمایشی تخیلی که هیچ گاه واقعیت نمی یابند نیست. جالب اینجاست که خود نویسنده هم متوجه این مشکل در فیلم نامه اش شده که بصورت عجز او در مشخص کردن "منشاء این پول" خود را نمایان کرده. تخیلی بودن این آزمایشات باعث می شود از فاکتورهای انسانی دروغین یا وقایعی دروغین در آنها استفاده شود که نتیجتاً کل آزمایش و نتیجه آن را بی اعتبار می کند. به بیان مصداقی، همواره پولی کلان که خیرات می شود، یا دزدی است، یا نیت خیری پشت آن است (نه آن کارهای ظالمانه مرد)، یا بالاخره دردسری پشت آن هست. لذا شخصیت آن زوج، کاملاً دروغین است و نتیجه برخورد انسانها با آنها، مانند نتیجه برخود با یک زوج آدم فضایی، بالکل فاقد ارزش علمی است و تنها تخیلات نویسنده است.
اما در نگاه دوم، می توان فیلم را "جدال بین اخلاق پیامدگرا و وظیفه گرا" دانست که احتمالاً همین مضمون مدنظر خود نویسنده بوده است. این دید را می توان با توجه به سکانس های پایانی فیلم که در آن، زشتی پیامد برخی تصمیمات سودانگارانه به نمایش در می آید و نیز از زیبایی صبر همان مرد بی خبر از دنیا برای بازگرداندن پولی که به امانت گرفته، به دست آورد. همچنین می توان خوشبینانه انتظار داشت که مخاطب عام، از دیدن هر صحنه که به نوعی بحث کاراکتر پیامدگرا با مردم ابتدائاً وظیفه گراست، در ذهنش تنها سوالی نسبت به صحت هر یک از دو مکتب شکل بگیرد، نه اینکه واقعاً یکی را ترجیح دهد. اما به نظر می رسد در نهایت، کفه پیامدگرایی برای "مخاطب عام فلسفه اخلاق نخوانده" سنگین تر دیده شود و مفهوم صحنه های پایانی را عموماً درک نکند.
اجمالاً اشاره می کنیم که این معضل، یعنی سنگینی سکانس های آخر، معضلی عام در فیلم های سینمایی ایرانی است. نویسنده پس از یک ساعت و ربع در تعلیق نگه داشتن مخاطب، در جایی که ذهنش خسته شده و تنها منتظر برملا شدن ابهامات داستان است، نه تنها در بسیاری موارد آنها را برملا نمی کند، بلکه به جای آن یک پیام دیریاب را در دشوارترین حالت ارائه می کند که نه تنها باعث می شود مخاطب روی آن فکر نکند، بلکه نهایتاً کل فیلم را پوچ و بی هدف تلقی کند.
[1] این کار در فیلم ها به چهار معنی می تواند باشد: 1- اعمال کاراکترهای فیلم، بر هر کسی صدق می کند.2- این اعمال بر هیچ کسی صداق نمی کند.3- مهم نیست این اعمال بر چه کسی صدق می کند و4- این اعمال بر افرادی صدق می کند که به مقام عرفانی فنا رسیده باشند که به نظر می رسد منظور نویسنده، اولین مورد است.
[2] زیرا کارگردان در جای جای فیلم، روی نمایش جذاب این فاکتورها تأکید دارد.
[3] Utilitarism
[4] برای آشنایی بیشتر، رجوع کنید به کتاب
[5] همان.